اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ماباشد براى بعد، امروز مقدارى راجع به ولايت صحبت مىكنيم و اميدوارم رنگ اخلاقى
هم به آن بدهم، راجع به ولايت ما بيش از 4 الى 5 هزار روايت از سنى و شيعه در
كتابهايمان در كتابخانهها از آن موجود است، راجع به حضرت ولى عصر بيش از 10 هزار
روايت داريم كه نصف بيشتر يا بهمان اندازه سنىها نقل مىكنند و اينها الان در
كتابخانه هست، يك قضيه غدير خم نيست كه آن قضيه غدير خم روشنتر، عالىتر، امتياز
دارتر، اما آن كه يك امر ضرورى است راجع به دوازه امام بعد از پيغمبر بيش از 10
هزار روايت ما مىبينيم. حتى مثلا ابن عربى، خب يك سنى است، اما يك كتاب درباره چهارده
معصوم نوشته، يا ابن مالك كه يك سنى است يك كتاب درباره دوازده امام نوشته است و
پيغمبر اكرم از روزى كه به رسالت مبعوث شدند تا وقتى كه از دنيا رفتند در هر فرصتى
داد ولايت مىزدند تا آن وقتى كه «انذر عشيرت الاقربين» بنابر سيره حلبى، سيره ابن
هشام و مابقى سنىها، پيغمبر اكرم مبعوث شد به رسالت، 20 الى 40 نفر از اين قريش
را خواست، از بنى هاشم را خواست و يك شير برنج هم به آنها داد و بعد پا شد به صحبت
كردن، من پيغمبرم، بگوييد لا اله الااللّه آقاى دنيا و آخرت باشيد، بلافاصله
فرمودند: هر كسى كه اول پذيرفت خليفه من است اميرالمؤمنين پذيرفت كه يك جوان 10
الى 13 ساله بود، دفعه دوم كسى نپذيرفت، جز اميرالمؤمنين، دفعه سوم كسى نپذيرفت جز
اميرالمؤمنين، دفعه سوم پيغمبر اكرم اشاره كردند و گفتند: هذا اخى، هذا وصى، هذا
خليفتى من بعدى. اين همان دفعه اول تا رسيدند به دم مرگ فرمودند قلم و دوات
بياوريد تا بنويسم چيزى كه «فلن تضلوا ابدا»، خيلى از سنى گفتند. اين همان روايت
ثقلين است كه 2 ساعت قبل گفتهاند، حالا مىخواهند بنويسند، در حالى كه در مدت
عمرشان ننوشته بودند، نبايد بنويسند، اما مىخواستند بنويسند لذا دم مرگشان هم مىگفتند:
عترت على، 12 امام، يك امر ضرورى است و هيچ كس هم منكر اين حرفها نيست كه حالا بگويد
غدير خم نيست، احدى نمىگويد از سنىها، روايت عترت نيست، هيچ كسى نمىگويد از
سنيها، خودشان هم مىگويند تواتر دارد، روايت منزلت نيست، آيه مباهله براى ولايت
نيست، سوره هل اتى براى ولايت نيست، خودشان مىگويند كه بيش از 300 آيه درباره
اميرالمؤمنين على عليهالسلام صادر شده، وارد شده بعضىها مىگويند 2 ثلث قرآن.
لذا ما كه قائل به ولايت هستيم، قائل به نص هستيم، يك امر از روز روشنتر را
مىگوييم، لذا يكى از آنها اين قضيه غدير خم است كه يا رسول اللّه ديگر تشريفات
براى اينكه مسلم از روز اول گفته بود، على على تا آن موقع كه غدير خم شد، ديگر
حالا منصوبش بكن. اين نص همان روز اول هم شده بود، خب منصوب شد همه هم بيعت كردند،
خب همه سنىها هم مىگويند، اين الغدير كه انصافا كتاب خوبى است اصلا براى خاطر
اين قضيه غدير خم، مرحوم علامه امينى اين كتاب را نوشته، لذا جلد اولش هم مربوط به
همين حديث غدير خم است. قبلش اگر ولايت نباشد اسلام منهاى ولايت پوچ است «و ان لم
تفعل فما بلغة رسالته» يعنى هيچ است، بعدش هم «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت
عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» اسلام منهاى ولايت ناقص است مرضى خدا نيست
تام نيست، ظاهرا همه هم گفتهاند، بخ بخ لك يا اميرالمؤمنين، اول كسى كه گفت عمر
بود، اين را هم سنىها همه شان مىنويسند، اصبحت مولاى و مولاى كل مومن و مومنه، اميرالمؤمنين
تو، نوش جانت، بارك اللّه به به چه خوب و همه همه زنها بيعت كردند با آن آبى كه
در قدحى بود و اميرالمؤمنين دستشان را توى آب زده بودند، مردها همه همه، فقط يك
عرب معمولى، بى سر و پايى مخالفت كرد كه آن هم گفت يا رسول اللّه اگر از خودت است قبول ندارم، اگر از طرف خدا باشد نمىتوانم
بپذيرم يك سنگى بيايد نابودم كند يك صاعقهاى بيايد نابودم كند، فرمودند از ميان
ما برو نابود مىشوى، تاريخ نويسان، مفسرين، سنى، شيعه مىگويند كه «سئل سائل
بعذاب واقع» همين بود، عذاب آمد و نابود هم شد، صاعقه آمد و نابودش كرد، خب اين
حرفها، حرفهاى نيست كه شيعه بگويد، حرفها مال سنى هاست، صحاح سته از سنن سته پر از
روايات مربوط به ولايت كتابها در اين باره نوشته شده فقط الغدير كه نيست، فقط
احقاق الحق كه نيست، بله اين احقاق الحق كه الغدير از آنجا گرفته شده يا خود
الغدير كه انصافا خيلى زحمت كشيدند، خيلى خون جگر خوردند اين دو بزرگوار. اينها
فقط اين دو تا كتاب كه نيست، كتابهاى مربوط به ولايت را شما جمع كنيد يك كتابخانه مىشود.
