اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
در
باب حركت به سوى خدا گفتيم 7 منزل را بايد طى بكنيم: منزل اول، منزل يقظه بود توجه
دربارهاش فى الجمله صبحت كردهام، منزل دوم منزل توبه است، رجوع از هوى و هوس به
عقل و فطرت، رجوع از گناه به اطاعت، رجوع از شيطان به خدا، و بالاخره برگشت از آن
چيزهايى كه شرع مقدس اسلام، عقل، فطرت قبول ندارد و اين بايد حالت هم بشود يعنى
انسان يك حال قصور و تقصيرى در خود ببيند، اين حالت از نظر ثواب خيلى ثواب دارد،
كه در روايات مىخوانيم اين حالت اگر براى كسى پيدا بشود يك تشبيه معقول به محسوس شده
است خدا به اندازهاى از نظر اين خشنود مىشود مثل آن كسى كه زن و بچهاش را در
بيابان گم كرده باشد، زاد و توشهاش را گم كرده باشد ناگهان پيدا بكند، شايد هم به
اين مثال، روايت مثال زده، يعنى يك آدمى كه با خدا آشتى نبوده، حالا خدا را پيدا
كرده، خدا او را سير كرده، خدا او را قبول كرده و بالاخره قرآن راجع به گناهان
بزرگ، بزرگ هم هست مىفرمايد:«الا من تاب و امن وعمل عملاً صالحا فاولئك يبدل
اللّه سيئاتهم حسنات» پرونده، حالا اين پرونده به دو سه معناست، پرونده نابود
مىشود آن هويتى كه در آن موجود شده تجسم عملى كه موجود است آن نامه عملى كه از
نظر روايات ما هست اينها همه نابود مىشود و به جاى آن يك پرونده درخشانى برايش
جلو مىآيد، صفحه اول توبه، اين آيه خيلى بالايى است يك اختلافى هست بين بزرگان،
مثل مرحوم آيت اللّه العظمى آقاى كمپانى مىفرمايند: كه چيزى كه موجود شد معدوم نمىشود
و اينجا كه خدا مىفرمايد: «يبدل اللّه سيئاتهم حسنات» اين لعان است يعنى فاصله
مىشود بين اين و بين گناهانش كه ديگر هيچ وقت نمىبيندش، اما حضرت امام مىگفتند
كه فرمايش ايشان خيلى اشتباه است، براى خاطر اينكه معناى تبديل يعنى اعدام، حالا
ايشان لعان را در گناه بگويد، در آن هويت چه مىگويد، ديگر هويت كه نمىشود لعان
بشود، اگر يك كسى در اثر گناه به صورت سگى شده اينكه ديگر لعان معنا ندارد لذا
«يبدل اللّه سيئاتهم حسنات» يعنى اعدام يعنى پرودگار عالم، هرچه هست معدوم
مىكند، گنه باشد، پرونده باشد، تجسم عمل باشد، آن عوض شدن هويت باشد، هرچه هست
اعدام مىشود، تبديل مىشود يعنى آن مىرود آن به جايش مىآيد، پرونده سياه نابود مىشود،
پرونده درخشانى برايش جلو مىآيد، حال خوبى است انصافا الا اينكه هفته گذشته
مىگفتم، توجه به اين امر خيلى ضرورى است و اين كه توبه عوام داريم، توبه خواص
داريم، توبه اخص الخواص، توبه اخص الخواص مال چهارده معصوم، توبه عوام مال عموم
مردم و توبه خواص مال مثل انبياء و اولياء. لذا همه توبه دارند، بايد هم بگوييم،
همه گناه دارند، الا اينكه گناه عوام غير از گناه خواص است، گناه خواص غير از گناه
اخص الخواص است، گناه اخص الخواص غير گناه خواص است، به قول مرحوم حاجى سبزوارى كه
بعد دربارهاش صحبت مىكنم همين كه پيغمبر اكرم، توجه مىكرد به اين عالم ناسوت
حرف زدن با اينها، خوردنها، آشاميدنها، استراحتها، اطفاء غريزه جنسى، خب همه اينها
براى پغمبر اكرم غير لقاء است، بالاترين گناه است و گناهش هم خيلى بالاست، لذا
پيغمبر اكرم روزى70 مرتبه استغفار مىكند«انه ليغان على قلبى فاقول استغفراللّه
سبعين مرة» اميرالمومنين مدهوش مىشود البته غش نمىكند چون غش مربوط به انبياء
