اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در
درون انسان امانتى است از طرف خدا به نام قلب و اين آيهاى كه اختلاف هست كه
پروردگار عالم مىفرمايد: ما عرضه داشتيم امانتمان را بر عالم وجود و عالم وجود نتسوانست
بپذيرد «و عرضنا الامانة على السموات و الارض فابين ان يحملنها و اشفقن منها» يعنى
لياقت اين كار نبود قابليت نبود عالم وجود بپذيرد «و حملها الانسان انه كان ظلوما
جهولا» اين خيلى جاهل به اين امانت خداست اجرش را قدرش را ندارد، خيلى هم ظالم به
خودش است كه اين دُر گرانبها را رها مىكند مرتع هر شيطانى مىشود غفلت از آن پيدا
مىكند اختلاف است كه در اين آيه شريفه مراد از اين امانت چيست؟ هر كسى چيزى گفته،
يك كسى مثل مرحوم فيض «رضوان اللّه تعالى عليه» گفته ولايت، يك كسى مثلا مثل
استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى فرموده است اراده، اختيار و من خيال مىكنم مراد
از آيه امانت خدا آن است كه جاى خداست قلب خداست «قلب المومن عرش الرحمن» اين
امانت خداست «لايسعنى ارضى و لاسمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» من خيال مىكنم
اين آيه شريفه همين مراد است «انا عرضنا الامانة» يعنى قلب «انا عرضنا الامانة على
السموات و الارض فابين ان يحملنها و اشفقن منها» لياقت اين كار نبود «و حملها
الانسان» آن لياقت داشت اما هم ظالم به خودش است قدرش را نداشت و خيلى هم ظالم به
خودش هم جاهل به اين امانت اللّه است از همين جهت هم نود درصد مردم قدرش را
نمىدانند، حجابها، غفلتها، اگر صفات رذيله آن را كور و كر نكرده باشد و اين قلب
اگر راستى به قول قرآن شريف كسى ذو قلب باشد راستى دل داشته باشد خب به اندازهاى
بالاست كه ديگر قرآن فهم مىشود اين آيه شريفه در سوره اذا وقع كه مىفرمايد:
«لايمسّه الا المطهّرون» خب همين معنايش است گاهى انسان خوب مىتواند قرآن بخواند،
حافظ قرآن است گاهى انسان مفسر قرآن است گاهى انسان برداشت از قرآن به حسب اجتهادى
و عقلى دارد اما به مقام شهود نرسيده اينكه تميز بين حق و باطل، حقيقت قرآن برايش
درك شود، نشده «لايمسّه الا المطهّرون» يك دلى مىخواهد پاك از شرك، يك دلى
مىخواهد پاك از صفات رذيله، يك دلى مىخواهد كه بواسطه استغفار هر روز به قول
پيغمبر اكرم روزى 70 مرتبه استغفار داشته باشد براى رفع كدورتها «انه ليغان على
قلبى فاقول استغفراللّه سبعين مرة». يك عارف بزرگى در عصر ما بوده است كه تازه از
دنيا رفته است اين مرحوم آشيخ مرتضى قزوينى اينها چند نفر بودند كه انصافا بالا
بودند مرحوم آقاى مرواريد كه تازه از ما گرفته شده، مرحوم آميرزا جواد آقاى تهرانى
كه چند سال قبل تازه از ما گرفته شده، اين آقا مجتبى، آشيخ مجتبى قزوينى كه قبل از
اينها از دنيا رفت اينها همه شاگردهاى آن آشيخ مهدى اصفهانى بودند كه خيلى بالا
بود انصافا و اينها چيز داشتند راستى چيز داشتند آقاى مرواريد، آميرزا جواد چيز داشت
