اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا
قولی
بحث این چند هفته ما در باره
این کلمه مقدس یعنی خلوص بود که به هرچه بخورد ارزش آن در دنیا و آنچه در دنیا است
بیشتر است و اگر هم این رنگ را نداشته باشد اگر هم باطل نباشد نسبت خاصی دارد در
باره این عرض کردم که این کلمه خلوص مراتب دارد یک مرتبه آن اینکه داعی بر داعی
اصلاً نباشد فقط داعی باشد و آن خدا است (وجدتک
اهلاً للعباده فعبدتک).
هفته گذشته میگفتم که اینطوریها
یک دهان مثل دهان امیرالمؤمنین میخواهد و الا ما می¬خواهیم اینطور ادعاها را
بکنیم خیلی مشکل است بعضی اوقات انسان یک ادعا میکند و بعد در امتحانها قبول نمیشود
ولی علی کل حال آن بالاترین مرتبه خلوص این است که داعی بر داعی نباشد عبادت به
آنها برسد که همه اقوال او، همه افعال او، همه افکار او همه کردار او هیچ رنگی
جز خدا نداشته باشد مرتبه دوم داعی داشته باشد و آن داعی محبت خدا عشق به خدا باشد
که آن عشق و محبت خدا محرک داعی میشود برای اینکه چیزی انجام شود، کاری عبادی را
انجام دهد این خیلی خوب است اما باز هم انسان به این مرتبه برسد باید جدی محبت خدا
در دل او رسوب کرده باشد تا سرحد عشق هم نباشد نماز برای او یک لذت باشد برای
اینکه مکالمه با خدا است انفاق در راه خدا برای او لذت داشته باشد برای اینکه بندههای
خدا، این بندههای خدا، مخلوق خدا هستند و همین طور که یک کسی را دوست دارد دیگر
خواه ناخواه بچههای او را هم دوست دارد این برای اولیاء خدا پیدا میشود اگر
انسان جدی محبت به خدا داشته باشد که نماز برای او یک مکالمه باشد انفاق در راه
خدا برای او لذت داشته باشد این داعی بر داعی است اما معلوم است این رنگ خدا در
این جا کار میکند (سبقتالله و من احسن الله
سبقه) لذا در قرآن از اینها خیلی تعریف شده است
که میفرماید آن کسانی که در دل شب پشت به رختخواب میزنند و نماز میخوانند در
روز انفاق دارند (و لا تعلم نفسه ما اخفی لهم من
قره اعین جزاءً بما کانوا یعملون).
مرتبه سوم را شاکر عرض کردم
توجه به نعمت الهی اگر بتواند توجه به اینکه حتی مشکلها هم از الطاف خفیه خدا
باشد بتواند اینها را درک بکند نعمتهای ظاهری نعمتهای باطنی و اسبغ علیکم نعمه
ظاهره و باطنه همان که بر حسب ظاهر مشکل است اما نعمت است از الطاف خفیه خدا است
بتواند اینها را درک کند و بی وفا هم نباشد معمولاً قرآن میفرماید انسانهای بی
وفا هستند (قتل الانسان ما اکفره) مرگ بر این انسان که چقدر بی وفا است چقدر نمک نشناس است.
اگر کسی به مقام شکر رسیده باشد
خیلی مشکل است خیلی ریاضت میخواهد خیلی راز و نیاز و سوز و گداز میخواهد که خدا
این مقام را به او بدهد لذا عبادت کند داعی بر داعی و آن داعی اولیه و محرک نعمت
الهی باشد به عبارت دیگر وفای او، مقام شکر او باشد الستُ عبداً شکورا و این هم
مرتبه سوم است که باز هم داعی بر داعی است که آن محرک مقام شکر او، آن مقام وفای
او است این هم مرتبه سوم است مرتبه چهارم مقام خوف، مقام خشیت است انسان گاهی مقام
خشیت پیدا میکند یعنی دل خاضع در مقابل خدا است غیر از آن خوف از مرگ خوف از عذاب
است آن معناهای دیگر دارد آن مقام خشیت است که مثل امیرالمؤمنین را مدهوش میکرد
این مقام خشیت وقتی که پیدا شود در هر جا در نماز، غیر نماز باشد میگوید توجه به
غیر را از انسان میگیرد یعنی آن موقع یک انقطاع عن الناس انقطاع الی الله پیدا میکند
دیگر هیچ چیزی نمیتواند او را مشغول کند خضوع در مقابل خدا، در مقابل عظمت خدا دل
خاشع میشود گاهی انسان خودش خاضع است مثل اینکه در نماز مؤدب است گاهی نه دل خاشع
است که در مقابل پروردگار عالم آن خشوع، آن ذلت دل در مقابل خدا است که به آن عالم
خشوع میگویند که فرق خشوع و خضوع همین است.