نمىتواند باشد،«خرّ موسى صعقا» مدهوش مىشود از آن خشيتى كه برايش پيدا مىشود در
عالم ملكوت، از آن توجه به اينكه امروز گناه كرد، اما گناه اخص الخواص، يعنى غير
لقاء يك توجهات به غير خدا بوده در حالى كه خيلى از آن هم ضرورى بوده، اما همينها كه
باز هم ضرورى بوده، اما چون غير لقاء است آنها بايد توجه دائمى داشته باشند اين
توجه دائمى كه نيست خب برايشان گناه است حالا اين را بعد دربارهاش صحبت مىكنم
براى عموم مردم هم همين گناهانى كه در اسلام نهى شده، دروغ گفتن، غيبت كردن،
آلودگى چشم، آلودگى گوش، آلودگى شكم، همين گناهانى كه در اسلام داريم، چيزى كه ما
طلبهها بايدتوجه داشته باشيم ما نبايد توبه عموم داشته باشيم، بايد از اين مرحله
گذشته باشيم، توبه ما بايد توبه خواص باشد حالا توبه خواص چيست؟ خب ما آيا دو ركعت
نماز مقبول داريم، خيلى توبه مىخواهد نمازى كه حضور قلب نداشته باشيم، نمازى كه همه
چيز در او باشد الا خدا، اين خيلى توبه مىخواهد، اين روزههاى ما با اين همه آلودگيهاى
چشم، آلودگيهاى دل، اين وسوسهها اينها خيلى توبه مىخواهد اين ناشكرىها«و ان
تعدوا نعمت اللّه لاتحصوها» مثلا شما تابه حال شده تسبيح در دست بگيريد و بگوييد
«الحمدللّه» كه طلبه هستم، معمولا از طلبگى تان ناراحت هستيد، خيلى توبه
مىخواهد. هر نفسى كه فرو مىرود ممد حيات است، چون برمىگردد مفرح ذات، پس در هر
نفسى دو نـعمت مـوجوداست، و بر هر نعمت شـكرى لازم .
تا
به حال شده شما بارى نفس كشيدنتان بگوييد الحمدللّه، خب اين ناشكريها، اين عدم
توجه به نعمتها، خب اينها توبه اينها خيلى توبه مىخواهد
اينها گناه است براى ما، اين جملهاى كه مشهور است، جمله شيرينى است روايت هم هست
كه «حسنات الابرار سيئات المقربين» و اين «حسنات الابرار سيئات المقربين» بعضى
اوقات اين جور مىشود كه «حسنات العوام سيئات الخواص» عموم مردم خيلى كارها
مىتوانند بكنند كه ما نمىتوانيم بكنيم، ما نبايدبكنيم و اينها توبه مىخواهد و
اين انسان اگر برايش خون گريه كند جا دارد كه هنوز در ميان ماطلبهها بايد بگوييم
كه توبه عوام داشته باشيد، يعنى الان من در همين جلسه كه جلسه مقدسى است بگوييم،
آقا غيبت نكن، كم پيدا مىشود بگويد اين كه مربوط به من نيست من الحمدللّه غيبت
نمىكنم، مگر معناى غيبت را نداند چيست الان يك چيز كه رسم شده اسمش رامى گذارند
غيبت سياسى، اسمش را مىگذارند ما بايد وارد سياست بشويم، اسمش را مىگذارند انتقاد،
انتقاد چيز خوبى است خيلى خوب است، اما معناى انتقاد اين است اگر شما از من يك بدى
ديديد بايد بياييد پيش من به من بگويد، من اين بدى را از تو سراغ دارم«المؤمن مرآت
المؤمن» و اين بدى اگر جواب دارد جوابش را بده اگر جواب ندارد دست از اين بدى
بردار. خب اين رو دروبايستى مىكند به خودش كه نمىتواند بگويد، مىرود پشت سرش،
مىگويد فلانى شروع مىكند غيبت، غيبت به نام انتقاد به نام غيبت سياسى به نام
اينكه ما بايد وارد سياست بشويم ،من الان مىگويم كه آقا غيبت نكن، گير مىكنى
حسابى، يادم نمىرود در مكه يك جوانى كه حالا از بزرگان هم هست به من مىگفت يك دستورالعمل
به من بده گفتم كه دستورالعمل من به تو اين است كه زبانت را نگه دار، سه چهار روز
آن هم مكه، يك روز آمد پيش من گفت آقا نمىشود، ما الان هنوز بايد بگوييم آقاى