درباره حضرت ولى عصر مىگويند 504 جلد كتاب نوشته شده است از سنى و شيعه 10 هزار
روايت راجع به ولى عصر از سنى و شيعه. خيلى محكم است، پايه خيلى محكم، مو زير آن
نمىرود خب وقتى چنين شد، پس چرا چنين شد؟ چرا چنين شد؟ مرگ به لجاجت، مرگ به
كينه، توزى مرگ به رياستطلبى، خب حالا يك دفعه زور، مثل مثلا رضا شاه، يا مثل يك
قلدر بريزد در يك مملكتى مثل آمريكا بريزد توى عراق بگويد مال من، نفتش مال من، خب
اين قلدر بازى است، ديكتاتور است، يك دفعه اين جور است خيلى بد است ديكتاتور بازى
مثل آمريكا كه آبروى خودش را ريخت مثل افغانستان، راجع به عراق خب خيلى زشت است،
خيلى گناه است، يك دفعه نه، با فرهنگ، دل انسان اين جا كباب مىشود، اگر انسان
بميرد جا دارد، با فرهنگ، به عبارت ديگر با توجيه، من از شما تقاضا دارم هيچ وقت
توجيهگر بار نياييد و اين توى طلبهها خيلى بيشتر از عوام مردم است. در ميان عوام
مردم هست، ولى توى ما بيشتر است خيلى بد است، انسان گناه بكند گناه را توجيه بكند،
من بارها به شما گفتم كه گناه نكنيد، گناه براى طلبه وصله ناهمرنگ است، اما اگر
گناه مىكنيد مواظب باشيد تو سرازيرى گناه واقع نشويد عادت نشود، مثل غيبت كه عادت
بعضى از طلبهها شده تهمت كه عادت بعضى از طلبهها شده مواظب باشيد تو سرازيرى
گناه واقع نشويد، حالا اگر گناه كرديد عادت هم كرديد تو سرازيرى گناه هم واقع
شديد، تقاضا دارم گناه را توجيه نكنيد اين خطرناك است قضيه اميرالمؤمنين همين است
از ابوحنيفهها، از عمرها مىپرسد، قضيه غدير خم درست است يا نه مىگويد آرى، پس
اگر آرى، چرا على عقب زده شد تو آمدى جلو مىگويد پيغمبر اشتباه كرد و ما ديديم كه
اگر اميرالمؤمنين بيايد اسلام نابود مىشود از اين جهت ما على را عقب زديم خودمان
آمديم، جلو، مىرسد به اينجا كه دزدى مىكند توجيه مىكند، ظلم مىكند توجيه
مىكند، غيبت مىكند توجيه مىكند، كم كم مىرود راجع به ولايت اينجورى حرف
مىزند، زمانها، مكانها تفاوت دارد بله پيغمبر اكرم، خيلى، بعضىها ديگر توجيه ديگرى.
