أَعُوذُ بِاللَّهِ
مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ رَبِّ اشْرَحْ
لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا
قَوْلِي.
در مسئلۀ ششم فرمودند:
لو ابتدأ، فقال: أنت طالق بألف، أو عليك ألف، صح الطلاق رجعيا، ولم
يلزمها الالف، ولو تبرعت بعد ذلك بضمانها، لانه ضمان ما لم يجب.ولو دفعتها اليه،
كانت هبة مستأنفة ولا تصير المطلقة بدفعها بائنة.
مرد گفته است که تو را طلاق دادم به هزار تومان. میفرماید این
طلاق رجعی است و آن بألفٍ نمیتواند کار کند و خانم هم چیزی بدهکار نیست و طلاق
باین هم نیست و اگر او بخواهد هزار تومان از باب هبه به او بدهد، این معنا ربطی به
بحث ندارد.
پذیرفتن مسئله مشکل است، زیرا یک دفعه مقابلۀ قبلی بوده و گفته مرا
به هزار تومان طلاق بده و او هم گفته «انت طالق بألف» و یک دفعه مقابلۀ قبلی نبوده
است و این خودش برای طلاقش یک عوضی قرار داده است. «انت طالق» به شرط اینکه هزار
تومان به من بدهی. باید بگوییم این یا باطل است و یا اینکه بألفٍ هیچ است. و اما
طلاق، طلاق رجعی شود به این عنوان که به ألف اصلاً ترتیب اثر ندهید، درحالی که کسی
که انشاء کرده و گفته «انت طالق»، مطلق نگفته بلکه مقیّد گفته است. حال ما قید را
از آن بگیریم و به مقیّد ترتیب اثر دهیم و بگوییم طلاق، طلاق رجعی است!
مرحوم محقق یک دلیل میآورند که این ضمان مالم یجب است. و معنای
ضمان ما لم یجب اینست که شما چیزی را که ضامن نشدی، بگوییم برایت واجب است، و چیزی
که ضامن نشدی، ما آن ضمان را گردن شما بگذاریم، ضمان ما لم یجب است و در اینجا
چنین است و این خانم ضمانتی نکرده است و چون ضمانت نکرده، این بألف ضمان ما لم یجب
است، پس نمیتواند تأثیر کند و طلاق رجعی است و باین نیست.
اولاً ضمان ما لم یجب را ما در فقه گفتیم که خیلی جاها ضمان ما لم
یجب هست و عقلاء هم بر آن ترتیب اثر میدهند. هم در معاملات و هم در شروط و هم در
گفتگوها و خیلی جاها. اما مشهور در میان اصحاب اینست که ضمان ما لم یجب، ضمان آور
نیست و باید چیزی بر عهده باشد تا بگوییم ضمان آور است و اما اگر چیزی به عهده
نباشد و بعد بخواهد به عهده بیاید، ضمان ما لم یجب است و باطل است. مثلاً اگر من
به شما گفتم اگر ساعت 8 اینجا باشید، من هزار تومان به شما میدهم. مسلّم یک امر
عقلائی است و بعد هم شما ساعت 8 اینجا باشید، من هزار تومانی که گفتم، بدهکارم و
باید بدهم به عنوان اینکه ضمان ما لم یجب است و گفتن من لازم نیست، مسلّم عقلاء
قبول ندارند و میگویند گفتی و طبق شرطت باید عمل کنی. گاهی مثلاً شما میفرمایید
که من ضمانت این آقا را میکنم که اگر پولش را نداد، من میدهم. به این ضمانی میگویند
که یجب است. یعنی هزار تومان به این آقا دادم که اگر نداد، شما بدهید. و اما اگر
من بگویم اگر سر ساعت 8 اینجا باشی و یا بگویم اگر دین مردم را ادا کنی، من هزار
تومان به تو تشویقی میدهم.این ضمان ما لم یجب است و عقلاء میگویند حتماً باید
طبق این عمل کنی. دوش به دوش ضمان یجب، ضمان ما لم یجب داریم. یعنی در میان عقلاء
در گفتگوها و معاملات. حال علی کل حالٍ اگر محقّق در اینجا میگویند این از باب
ضمان ما لم یجب است، پس طوری نیست، به معنای اینکه این هزار تومان را بدهکار نیست.