طلبه زبانت را نگه دار، اين مال عموم مردم است نه مال طلبهها، ولى زبان ما آلوده
است، آلوده است مىگفتند: يك كسى آمده بود پيش آقاى بهاءالدينى، گفته بود آقا يك
نصيحت به من بكن، ايشان گفته بودند، آقا دروغ نگو، آقاى بهاءالدينى براى اينكه
سدوثغورش را درست بكند، گفته بودند نمىگويم دروغ نگو يعنى اياك نعبد و اياك
نستعينت دروغ نباشد، نه، مىگويم كارهاى عادى و شبانه روزى را دروغ نگو به زن و
بچه ات دروغ نگو، به رفقات دروغ نگو، تو جامعه دروغ نگو الان در همين جلسه مقدس ما
يك كسى بگويد من آن هستم كه دروغ نمىگويم و اين خيلى مصيبت است براى ما طلبهها،
دروغ نگو، غيبت نكن، ما طلبهها حالا غيبتهاى ما هم عجيب و غريب مثل خودمان گنده
گنده است آن عامى غيبت مىكند پشت سر زنش، زنش پشت سر شوهرش، نمىدانم پشت سر مادر
شوهرش، پشت سر همكارش اما ما غيبتهايمان پشت سر طلبهها، پشت سر مدرسين، پشت سر
مراجع مىنشيند، مرجع درست مىكند حالا اى كاش مرجع درست مىكرد مرجع ديگر را خراب
مىكند، تو درس، دروغهاى گنده گنده از خودش تحريفهاى گنده گنده از خودش مشكل است
يكى از بزرگان به من مىگفت كه من مىتوانم ادعا بكنم كه دركارهايم خلوص دارم، آن
مرتبه اول نه آن مراتب بالا، اين را مىتوانم ادعا بكنم در كارهايم خلوص دارم اما
تو درس گفتنم، آن هم تا روى منبر نشستهام خلوص دارم اما وقتى كه سؤال و جواب
مىشود آنها سؤال مىكنند من نمىدانم خلوص دارم يانه؟ آيا جواب دادن براى تسلط
است يا راستى براى خداست؟ خيلى حرف است آنهايى كه راستى توبه خواص دارند كه مربوط
به ما طلبه هاست اينجورى است كه راستى مىتواند بگويد من در همه كارهايم خلوص دارم
تو درس گفتنم هم خلوص دارم، اما آن وقتى كه طلبهها يك توجه خاصى به من پيدا
مىكنند ،آيا باز هم خلوص دارم يانه؟ خوشم مىآيد از اين يانه؟ يا وقتى كه سؤال
مىكنند من جواب مىدهم يك چيزى ام مىشود يانه؟ كه من مسلط شدم بر سر اين، جوابش
را دادم، خيلى مشكل است لذا ما هنوز به توبه خواص نرسيديم، من از همه شما تقاضا
دارم، آلودگى چشم نداشته باشيد، خدا درجاتش عالى است، عاليتر كند، اين آقاى حاج
سيد مسيح موسوى كه خيلى جايش خالى است اينجا. ايشان اين هفت هشت ساله آن دور
مىنشست و خيلى خوب گوش مىداد انصافا خيلى عالى. اين مردى كه راستى يك عمر با ساده
زيستى، با عزت نفس اين زندگى را تمام كرده اينجا مرادم است معلوم شد اين آقا اصلا
نمىدانست تو كوچهها فساداخلاقى هست، زنهاى بد حجاب و امثال اينها و اين مىشود،
زياد هم مىشود، يك مثال براى شما بزنم، ببينيد چه جور مىشود شما از خانه تان
مىآييد تا اينجا اگر از شما بپرسند چند تا مرد ديديد نمىتوانيد بگوييد اين مردها
كه ديديد چه شكل و شباهتى بودند نمىتوانيد بگوييد، در حالى كه چشمهات را بر هم
نگذاشتيد، سرت را هم پايين نينداختيد، اما چون نگاهها، آلى بوده نه استقلالى،
نمىتوانيد بگوييد چندتا مرد بودند، جوان بودند پير بودند بد هيكل بودند، خوشكل
بودند، اگر كسى راجع به غيرت و عفت اينجور باشد ممكن است صد تا زن ببيند اما نگاه
استقلالى هم به آنها نكند مىشود آقا، كردند و شد و ما طلبهها بايد همين جورها
باشيم از خانه مىآييم تااينجا يامى رويم تا خانه، يك زن نبينيم زن خيلى ديديم،
اما حالا چه صورتى، چه جورى است اصلا نگاه به آن نيست، اگر نگاه است مىخواهيم روى