پيغمبر اكرم، امير المومنين دامادشان بود، خويش و قومشان بود، توى خيلى جنگها شركت
كرده بود، محبوب بود بايد اين كار را بكند، ما هم وظيفه مان است يك كار ديگر
بكنيم، مىرسد به اينجا، شما نمىتوانيد يك سنى مثل فخر رازى كه راستى از اين مشكك
باشد، راستى عالم باشد، پيدا بكنى، اين منكر اين باشد كه پيغمبر اكرم بيش از هزار
جا اميرالمؤمنين را منصوب به خلافت كرده، نمىتوانيد پيدا بكنيد، كتابها را
بگرديد، من گشتم كه يك سنى پيد ا بكنيد، اين بگويد اين غدير خم واقعا نشد، حديث
منزلت دروغ است، يا روايت ثقلين را پيغمبر نفرموده، نمىتوانيد پيدا كنيد، اما
مىتوانيد پيدا كنيد اينجور بگويد روايت ثقلين را پيغمبر بيش از هزار جا فرموده
اما معنى روايت ثقلين اين است كه اميرالمؤمنين مسئله بگويد مثل همه حرفها كه الان
هست كه سياست مربوط به دين نيست علما مسئله شان را بگويند ديگران هم حكومتشان را
بكنند، با هم بسازند «لو لا على لهلك العمر» هم همين معنا را مىدهد، اميرالمؤمنين
مسئله را مىگفت، عمر بلد نبود، اگر على نبود عمر نابود مىشد و اين منافات ندارد
عمر حكومتش را بكند على هم مسئلهاش را بگويد مىرسد به اينجا كه توجيه گرى
مىكنند آن چيزى كه پدر خودشان، پدر همه را در مىآورد، آن چيزى كه استثمارگرها را
مسلط بر سر ما كردند، آنكه رسيده به اينجا كه شيعه را تكفير مىكنند، آنكه رسيده
به آنجا على را عقب مىزنند، ابى بكر را مىآورند جلو، همين است سنىها مىگويند
ابوبكر به پدرش يك نامه نوشت، تبريك گفت به جايى كه پدرش تبريك بگويد اين تبريك
گفت: گفت راستى مردم جمع شدند مرا خليفه كردند، پدرش گفت كه پس تو خليفه مردم هستى
نه خليفه خدا، براى اينكه مردم جمع شدند تو را خليفه كردند، نمىشود كه، اين چه
خليفهاى است پدرش مىفهمد، خود ابى بكر هم مىفهمد كه مردم هم نبوده، مثلا همين
اجماع، همين ثقيفه بنى ساعده، اجماع بسيارى از بزرگان مىگويند 5 تا رأى دراين
اجماع بوده 5 تا رأى شده ابى بكر از صندوق در آمده بعد باقى اش چى؟ مىگويند با
زور با رودربايستى بعضى از مردم ترسيدند بعضى هم رودربايستى كردند اميرالمؤمنين را
رد كردند بردند كنار، دل انسان از اينجا مىسوزد، ديشب بود يكى از سايتها «يك احمق
اما معمم» گفته بود كه اميرالمؤمنين عليهالسلام چون ديد كه مردم او را نمىخواهند
رفت كنار، و حكومت ابى بكر، حكومت عمر، حكومت اسلامى است جمهورى است و وقتى كه
مردم آمدند حضرت على را حاكم كردند، على پذيرفت، اينكه من حاكمم و الا وقتى كه
مردم رفتند گفت: من حاكم نيستم، من حكومت ندارم، يعنى وقتى كه آدم بخواهد توجيه
كند مىخواهد مثلا جمهورى اسلامى را توجيه بكند، مىگويد هم جمهورى هم اسلامى،
مىرود روى ائمه طاهرين مىگويد آنها هيچ كدام حاكم نبودند براى اينكه حكومت آن
وقتى است كه مردم بخواهند ولى وقتى كه مسئله گويى هست مراجع تقليد بروند مسئله شان
را بگويند، رساله شان را بگويند: اگر مردم مىخواهند، اين مرجع تقليد حاكم باشد، و
الا اگر نمىخواهند هيچ برود مسئلهاش را بگويد حاكم نيست، اميرالمؤمنين را اگر
مردم بخواهند حاكم است اگر مردم نخواهند هيچ، مسله خوب بلد است بگويد مسلط بر قرآن
است مفسر قرآن است و قرآن راجع به همين توجيه گرى بعضى اوقات مىفرمايد كه مواظب
باشيد «ان الشياطين ليوحون الى اولياء هم» راستى شيطان وحى مىكند اصلا بعضى اوقات
شيطان هم از توجيهات ما شرمش مىشود يعنى ما ديگر از شيطان هم بالاتر رفتهايم در
توجيه گرى و همه حرفها از اينجا سرچشمه مىگيرد كه با توجيه گرى، توجيه شيطان،
توجيه عوام فريبى، اميرالمؤمنين را عقب زدند در حالى كه يقين بود اميرالمؤمنين
حاكم اسلامى است، آيهاى كه «انما وليكم اللّه» اين ولىّ مثلا حتى بعضى ديگر آنها
