اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه
الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث
ما درباره حركت به سوى خدا بود كه در اصطلاح به او مىگويند سير و سلوك. معلوم است
مهمترين بحثها و ارزندهترين بحثهاست و مىگفتم هفت منزل را بايد طى كند، منزل
يقظه، توبه، تقوى، تخليه، تحليه، تجليه، لقاء و فناء. به قول استاد بزرگوار ما
تازه اول كار است اينها همه مقدمه است براى سير من الحق فى الحق، تازه اول كار است
اما طى كردن اين منازل و رسيدن، از منزلى به منزل ديگر رفتن، منزلى را پشت سر گذاشتن
معلوم است از دنيا و آنچه در دنياست ارزشش بيشتر است اما در اين منازل هفت گانه،
مهمتر از همه منزلها كه پايه است، مشكلتر از همه منزلها، اين منزل تخليه است كه
چند جلسهاى دربارهاش حرف زدم، خيلى منزل مشكلى است و راستى از مو باريكتر از آتش
سوزانندهتر و از شمشير برندهتر بايد بگوييم كه همين است، گذشتن از اين خيلى مرد
مىخواهد، قرآن هم مىفرمايد: نمىشود جز اينكه معلم خدا باشد«فلو لا فضل اللّه و
رحمته ما زكى منكم من احدٍ ابدا» نمىشود حتما نمىشود مگر فضل و رحمت خدا باشد
خدا كمك كند «ولكن اللّه يزكى من يشاء» اصلا معلم اخلاق خداست بايد كليد را بزنيم
رابطه با خدا وصل باشد او ما را به شاگردى بپذيرد آن وقت تازه چهل سال خون جگر
مىخواهد بتوانيم از اين منزل بگذريم كار كردن اين چهل هم از باب مثال است، بعضى
اوقات آدم يك چيزهايى از بزرگان مىبيند تعجب مى كند مثلاً بحرالعلوم در آخر عمر (ادعا
خيلى بزرگ بوده) كه من ديگر ريا ندارم من به مقام مخلِص يا به مقام مخلَص رسيدم و
گاهى ازبزرگان يك اين جور چيزها ديده مىشود اما راستى بعد از آنكه بحرالعلومى شد
يك عمر در علم و عمل متوغل شد، تشرفها برايش پيدا شد عنايتها به او شد آنوقت
مىگويد من توانستم درخت رذالت را بكنم، ديگر ريشه هايش نيست درخت فضيلت غرس كنم
به نام خلوص بارور كنم از ميوهاش خودم و ديگران استفاده كنم، در جلسه قبل مىگفتم
كه آقايان خيلى كوتاه مىآييد وحتما همه شما كه اينجا نشستهايد و خود من صفت
رذيله داريم يا العياذ باللّه كسى اصلاً غفلت داشته باشد بى تفاوت باشد آن حرفى
است و الا كى مىتواند بگويد من مهذب هستم و خيلى كوتاه مىآييم، خيلى، خيلى، خيلىبى
فكر هستيد راجع به اين خودسازى راجع به اين تهذيب نفس، در حالى كه خب بعد 11 تا
قسم با 4، 5 تا تأكيد قرآن زنگ خطر بزند معلوم است بايد خيلى با تفاوت باشيم
«والشمس و ضحيها و القمر اذا تليها» تا بر سد «قد افلح من زكيها و قد خاب من
دسيها» رستگارى فقط اينجاست شقاوت هم بار بر كسى است كه اين خودسازى را نكرده باشد
هر كدامش 2، 3 تا تأكيد دارد از مردم توقع است اما نه خيلى، اما از ما طلبهها خيى
توقع است ما اگر العياذ باللّه يك صفت رذيلهاى داشته باشيم خيلى بدبخت هستيم
حضرت امام گاهى اين روايت را مىخواند كه آن عالمى كه مهذب نباشد اين را مىبرندش
جهنم آن صفات رذيله بوى گندش بلند مىشود جهنم را مىگنداند جهنمىها از دست او آزرده
خاطر مىشوند نفرينش مىكنند شكايتش را به خدا مىكنند، اينها روايت است ديگر. اين