ما میگوییم هزار تومان را بدهکار نیست، پس طلاق درست هست یا نیست. محقّق میگویند
طلاق درست است اما رجعی است. یعنی «انت طالق» منهای الف است. میگویند «ما وقع لم
یقصد و ما قصد لم یقع». این که نگفته بود من میخواهم طلاق رجعی دهم و میخواهد با
این حرف طلاق باین دهد. اگر گفتگوی قبلی باشد، طلاق باین واقع میشود برای اینکه
سابقاً گفته بودیم «هی مختلعة» اگر تنها باشد، روایات میگوید بس است و مرحوم صاحب
جواهر گفتند اجماع داریم که باید «هی طالق» هم بیاید و اما اگر «هی طالق» آمد و
«هی مختلعة» نیامد و مقابلههای قبلی بوده است. یعنی زن مهریهاش را واگذار کرده و
قضیه تمام شده و این الان میگوید «هی طالق». ما گفتیم درست است. گفتیم طلاق سه
مصداق دارد، یکی طلاق رجعی و یکی طلاق باین و یکی هم طلاق مُبارات و «هی طالق» هر
سه را میگیرد. الاّ اینکه اگر کراهت از طرف مرد باشد، طلاق رجعی است و اگر کراهت
از طرف زن باشد، طلاق باین است و کراهت از هر دو باشد، طلاق مبارات است و اما «هی
طالق» حسابی کار میکند. حرف در این بود که «هی مختلعة» بدون «هی طالق» کار میکند
یا نه! و مشهور میگفت کار میکند و روایت هم میگفت کار میکند، الاّ اینکه
بالاخره روایات را حمل بر تقیه کردند و گفتند «هی مختلعة» کار نمیکند و «هی طالق»
هم میخواهد. الان «هی طالق» آمده و اما یک «هی طالق بألف» آمده است. اگر مقابله
قبلاً بوده است یعنی این خانم هزار تومان به این آقا داده و گفته این هزار تومان
را میدهم تا طلاقم دهی. او هم گاهی میگوید «هی طالق» و گاهی میگوید «هی طالق
بألف». این بألف کار میکند به معنای اینکه آن مقابله را درست میکند. اما گاهی
این حرفها در کار نبوده و گفته «انت طالق بألف». میگویند این «هی طالق بألف» و
«انتِ طالق بألف» آیا چه چیزی را انشاء کرده است؟ انشای مطلق یا انشای مقیّد؟!
مرحوم محقق میفرمایند انشاء ولو مقید باشد، مطلق میشود. «هی طالق
بألف» واقع میشود و «الف» هم بستانکار نمیشود. صار طلاق باین بحسب لفظ، طلاق
رجعی است. بعد میگوید «بألف» ضمان ما لم یجب است و هیچ است پس «هی طالق» گردن
اینست. میگوییم اصلاً «هی طالق» مطلق را انشاء نکرده است و وقتی انشاء نکرده
باشد، لاأقل بگویید باطل است. بگویید «هی طالق بألف» را انشاء نکرده و «ما قصد لم
یقع و ما وقع لم یقصد» و او هم مقابله نکرده و نگفته هزار تومان به تو میدهم.
