اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ما در باره اين آيه شريفه بود كه مبناى عرفان اسلامى است پايه عرفان اسلامى است
«يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه» اى انسان تو در حركت هستى، حركت
پر رنج است، پر مشقت است اما منتهى سير خداست، گفتم اين حركت هفت منزل دراد، منزل
اولش يقظه (توجه) و الا تا اين توجه نباشد مثل آدم خواب است حركت معلوم نيست اما
توجه به اين مطلب هم ضروريست خيلى به ما كمك مىكند كه خدا بايد ما را بيدار بكند،
البته آن جرقهها دست ماست، ما بايد كارى بكنيم مورد لطف خدا واقع بشويم، اما بايد
اين توحيد افعالى ما خيلى قوى بشود در همه جا، در همه چيز، من جمله در اين بحث «فلو
لافضل اللّه و رحمته ما زكى منكم من احدٍ ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء» خيلى
آيه داغ است فضل و رحمت خدا، خدا بشود معلم اخلاق ما، در اين منزل خدا ما را بيدار بكند و راستى هم اگر اهلش
باشيم در جزئيات هم بيدارمان مىكند چه رسد در كليات بحث، خدا رحمت كند، مرحوم
آشيخ عباس تهرانى را صبح به صبح مىآمدند مدرسه حجتيه دعاى ندبه مىخواندند، حالى
داشتند، قبلش هم يك مقدار صحبت مىكرند صبحت اخلاقى، حالى داشت انصافا و اين آقا
مىگفت كه در نجف (ديگر آن وقتها كه ساعت و اين حرفها كه نبود) بيدار شدن مشكل
بود) مىگفت مرا بيدار مىكردند اما مختلف صدا مىكردند يك روز مىگفتند آقا، آقا
پا شو، يك روز اسم را مىگفتند، مىگفتند عباس پاشو، يك روز مىگفتند آشيخ عباس
پاشو، گاهى هم نه، با يك بى اعتنايى مىگفتند اُ اُ پاشو، يك كسى پهلوى من نشسته
بود از فضلاى خوب مىگفت يك چيز ديگر هم هست كه گاهى براى من اتفاق مىافتد و آن
اين است كه مثل الاغى كه سُك مىزنند من را سُك مىزنند پا مىشوم، مرحوم آشيخ
عباس تهرانى مىگفتند كه من فكر مىكردم اين تفاوت در صدا چرا؟ البته اينها همه هم
الهام است همه توجه به خداست، مىگفت به دست آوردم اعمال روز من در صدا كردن شب من
تأثير دارد، اگر راستى از نظر اعمال آقا بودم، آقا صدايم مىكردند اگر هم در روز
غفلتها داشتم، اُ اُ اگر هم «يأكلون كما تأكل الانعام» اين را من مىگويم ايشان
نمىگفتند قرآن مىگويد بعضيها اينجورى هستند «يأكلون كما تأكل الانعام» اگر هم اين
جورى بشود با همان سُك بيدارش مىكردند اما همه اينها مال اهل دل است، مال آن
كسانى است كه صدايشان مىكنند و الا صدى نود به بالا اصلا صدايشان نمىزنند،
محلشان نمىگذارند «قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون» ولشان كن بگذار بچرند،
آنها نه، آنهايى كه اين طورى نيستند يعنى «قل اللّه ثم ذرهم يأكلوا و يتمتعوا
ويلههم العمل» اينها نه، راستى توى راه هستند خدا اينها را قبول كرده آمدند توى
دور، اينها به قول مرحوم آشيخ عباس تهرانى تفاوت در صدا كردنشان است، متفاوت در توجه
خدا به آنها، ولى على كل حال اگر بخواهيم توى دور باشيم اگر بخواهيم توى راه
باشيم، بايد اين توجه خدا راجع به ما باشد خب بالاخره راجع به اين يقظه يك مقدار
صحبت كردم حالا بحث امروز ما راجع به منزل دوم، منزل توبه است خيلى منزل مشكلى است
كه انسان يك حال قصورى، يك حال تقصيرى در عمق جانش ايجاد بشود هرچه بكند، ببيند
هيچ كار نكرده، ديگر چه رسد العياذ باللّه گناهى، اگر گناهى آمد، مثل اينكه عقرب