يك مقامهاى بالا بالايى هم رسيده بودند كه حالا ما وقتى بعضى از اينها را مىشنويم
مسخره مىكنيم همين آميرزا جواد آقا يكى از شاگردانش مسخره مىكرد مىگفت كه آمد
توى سالن يك دفعه با عجله برگشت، گفت كه صبر بكنيد الان مىآيم، رفت خانه و برگشت
يك هفت هشت، ده دقيقه بيشتر طول كشيد بعد براى اينكه عذر خواهى كند از اينها، گفت
يك مورچهاى به عبايم بود ديدم اين مورچه اگر اينجا رها بشود لانهاش را گم مىكند
و من دلم نيامد رفتم مورچه را توى خانهام رها كردم خانهاش را رها نكند، خانهاش
را گم نكند، خب ما اينها را مسخره مىكنم، اما پيش آنها خيلى است، راستى
اينجورهاست ديگر، ممكن است انسان با يك چيز خيلى كوچك از نظر خودش، يك قبض عجيبى،
به قول اينها مىگويند قبض و بسط قبض عجيبى برايش پيدا بشود يعنى ديگر حال عبادت
نداشته باشد ديگر غفلت روى قلب را بگيرد
ديگر لذت نبرد از عبادات، يك بزرگى گفته بود كه من نمازم دير شده بود ديدم كه
بچهها با يك گنجشكى دارند بازى مىكنند و اين گنجشك را اذيت مىكنند من بدون
تفاوت از آن رد شدم ديگر توى نماز مغرب و عشاء حال نداشتم، خيلى بى حال شدم و حالا
توى عالم كشف يا توى عالم خواب اينها معمولا كشف را مىگويند خواب ديدم، توى عالم
خواب توى عالم كشف به او گفتند كه «شكت عنك عصفورة فى الحضرة» اين گنجشك پيش خدا
از دست تو شكايت كرد، ديد حالا چه بكند تا بالاخره، بعد از مدتى رفته بودم صحرا بگردم
(از بس ناراحت بودم و غم و غصه داشتم)يك بچه گنجشك را من از دهان مارى نجات دادم
از آشيانهاش افتاده بود پايين مار مىخواست آن را بگيرد، عصايم را بلند كردم فرار
كرد اين بچه گنجشك را به مادرش رساندم، شب حالم خوب شد، تو عالم خواب يا تو عالم
كشف به من گفتند «شكرت عنك عصفورةٌ فى الحضرة» بچه گنجشك پيش خدا از تو تشكر كرد
خيال نكنيد اگر آميرزا جواد آقا مورچهاى را مىبرد در خانهاش رها مىكند اينها سفاهت
و ساده لوحى است نه، در روايت هم داريم كه سلمان فارسى خبر مىدهد مىگويد يك
افرادى پيدا مىشوند كه ما را ديوانه مىدانند حرفهاى سلمان فارسى، كارهاى سلمان
فارسى پيش ما راستى ديوانه بازى است ديگر، همين سلمان دم مرگ استاندار مدائن بود
ديگر. اما به اندازهاى بالا بود (مسلم پيش شيعه و سنى است) كه اميرالمومنين از
مدينه رفتند مدائن غسلش دادند كفنش كردند دفنش كردند، همين سلمان دم مرگ گريه
مىكرد به او مىگفتند چرا گريه مىكنى؟ مىگفت يك روايت از پيغمبر يادم آمد
ناراحتم كرده و آن اينكه پيغمبر اكرم فرمودند، هفتاد گردنه در روز قيامت است
نمىگذرند از اين هفتاد گردنه مگر سبك باران، اگر سبك بار باشد مىتواند از اين
گردنهها بگذرد و الا از اين گردنهها نمىشود بگذرد، راوى كه نقل مىكند مىگويد
نگاه كردم اين آقاى سلمان استاندار، استاندار مدائن، استاندار. مدائن آن وقت خيلى از
ايران را مىگرفت، همه عراق را مىگرفت و عراق آن وقت هم شامات بود و امثال اينها
يك مملكت خيلى بالايى استاندارش بود، مىگويد نگاه كردم ببينم اين چيست ديدم يك