بنابراین چیز بیخودی واقع شده است. و اما واقع شده باشد، اما «بألف» میرزا
عبدالاضافه باشد، گفتن این حرف مشکل است. بگوییم مقابلهای در کار نیست و «ألف» هم
ضمان ما لم یجب است و هیچ است، پس طلاق وقع رجعیاً. علی الظاهر باید بگوییم «هی
طالق بألف» اگر مقابلۀ قبلی باشد و واگذاری باشد، طلاق باین است و اما اگر واگذاری
نباشد و این بگوید من تو را طلاق میدهم که هزار تومان به من بدهی، اصلاً طلاق
باطل است برای اینکه در طلاق باین باید او چیزی داده باشد و کراهت داشته باشد و
واگذاری باشد و اما نبوده و طلاق رجعی را نیز اراده نکرده، پس به قاعدۀ «ما وقع لم
یقصد و ما قصد لم یقع» اصلاً معامله باطل است. اما مرحوم محقق میفرمایند اینطور
نیست و میفرمایند: لو ابتدأ و با این حرف میخواهند بگویند مقابلهای در کار
نبوده است. میفرمایند: لو ابتدأ، فقال: أنت طالق بألف، أو عليك ألف، صح الطلاق رجعيا، ولم
يلزمها الالف، ولو تبرعت بعد ذلك بضمانها، لانه ضمان ما لم يجب.ولو دفعتها اليه،
كانت هبة مستأنفة ولا تصير المطلقة بدفعا بائنة.
ألف را نباید بدهد برای اینکه تعهد نکرده است. عرض میکنیم اولاً
ضمان ما لم یجب طوری نیست و بعد هم اگر طوری باشد، اشکال دیگری در اینجا هست و
اینست که اصلاً از باب ضمان ما لم یجب باطل نیست و از باب اینکه این صیغهای گفته
که در اسلام نداریم. طلاق باین را اینطور گفته که بعد خانم ببخشد. این اصلاً طلاق
نیست و طلاق رجعی هم نیست برای اینکه این با پول طلاق داده است و اما اگر مرحوم
محقق فرموده بودند: لو ابتدأ، فقال: انت طالق بألف مثلاً فسداً. اما اینکه گفتند
«صح رجعیا و لم یلزمها شی لانه ضمان ما لم یجب» مثل اینکه به مقام شامخ مرحوم محقق
نمیخورد.
این الان طلاق معلّق را انشاء کرده یعنی طلاق باین را انشاء کرده
درحالی که طلاق باین در کار نبوده است و باطل است. برای اینکه طلاق باین نه از باب
ضمان ما لم یجب، بلکه طلاق باین اینست که بگوید «هی مختلعة» و اینطور که معنا
کردیم، معنای خُلع اینست که بگوید مهرم حلال و جانم آزاد.و این باید گفته شود و
انشاء شود و قضیۀ واگذاری شود. بعد او هم میگوید «هی طالق». حال گاهی میگوید
«انتِ طالق بمهریة المذکوره» و گاهی راجع به همان هزار تومان با هم گفتگو کردند و
« انت طالق» به هزار تومانی که واگذار کردی. این طلاق باین میشود. و اما اگر در
ابتدا بدون اینکه با خانم مذاکره کرده باشد، به خانم بگوید من تو را طلاق میدهم
به مهریه و او هم قبول میکند و مهریه را واگذار میکند و این هم میگوید «هی
طالق» و اما یک دفعه اخباری است و میگوید طلاقت میدهم به هزار تومان و او هم
قبول میکند و بعد هزار تومان را میدهد و صیغۀ طلاق را میخواند. اما حرف در
اینست که لو ابتدأ انشاءاً، بگوید «انت طالق بألف» و او بعد هزار تومان را بدهد.
میگوییم نه از باب ضمان ما لم یجب بلکه این طلاق نه رجعی است و نه باین است و
اصلاً باطل است.
این خلاصۀ حرف است.
در مسئلۀ هفتم عکس قضیه است و میفرمایند: إذا قالت: طلّقني بألف، كان الجواب على الفور. فإن تأخر، لم يستحق
عوضا، وكان الطلاق رجعيا. النظر الثاني في الفدية.
یعنی این باید فوراً جوابش را بدهد و بگوید «طلقتک بألف»، آنگاه
«طلّقنی» خانم را بدهکار میکند و او هم طلاق داده و باید هزار تومان را بدهد و
اما باید فوراً باشد.
