اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
امروز
استثناءً تسلسل خواطر از فقه مان راجع به يك جملهاى با شما صحبت كنم و آن جمله
اين است كه ما بايد، استقلال فكرى، استقلال طلبگى را حفظ كنيم، يكدفعه اينجور
مىشود كه بواسطه اينكه اين آقا تمايل به روحانيت پيدا بكند بخواهيم متابعت از
گناهش، متابعت از رفتار و كردارش بكنيم، اين خيلى خطر دارد و متأسفانه بعضى از
روحانيون همين جور هستند براى خاطر اينكه در ميان مردم گل بكنند و شايد هم ريا نه، تظاهر نه، براى خاطر خدا، قولش
جوان پسند باشد يك حرفهايى مىزند جوانها مىپسندند اما دين نمىپسندد، واين منجر
به مصائب بزرگى مىشود و اول مصيبتش توجيه گرى است، بنا مىكند احكام دين را توجيه
مىكند، بدتر از آن بنامى كند، آن رفتار و كردار فسق جوانها را توجيه مىكند و اين
توجيه از خودگناه خيلى بدتر است من بارها به جوانها گفتم، گناه نكنيد، گناه تاريك
است گناه زندگى را به سقوط مىكشاند، گناه دلهره، اضطراب خاطر مىآورد، عاقبت
انسان را به خير نمىكند اما اگر گناه كرديد، فورا جبران، تداوم، عذر خواهى، گناه
روى گناه، گناه روى گناه، نباشد تو سرازيرى گناه واقع نشويد من بسيارى از افراد را
سراغ دارم كه اينها تو سرازيرى گناه كه واقع شدند ديگر نمىشود مثل ماشين كه ترمزش
تو سرازيرى مىبرد چه جورى مىشود يك اينجور چيزى مىشود كم پيدا مىشود ديگر
راستى از همه چيز بگذرد. مسلم مىدانيد كه ابى بصير مىگويد «از راوىهاى بسيار
بزرگ است» مىگويد كه من همسايهام ساز و آواز داشت، همسايهام سر و كار با مجالس
لهو داشت من مىخواستم مسافرت كنم يعنى مىخواستم بروم مدينه، مكه بعنوان خداحافظى
آمد پيش همسايه و صبر كردم همه رفتند ديگر من شدم و او، به او گفتم آقا بيا دست از
اين گناهت بردار، خطرناك است بدبختت مىكند، تو الان جهنمى هستى، يك جمله گفت،
جمله خيلى براى بحث من خوب است آن هم با يك دلى
با يك سوز و گدازى، گفت: ابى بصير«انا مبتلا و انت المعافى» گفت به خودت
نگاه نكن من مبتلا شدم اميدوارم در جلسه ما نباشد بعضىها هستند به دروغ گفتن،
مىخواهد دروغ نگويد، اگر دروغها را بنويسد شب ده تا دروغ گفته، به زنش گفته، به
بچهاش گفته به رفقاش گفته، بعضى غيبت مىكند، مىخواهد هم غيبت نكند مىداند روى
منبر هم گفته «الغيبت اشد من الزنا» اما ناگهان مىبيند غيبت، چه غيبتى، بعضى
اوقات هم غيبت پشت سر مراجع، پشت سر بزرگان، پشت سر روحانيت، كه مرحوم آقا بهبهانى
مىگويد هر غلطى مىكنى، بكن اما مواظب باش اهانت به روحانيت نكنى، اهانت به
بزرگان نكنى، اينها موجب عاقبت به خيرى نمىشود، اين موجب كفر مىشود، اين آقا اينجور
بود، كه يك آيه هم بخوانم، در مجلس ما كه از اين حرفها نيست، از اينكه تحريك بشوند
اين افراد كه راستى دروغ گفتن عادت شده، قرآن مىفرمايد: در روز قيامت هم به خدا
دروغ مىگويد: «يوم يبعثم اللّه جميعا فيحلفون لك كما يحلفون له و يحسبون انهم
على شىء» قرآن مىگويد ببين چقدر دروغ گوى عجيبى است، به خدا مىگويد خدايا به حق
خودت قسم، اشتباه مىكنى من بهشتى هستم، من جهنمى نيستم اشتباه مىكنى كه در روايات
دارد بعضى اوقات مىگويد اين نامه اصلاً مال من نيست اين كسانى كه اين نامه را
نوشتند اينها بيخودى اينها را نوشتند، دشمن من بودند، اين نامه عمل من اصلا نيست