مغازه است اين استاندارش است اجارهاى هم هست يك پوست گوسفند هم فرش اتاقش هم
رختخوابش است يك دو سه تا ظرف گلى، يك آفتابه گلى، يك كاسه گلى، آبخورى گلى، يك
عصا و يك قلم و دوات براى اينكه استاندارى بنويسد نه شاگرد دارد و حسابى هم
استانداريش را عمل مىكرد همه هم از دستش راضى بودند در تاريخ نداريم كه كسى از
دست سلمان ناراضى باشد، اما گريه مىكند مىگويد كه سبك بارها نجات پيدا مىكنند «نجى
المخفون و هلك المثقلون» سنگين بارها مىافتند توى جهنم. خب اين چيزها را
نمىتوانيم باور بكنيم كه «نجى المخفون و هلك المثقلون» اين هم با زندگى اين جورى،
خب يك عمر زندگى ساده لوحى اين جورى، ساده زيستى آن هم اينجورى، دل دارد مىداند
اين دل با يك غذاى شبههناك پدرش در مىآيد به قول مرحوم كلينى در كافى از امام
صادق نقل مىكنند كارد را مىدانيد با گوشت لخم چه مىكند، گناه با دل چنين مىكند
خب آنها مىبينند راستى اينجورى است مواظب اين دل هستند مواظب اين امانتاللّه
هستند حالا مرادم اين آشيخ مجتبى قزوينى است، اين مىگويد كه من اين آيه شريفه را
نمىفهميدم يعنى چه؟ كه قرآن مىفرمايد كه «و من الليل فتهجد به نافلة لك» و نه آن
آيه «اقم الصلاة لدلوك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر كان
مشهودا» اين يعنى چه كه مفسرين هم هر كسى يك جور
معنا مىكنند راستى هم انسان توى معناى آن مانده است و «قرآن الفجر انّ قرآن الفجر
كان مشهودا» مىگويد نمى دانستم چيست؟ اما قرآن فجرى به من فهماند يعنى چه كه
مرحوم آشيخ مجتبى اين اصطلاح را دارد كه قرآن عقلى و قرآن فجرى و امثال اينها،
قرآن فجرى بعد معنا مىكند قرآن خواندن بين الطلوعين كه قرآن هم اصرار روى آن دارد
همان دستورالعملى كه به پيغمبر اكرم داده است «يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا»
بعد مىفرمايد كه «و رتل القرآن ترتيلا» توى دل شب قرآن بخوان اين قرآن «قرآن فجر»
يعنى قرائت قرآن اين قرآن براى انسان مشهود مىشود يعنى انسان مىفهمد كه معنا چيست
انسان برداشت از قرآن پيدا مىكند اما خب دل
مىخواهد راستى بينالطلوعين انسان قرآن بخواند خود همين قرآن علاوه بر
اينكه جاذبهاش انسان را مىگيرد يگران هم اين جاذبه را مىگيرند مثل فضيل بن عياض
يك ياغى رفته بود روى پشت بام آن هم براى ناموش مردم يك دفعه يك كسى قرآن
مىخواند، به قرآن آشيخ مجتبى قزوينى، قرآن فجرى مىخواند در دل شب قرآن مىخواند
به اين آيه رسى د«الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللّه» به اندازهاى
اثر گذاشت روى اين كه همانجا توبه كرد، حالا من ديگر نمىدانم چقدر درست باشد عرفا
بر آن يك چيزهايى عجيبى درست كردند از اولياءاللّه شد از آن شيعههاى نمره اول شد
خب با يك آيه فضيل بن عياض را مىتوانست زير و رو بكند يكى از كارهاى پيغمبر همين
بود قرآن مىخواندند اينها خيلى ستم به پيغمبر اكرم زدند مكه كه قرآن مىفرمايد
بعد از آنكه آمدند مدينه و تشكيل حكومت داد و هشتاد و چهار جنگ روى دوش پيغمبر