را علامه مجلسى نقل كرده آنكه حضرت امام اضافه مىكردند تا ببينيم در دنيا چقدر
گندانده است گاهى با بد اخلاقى توى خانه زن و بچهاش را بدبين به روحانيت كرده
گاهى با تكبرش يك دهى را از خودش بيزار كرده گاهى شهرى را گاهى مملكتى را، گاهى
دنيايى را به هر اندازه كه اينجا گندانده آنجا مىگنداند، گاهى توى جهنم اطراف
خودش را مىگنداند، چون اين توى دنيا هم زن و بچهاش را توى خانه را گندانده است
گاهى هم نه، دو سه روز قبل يك آقايى آمده بود پيش من خيلى غصهام شد براى اين آقا،
گفت از فلان مرجع تقليد مىكردم، تقليد من را برگرداندند، و آنجا اعمالم را چه
كردم بعد دو دفعه يكى ديگر تقليدم را برگرداند، مىخواستم سهم امام به كسى بدهم،
گفتند نه بابا آن سواد ندارد بايد به كسى ديگرى بدهى، اينجا هى گفت بعد من مثل را برايش
گفتم خوشحال شد بعد اين جمله را گفت چرا در ميان شما آخوندها اينقدر اختلاف است من
را آتش زد يك آدم معمولى برسد به اينجا كه حسرت بخورد به من شكايت بكند چرا اين
قدر در ميان شما آخوندها اختلاف است اين چقدر جهنم را مىگنداند. اختلافات سر چى؟
بر اى ديگران جهنم رفتن، براى چى، و خيلى از ما براى ديگران جهنم مىرويم براى چى،
حالا بعضى از بازاريها كه گنهكار هستند براى زن و بچه جهنم مىروند. دلبستگى از زن
و بچه نمىتواند دل بكند جهنمى مىشود اما ما با تعصبها، با تكبرها، با منيتها،
با حسادتها آن هم براى غير نه براى زن و بچه مان، خيلى مشكل است خدا نكند امتحان
جلو بيايد، امتحان جلو بيايد، رفوزه مىشويم، و حالا كارى به اين حرفها هم نداريم بايد
بعد دربارهاش صحبت كنيم، آن كسانى كه راستى صفت رذيلهاى در او رسوخ كرده در روز
قيامت كه چشمها خيره مىشود اين حشرش با آن صفت رذيله است اگر متكبر و منيت است
بصورت يك پلنگى مىآيد صفت محشر، اگر يك آدم موذى و مرموزى است به صورت يك روباهى
مىآيد محشر «كذلك تبلوا كل نفس ما اسلفت» اينها ساده نيست، سند روايت خوب است راوى
مىگويد: خدمت امام صادق در مكه بودم تو مطاف ديدم مسجد پر است به امام صادق گفتم
بَه چه قدر حاجى فراوان است فرمودند:«ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج» سر و صدا خيلى
است حاجى كم است، مىگويد نفهميدم مثل اينكه لياقت اين كارها را داشته با درز
انگشت نشانم داد مىگفت نگاه بكن با درز انگشتهاى امام صادق نگاه كردم ديدم كه
آدم توى اينها خيلى كم است يكى بصورت پلنگ است يكى به صورت موش يكى به صورت مورچه،
مورچه بزرگ. و همچنين تا آخر. توى آنها يك حاجى هايى هم هست «ما اكثر الضجيح و
اقل الحجيج» توى ما طلبهها كه اينجور نبايد باشد ما خيلى مقام داريم اگر قدر
خودمان را بدانيم، مقام يك نفر از ما از هزار نفر مقدس و عابد افضلتر است، ما
بتوانيم يك نفر را از بى راهه توى راه بياوريم يك نفر را نگذاريم منحرف شود «من
احياها فكانما احياالناس جميعا» يك مثال عوامانه بزنيم ببينيد چقدر ثواب است شما
با مريدتان داريد مىرويد يك كسى زد به يك بچه فرار كرد اين بچه دم مرگ است شما
اين بچه را ببريد مريضخانه و مواظبت كامل و اين بچه خوب شد هر وقت به شما بگويند