حال در اين آيه شريفه نامه عمل نمىگويد به خود خدا قسم مىخورد، خدايا تو اشتباه
مىكنى من آدم خوبى هستم، قرآن مىفرمايد: «الا انهم هم الكاذبون» ببين چقدر دروغ
مىگويد، دروغ گفتن توى دنيا، در سرازيرى دروغ گفتن واقع شده ديگر نمىتواند،
ترمزش بريده ديگر نمىشود الا يك عنايتى از ولايت بشود. ابى بصير مىگويد من دلم
براى اين سوخت لذا وقتى آمدم خدمت امام صادق عليهالسلام قضيه را براى امام صادق
گفتم كه اين همسايه من تو سرازيرى گناه است من به او مىگويم نكن، مىگويد نمىشود
حضرت يك جملهاى گفتند: خوشا به حال آن كسانى كه ولايت دست آنها را بگيرد، حضرت
فرمودند كه برو توى خانه به او بگو اگر دست از كارت بردارى من شفاعتت را در روز قيامت
مىكنم، مىگويد من خيلى خوشحال شدم، آمد ديدنم وقتى آمد ديدنم، گفتم صبر كن يك
حرف با تو دارم، همه رفتند به او گفتم كه آقا من قضيه تو را به امام صادق گفتم
اينكه «انت المعافى و انا المبتلا» اينها را گفتم، اما امام صادق فرمودند اگر دست
از كارهايت بردارى شفاعتت را مىكنم گفت ديدم يك تلاطم درونى، به اندازهاى تلاطم
درونى در اين پيدا شد كه طولى نكشيد دخترش آمد پيش من، گفت بابام مىخواهد تو را
ببيند، رفتم ديدم بابايش دم مرگ است، گفت ابى بصير امام صادق به عهدشان وفا كردند
معلوم مىشود همانجا دم مرگ مقامات عالم برزخ را يا مقامات عالى روز قيامت را
نشانشان دادند. كم پيدا مىشود كه تو سرازيرى گناه باشد البته يك جاذبه مىخواهد
از طرف حق، بعضى اوقات آن جاذبه كار خودش را مىكند اما حالا اين جاذبه كم است مثل
كسى كه تو بيابان يك گنجى پيدا كند، ما برويم تو خيابان هى شخم بزنيم بگوييم آن
گنج پيدا كرده ما هم مىخواهيم كنج پيدا كنيم كم است اما راستى بعضى اوقات
جاذبهها مىگيرد نقل مىكنند كه يك كسى بوده در نجف اين از آن اراذل و اوباش بوده
اسمش هم عبد فرار بوده، نمىدانم چه كار كرده بود قطعا يك جاذبهاى، يك كار مقدسى
ولو تو دست و پا افتاده بايد بكند تا جاذبه بيايد، مرحوم محقق همدانى (آخوند ملا
حسين) خيلى بالاست انصافا يك شاگردهاى فوق العاده بالايى تحويل جامعه داده اين آمد
برود زيارت، اين عبد فرار در صحن ايستاده بود. مردم حسابى از او حساب مىبردند
برايش جا باز مىكردند راه به او مىدادند از آن اراذل و اوباش، چاقوكشها، اين
سلام نكرد، مرحوم آخوند به او گفتند «ما اسمك» اسمت چيست؟ با يك داش منشى گفت من
را نمىشناسى، من عبد فرار هستم، مرحوم آخوند همين جا نيشتر را زد گفت: «افررت من
اللّه او من رسوله» از كى فرار كردى، از خدا يا از پيغمبر، اين مثل جرقه روى
انبار بنزين، آتشش زد اين جمله را هى بنا كرد بگويد: افررت من اللّه او رسوله،
افررت من اللّه او من رسوله، آمد خانه، دلش را گرفته بود، مرتب مىگفت افررت من
اللّه او رسوله، تا نصف شب مرد، مرحوم آخوند
صبح آمدند درس، گفتند يكى از اولياى خدا از دنيا رفته بياييد برويم تشيع جنازه،
شاگردهاى ايشان شاگردها خيلى فروانى هم داشتند، ايشان از شاگردهاى مرحوم شيخ
انصارى هستند و مرحوم شيخ خيلى روى ايشان خيلى حساب مىكردند، هم معلم اخلاق بوده
و هم عارف بالايى بوده و هم فقيه بالايى بوده با شاگردها آمد در خانه عبد فرار،
شاگردها خيال كردند خانه را آقا اشتباه مىكند بعد ديدند نه، اولياء اللّه از