آن را بگزد، اولش خب همين توبه عمومى، يعنى ماپشيمان بشويم از گذشتهها كه
لازمهاش اين است كه تصميم بگيريم براى اينكه وارد اين قضايا بشويم، اين حال قصور،
حال تقصير كه در عمق جان ما بايد باشد منقسم كردند به سه قسم: مرحوم حاجى سبزوارى
«رضوان اللّه تعالى عليه» در آخر منظومه، مثل شيخ الرئيش «رضوان اللّه تعالى عليه»
در آخر اشارات يك كتاب اخلاق دارند خوب كتاب اخلاقى است و مرحوم حاجى مىفرمايند:
«مراتب التوب كمراتب التقى من حرمة او حل او غير لقاء» توبه مثل تقوا سه مرتبه
دارد 1ـ توبه براى عموم مردم (توبه عام)
2ـ توبه براى خواص 3ـ يكى هم توبه براى اخص الخواص و ديگر كسى نداريم كه
توبه احتياج نداشته باشد و همه همه اين توبه بايد باشد هركه مقامش بيشتر اين توبه براى
او لازمتر، لذا چهارده معصوم كه اخص الخواص هستند توبه براى آنها لازمتر از توبه
آن آدمهاى عاصى گنهكارند، يا توبه براى انبياء، توبه براى شماها، براى خواص لازمتر
از توبه براى عوام است بايد توجه به اين داشته باشيد كه حساب خواص، چه رسد حساب
چهارده معصوم آن را كه بعد دربارهاش صحبت مىكنم، حساب خواص غير از حساب عموم
مردم است آن گرفتگى كه به خواص دارند مسلم يك در هزار هم راجع به عموم مردم
ندارند، سه چهار تا مثال قرآنى بزنم، ببينيد چه خبرهاست، حضرت آدم چه كرده بود؟ چرا
اين عقاب به اين بالايى؟ عقاب به اندازهاى بالاست كه توى بهشت بود البته بهشت
دنيا، يك باغى بود شايد بين سعى صفا و مروه بوده، يك باغى بود هرچه مىخواست در آن
باغ بود، مثل بهشت، خدا يك باغى يك بهشتى براى اين خلق كرد، هرچه مىخواست در
آنجا بود «مايشتهى انفسهما» هرچه مىخواست به او گفتند خب اين باغ مال تو، هرچه
مىخواهى استفاده كن «كلوا حيثما شئتم» هرچه مىخواهى، هر چه بخواهى هست، اما از
اين درخت نخور، و مسلم هم هست نمىشود كه امر، امر تعبدى باشد يك امر ارشادى، اگر
خوردى ديگر نمىشود اينجا باشى، نمىشود، خب خورد ناگهان اول مصيبتش اين است كه
مىگويند لباسهايش ريخت من نمىدانم اين معنايش است يا معنايش اين است كه آبرويش
ريخته پيش همه، «ماورى عنهما من سواتهما» معنايش اين است كه همه لباسهايش ريخت
بالاخره برهنه و عريان شد يا اينكه نه آبرويش ريخت پيش همه، بالاخره افتضاح شد،
افتضاح شد، بدتر از اين «اهبطوا» خطاب به آن و به حوا و به شيطان خيلى عذاب بالا
است بعد از آن ناگهان ديد كه جداى از حوا
در وسط بيابا، بيابان بى آب و علف، ديگر تا اينجا قرآن است اما روايات مىگويد:
دويست سال گريه كرد تا توبهاش قبول شد، روايت مىگويد كه سرش زير بود خجالت
مىكشيد سرش را بالا كند تا توبهاش قبول نشده بود سرش را بالا نكرد، دويست سال سر
به زير بود چه كرده بود، حالا سنىها مىگويند گناه، باشد يك گناه صغيره، آن قدر
عذاب آن هم عذابهاى اينجورى، خيلى عذابها دردناك است، عذاب روحى عذاب جسمى، مصادره
اموال آن هم همه همه، ناگهان وسط بيابان، حوا روى آن كوه بود، همان بين صفا و مروه
بوده يك جدايى هم افتاد حوا آنجا گريه مىكرد تنهايى، آدم آنجا گريه مىكرد،
تنهايى، اينها چيست؟ چى مىخواهد به ما بگويد، قرآن كه كتاب قصه نيست، قصه كه
نمىخواهد بگويد براى ما به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام مىفرمودند: كه همه
چيز در اين كتاب هست «ما فرطنا فى الكتاب من شىء» اما حالا كه همه چيز هست كتاب
فلسفه است نه، كتاب تاريخ است نه، كتاب عرفان است نه، كتاب فيزيك و شيمى و علوم
طبيعى است، كتاب فقه است، نه، همه را هم دارد عالى دارد پس چيست؟ كتاب اخلاق، قرآن
مىگويد من كتاب اخلاقم، پيغمبر معلم اخلاق «هوالذى بعث فى الاميين رسولاً منهم
يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» لذا اين كتاب اخلاق چرا قصه
مىگويد؟ چرا نصف كتاب قصه است؟ نصف قرآن تاريخ است. چرا نصف اين كتاب تاريخ است؟
«فسيروا فى الارض»، «لمّ» آن اين است «فانظروا كيف كان عاقبة الظالمين» توى اين
آيات حضرت حوا فكر بكنيد ببينيد چرا اين چنين شد، گناه خيلى بزرگ است اما بالاخره
استحقاق است نمىشود كه بگوييم در ثواب مىشود بگوييم تفضل است در ثوابها تفضل است
هيچ كس نمىتواند با عمل خودش بهشت برود، در ثوابها همه تفضل است اما در عقابها
نمىشود بگوييم، استحقاق نيست، استحقاق است، حالا چه كرده بود كه استحقاق اين كيفر
را، خود شيطان چه كرده بود، خب حالا كى گناه كرد، اما به اندازهاى كه «فانك رجيم
و ان عليك لعنتى الى يوم الدين» چه كرده بود؟ يك سجده نكرد، يك مَن مَن، من بهتر
از او هستم. اماحالا بدى به اين است كه بعضى اوقات كه انسان رانده درگاه خدا مىشود
ديگر، چادر يك شاخ مىاندازد من در ميان طلبهها ديدم، با بعضى از اين روشن فكرها
هم تماس داشتم، بعضى همينها كه حالا عليه تشيع، عليه روحانيت، عليه اسلام، عليه
قرآن جلسه دارند روزنامه دارند، مجله دارند مقالات دارند، سمينارها دارنداينها از
آن مقدسها بودند از آن جبههها، از آن نماز شب خوآنهااما يك خبط يك انحراف،
ناگهان رسيد به اينجا، عليه قرآن كتاب مىنويسد، اينها چيست اين تاريخ چه مىخواهد
بگويد، ما اگر مواظب نباشيم، اگر اين حال توبه، اگر اين قصور و تقصير در عمق جان
ما نباشد ناگهان يك سرخوردگى، سرخوردگى از ا صل نظام هم نه، سرخوردگى از رهبر نظام
هم، سرخوردگى مثلا از يك باندى، يك راستى، يك چپى، آقا اين سرخوردگى از عرش
مىآوردش به فرش و اى كاش حالا براى خودش بود ديگر نه، علمش مىشود وزر و بال براى
همه همه، مىرسد به آنجا قاعدهاش است هر گاه يك فرصت يك نيشى به اسلام عزيز بزند
يك نيشى به قرآن بزند، يك نيشى به امام صادق بزند، اين كسروى، الان مثل كسروى زياد
است آن وقتها كم بود لذا سرو صدايش بلند شد و الا مثل كسروى الان زياد است اين
كسروى يك آقايى بود توى تبريز، منبرهايش هم خيلى خوب بوده، قلمش هم خيلى خوب بوده
اين تاريخ مشروطيتى كه كسروى نوشته، بهترين تاريخهاست البته قبل از بدبخت شدنش
نوشته اما اين يك ضربه خورد از آخوندها، اين ضربه را گذاشت (يعنى شيطان) به نام
روحانيت، به نام اسلام، و كم كم بناكرد عليه اسلام منبر برود البته خيلى مؤدبانه
از آنجا بيرونش كردند بالاخره آمد تهران، كم كم رسيد به آنجا كه ادعاى پيغمبرى
كرد، حالا اى كاش باز هم همين بود، من يك تقاضا از همه شما دارم به اين روايت عمل
بكنيد هميشه، هم تو خانه تان، هم با رفقاتون، هم با ديگران «حالا كه در شأن شما
نيست» هم با اسلام عزيز يك روايت داريم كه بابا اگر قهر كردى جاى آشتى را باقى
بگذار، اگر هم دوستى كردى جاى قهر را باقى بگذار، افراط گرى در دشمنيها، افراط گرى
در محبتها اينها همه نكبت است «خير الامور اوسطها» اين آقا حالا ادعاى پيغمبر كرد
خب حالا يك مشت احمق همه وقت هستند كه اطرافش را بگيرند اما كم كم رسيد به آنجا كه