يك خاطره شيرينى بگو همين خاطره را يادتان مىآيد من آن هستم كه يك بچه كوچكى را
نجات دادم. آقا درباره ات قرآن مىگويد «من احياها فكانما احيا الناس جميعا» اگر بتوانى
يك نفر را از حال انحراف بيرون بياورى يك مسلمان بسازى، يك بچه مسلمان تحويل جامعه
بدهى مثل اينكه جهان، را زنده كرده باشى يك دفعه به شما مىگفتم كه مرحوم آسيد
حسين قاضى اين هم مباحثه حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» بود اين خيلى خوب
بود ما خيلى ايشان را دوست داشتيم خيلى متعادل متوازنى هم بود هيچ كس هم او رانمى
شناخت اما چيز داشت مرحوم شهيد، آيت اللّه حاج آقا مصطفى مىگفت كه من از كوچه
حرم آمدم «يك كوچهاى بود در مقابل نانوايى، همان نانوايى پهلوى حرم» مىگفت اين
آقا از نانوايى آمد بيرون من را صدا كرد و اسكناس مثلاً ده تومانى داده بود و او
خرد كرده بود نوتى به قول آن روزيها، توى دستش بود گفت آقا مصطفى بيا، مىگويد
رفتم سلام كردم تعارف كرد، گفت كه من مىبينم عكس بابات يك روزى روى اين نوتها
هست، خيلى چيز داشت اين آقا مىگفت من جمكران خدمت آقا رسيدم، آقا به من گفتند خدا
را قسم بده به جيره خوران من تا دعايت مستجاب شود نگفت به جدم زهرا، روى اين حرفها
فكر كنيد آقا جيره خواران شما چه كسانى هستند فرمود طلبهها گفتم اقا توى طلبهها
بد هم هست فرمود من حوزه را دوست دارم، حوزه خانه من است به قول آقاى بروجردى حوزه
خانه من است حوزه عسگرگاه من است و ما ديگر نبايد صفت رذيله داشته باشيم اما همين
جورى خودش رفع نمىشود چهل سال خون جگر مىخواهد تا رفع شود آن هم يكى از آن. به
قول حضرت امام مگر مىشود، آدم منقاش بازى كند و بتواند ريشه حسادت و ريشه بخل و
ريشه تكبر و منيت و عصبيت را بيرون بكشد. من تقاضا دارم از همه شما يك كارى بكنيد
كه اقلاً برافروخته نشود زير خاكستر باشد توى امتحانها ديگر گول مىخورى توى
امتحانها رفوزه مىشوى اما بالاخره اگر الو نداشته باشد آتشش ديگر و تو ديگران را نمىسوزاند
اقلاً ديگر متقى هستيد لذا بايد ما مثل تنور بر افروختهاى كه درش را مىگذارند
روى آن تنور برافروخته يا خاموش مىشود يا آتش توى تنور است خب ما اقلاً اينجور
شويم، جديت از خدا بخواهيم، تضرع كنيم زارى كنيم، توى نمازمان اگر حالى پيدا شد
نيازى پيدا شد آن نياز را راستى بالاترين حاجتها، بالاترين حرفها پيش ما همين
باشد، خدايا من آدم بشوم همين طورى هم نمىشود يعنى همين طورى كه من بگويم خدايا
من آدم بشوم نمىشود، در روايت هم داريم امام رضا عليهالسلاممىفرمايد: اگر كسى
از خدا توفيق بخواهد بدون همت اين خدا رامسخره كرده است براى اينكه اين مسخره بازى
است براى اينكه خدا فرموده است همت مال تو، توفيق مال من نمىشود كه همين جورى خدا
توفيق بدهد، همت مىخواهد و با همت بايد به جايى برسيم والا«كل يعمل على شاكلته»
از كوزه برون تراود هر چه در اوست اين آيه مهمتر از آن آيه والشمس هم هست خيلى هم
مختصر است اما خيلى بالاست من تقاضا دارم هى مرتب يك آيه قرآن است خيلى ثواب دارد
مرتب بخوانيد «كل يعمل على شاكلته» بعد هم آن شعر را بخوانيد از كوزه برون تراود