دنيا رفته. اين جاذبهها هست، گاهى يك جاذبه براى خاطر يك كارى كه انسان خودش هم
متوجه نيست، بجا مىآورد، مورد آن جاذبهها مىشود اما خيلى كم است، معمولاً اگر
كسى افتاد توى سرازيرى گناه بدبخت است، ديگر مى رسيد به آنجا كه قرآن مىگويد: «ثم
كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات اللّه». من توى روحانيت سراغ دارم كه
اينها مجالس بد داشتند، مجالس غيبت داشتند درس نمىخواندند از امكانات حوزه
استفاده مىكردند همينها، عاقبت به خير نشدند در وقت مرگشان اصلا منكر همه چيز
شدند بى دين از دنيا رفتند «ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات
اللّه» حالا بحث ما كه در مورد مردم نيست در طلبهها من ديدم، انسان بايد مواظب
باشد در سرازيرى گناه واقع نشود و الا يك دفعه اول يك غيبت است و چيزى نيست بعد هم
كم كم آن غيبت تهمت مىشود، بعد هم آن تهمت موجب اشاعه فحشا مىشود كم كم آبروى
مسلمانى ريخته مىشود جنگ با خدا مىشود، ناگهان اين هم نصف بدنش فلج مىشود اين
دعاى «اللهم اجعل عاقبت امرنا خيرا» خيلى دعاى خوبى است علامه مجلسى در زاد المعاد
مىفرمايد: شب قدر بهترين دعاها اين است آقاى اشراقى گفته بودند با حضرت امام
مىرفتم حضرت امام از من پرسيدند اگر يك دعاى مستجاب الان داشته باشى چه مىگويى،
من به حضرت امام گفتم آقا سوالش را شما كرديد جوابش را هم خودتان بگوييد: گفت من
مىگويم «اللهم اجعل عاقبت امرنا خيرا» اين سه تا معنا دارد، يعنى خدايا من محتاج
غير، حتى محتاج زن و بچه نشوم انسان به پيرى برسد فلج بشود، زن و بچه بخواهند لگن
زيرش بگذارند، محتاج اولاد بشود محتاج زنش بشود، انصافا خيلى سخت است اين يك معنا
است يك معنا مهمتر از اين كه حالا پيدا مىشود يك جرقههاى بىدينى بخورد يك مجالس
گناه، يكى پس از ديگرى كم كم، نه بدن فلج نمىشود روح فلج مىشود، معناى سوم
بالاتر از اين، بهتر از اين، اينكه ما دم مرگ رو سفيد خدمت اميرالمومنين على
عليهالسلام باشيم، حضرت امام توى درسها روى آن سومى خيلى پافشارى داشتند و
مىفرمودند كه اين دل ما آيينه براى تجلى اميرالمؤمنين على عليهالسلام است يا
بالاتر آن طورى كه سير و سلوكىها مىگويند دل ما تجلى براى خداست آن وحت وجودى كه
از نظر علمى از نظر شرعى مىشود درستش كرد همين است كه انسان گاهى به مقام لقاء و
فناء مىرسد، تجلى حق در دل او. يك مثال بزنم ببينيد تجلى چه جورى است، مثل عكس
شما توى آيينه، اين عكس شما خود شما نيست لذا وحدت وجودى كه صوفيه مىگويد غلط
مىگويد، اتحاد هم نيست يعنى عكس شما باشد، شما عكس باشيد اين هم نيست، اما يك چيز
ديگر هست و آن تجلى شما در آيينه. گاهى دل انسان آيينه خدا مىشود خدا تجلى مى كند
در دل. چنانچه دل انسان گاهى تجلى شيطان مىشود شيطان تجلى مىكند در دل او روايات
هم داريم، اين مىشود نفس شيطان، اين مثالى كه هست مىگويند شيطان در پوست اين
رفته، اين حرف حسابى است كه گاهى شيطان تجلى در دل مىكند حالا مرادم اينجاست حضرت
امام اصرار روى اين حرف داشتند مىفرمودند كه دل ما تجلى براى اميرالمومنين على
عليهالسلام است خب اگر دل ما پاك باشد مثل آيينه پاك اميرالمومنين تجلى مىكند به
همان ولايت و آن صورت زيباى ولايت و اما اگر آيينه مكدر باشد آيينه پر از گناه باشد