آمد، هر سالى دو سه تا، آن هم آن جنگها حالا قرآن مىفرمايد: يا رسول اللّه
مصيبتهاى كمرشكن مكه را از گرده تو برداشتيم «و وضعنا عنك وزرك» در آن سيزده سال
خيلى اذيت كردند يكى از اذيتها همين بود كه نمىگذاشتند كسى گوش بدهد به قرآن
پيغمبر قانون وضع كرده بودند و علاوه بر اينكه تحريم اقتصادى كرده بودند، تحريم
اجتماعى كرده بودند، يكى هم نمىگذاشتند حتى آن كسانى كه مىآمدند براى طواف، اگر
پيغمبر در مكه بود نه حتى حلبى «نمىدانم چه اندازه درست باشد) اين تاريخ حلبى
مىگويد كه كسى كه وارد مكه مىشد بايد دو تا پنبه تو گوشش بگذارد براى اينكه نكند
حرف پيغمبر را گوش بدهد براى اينكه اگر حرف پيغمبر را گوش بدهد مسلمان مىشود اما
همينها كه قانون وضع كرده بودند بسيارى از تاريخ نويسها من جمله حلبى مىگويد
اينها به آهستگى همديگر چون كه پيامبر قبل از اذان صبح بين الطلوعين قرآن مىخواند
اينها از جاذبه قرآن لذت مىبردند خوابشان را رها مىكردند و مىآمدند پشت ديوار پيغمبر
گوش به قرآن پيغمبر بدهند آن مىآمد، آن مىآمد ديگر رسوا مىشدند دو دفعه
مىگفتند بله خلاف قانون كرديم خودمان قانون شكنى كرديم اما فردا زودتر مىآمدند،
اين قرآن فجرى اگر دل باشد اقلا كه دل درست مىكند ولى كم كم وقتى از دل قرآن بلند
شد ديگر مشهود است چه مىكند چه مىشود اين دل عجيب است انصافا و ما هم قدرش را
نداريم، هفته گذشته مىگفتم، كدامتان مىتوانيد بگوييد كه من توى نماز شبم به غير
از حضور هيچ چيز در نظرم نيست، حضور قلب دارم، يعنى مىيابم همه جا محضر خداست من
در محضر خدا هستم دارم با خدا لااقل مكالمه اگر معاشقه نيست دارم مكالمه مىكنم چه
كسى مىتواند بگويد من دو ركعت نماز اينجورى خواندم، دل نداريم و اللّه اگر دل
باشد جدا بايد همين جورى باشد خب و اللّه اصلا نمازها قبول نيست خب روايات فراوان
است مرحوم صاحب وسائل همه روايات را در همان جلد اول كتاب صلاة نقل مىكنند كه اگر
بخواهى نمازت قبول باشد 1ـ بايد معصيت كار نباشى «انما يتقبل اللّه من المتقين»
2ـ بايد غذا حلال باشد 3ـ بايد حضور قلب داشته باشى و الا اگر حضور قلب نباشد خب
روايت مىگويد نماز قبول نيست حتى روايات تقسيم مىكند مىگويد اگر مثلا ثلث نماز
را حضور قلب دارى همان ثلث نماز قبول مىشود صحت الا قبول است ممكن است نمازش صحيح
هم باشد عالى هم باشد امام جماعت هم باشد ثواب هم خيلى بار بر او باشد اينها همه
نمازهاى همه شما صحيح است از نظر تجويدى، همين جا (حالا شايد براى شما نباشد) اما
هى به من مىآيند مىگويند حمد و سوره اين ائمه جماعت اشكال دارد خب بيخود
مىگويند من به آنها مىگويم گوش شما اشتباه مىشنود از همه شما تقاضا دارم اين
نماز را خوب درستش بكنيد، عالى و خدا رحمت كند مرحوم آيت اللّه العظمى آقاى نجفى
خيلى خوب مىخواندند، خيلى عالى مخصوصا لهجه عربى هم داشت آدم لذت مىبرد اول اذان
صبح پشت سر ايشان نماز بخواند، حالا اينجا ممكن است انسان حسابى از نظر تجويدى، از