آن نيفتيم، يا او روى ما نيفتد، اينجورى است اصلا نگاه نيست ما بايد چشممان اين
باشد راستى شما طلبهها چند تا از شما مطالعه را فداى برنامههاى تلويزيون مىكنيد
بعضى اوقات اينجورى است زنش مىگويد: چه فيلم خوبى، بيا ببين چه خبرهاست، يك ساعت،
دو ساعت اين با اين عمامه بنشيند پاى اين فيلم، نمىدانم گوش را مىبيند، موش را
مىبيند، بوش را مىبيند اينها وضعش بد هست آقا، اينهاتوبه دارد، آن هم توبه عموم
«العبد لايزول قدماه يوم القيامة حتى يسئل عن شبابه فيما ابلاه و عن عمره فيما
افناه» اين حساب و كتاب هم نيست يك پرسش قبل حساب و كتاب است، قبل از آنكه بيايد
در صف محشر، سؤال مىكنند آقا جوانيت رادر چه راهى مصرف كردى؟ عمرت را در چه مصرف
كردى؟ بتواند جواب بدهد خوب است و اما اگر نه، چه كسى مىتواند بگويد من عمرم را
به جا مصرف كردم، جوانيم را به جا مصرف كردم، آن كسانى كه عمرشان رابه جا مصرف
كنند مىشود علامه مجلسى مىشود شهيد دوم، دويست جلد كتاب مىنويسد در حالى كه 54
سال بيشتر عمر نكرده اقوالش الان مستند مىشود براى طلبهها، اين شيخ انصارى يك
ربع چشم داشته يك چشم اصلاً نمىديده، يك چشمش هم نصفه مىديده آن وقتها تراخم
زياده بوده و مخصوصا در دزفول و آنجاها تراخم زياد بوده و چشم ايشان را تراخم برده
اين از نظر چشمى، از نظر فقرى هم خيلى در مضيقه بوده آن وقت هم كه مرجع بوده همان
وضع طلبگى اش را داشته، كه دختر فتحعلى شاه با بند و بنديلش رفته بودند آنجا، ديده
بودند يك اتاق، نصفى حصير، نصفى هم خاك است، اتاقهاى نجف را هم اگر ديده باشيد
خيلى اتاقهاى كوچك كوچك است و منزلش هم اجاره، حالا اجاره را او نمىدانست من
مىگويم، يك منقل گلى هم يك مقدار آتش توى آن بوده، سرمنقل نشسته بوده داشته
مطالعه مىكرده، اين تعجب كرده مىگويد اين چيست؟ يك غيبت كرده همان جور كه نشسته مىخواسته
تعريف اين را بكند، گفته اين وضع درست است
يا آن وضعى كه فلان مرجع در تهران دارد اسم برده، مرحوم شيخ به اندازهاى
عصبانى شده و مىخواسته بيرونشان بكند ديگر اينها به التماس افتاده بودند بعد
نصيحتشان كرده، گفته بابا هر كسى وظيفه اى دارد آن كه تهران است در مقابل باباى تو
و در مقابل شماست چارهاى ندارد به غير از اينكه تشريفات داشته باشد اما من در مقابل
طلبهها همه ما بايد مثل هم باشيم، خيلى از نظر فقر مرحوم شيخ در مضيقه بوده، اما
كتابهاى مرحوم شيخ، دويست سال است هنوز ما توليد علم نداريم، از علم مرحوم شيخ
انصارى مىخوريم، كه اين هم يك نقص بزرگى است براى ما و ما بقى هم همين طور اين
مىتواند بگويد، من عمرم را درست مصرف كردم اين مىتواند بگويد من جوانيم را درست
مصرف كردم و الا توبه دارد، توبه خيلى بالاست، خيلى بالا ،تضييغ بالاترين نعمت
خدا، عمر، تضييع بالاترين نعمت خدا، جوانى، حالا راستى من به اينها هم گفتم، اين
حضرت امام گفتند اين راديو و تلويزيون بايد دانشگاه بشود، حالا دانشگاه است حالا
كار به آنها نداريم، كار با شما داريم، فيلمها را شما به چه مناسبت مىبينيد، چرا
مطالعه نمىكنيد، صدى نود شما مطالعه درستان را نمىكنيد اگر خوش بين باشيد، چرا؟ ما
در جوانى همين درس كه مىخوانديم، هم پيش مطالعه مىكرديم هم پس مطالعه مىكرديم،
هم جزوه مىنوشتيم، خود من سه تا درس مىخواندم، درس حضرت امام مىرفتم، درس آقاى
داماد هم مىرفتم، درس آقاى بروجردى هم مىرفتم، هر سه جزوه را هم مىنوشتم، از