اميرالمومنين را دم مرگ مىبيند اما به صورت بد مىبيند و با بغض اميرالمومنين على
عليهالسلام از دنيا مىرود حالا اين معناى عرفانىاش است معناى شرعىاش هم اين
است كه اين را هم حضرت امام بعضى اوقات به ما نصيحت مىكردند مىگفتند اگر اين «اخلده
فى الارض» باشد و راستى دنيا طلب در دل او رسوخ كرده باشد نمىخواهد برود نتواند
برود خب دم مرگ كه مىشود اميرالمومنين بايد اجازه بدهند تا ملك مقرب الهى قبض
روحشان بكند اميرالمومنين اجازه مىدهد ملك مقرب الهى مخصوصا اگر عزرائيل باشد قبض
روحش مىكند اين نمىخواهد برود و با زور او را مىبرند، با دشمنى امير المومنين و
ملك مقرب خدا مىرود اين معناى عاقبت امرنا خيرا اين است و اگر انسان گناه بكند، مخصوصا
گناه طلبگى، بعضى اوقات راستى، خدا رحمت كند آن كسى كه گفت «مؤسس حوزه علميه گفت»
به طلبه فاسق و فاجر نگوييد غيبت نكن، براى اينكه تا مىگويى غيبت نكن تفسيق
مىكند، ديگر پىگيرى نكن اگر پىگيرى كردى تكفير مىكند، آن غيبت، مىگويد خب
غيبت كافر است و من اين را زياد ديدم حتى توى روزنامهها حالا هم هست، غيبت
مىكند، تهمت مىزند بعد هم مىگويد واجب است غيبت مىكنم، واجب است تهمت بزنم، براى
اينكه او را از صحنه بيرون كنم، واجب است اين را از صحنه بيرون كنيم، چون فاسق
است، فاجر است، كافر است، لياقت ندارد، پس من بايد غيبت كنم بايد تهمت بزنم، بايد
اشاعه فحشا بكنم تا اين را از صحنه بيرون بكنم، طلبهها، خيلى از ما اين جورى
هستيم و اين توجيه گناه خيلى خطر دارد، خيلى موجب مىشود انسان عاقبت به خير نشود،
بنابراين خوب است، مامثل مردم كه غرب زده
هستند ما جوان زده نشويم متابعت از جوانها آنچه كه مىخواهند نكنيم بعد هم توجيه بكنيم
موسيقى را درست بكنيم. بگوييم راست مىگويند دِمده شده چيزى كه دِمده شده ديگر
نمىشود گفت، موسيقى آن است كه توى دانشكده است و آن هم كه اشكال ندارد و اصلاً
غنا طورى نيست موسيقى طورى نيست، جوان هم خيلى خوشش مىآيد، آقا گفتند، همان كه
مىخواهد آقا هم دليل برايش آوردند، خيلى از آنها دنبال همين مىگردند آنها كه خمس
مىخواهند بدهند دنبال اين مىگردند آقا حلالش كند، مىگردد اين طرف، آن طرف يك
آقا پيدا كنند كه يا اصل را حلال كند و يا اقلاً يك مقدار بگيرد آنچه نبايد بكند،
بكند بعضى جوانها دنبال اين مىگردند راستى سوسوى وجدان دارند، سوسوى وجدان را مىخواهد
خاموش كند دنبال اين است كه يك آقا روى منبر يك جمله بگويد يا با آقا بنشيند، آقا
يك جمله بگويد همين را بگيرد، براى گناهش براى توجيه گناهش، براى اينكه تحليلى را
حرام بكند، حرامى را تحليل بكند، و اين بحث امروز بحث مهمى است براى همه مخصوصا
براى ما طلبهها و ما بايد بدانيم كه آقا يك چيزى كه به شما سفارش مىكنم خيلى به
آن اهميت بدهيد كه آن آقا باقر بهبهانى آن آقا خب مىدانيد آن آقا خيلى بزرگ است
حوزه نجف و اينجا و همه جا، حوزه علميه قم و همه جا مرهون زحمات اين مرد بزرگ
هستند حوزه در مخاطره عجيبى بود، اين معلوم مىشود اين آقا باقر بهبهانى استعدادش هم
خيلى عالى بوده ايشان يك مدتى آمد اصفهان، اما اصفهانيها با اين مرجع تقليد
نساختند رفت كرمانشاه. اول رفته بود بهبهان «انذر عشيرتك الاقربين» يك مرجع تقليد،
آنجا نشد، لذا روى منبر مىگفت من آن هستم كه با شما بازى مىكردم حالا زير بار من