كار احمقانه مىكنند ديگر آنها رسيده به آنجا كه مىگويند اينكه پيغمبر اكرم مردم را
جمع كرد توى آن بيابان پر از گرما، بى آب و علف نمىدانم نوشتهاند تا 120 هزار
عده زياد بودند، اقلا 30 هزار نفر، همه مردم را جمع كرد بعد چى گفت، گفت بدانيد هر
كه من دوستش دارم على هم او را دوست دارد بنابراين مردم على شما را دوست دارد، «من
كنت مولاه فهذا على مولاه» اين معنايش است، فكر نمىكند بابا يك آدم بيسوادى اين
كار را نمىكند 30 هزار نفر را جمع بكند بگويد آى مردم، من شما را دوست دارم، على
هم شما را دوست دارد شما هم على را دوست داشته باشيد وقتى انسان بخواهد توجيه بكند
توجيهات اين جورى مىشود تمامش اين كتابهاى سنىها اعتقادات توجيه است آن هم توجيه
خيلى سرد، توجيهى كه راستى هر كسى فكر بكند مىداند اين توجيه درست نيست، اما
متأسفانه همين توجيه گريها آمده تو جمهورى اسلامى ما، و چپىها، شبانه روز كارشان
همين توجيه گيريهاست، همين حرفها نيم خورده عمر را، نيم خورده سنىها را دارند به
رخ ما مىكشند، يكى هم نيست بگويد چرا؟ كه بابا اين توجيهات تمام شد ديگر مصرفش هم
تمام شد ديگر، كهنه شده، زنگ زده شد، ولش كنيد نه، تازه به تازه، نوبه نو، همان
حرفها، اين صعوديها، اين صعوديها ده هفده اشكال بيشتر ندارند كه آن ابنتميه يك
آخوند خلى بوده آخوند بيسواد خشكى بوده اين صعودى را روى كار آورد و بالاخره آمد
گرفت اين مكه را، خب اين اول كارى كه كرد گفت، اين قبرها فاتحه خواندنش شرك است
پيغمبر اكرم وقتى مرد ديگر يك عصا با پيغمبر تفاوت نمىكند، شرك است شرك، ده هفده
تا سوال به عنوان انه مشرك شيعه مشرك است چرا؟ قبر مىبوسد، شيعه مشرك است چرا؟
زيارت مىخواند، شيعه مشرك است، چرا؟ اظهار ارادت به پيامبر اكرم و ائمه طاهرين
مىكند و كتاب هر سال كتاب مىنويسند به ما شيعهها هم مىدهند ماشيعهها هم از
آنها مىگيريم، اگر نگيريم كه ديگر چاپ نمىكنند. هر سال هم هست هر سال هم چاپ
مىكنند، توجيهات گاهى اين جورى است باز احمقانه خلى، گاهى هم علمى، همين كه راجع
به شيطان مىگويد كه «اجبلهم بخيلك و رجلك» پياده نظامها يعنى عموم مردم، سواره
نظامها يعنى آنهايى كه مىتوانند توجيه كنند، اينها اعوان شيطان هستند، و ما بايد
مواظب باشيم كه اعوان شيطان نشويم از چه نظر؟از نظر اينكه از سواره نظامها باشيم
پياده نظامها هم نه و يك ناحقى را بخواهيم توجيه بكنيم، از زمان حضرت آدم تا الان
تا زمان ظهور تا روز قيامت، 90 درصد گناهان، اجتماعى است، زير سر توجيه گرى است و
قضيه اختلاف بين شيعه و سنى از اينجا سرچشمه مىگيرد و الا نمىشود كه ده هزار
روايت را ما زير پا بگذاريم، حديث غدير خم را ما زير پا بگذاريم بگوييم
اميرالمؤمنين بعد پيغمبر اكرم خليفه نيست، اما مىشود گفت كه گفتند و شد بله
اميرالمؤمنين خليفه، پيغمبر هم خليفهاش كردند اما صلاح نيست بايد برود كنار ما
حكومت بكنيم، براى اينكه اگر كنار نرود اسلام به هم مىخورد آمريكا حمله مىكند،
پس بنابراين بايد او برود كنار، ما بياييم جلو، همه حرفها اين است، آن تقاضايى كه
من از شما دارم اين است كه گناه نكنيد خلاف واقع نگوييد، اگر بله، تو سرازيرى واقع
نشويد، اگر بله، توجيهش نكنيد، گناه را بكنيد بدون اينكه توجيه بشود براى اينكه توجيه
گناه از خود گناه خيلى بالاتر است. خدا را قسمش مىدهم به حق مولا اميرالمؤمنين
اين سال را براى همه مسلمانها خوش مقدر بفرما خدا را قسمش مىدهم به حق مولا
اميرالمؤمنين على عليهالسلام در اين سال اين قضيه عراق همه ما را ناراحت كرده است
خدا را قسمش مىدهم به حق مولا اميرالمؤمنين اين قضيه عراق اصلاح بشود انشاءاللّه
همه ما امسال نجف اشرف، قبر امير المومنين را زيارت بكنيم.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.