عليه امام صادق كتاب نوشت به نام شيعه گرى، عليه ائمه طاهرين كتاب نوشت، اينها مگر
چه كردند، از كم شروع مىشود يك جرقه است ناگهان يك انبار بنزين مىشود، ديگر:
بى ادب نه خود را داشت بد بلكه آتش بر همه
آفاق زد
قرآن
اين را به ما مىگويد كه بابا حساب خواص غير از حساب عوام است اين همين حضرت يونس
چه كرده بود؟ قرآن قصه حضرت يونس را كه نقل
مىكند در سوره و الصافات يك جمله مىگويد اگر انسان از اين آيه شريفه دق كند
بميرد، جا دارد مىفرمايد: «فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم
يبعثون» اگر توبه نكرده بود تا روز قيامت اين زندان با اين شكنجه، خيلى زندان بد
بوده تو شكم ماهى، آن تنگى زندان، آن نمناكى زندان، آن بى خوراكى اين آقا، خيلى بد
بوده، قرآن مىگويد اگر توبه نكرده بود استحقاق اين را داشت تا روز قيامت زندان
بشود «فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون» چه كار كرده بود؟
هيچى از نظرما، هيچى، خطاب شد كه من قومت را هلاك مىكنم اين بدون اجازه رفت
بيرون، خب ساحت مقدس حضرت يونس نبايد بدون اجازه برود، بايد خدا بگويد برو، تا
برود، اين كار را نكرد بدون اجازه رفت، خب آمد احترامش هم خيلى داشتند آمد تو قايق
نشست، ناگهان نهنگ آمد جلو، ديدند الان اين كشتى غرق مىشد گفتند يكى از ما بايد
فدا بشود چه كسى؟ قرعه بكشيد مىگويند سه مرتبه قرعه انداختند به نام اين در آمد،
خب هيچى او را انداختند تو دريا، نهنگ او را بلعيد، آن اراده «يا نار كونى بردا و سلاما
على ابراهيم» تو شكم ماهى اين را نگه داشت هفت شبانه روز خب هفت شبانه روز اين
حضرت يونس همان وقت كه هنوز تو دريا نيفتاده خودش توجه پيدا كرد، گناه كرده نه
گناه ما، گناه يوسفى، گناه يونسى، گناه خواص، ديد راستى گناه كرد، لذا تو شكم ماهى
شروع كرد اين ذكر يونسيه كه خيلى مفيد است اين ذكر يونسيه را من تقاضا داريم از
همه شما هرچه مىشود روز 1 مرتبه، 7 مرتبه، 70 مرتبه، 700 مرتبه،تو سجده، بعد
تعقيب، توى راه، موقع خواب موقع خوردن، موقع دستشويى وردتان باشد ذكرتان باشد،
همين وردها كم كم رسوخ پيدا مىكند، ذكرش اين است «لااله الا انت سبحانك انى كنت
من الظالمين» خدايا ظالم هستم چه كردى؟ خودش متوجه شد چقدر خطا بزرگ است، خطاى
بزرگ به اين معنا كه وقتى نسبت بدهى به يونس خطا بزرگ است بله براى ماها چيزى
نيست، گناه هم نيست، ما از اين چيزها زياد داريم ولى براى او گناه است، اين ذكر
خدا مىفرمايد: «فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤمنين» اگر شما هم
راستى اين ذكر را مثل او بخوانيد از همّ و غم نجات پيدا مىكنيد حالا اگر آن آيه
در سوره والصافات هم نبود همين هفت شبانه روز در شكم ماهى زندان بودن. خيلى مواظب
باشيد يك دفعه مغرور نشويد آن حال قصور و تقصير در عمق جان ما بايد باشد يك وقت
انسان با يك نيش هستى انسان نابود مىشود يك دفعه با يك گناه كوچك خطاب مىشود
ديگر نمىآمرزمت مىشود كسروى، مىشود كسروى منش، مىشود همينهايى كه الان هم
آخوند هستند هم دانشگاهى، يك مو دماغ شدند، بالاتر از مو دماغ براى نظام، يك پياده
نظام شدند براى آمريكا، براى استكبار جهانى. خدايا به حق حضرت يونس با آن مقامش،
خدايا به حق حضرت يونس با آن عتابهايش، آن عتابى خيلى لطف است از طرف خداست، خدايا
يك نظر لطف رأفتى عتابى، هميشه به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.