برويد و مرجعيت، زير با ر من نمىرويد، آمد اصفهان،، نشد رفت كرمانشاه، نشد، اما
خدا مىخواسته نشود رفت كربلا، و آن قضيه صاحب حدائق آمد جلو، كه زمان صاحب حدائق
اخبارى گرى، تمام مخصوصا ايران را گرفته بود، خيلى بالا بود، اخبارى گرى كه خون ما
را هم حلال مىدانست در زمان فتحعلى شاه يك جنگى با روسيه آمد يك آشيخ محمد اخبارى
بود، خيلى هم مسلط بر روايات بود البته اين اخبارىها مسلط بر روايات هستند اما
سواد ندارند، اين آمده بود پيش فتحعلى شاه، علوم غريبه داشت گفت من سرِ رئيس لشكر
روسيه را برايت مىآورم به شرط اينكه اين آخوندها را قتل عام بكنى، گفت مىكنم لذا
همان ساعتى كه گفته بود، گفته بود «روز چندم ساعت چندم» سرِ همان رئيس لشكر روسيه
را آورد براى فتحعلى شاه، فتحعلى شاه مىدانست چه كار بكند لذا نوشت به شريف
العلماء استاد شيخ انصارى كه آقا چه كار كنم ايشان يك جمله عجيبى گفته بود، گفته
بود، سر رئيس لشكر روسيه را آوردن، اينكه كارى ندارد اگر راست مىگويى يك دانه مو
از عانه من ببر، آن وقت درست مىشود گفت همين را جوابش بده، مىرود، دنبال كارش،
لذا اخبارى گرى اينجورى بود قتل عام گرى هم اينجورى بود و اين آقا باقر بهبهانى
اصلا بساط مرجعيت را انداخت كربلا. و اخبارى گرى را به طور كلى نابود كرد صاحب
حدائق هم كه خيلى آدم خوبى بود ديگر سرجايش نشست، حالا اين آقا باقر بهبهانى يك
فوائد حائريه دارد تو اين فوائد حائريه به ما طلبهها نصيحت مىكند اول مىگويد آى
طلبهها، مواظب باشيد پشت سر مراجع، پشت سر روحانيت، پشت سر بزرگان حرف نزنيد اين
موجب مىشود عاقبت به خير نشويد، يك سرگردانى عجيبى (فى وادى تيه) يك سرگردانى عجيبى
برايت پيدا مىشود به تجربه اثبات شده كه درست است و جمله دومى كه در فوائد حائريه
است كه من به شما سفارش مىكنم اين است كه
مىگويد اى طلبهها سر و كار با بزرگان داشته باشيد اگر دسترسى داريد با بزرگان،
اگر دسترس نداريد، سر قبر مردهها، فقهايى كه از دنيا رفتند مثل تخت فولاد مثل علامه
مجلسى، سر قبر اينها و از اينها استمداد كنيد، حتى ايشان مىفرمايند كه نفوس ضعيفه
از همين جا بايد شروع كنند، تا آنها واسطه شوند بين او و ولايت و اصرار دارد كه تا
مىتوانيد با علماء و با بزرگان با آن كسانى كه غيبت را حرام مىدانند تهمت را
حرام مىدانند، راستى مىتوانند نصيحت بكنند اگر هم دسترس ندارى استمداد بكن از
ارواح مطهر علماء(مثل تخت فولاد ديگر كم داريم اگر از بقيع كه مسلم بهتر است قطع
نظر از ائمه طاهرين عليهمالسلام اما اگر از وادى السلام بهتر نباشد كمتر نيست و
اهميت به اين تخت فولاد خيلى بدهيد يك حمد و 11 قل هواللّه براى همه مردهها و
بعد هم راجع به علماء 1 حمد، و 11 قل هواللّه يك قبرى از قبور اينها را بگيريد
حالا هر كه مىخواهيد و از او استمداد كنيد اينها مقدس پيش خدا هستند مقرب پيش خدا
هستند به ما خيلى مىتوانند كمك كنند. خدا را قمسش مىدهم به حق علماء و فقهاء به
حق آن كسانى كه اين دين تشيع را از نسلى به نسل ديگر تا الان به ما دادند روحانيت
خوب كار كرد، خدا را قسمش مىدهم به حق اين روحانيت و به حق آقايشان ائمه طاهرين
عليهمالسلام همه ما را از خواب غفلت بيدار كن.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.