نظر بى كتابى به اندازهاى بى كتاب بوديم كه يادم نمىرود كه آقاى طباطبايى شفا
شروع كردند مجبور شدند اسفار را تعطيل كنند، شفا شروع كرند شفا نبود، و كتابخانه
مدرسه حجتيه يك شفا داشت، من و آقاى جوادى و آقاى مصباح هر سه در مدرسه حجتيه
بوديم با هم قسمت كرديم الان خصوصيتش يادم نيست، گفتيم 8 تا 9 مال تو، 9 تا 10 مال
تو، 11 تا12 مال تو، اين جورى مطالعه مىكرديم اصلا كتاب نداشتيم اما بالاخره
شفاخوان بوديم شفادان شديم و همچنين تا آخر، صد نود ما جواهر نداشتيم، حالا بدون
جواهر درس مىرفتيم، كتابخانهها پر بود به اندازهاى كه حتى بعضيها نماز مغرب و
عشاء مدرسه فيضيه را، نماز مغرب را مىخواندند براى اينكه جا پيدا كنند نماز عشاء
را نمىخواندند يا فورا مىخواندند مىرفتند، جا بگيرد براى مطالعه توى كتابخانه
ما بايد توبه كنيم، اينها توبه عموم هم هست، توبه خواص هم نيست، اينها توبه عموم
است نبايد ماخودمان را گنهكار ندانيم، وضع ما خيلى خراب است مىدانيد كار به كجا
رسيده، بعضى اوقات انسان به اندازهاى بد مىشود يك كسى يك نامهاى نوشته به من از
اينجا پى ببريد كه چه اوضاعى است گفته آقا شما يك اشتباه بزرگى داشتيد در شب بيست
ويكم براى اينكه شما گفتيد اين قرآنها را بر سر پر گناهتان بگذاريد، معلوم مىشود
تو خودت را گنهكار نمىدانى، پس چون خودت را گنهكار نمىدانى، مردم را گنهكار
مىدانى، بعد هم جسارت كرده بود خيلى، همه اينها خيلى بهتر از تو هستند، همه اينها
مقربتر از تو هستند، غرور تو را گرفته يك دفعه ما طلبهها مىرسيم به اينجا، حالا
آن به من گفته چرا گفتى قرآنها را بر سرهاى پر گناه بگذاريد. يكى به عكس، يك آقا
روى منبر گفته بود كه من از همه شما گناهكارترم، من از همه شما بدترم، يكى برايش
نامه نوشته بود يا همانجا روى منبر گفته بود، آقا يا راست مىگويى يا دروغ، اگر
راست مىگويى، لياقت منبر رفتن ندارى، اگر دروغ مىگويى باز هم لياقت منبر رفتن
ندارى، ماطلبهها اينجورى هستيم ما بايد توبه از گناه بكنيم، اما متوجه نيستيم گنهكاريم،
شيطان ما را برده، آنجا كه بگويد آقا قرآنها را بر سرهاى پرگناهتان بگذاريد،
مىگويد مغرورى، تو خودت را گنهكار نمىدانى، بگويد من گناه دارم، از همه شما
بدترم بگويد كه تو يا دروغ مىگويى يا راست مىگويى، اگر راست مىگويى حق منبر
رفتن ندارى، اگر دروغ مىگويى، باز هم حق منبر رفتن ندارى، على كل حال تو فاسق
هستى اينها مصيبت است و ما گناه خيلى داريم، خيلى، بايد قبل از آنكه به توبه خواص
برسيم، همان توبه عوامانه راستى توبه، از اين چشم آلودگى، از اين گوش آلودگى، از
اين قساوتها، مخصوصا گناه زبان، دروغ، غيبت، تهمت، شايعه راستى اين جورى است. آقاى
داماد مىگفتند: آقاى حاج شيخ مىگفتند به طلبه نگو غيبت نكن براى اينكه تا
مىگويى غيبت نكن، تفسيق مىكند، پىگيرى نكن تكفير مىكند. يكى از فضلا به من
مىگفت، تهمت بزنيم از صحنه بيرونش بكنيم. خدايا گناهكاريم، نوبت توبه خواص
نرسيده، همه ما بايد از توبه تو عوام گذشته باشيم، نوبت توبه خواصمان باشد، نوبت
اينكه چرا نماز شبمان امشب تعطيل شد، چرا ما توسل نداريم، چرا ما زيارت جامعه
كبيره هر روز نداريم، خب اينجورها، خدايا به آنجاها نرسيديم، اين توبه عوام را
توفيقش را به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.