خضوع مربوط به ظاهر است خشوع
مربوط به دل است و بعضیها لااقل در نماز خاشع در مقابل خدا است آن مقام خشوع آنها
محرک میشود برای اینکه نماز اول وقت بخواند نماز شب بخواند آن خشوع آنها محرک میشود
برای اینکه خدمت به خلق خدا کند آن وقت آن خشوع آنها محرک میشود برای اینکه تمام
اعمال آنها حتی اعمال مربوط به دنیا رنگ خدا پیدا کند این هم مرتبه چهارم است
انصافاً مرتبه خوبی است اگر کسی لااقل در نماز این مقام خشوع را پیدا کند که قرآن
خیلی سفارش کرده است (قد افلح المؤمنون الذین هم
فی صلاتهم خاشعون)، خاشعون نیست و میگویند یعنی
او روایت داریم در وقتی که بهشت خلق شد خطاب شد با بهشت حرف بزنید.
گفت بسم الله الرحمن الرحیم قد
افلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون که آن خشوع هم آیات بعد از آن مرتبط به
این باشد (والذین هم عن اللغو معرضون
والذین هم للزکاه فاعلون) این مقام خشیت یعنی
کوچکی دل تواضع دل در مقابل خدا است آن محرک میشود برای اینکه عبادات را به جا بیاورد
رنگ هم داشته باشد بنام رنگ خدا اسم او را خلوص خشوعی میگذارید مرتبه چهارم است.
مرتبه پنجم مقام استحیاء است یعنی انسان معمولاً
هم اینها آوردنی نیست مقدمات آن دست ما است الا اینکه قبل مقدمه را خدا باید
عنایت کند این مقام استحیاء اینکه انسان در مقابل خدا حیا داشته باشد ما در مقابل
افراد حیا داریم لذا مواظب محبتهای خود، مواظب لباس خود مواظب نشستن و برخاستن
خود هستیم این حیا چیز خوبی است و بدا به حال کسی که مخصوصاً زن حیا نداشته باشد
گاهی انسان یک مقامی پیدا میکند که در مقابل خدا حیا پیدا میکند که لازمه آن
همین است که قطعاً گناه در زندگی او نیست قطعاً همه واجبات را انجام میدهد این
مقام استحیاء را اگر بخواهیم معنا کنیم که هم این است که همه جا محضر خدا است یعنی
این گفتی به دل همه جا محضر خدا است ما در محضر خدا هستیم ادب حضور مراعات شود این
ادب از حیا گرفته شده است.
لذا وقتیکه این رسوخی شد
نگفتی، نه اعتقادی شود مسلم همه ما هم میگوییم اعتقادات داریم اگر که اعتقادات
نداشته باشیم خدا را محدود میکنیم اعتقاد داریم همه جا محضر خداست چه در خلوت و
چه در جلوت باشد اقرب من حبل الورید (ان الله یحول
بین المرء و قلبه) باز از ما به ما نزدیکتر است
عجیب است که ما از او دور هستیم لذا اگر انسان این مقام رسوخی قلبی یعنی باور،
باور کند همه جا محضر خداست این در محضر خدا ادب حضور باید مراعات شود محرک برای
همه واجبات و مستحبات در فراخور حالش میشود و این مقام هم خیلی مقام بالایی است
که محرک برای گفتار ما، کردار ما، افکار ما اینکه مقام استحیاء ما باشد این هم
مرتبه پنجم که محرک و داعی بر داعی است اما داعیها انصافاً خیلی ارزش دارد این
پنج قسم داعی که گفتم هر کدام از آنها اگر جا داشته باشیم از دنیا و آن چه در دنیا
است ارزش آن بیشتر است مرتبه ششم مرتبه خوف است که انسان از خدا بترسد البته خدا
ترس ندارد انسان از عاقبت خود بترسد انسان از آن دل جهنمی که خود برای خود درست
کرده است بترسد و او داعی شود برای اینکه عقوبت شود عبادت به جا بیاورد که معمولاً
میدانیم بسیاری از مردم همین هستند این را دارند داعی بر داعی است اگر خدا جهنم
نداشت و مرج میشد معمولاً مردم نماز نمیخواندند عبادت نمیکردند این جهنم خدا که
خود ما آن را درست میکنیم اعمال زشت ما عقوبت برزخی یا عقوبت اخروی درست میکند
حالا انسان نماز بخواند ارزش اینکه جهنم برود
لذا برای اینکه جهنم نرود این
عقوبت به سر او نیاید نماز بخواند این هم خوب است لذا انبیاء همه آنها این انذار
را داشتند شما در قرآن نمیتوانید جایی پیدا کنید که این انذار نباشد معمولاً همه
انبیاء هم همین از جهنم خدا و عقوبتهای برزخی و اخروی مردم را کنترل میکردند
معلوم است یکی از چیزهایی که میتواند انسان را کنترل کند همین انذار است همین
مقام خوف است که انسان از آن غفلت نکند که حتی اگر هم باور نباشد همان اعتقاد است
باشد اما توجه به آن داشته باشد اعتقاد متوجه علیه انسان را کنترل میکند مسلم این
انسان باید کنترل بشود به چه چیز باید کنترل شود؟ هرکسی چیزی گفته است و من عقیده
دارم از چیزهایی که میتواند انسان را کنترل بکند عقیده به اینکه کارهای زشت ما
جهنم دارد عقوبت برزخی دارد لذا باید در منبرهای خود مردم را بترسانیم حسابی هم
بترسانیم و به مردم هم بفهمانیم همه ما استحقاق جهنم داریم نمیشود کسی استحقاق
جهنم نداشته باشد لطف خدا.