هر چه در اوست. اگر آدم متكبر با زنش باشد فيس و افاده كند با بچه هايش تكبر دارد
با رفيقش تكبر كند با جامعه تكبر كند آن وقت تكبرها بعضى اوقات هم سر باز مىكند،
مثل دنبلى كه سر باز مىكند چرك و خون است، چرك سرباز مىكند اين جورى ناگهان توى
مباحثه كه ملائكه آمدند، بالهايشان را پهن كردند فرش ما شده، روى اين بال ملائكه
ناگهان يك دروغ مىگوييم، من، من، يك دروغ من من. يك گندى از دهانمان بيرون مىآيد
اين ملائكه فرار كه مىكنند لعن هم مىكنند خدا لعنت كند تو را كه ما را گنداندى،
بدتر از اين ناگهان غيبت مىكند، آقايان در شما غيبت زياد است، شما خوب هستيد،
نمىگويم بد هستيد راستى خوب هستيد يك قدرى بالاتر بگويم در ميان شما غيبت كم است
تهمت زياد است يعنى حرفهايى كه ما مىزنيم يكى درصدش هم غيبت نيست تهمت است، 90 تا
تهمت است ده تاى آن غيبت است براى اينكه آن حرفهاى كه ما مىزنيم آن ندارد تو خيال
مىكنى، تو جهل مركبى تو بدبخت شدهاى و تهمت كه بچه بازى نيست و در روايات داريم
كه اين تهمت در دنيا «مرحوم كلينى با روايت صحيح السند نقل مىكند» تو دنيا تهمت
است اين تجسم مىشود در روز قيامت يك تل چرك و خون مىشود روى اين تل چرك و خون تو
را نگه مىدارند، 50 هزار سال بعد هم روانه جهنم مىشوى. اين «الغيبة ادام كلاب
اهل النار» مرحوم صاحب تحف العقول هم از امام حسين و هم از امام على بن الحسين
عليهما السلام نقل مىكند از هر دوى آنها، «الغيبة ادام كلاب اهل النار» اين
معنايش چيست يك قدرى فكر كنيد معنايش معلوم است اما حضرت امام بعضى اوقات شايد
مثلاً در سال يك مرتبه دو مرتبه«چون ايشان خيلى روى غيبت حساس بودند» يك مرتبه، دو
مرتبه، اين روايت را مىخواندند معنا هم مىكردند
نمىگفتند تكرار است اخلاق يعنى تكرار، خب اگر تكرار بد است قرآن همهاش تكرار است
نصف قرآن تكرار است همين فصاحت و بلاغت قرآن است بقول حضرت امام مىگويد اگر تكرار
نبود اشكال در قرآن بود براى اينكه كتاب اخلاق است بايد تكرار داشته باشد، لذا اين
روايت را براى ما معنا مىكردند معنايش اين است، غيبت روى غيبت، غيبت روى غيبت،
رسوخ مىكند در دل وقتى رسوخ كرد در هويت، هويت انسان مىشود يك سگ، آنهايى كه چشم
بصيرت دارند، نگاه به اين كه بكنند مىبينند اين يك سگ است، يك سگ هار است، سگ هار
پا مىگيرد اين آبرو مىگيرد اين از آن سگ بدتر است براى اينكه همه مردم هرچه
مىخواهند براى آبرو مىخواهند، حاضر است خانه را بدهد آبرويش نرود. لذا مىشود سگ
هار، سگ هار توى دنيا پا مىگيرد سگ هار تو هويت اين آبرو مىگير د خب يك سگ هار
مىشود مىبرندش جهنم. خب اين غذا مىخواهد، آن غيبت هايى كه كرده آن گوشتهاى گنديده
براى اينكه «لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه» اين
گوشتها اينها غيبت است، نه تهمت. تهمت ديگر وامصيبتاه. همين گوشتهاى گنديده را
مىبرند توى جهنم« الغيبة ادام كلاب اهل النار» نان و خورش غذاى اين سگ اين
غيبتهاست. حالا شما كه نه شما كه هم مكاسب خوانديد هم بلد هستيد هم درسش را گفتيد
اما غيبت آن كه دارد اگر توى رويش بگوييد بدش مىآيد پشت سرش بگويى«ذكرك اخاك بما