نظر نماز جماعت توى مسجد، عالى يك نماز خوب صحيحى تحويل بدهد، ثواب هم دارد به
اندازهاى كه به غير از خدا كسى نمىداند اما حالا اين نماز را خدا قبول كرد يانه؟
كه در روايات داريم مبرور، مقبول خيلى كم است و روايات به ما مىگويد اگر مىخواهى
مقبول باشد بايد حضور قلب داشته باشد و نيست هم، ممكن است انسان پايش لب گور باشد
هنوز نتوانسته باشد بگويد من دو ركعت نماز مقبول تحويل خدا دادم، دل اگر باشد همه
اينها ديگر صاف است ديگر نماز برايش يك معاشقه است وقتى كه حمد و سوره مىخواند
مىيابد، مىيابد كه خدا دارد با زبان اين با اين حرف مىزند، مىيابد كلام خدارا،
كلام اللّه است ديگر، مىيابد، وقتى دارد اللّهاكبر، سبحان ربى العظيم و بحمده،
سبحان ربى الاعلى و بحمده، مىيابد كه در محضر خداست، مىبيند خدا را با آن چشم قلب
و مىيابد خدا را، مىيابد كه خدا توجه به حرفهاش دارد به قول حضرت امام گاهى كلام
صاعد است، گاهى كلام نازل است، آن وقتى كه خدا با اين حرف مىزند مىيابد در كلام
نازل است و آن وقتى كه اين دارد باخدا ذكر مىگويد مىيابد كلام صاعد است و اين
اليه يصعد كلم الطيب به چه خوش است، چه زيبا، چه با لذت، «اليه يصعد كلم الطيب و
العمل الصالح يرفعه» كلام صاعد خوب، كلام نازل نمىدانم كدام خوبتر است، عاشق با
معشوق صحبت كند، يا معشوق با عاشق، و بيابد عاشق توجه دارد، دوستش دارد توجه به حرفهايش
دارد حرفهايش را دوست دارد كدام لذتش بيشتر است، شماها كه اهل دل هستيد بگوييد
كدام لذتش بيشتر است اين همان است كه «الركعتان فى جوف الليل احب الى من الدنيا و
ما فيها» دو ركعت نماز در دل شب پيش من از دنيا و آنچه در دنياست. نمىتوانيم بگوييد
كه امام صادق اغراق گفته مسلم امام صادق يك واقعيت مىگويد دنيا و آنچه كه در
دنياست پيش اهل دل اصلا ارزش ندارد، پيش ما خيلى ارزش دارد ديگر، شما اگر هرچه
زمين توى استان اصفهان هست مال شما بود خب شاد بوديد ديگر، هر چه دلار و يرو و
برو، هرچه هرچه اسكناس و پول توى دنيا بود مال شما بود، تمام سلطنت دنيا مال شما
بود، امام صادق مىفرمايد: اگر دو ركعت نماز شب از من بروند يا همه دنيا مال من باشد
از من برود آن دو ركعت نماز شب من را بيشتر ناراحت مىكند تمام دنيا را بدهند
بگويند نماز شفع را نخوان، امام صادق مىگويد من حاضر نيستم، معاشقه دارد اگر عشق
راستى عشق باشد نه اين عشقهاى شهوتى و عشقهاى مجازى اگر راستى عشق باشد حاضر است
تمام هستى را بدهد براى اينكه ساعتى با معشوقش باشد دل نداريم و الا «من اخلص
للّه اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه» چهل روز عمل مال خدا، دل
مال خدا، خودش هم مال خدا.خلوص سه مرتبه دارد، خلوص در عمل، خلوص در دل، خلوص در خودش،
بنده صد در صد، خيلى مشكل است، كسى به
مقام عبوديت برسد، مقام عبوديت از مقام رسالت بالاتر است، خب مىگويد اگر
چهل روز بنده خالص خدا باشد نه بنده شيطان، نه بنده هوى و هوس، نه بنده دنيا، نه