رحمت خدا رأفت خدا او باید کار
بکند لذا این مرتبه ششم همین مرتبه انذار است آن وقت فقط انذار نمیشود باید با او
تبشیر باشد انذار او تبشیر، تبشیر انذار یعنی طمع به بهشت باشد و به قول قرآن (و لمثل هذا فلیعمل العاملون) لذا شما در قرآن کم پیدا میکنید که یا فقط تبشیر باشد یا فقط انذار
باشد آنجا که تبشیر است انذار را بعد از آن میگوید آنجا که انذار است تبشیر را
بعد از آن میگوید و در روایات هم که میدانید داریم (ما عبدتک طمعاً فی الجنه و لا خوفاً من نارک) یعنی این دو تا که یک چیز است که محرک است محرک برای انسان است
که آدم شود اگر باور باشد که قطعاً انسان را تا سرحد عصمت میبرد و اگر هم باور
نباشد عقیده باشد اما توجه به عقیده داشته باشد عقیده متوجه علیه آن باشد مسلم
نیروی کنترل کننده باشد اما اینجا مراد من است که عموم مردم هم داعی بر داعی آنها
داعی همین طمع اینکه بهشت بروند بالاتر خوف اینکه جهنم نرود داعی بر داعی است یعنی
آن انذار و تبشیر آن حالت و آن باور موجب میشود انسان عبادت کند جدی برای خدا
قرباست اما داعی بر داعی است لذا نماز میخواند قربته الی الله داعی آن چه چیز است
جهنم نرود بهشت برود این هم ششم هفتم راجع به دنیا است داعی دنیا باشد که آن دنیا
محرک او باشد برای خدا نماز خواند معلوم است این پستترین منازل است اگر شروع کنیم
از اول تا به هفتم برسیم.
اولی آن همین است اگر هم از آن
بالا شروع کنیم برگردیم آخری آن همین است مثل اینکه در مفاتیح محدث قمی رضوان الله
تعالی علیه نماز مستحبی و نماز حاجت، نماز جعفر طیار بخواند برای اینکه نماز وجدتک
اهلا للعباده فعبدتک نماز جعفر طیار میخواند یک دفعه هم میخواهد بچهاش را زن
بدهد گرفتار است نماز جعفر طیار میخواند هر دو آن درست است هم آن نماز و هم این
نماز درست است فرق آن در این است که این نماز برای دنیا است اما داعی خدا است اسم
آن را داعی بر داعی میگذارند نماز استیجاری یک نفر نماز استیجاری میخواند برای
خدا میخواند مسلم رضا که در دل شب بلند میشود نماز میخواند اگر که ایاک نعبدو و
ایاک نستعین شک کرد خوب گفته است یا نگفته است برمیگردد میگوید حسابی دوباره وضو
میگیرد و حسابی نماز میخواند و تا پول به او ندهند این نماز را نمیخواند اما
نماز را قربته الی الله میخواند به این داعی بر داعی میگویند یک شب نماز شب خودش
است برای اینکه به مال است پیدا کند به جاه و مقام دست پیدا کند چون در روایات هم
خواندیم کسی که نماز شب بخواند خدا به او آبرو، وجاهت میدهد این نماز را میخواند
برای اینکه وجاهت پیدا کند اما نماز را برای قربته الی الله میخواند یعنی دیگر
هیچ چیز غیر از خدا در نظر ندارد اما داعی بر داعی است آن دنیا محرک شده است برای
اینکه این نماز بخواند گاهی مقام خشوع.
گاهی مقام شکر، گاهی مقام عشق
برای اینکه محرک باشد نماز بخواند اینها همه محرک است اما گاهی این واسطه نمیخورد
فقط خدا وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک اینها مقام خلوص است و علی کل حال داعی بر
داعیها را نباید حساب بکنیم باید بدانیم این خلوص اولاً نماز را صحیح میکند اگر
درست نباشد دیگر وامصیبت میشود بعد هم از ما طلبهها به هر اندازه بتوانیم جلو
برویم به جاهایی برسیم که داعی غیر از خدا ضعیف باشد اگر نمیتوانیم لااقل ضعیف
باشد داعی بر داعی نمیشود من به شما یا شما به من میگویید نگویید اما داعی فقط
خدا است نه آن دیگر مقام عشق او هم همین است یک دهان مثل دهان امیرالمؤمنین میخواهد
یک فردی مثل ائمه طاهرین میخواهد اما باید این را توجه داشته باشید در بحثهای
خود در گفتارهای خود در درسهای خود در کردارهای خود رضایت خدا در نظر باشد خدا با
این مقام خلوص مقام عالی است اما بدست آوردن آن خیلی مشکل است خدایا تو را به
اولیاء خودت مخصوصاً چهارده معصوم این مقام خلوص را ولو مرتبه ضعیف آن را به ما
عنایت بفرما
وصلی الله علی
محمد و آل محمد