مرد هم گفت فکر میکنم و بعد از دو سه روزی که فکر کرد، گفت «انت
طالق بألف»، پس این چرا باطل باشد؟!
هبه را امروز کرده و شوهر یکسال دیگر طلاق دهد، حال چرا این طلاق
باطل باشد!
این فور بین هبه و طلاق را از کجا بیاوریم. اینکه مهریهاش را هبه
میکند به شرط اینکه آقا طلاقش دهد و به محضر میروند و مهریهاش را به آقا واگذار
میکند و این آقا به خانه میآید و بعد از مدتها میگوید «انتِ مختلعة» و یا «انتِ
طالق». حال این چرا باطل باشد؟! و این فوری که مرحوم محقق در اینجا آوردند، نمیدانم
یعنی چه.
این حرف من واضح است مگر اینکه برگردد. مثلاً گفته مهریهام را میدهم
به شرط اینکه طلاقم دهی و به محضر رفتند و مهریه را واگذار کرده و بعد که از محضر
بیرون آمدند و به اسم این شده است، آنگاه میگوید طلاق نمیخواهم و مهریهام را میخواهم.
این میشود زیرا هبه است. در هبه اگر قوم و خویش باشند، نمیشود و اما زن و شوهر
که قوم و خویش نیستند، بنابراین میتواند هبه را برگرداند و میگوید بیخود گفتم و
عصبانی شدم. این هم باید مهریه را برگرداند و اگر بخواهد طلاق دهد، طلاق رجعی میشود.
خوبش اینست که مرحوم صاحب جواهر در همین جاها میفرمایند این مسائل خیلی بررسی
نشده است. و این خوب است و از صاحب جواهر تشکر میکنم که این فرمایش را داشتند و
اما گله داریم که چرا شما این مسائل را بررسی نکردید. شما یک کتاب طلاق خلع را نمینوشتید
و یک بررسی در اینجا میکردید.
حال مسئلۀ بعدمان نیز مسئلۀ اشکالی داریست و اینست که خانم هبه
کرده و او فوراً باید طلاق دهد. میگوییم نباید فوراً طلاق دهد و اگر یکسال دیگر
نیز طلاق دهد، طوری نیست و در این یکسال او میتواند از هبه برگردد و اگر از هبه
برگشت، طلاق خُلع نیست و باید بگوییم اگر خواست طلاق دهد، طلاق رجعی است. و اینکه
گفتند: لم يستحق عوضا، وكان الطلاق رجعيا، اگر تأخیر باشد و بعد هم گفتند در تأخیر چند روز و چطور باشد و
بعضی هم گفتند بلافاصله هبه واقع شود و بلافاصله طلاق واقع شود. صبر هم نکردند و
گفتند در همان محضر که هبه میکند، در همان محضر هم باید طلاق داده شود. علی
الظاهر اینطور است که اگر یک سال هم طول بکشد، ظاهراً طوری نیست بین هبه در طلاق
خُلع و بین طلاق یکسال طول بکشد و او هبه کرده برای اینکه طلاق بگیرد و او هم طلاق
میدهد برای اینکه مهریه را گرفته است، حال بخواهد فاصله شده باشد و یا فاصله نشده
باشد.
قدری بالاتر هم بفرمایید که زن ناراضی بود و الان راضی است و حتی
راضی به زناشویی است و اما رجوع به هبه نکرده است. سابقاً اگر یادتان باشد، میگفتیم
این کراهت که در کلمات بزرگان هست، از کجا پیدا شده است. مانند همین مثال که این
خانم مهریهاش بوده و خانه را در محضر به شوهر واگذار کرد تا شوهر او را طلاق دهد
و بعد هم به خانه رفتند و در خانه نزاعها تمام شد و این پشیمان شد و حتی با هم
همبستر هم شدند و بعد هم زن گفت من پشیمان شدم و بیا با هم زن و شوهر باشیم.
حال روی این قدری فکر کنید و ببینیم این کراهتی که بزرگان میگویند
از کجا پیدا شده است و ما گفتیم قید، قید غالبی است.
صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد