جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: سیر و سلوک
    موضوع درس:
    شماره درس: 371
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۴/۱۹

    متن درس:

    اعوذبالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

     

    بحثی که در آن بودیم بحث خیلی ارزنده‌ای است انصافاً که انسان بتواند حرکت بکند و به مقام لقا برسد خیلی بحث ارزنده است شاید بگوییم که ارزنده‌تر از همه بحث‌ها همین بحث لقا است که قرآن 21 مرتبه  اسمش  را آورده  و  همه عرفا که درد دین دارند درد اخلاق دارند خیلی روی این مقام لقا از نظر قرآن از نظر روایات بحث کرده‌اند .

    اما آن که ما باید توجه به آن داشته باشیم نتایجش است که راستی اگر کسی به مقام لقا برسد دیگر تمام وابستگی‌ها از بین می‌رود دیگر وابسته به کسی به چیزی نیست جز خدا ، برسد به آن جا که دیگر ریاست هرچه باشد هرچه بالا دیگر پیش آن هیچ ارزش نداشته باشد همان جملاتی که از امیر المومنین سلام الله علیه توی نهج‌البلاغه آمده که دنیای شما دنیایی که به واسطه آن نشود حلال‌ها را حلال کرد حرام‌ها را جلو‌گیری کرد ، صرف ریاست باشد لذا می‌گوید این دنیای شما گاهی می‌فرماید نظیر یک کفش پاره‌ای است که ابن عباس تعجب کرد آقا دارد کفشش را وصله می‌کند در حالی که دو ثلث جهان زیر نظر مبارکش است؟ آقا برای رفع تعجبش کفش را انداخت در مقابلش گفت این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفت هیچ ، فرمود به خدا قسم این ریاست به اندازه این کفش هم پیش من ارزش ندارد یعنی وابستگی ، دلبستگی نیست ، بله بعد فرمود یک چیزی است مگر آن که به واسطه آن حقی را اثبات کنم یا باطلی را از بین ببرم یعنی وابستگی نه اما معلوم است وقتی که موجب بشود برای اثبات حق برای از بین بردن باطل آن ارزش دارد و اما مثل این که مردم وابسته به ریاستند اصلاً ابداً ، اگر به مقام لقا برسد خوب این است و مشکل هم هست در روایات داریم (آخر ما یخرج عن قلوب الصدیق حب الجاه )انسان ممکن است متقی باشد ممکن است به مقام ورع رسیده باشد اما هنوز جاه طلب باشد، هنوز از تعریف‌ها خوشش بیاید از انتقاد‌ها بدش بیاید ناراحت بشود ، کم پیدا می‌شود دیگر ، اما راستی اگر دلبستگی نباشد وابستگی نباشد دیگر مثل همان کفش کهنه می‌شود بود و نبودش مساوی می‌شود حالا در نهج‌البلاغه که بعضی‌ اوقات خیلی بالاتر از این آب دماغ بز چقدر ارزش دارد؟ این ریاست پیش من این قدر ارزش دارد یا یک استخوان خوک دست یک آدم خوره‌ای چقدر ارزش دارد؟ این ریاست پیش من این مقدار ارزش دارد و خوشا به حال این‌ها ، نه حالا ائمه طاهرین این‌ها که تعریف نیست برای آن‌ها اما راستی هستند یک افرادی که برای آن‌ها حسرت می‌خورند ، حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می‌گفتند که حسرت خوردم برای یک شبه دیوانه یک مقدار نان دستش بود خورد تمام شد به او گفتم که آقا حالت چه جور است گفت خیلی خوب است نانمان را که خوردیم آبمان را هم که خوردیم حالا می‌خوابیم به امید خدا حضرت امام می‌گفت حسرت این را خوردم و انصافاً بعضی اوقات دیده‌ایم که این دنیا و ما فیها پیش او ارزش ندارد اصلاً و ابداً ، در باره سلمان فارسی چندین سال این استاندار مدائن بود دیگر ، این استاندار مدائن دم مرگ گریه می‌کرد به او گفتند چرا گریه می‌کنی ؟ گفت یک روایتی از پیامبر اکرم یادم آمده این روایت متلاطمم کرده پیامبر اکرم فرمودند در روز قیامت 50 گردنه هست از این گردنه‌ها باید رد شد و از این گردنه‌ها نمی‌تواند کسی رد بشود مگر سبک‌باران(نجی المخفون هلک المثقلون)این جمله ناراحتم کرده گریه می‌کنم ، راوی می‌گوید توی زندگیش رفتم دیدم که یک مغازه اجاره برای استانداری توی همان مغازه هم منزلش است مثل این که زن و بچه نداشته یا نبرده تنها بوده یک آفتابه گلی یک ظرف گلی یک حصیر آن هم نصفه یک قلم و دوات برای نوشتن دیگر هیچ چیز نیست اما گریه می‌کند می‌گوید(نجی المخفون هلک المثقلون) این‌ها خیلی مزه دارد انصافاً یعنی انسان برسد به این مقام همین جا بهشتش است اصلاً جهنم یعنی وابستگی‌ها ، راستی انسان بتواند هیچ در دلش نباشد صاحب خانه می‌آید دیگر وقتی هیچ وابستگی نبود آزاد بود دیگر دل می‌شود آزاد دل که شد آزاد صاحب دل می‌آید یعنی خدا ، می‌یابد خدا را نظیر آدم تشنه که آب بخورد بیابد سیرابی را و این اول نتیجه برای مقام لقا البته رسیدن به این جاها در حد محال است نمی‌شود که اما حالا به هراندازه که می‌شود به هر اندازه بشود ما باید این وابستگی‌ها این به قول قرآن این طناب‌های غریب و عجیبی که اخلد الی الارض روز قیامت هم زنجیر 32 متری می‌شود به قول قرآن ما این طناب‌ها را بکنیم مشکل است اما شدنی است شکی نیست انسان می‌تواند به یک جا برسد که به قول حضرت امام می‌گفتند این عبا را ما می‌توانیم از آن استفاده بکنیم اگر دل بستگی به آن نباشد عبایمان است و از آن استفاده می‌کنیم و مواظبت می‌کنیم اگر دلبستگی باشد بت‌ ما می‌شود ، همان استفاده را بیشتر نمی‌توانیم بکنیم اما بت ، بت چه؟ دلبستگی به این عبا ، دنیا همین است دیگر اگر کسی بپیماید راه را دیگر راستی بعدش هم دیگر حاضر است تمام دنیا و آن‌چه در دنیاست فدا کند برای این که این آزاد بشود ، آزاد بشود و این‌ها الان هستند یک افرادی دیروز هم بوده‌اند در زمان پیامبر اکرم هم بوده‌اند در زمان ائمه طاهرین هم بوده‌اند فقط مثلاً بهلول نیست که آن بهلول در زمان امام صادق علیه‌السلام که راستی همه چیز را پشت پا بزند و به او بگویند بیا آن هم نه ایران یا حجاز ، بیا قاضی‌القضات آن که هارون می‌گفت ببار هرکجا بباری بر مملکت من ، دو ثلث جهان غیر از آمریکا آن وقت پیدا نبود ، گم بود و ای کاش همیشه گم بود دو ثلث جهان آن روز زیر سیطره این، بیا تو قاضی‌القضاتش بشو خب خودش را زد به دیوانگی ، زد به دیوانگی اما راستی هم رسید به آن مقام که باید برسد و هم راستی آزاد بود آزاد ، اگر راستی برسد به آن مقام این جورها می‌شود نقل می‌کنند که هارون برای این که مسخره کند می‌رفت آن جا یک وقت رفت یک درهم گذاشت کف دست هارون و آمد از اتاق بیرون ، ‌خواستند او را گفت این چه بود ؟ گفت راستی نذری کرده بودم یک درهم بدهم به فقیرترین مردم، نذرم ادا شد دیشب فکر می‌کردم به کی بدهم ؟  هرچه فکر کردم فقیرتر ذلیل‌تر بدبخت‌تر از تو پیدا نکردم این یک در هم را آورده‌ام نذرم را ادا کنم ، نه راستی مسخره‌اش می‌کرد واقعاً چنین است که انسان اگر آزاد شد دیگر آن حرام‌ خوارها قلدرها را دیوانه می‌داند دیگر برای این که راستی دیوانه کیست؟ آن کسی که آخرت را رها کند دنیا را بگیرد آن کسی که ظلم به مردم بکند خب این دیوانه است دیگر ، راستی همه را دیوانه می‌داند آن‌ها بهلول را دیوانه می‌دانستند می‌گفتند دیوانه، بهلول هم همه این‌ها را دیوانه می‌دانست می‌گفت ذلیل‌تر از همه، شما. فقیرتر از همه، شما. نذرم را ادا می‌کنم برای این، نظیرش را زیاد نقل می‌کنند زیاد از بزرگان که راستی می‌بینیم هیچ وابستگی نیست هیچ دلبستگی نیست اگر زن است فرزند است برای خاطر خدا دلبستگی نیست ، مرحوم سید اصفهانی این آیت الله العظمی توی نماز جماعت سر پسرش را بریدند یک دیوانه برید برای خاطر پول می‌خواست به او نداد ناحق می‌خواست این ناحق را قبول نکرد مرادم این‌جا ست وقتی خبر دادند به مرحوم سید نماز عشایش را خواند و خبر دادند ایشان فقط همین را گفت اشاره کرد به جنازه گفت که آقا سید حسن با تو آمدم حالا بی تو می‌خواهم بروم ، دیگر همین ، بعد هم این دیوانه را بخشید ، راستی بعضی اوقات انسان می‌رسد به این‌جا ، نه، یک قدری بالاتر مرگ مصطفی از الطاف خفیه خدا ، همین جور هم شد مرگ مصطفی از الطاف خفیه خدا، دو سه ماه طول نکشید شاه رفت راستی این جور است بعضی اوقات می‌رسد به آن جا که می‌آید سر پسرش می‌بیند روی آب افتاده بعد می‌رود توی مردم، مردم از او سؤال می‌کنند آقا چه خبر است ؟ می‌گوید خدا یک عیدی به ما داده مردم نمی‌دانند مردم نمی‌فهمند اصلاً عوض می‌شود مرگ مصطفی از الطاف می‌شود مرگ پسر عیدی غدیر می‌شود و امثال این‌ها را ما بخواهیم حل بکنیم که نمی‌شود اما هستند یک افرادی چون که وابستگی‌ها به غیر از خدا رفته دیگر مابقی برایشان پوچ است می‌گویند شیخ انصاری یک ایرانی درهم و دینار زیادی برایش برد ریخت توی گوشه اتاق یک طلبه که خدمت آقا بود دلش را این زرق و برق‌ها برد هی نگاه می‌کرد بعد از آن‌ها که رفتند مرحوم شیخ انصاری تنها شد به این رو کرد گفت مثل این که دلت را برده تمام این پول‌ها، نه، تمام دنیا و آن‌چه در دنیاست پیش من ارزشش همین خاک‌هاست هیچ تفاوت برای من ندارد بله وقتی که بتواند به طلبه‌ها برسد خوشحال است نه برای پول نه برای ریاست ، نه. برای رسیدن به حوزه‌ها شیخ انصاری خوشحال می‌شود ، وقتی هم نرسد می‌شود بدحال ، اما حالا این نداشتن پول و داشتن پول و یک گونی و یک عالم برایش فرق می‌کند؟ نه ، من زیاد دیده‌ام که راستی دنیا و آن‌چه در دنیاست پیش این‌ها هیچ ارزش ندارد چون دلبستگی نیست وقتی دلبستگی نباشد ارزش برای چه ؟ ماها به خاک چقدر دلبستگی داریم ؟ خب آن‌ها هم به این‌ها به همین اندازه دلبستگی دارند مخصوصاً اگر بخواهد خدای ناکرده مانع بشود یکی از تأسف‌های استاد بزرگوار ما آقای بروجردی همین بود بعضی اوقات خیلی تأسف می‌خورند ، حالا نمی‌دانم هم چرا ؟ برای این که آقای بروجردی انصافاً خیلی کار کردند برای عالم اسلام ، خیلی اما ایشان می‌فرمودند وقتی بروجرد بودم چیزها می‌دیدم چیزها می‌شنیدم همه این‌ها از دستم رفته و حالا آمده‌ایم این جا صراف شده‌ایم و راستی آقای بروجردی تأسف می‌خوردند که چرا مرجع شدم ؟ یک وظیفه است باید این وظیفه را بکشد اما وابستگی به این وظیفه نیست وقتی وابسته به این وظیفه نشد اگر آن سیر و سلوکش را از دست بدهد دیگر متأثر است خیلی، متأسف است خیلی ، و آن‌چه ما را از راه دور می‌کند آن‌چه ما را به جهنم نزدیک می‌کند این دلبستگی‌هاست ، حالا دلبستگی به هرچه ، دلبسته به هر کس، گفتم مشکل هم هست اما اگر بخواهیم به جایی برسیم دیگر چاره‌ای نیست جز این طناب‌ها این بستگی‌ها این (اخلد الی الارض) را کم بکنیم اگر بتوانیم نابود بکنیم ، بزرگان می‌گویند این سکرات موت این که بعضی اوقات می‌رسد به آن‌جا که روایت داریم مثل رگ‌ها از بدن کشیده بشود این قدر سخت است دم مرگ می‌گویند برای خاطر همین دلبستگی‌هاست دلبسته است نمی‌تواند دل را بکند رفتن برایش مثل از آسمان به زمین افتاده است می برندش دیگر به زور می‌برند مثل رگ‌ها از بدن کشیده شدن است ، بله اگر تقوی باشد حالا ولو به مقام لقا نرسیده باشد ولو این وابستگی‌ها باشد اگر تقوی باشد کنترل می‌شود و الا کار سخت می‌شود بعضی اوقات اصلاً زیر پل همه چیز می‌زند حضرت امام می‌گفتند رفتیم بالای سر یک کسی دم مرگ بود با هم رفیق بودیم آشنا بودیم رفت و آمد داشتیم یک نگاه به من کرد گفت که می‌خواهم بروم به او گفتم الحمدالله می‌روی راحت و آسوده به بهشت ، گفت نه می‌خواهم بروم پیش ظالم! گفتم ظالم کیست ؟ گفت خدا ، حضرت امام می‌گفتند این خیلی شوخی می‌کرد و مزه می‌انداخت به او گفتم آقا این موقع و این حرف‌ها و این‌ها چیست؟ گفت نه خدا ظالم است می‌خواهد بین من و زن و بچه ‌من جدایی بیندازد وقتی دلبستگی آمد این جورها می‌شود این‌ها منافات ندارد انسان راستی زن و بچه‌اش را دوست داشته باشد خیلی ، انسان راستی جان بکند برای این که زن و بچه‌ در رفاه باشند همه این‌ها خوب اما دلبسته این جور می‌شود حضرت امام می‌گفتند که یک چیز دیگر بدتر از این‌ها و آن این است که می‌خواهند ببرندش ، این می‌خواهد نرود می‌خواهند ببرندش باید هر کسی می‌خواهد برود با اجازۀ امیرالمؤمنین باشد من مؤمن او منافق قبلاً باید با اجازه ایشان باشد خب ایشان اجازه می‌دهد ملک الموت جان او را می‌گیرد البته چون وابسته است مثل همین که رگ‌ها را از بدن بخواهند بیرون بکشند ، با سختی ، آن وقت می‌رود با بغض امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام با بغض ملک مقرب خدا نمی‌خواهد برود می‌برندش ، دیگر حالا ایشان نمی‌گفتند با بغض خدا ، لذا با بغض امیرالمؤمنین از دنیا می‌رود یک عمر علی علی می‌کرد درست هم بوده شوخی هم نبوده راستی بوده اما حالا امتحان آمده جلو می‌خواهد امیرالمؤمنین به زور ببردش، نمی‌خواهد برود ناراحت می‌شود از دست امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام .

    بزرگان روی این دلبستگی به دنیا، دنیای به معنای عام خیلی صحبت کرده‌اند خیلی حرف‌ها زده‌اند بعضی از بزرگان یک عمر اصلاً برای شاگردهایشان روی همین دلبستگی وابستگی به این دنیا به معنای عام خیلی مهم است نمی‌شود هم ساده از آن رد شد بعضی اوقات ما وابستگی‌ها داریم دلبستگی‌ها داریم اما توجه نداریم وابسته دل بسته مشرک هستیم ، توجه نداریم دیگر ، لذا یک عمری ، کی معلوم می‌شود؟ توی امتحان‌ها امتحان می‌آید جلو برای خاطر این که آن رفیقش دارد این ندارد شروع می‌کند به غیبت کردن پایش لب گور است غیبت می‌کند تهمت می‌زند پایش لب گور است اگر یک بدی برای رفیقش پیدا بشود خوشحال می‌شود اگر مردم پیش این آقا انتقاد از آن بکنند او را زمین بزنند این آقا را بلند بکنند آقا تو با او چه تناسب ؟ تو خیلی خوبی ، علم داری ، تقوی داری خب خوشش می¬آید، خب آن که وابسته نیست چه؟ غیبت را می‌بیند که مرده خوری است با کمال شهامت به همین کسی که دارد تعریفش را می‌کند می‌گوید آقا مرده آوردی توی اتاق من چکار ؟ این مرده خواری است دیگر، (لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه) ، بله یک حرف دیگر هم هست اگر این وابستگی‌ها راستی تمام بشود دیگر مقام شهود پیدا می‌کند مقام شهود می‌بیند غیبت مرده خوری است صدرالمتألهین رضوان الله تعالی علیه  در اسفار می‌گوید دو نفر غیبت می‌کردند دیدم که دو تا تنور که آتش از آن بیرون می‌آید شعله وراست دیگر حالا آن میته خوردنش را صدر المتألهین نمی‌گوید دیدم، و راستی این جور می‌شود دیگر ، مقام شهود پیدا می‌کند راستی می‌رسد این وابستگی‌ها تمام بشود نظر خدا روی دل باشد وقتی حکومت خدا روی دل شد برایش مقام شهود پیدا می‌شود ، یکی از بزرگان مدعی بود ، حالا من قبول ندارم به این اندازه ، آن آقا این حرف را بزند ولی به من می‌گفت آقا تشرف که چیزی نیست راست می‌گویی مقام شهود پیدا کن تا بیابی همه جا محضر مقدس امام زمان است تا ادب حضور پیش تو مراعات بشود، همین است دیگر مقام شهود یعنی این، فرق کشف و شهود همین است کشف یعنی مثلاً تشرف ، اما شهود یعنی این راستی بیابد همه‌جا محضر خداست این آیه شریفه برایش حق الیقین بشود (و قل اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون ) این حق  الیقین بشود معنای حق الیقین این است که می‌بیند البته نه با این چشم ، می‌بیند با عالم شهود خدا را ، سیطره خدا بر ما سوی الله را ، می‌بیند با عالم شهود سیطره پیامبر اکرم ائمه طاهرین همه بر این جهان ، این آیه دیگر نمی‌شود که ما بگوییم این آیه از متشابهات است خب دیگر (اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون) بعضی‌ها گفته‌اند مربوط به قیامت است اما آیه می‌گوید (ثم تردون الی عالم الغیب والشهاده) ، نگو راجع به قیامت است نگو راجع به مرگ است نه، توی همین دنیا ، سین آن هم می‌شود سین تحقیقی یعنی یقین داشته باش اصلاً شک در این باره‌ها نکن تو هنوز چشم نداری کوری، لذا این حرف‌ها را می‌زنی ، عالم شهود پیدا کن دیگر می‌بینی می‌یابی سیطره واسطه فیض را بر ما سوی الله ، دیگر این حساب تشرف نیست ، بله معلوم است هرکسی که کار کند به او پاداش می‌دهند ، هرکس هم نه بی رنج گنج میسر نمی‌شود و خیلی ماها ، امیدوارم در شماها نباشد خیلی ماها توجه به این مطالب نداریم که آقا این وابستگی‌ها خیلی ضرر دارد این آزاد ، غلام همت آنم که زیر چرخ کبود بارک‌الله با شعرش خدا رحمتش کند

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود کمی فاصله بدهید ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    این می‌شود زهد اسلام اصلاً زهد اسلام یعنی این آن که زهد را معنا کرده‌اند آن نیست معنایش ، زهد اسلام که این قدر پافشاری دارد روایات ما و علمای علم اخلاق و قرآن ما پافشاری دارد یعنی این انسان همه بندها را پاره کند دیگر هیچ چیزی هیچ کسی در دلش نباشد جز خدا ، خوشا به حال این‌ها چه لذت‌ها دارند . خوشا به حال این که دو رکعت نماز در دل شب برای این‌ها بهتر از دنیا و آن‌چه در دنیاست . این یکی از نتایج بحث هفته‌های گذشته ماست ، نتایج دیگر هم دارد ان‌شاءالله برای بعد

    خدایا این حرف‌ها خیلی شیرین است این حرف‌ها خیلی ارزنده است  تو را به حق آن کسانی که سر و کار با این حرف‌ها دارند فی‌الجمله به آن رسیده‌اند خدایا لااقل توجه به این حرف‌ها به همه ما عنایت بفرما.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365