بنده شهوت. چهل روز اين ديگر عالم به تمام معنا مىشود، ديگر دلش مىشود مخزن
علماللّه و از آن دل به زبان مىآيد چى؟ علم خدا، علم لدنى، ما ديديم راستى چنين
است، ما ديديم. بعضى اوقات همين آزادهها، راستى يك چيزهاى بالا بالا دارند يك
آزادهاى بود خدا رحمتش كند از دنيا رفت، 11 سال اسير بود بعد هم خدا بردش پيش
خودش، ديد كه اين دنيا نمىشود اين توى آن بماند يك سال آزاد بود تصادف كرد مرد،
اين آقا بيسواد بود يك علاقه خاصى هم به من داشت مىگفت كه ما پوست انار (بدون
اينكه اينها بفهمند يك راديو دزديده بوديم، قوه به ما نمىدادند) ما چند نفرى با
پوست انار قوه درست مىكرديم اين نوارهاى تو را گوش مىداديم. آن وقت مرادم
اينجاست همين كه نوارهاى من را گوش مىداد من از آن استفاده مىكردم، مىديديم چه
چيزها دارد چه برداشتها از قرآن دارد راستى «جرت ينابيع الحكمة من قلبه الى لسانه»
ما طلبهها تو معنا كردن قرآن هم گنگ هستيم دل نيست دل چيز خوبى است حيف كه ما آن
را مسخره كردهايم مثل يك پرنده، توى نمازمان، تو حمدمان يك جاست تو قل هواللّه
يك جاى ديگر، تو ركوع يك جاى ديگر تا برسد السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته،
تمام عالم وجود را گشتهايم مثل آن پرنده تمام درخت را گشتهايم . در روايت هست هر
كسى دو ركعت نماز بخواند يك دعاى مستجاب دارد و يك كسى حاجت خيلى مهمى داشت گفت خب
ما برويم تو مسجد مان، قبل از ظهر در را هم مىبنديم قبل از ظهر، هيچ كس هم نباشد
دو ركعت نماز بخوانيم بعد هم حاجت مىخواهيم آمد تا گفت اللّه اكبر ذهنش رفت به
اينكه اين مسجد گلدسته ندارد گفت آخر چرا مسجد ما گلدسته ندارد حالا بنّايش كيست،
بنّا تعيين كرد، عملهها چه كسى، گفت خب به صف دوم و سوم مىگوييم بيايند كار كنند
آجرش مال كى و چى مال كى، تا السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته، يك گلدسته ساخت
دست بالا كرد خدايا، مىخواست بگويد حاجت من را بده، گفت باباجون تو كه نماز
نمىخواندى، تو گلدسته ساختى، روايت كه نداريم هر كسى بعد از گلدسته ساختن هر
حاجتى دارد حاجتش مستجاب مىشود، ولى حالا اينكه بعضى گلدسته كه نه مىروند توى
اين دنيا، اين زرق و برقها، العياذ باللّه بعضىها كه ديگرنه، شما نه، مىروند
توى گناه، مىروند توى عشقها، مىروند توى هوى و هوسها تا بگويند السلام عليكم و
رحمة اللّه و بركاته، چرا؟ دل مطمئن نيست «الا بذكراللّه تطمئن القلوب» وقتى دل
مثل يك پرنده شد چنين به سرش مىآيد كه به سر ما، همه ما، همه جا، مخصوصا تو تماز،
نماز شب مىخواند اما تو اين 11 ركعت دلش اطمينان ندارد دلش با خدا نيست واى از غفلت
«انه كان ظلوما جهولاً». خدايا به حق آن كسانى كه دل دارند هميشه بودهاند الان هم
هستند، خدايا به حق آن كسانى كه در دل شب با تو معاشقه دارند خدايا لذت شنيدن اين حرفها،
گفتن اين حرفها، انشاءاللّه ولو ضعيفش را، پيدا كردن اين حرفها را به همه ما
عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.