يُكره» بما يَكره نه. عايشه خدمت پيامبر اكرم نشسته بود يك خانمى آمد مسئله پرسيد
خانم رفت اين خانم قدش كوتاه بود، عايشه گفت يا رسول اللّه «يا رسول اللّه را من
مىگوييم» يك اشارهاى به پيغمبر اكرم كرد گفت قدش كوتاه بود حضرت غضب كردند
فرمودند: عايشه چرا؟ عايشه استفراغ كن، عالم كشف به او دادند، يك مقدار گوشت
گنديده از دهانش افتاد بيرون، گفت يا رسول اللّه دو سه روز است گوشت نخوردهايم،
پيامبر فرمودند: مگر قر آن نخواندهاى «لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم اياكل لحم
اخيه ميتا فكرهتموه اين گوشتها براى سگها، سگش كيست، غيبت كنها، گوشتش چيست
غيبتها «الغيبة ادام كلاب اهل النار» در دوره آخر الزمان مىآيد پيغمبر اكرم
مىفرمايد:اصلاً مجلس بدون غيبت نمىشود من خيلى دلم مىسوزد اينكه دو تا طلبه بنشيند
توى حجره امام زمان تهمت بزنند، توى مباحثه ناگهان يك غيبت بكنند «غيبتهايشان هم
گنده گنده است، غيبتهايشان پشت سر مراجع. ديگر اين به جايى مىرسد؟ خب معلوم است
به جايى نمىرسد، معلوم است تو سرش خورده مىشود معلوم است خذلان است، معلوم است
بدبختى است چرا ما اينجور شديم، بعد از يك نسل، بزرگان انگشت شمار مىشوند، يك
نسل، يعنى 70، 80، سال مىگذرد در ميان ما انگشت شمار از بزرگان پيدا مىشود، چرا همه
ما بايد چنين باشيم، استعداد كه نمىخواهد كار مىخواهد، هوش و ذهن و حافظه
نمىخواهد، تقوا مىخواهد، اگر انسان دو تا بال داشته باشد 1- بال خوب كار كند، 2
- خوب تقوا داشته باشد، پرواز كند، رسد آدمى به جايى كه بجز خدا نبيند. مثلاً مثل
استاد بزرگوار حضرت آيت اللّه آقاى بروجردى ما يك بچه كوچولو بودند توى بروجرد
مثل بچههاى ديگر، اما خاص شد، آقاى بروجردى، اينها معمولاً هم «به تجربه برايم
ثابت شده» معمولاً هم حافظهاشان خيلى خوب نيست متوسط است نبوغ نيست، هوش و ذكاوت
و استعداد و اينها معمولاً حد متوسط است نبوغ نيست بقول انيشتين مىگفتند نبوغ
چيست، مىگفت من نبوغ سرم نمىشود هر كسى كه راستى كار كند به هر كجا كه بخواهد
مىتواند برسد، كار اما دو تا كار، يك كار راجع به درسمان، اقلاً 10 ساعت به بالا
مطالعه كردن، يكى هم راجع به تقوا ديگر اقلاً هفت هشت ساعت عبادت، لااقل اگر هفت
هشت ساعت عبادت نيست اجتناب از گناه بشود 24 ساعت عبادت. اجتناز از گناه از هر
ثوابى بالاتر است، در روايت مىخوانيم انسان يك گناه بيايد جلو نكند. ثوابش بهتر
از دو هزار ركعت نماز است اصلاً خودسازى است سى چهل سال به هيچ جا نمىرسد، به
جايى نرسيدنش حرفى نيست، طورى نيست اما يكدفعه برسد به «و قد خاب من دسيها» برسد
به شقاوت، كارش اين باشد يك شهريه بخور و نميرى بگيرد زن و بچهاش در مضيقه، خودش
در مضيقه كارش چى، غيبت پشت سر مردم، حسادت، تهمت، دروغ، نشستن در ميان طلبهها،
طلبهها را خراب كردن، اگر دست عنايت خدا روى سر ما نباشد اين مىشود، نمىدانم چه
بگويم ديگر بايد خدا كمك بكند بايد آقا امام زمان لطفى به ما بكند، حوزهها را
دوست دارد خيلى دوست دارد. خدا را قسمش مىدهم به حق آقا امام زمان همه ما را از
خواب غفلت بيدار كند.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.