راجع به قاعده ید یک مقداری صحبت شد و خلاصه آن
چه بزرگان فرموده بودند گفته شد، الا این که فرقش این است که ما به طور مختصر و
بزرگان به طور مفصل در این باره حرف زدند و چون مختصر ما آن مفصل هاست بنا شد که
امروز یک جمع بندی از آن چه گفتیم با یک تفصیل مائی تا تطبیق بشود با گفته بزرگان.
حرف اول ما در معنای قاعده ید بود که ما گفتیم
قاعده ید یعنی سلطه من التولی علی شی فهو له اگر کسی استیلا بر چیزی پیدا کرد این
مالش است حالا این یک دفعه خانه است، من استولی علی شی فهو له منفعتش مال من است
خب من استولی علی شیی فهو له اگر صاحب خانه بگوید اجاره نیست اگر یک کس دیگر پیدا
بشود بگوید که اجاره من است قاعده ید برای ما کار می کند و ما بخواهیم بگوییم عین
را می گیرد منفعت را نمیگیرد ظاهراً وجهی ندارد همچنین که حقوق را هم می گیرد یک
کسی متولی یک وقف است حالا یک کس دیگر می آید می گویدکه من متولی وقف هستم خب
قاعده ید می گوید این تولیت دارد برای این که تصرفات تولیتی آن دارد می کند من
استولی علی شیی فهو له، این منکر می شود، آن مدعی می شود آن باید اثبات بکند
چنانچه نسب را هم می گیرد یک زنی در اختیار یک مردی است در خانه این مرد دارند
زندگی میکنند حالا یک کسی بیاید بگوید زن من است خب من استولی علی شیی فهو له،
بچه ای زیر نظر این آقا است دارد تربیتش می کند بزرگش کرده مدرسه روانه اش کرده
حالا یک کسی بگوید این بچه مال تو نیست مال من است یا مثلا زن لج کرده مثلا انتقام
جویی می خواهد بکند می خواهد می خواهد بگوید این بچه مال شوهرم نیست خب من استولی
علی شیی قاعده فراش فهو له زن باید بینه بیاورد که اگر بینه آورد بعد هم رجم بشود
یا آن کسی که می گوید این زن مال من است او باید بینه بیاورد تا دیگر آن بینه زن
را از او بگیرند بدهند به او، بچه را از او بگیرند بدهند به او، بچه را از او
بگیرند بدهند به او، لذا همه این ها یک امر عرفی است که استیلا فقط راجع به اعیان
نیست راجع به منافع است راجع به حقوق است راجع به اعیان نیست راجع به منافع است
راجع به حقوق است راجع به انساب است و هر چه که استیلا علیه صادق باشد قاعده ید آن
جا می آید و قاعده ید برای ما کار می کند.
مطلب دوم ما گفتیم این قاعده ید اماره است از
آن اماره های خیلی قوی هم هست خب وقتی اماره شد مقدم می شود بر همه اصول بخواهد
استصحاب ملکیت کار بکند که قبلاً مثلاً مالک بوده نه استصحاب پشمی به کلاهش نیست
در مقابل این قاعده ید . ما بقی اصول قاعده ید کار می کند مثلاً زن می گوید که این
لباس را شستم پاک است یا من استولی بر این خانه من استولی بر اثاثیه می گوید اینها
پاک است خب پاک است میگوید نجس است اگر وسواسی نباشد خب نجس است من استولی علی
شیئی فهو له و نه قاعده حل ولو قاعده حل هم داشته باشیم حتی تذکیه اش می گوید که
این مذکی است خب همین الان مثلاً ما شکر داریم که این مرغهای توی بازار چه جوری
است این نوشته های توی بازار چه جوری است قاعده ید می گوید گوشت را بگیر بخور و
اشکال ندارد مرغها تذکیه شده یا نه قاعده می گوید بله تذکیه شده اصاله عدم تذکیه
این جا جاری کنیم نمی آید اصاله التذکیه جاری کنیم نمی آید اصولهائی که مخالف با
آن است اصولهائی که مخالف با آن است اصولهائی که موافق با آن است هیچ کدام
نیستبرای این که قاعده ید ورود دارد بر همه اصول امارات چه آن هم غالباً قاعده ید
مقدم بر امارات هم هست مثلاً قاعده ید می گوید خانه مال من است یک خبر ثقه میگوید
خانه مال این نیست قاعده ید می گوید خانه مال من است یک خبر ثقه می گوید خانه مال
این نیست قاعده ید مقدم است.
روایت خواندیم که اگر نه لما کان للمسلمین سوق
همه مسلمانها که لاابالی هم هستند به قول شما قاعده یدشان حجت است برای این که این
مسلمانها ربا می خورند ربا می دهند حق الناس می کنند کم فروشی می کنند زیاد فروشی
می کنند اجحاف می کنند اما همین ها خب می رویم در مغازه اشان پارچه می خریم می
رویم در مغازه اشان ماست می خریم پنیر می خریم و مسلم این است که قاعده ید آن
لاابالی گری را هم ار بین می برد همچنین قاعده تذکیه و عدم تذکیه و قاعده طهارت و
نجاست مردم معمولاً اگر دقت بکنید نجس هستند لاابالی در طهارت و نجاست هستند اما
حالا چه باید دقت کرد کل شی طاهر حتی تعلم و حالا نجاست هم به خوردمان می دهد به
قول وسواسی ها خب بدهد آن که شارع می خواهد سمحه باشد سهله باشد اگر ما کل شیی
طاهرنداشته باشیم باید وسواسی باشیم که نجس را بخوریم موش را آب می کشند می خورند
اما راستی اگر بخواهیم قاعده ید را جاری نکنیم باید برویم توی بیابان آن جا علف
بیابان بخوریم شیخ می گویند فتامل که آیا باز هم حلال واقعی می تواند بخورد یا نه
فتامل راستی هم فتامل برای این که اگر احتمال طلبگی بنا شد توطئه میان مسلمانها
اختلاف اند اختن خب فبرستانهای ماهم اینها وضعش خراب است نمی شود که ما این حرفها
را بزنیم این توطئه بازی ها یا این احتیاط گری ها قاعده ید مقدم بر همه اینهاست
باید چشمان را هم بگذاریم می گفت که آمد خدمت مرحوم میرزای بزرگ شاید هم وسواسی
بوده گفت که آق این خب که توی دالان خانه شماست اساس است این عربهای لاابالی هم هر
روز می آیند آب می خورند شما هنوز یقین پیدا نکرده ای که این آب نجس است میرزا
گفتند که فکرش را نباید بکنی کل شیئی طاهر حتی تعلم حتی تفحص هم نمی خواهد برای
این که جریان اصل در موضوعات تفحص هم نمی خواهد برای این که جریان اصل در موضوعات
تفحص لازم نیست خب مسلم پیش اصحاب است خب وقتی تفحص بخواهیم کل شیء طاهر را جاری
کن دیگر مطلب تمام می شود لذا قاعده ید مقدم است اگر توی خانه نشسته است می گوید
خانه ام است و یک شقه ای می گوید نه این خانه اش نیست این غصب است حالا شما این
خانه را می توانی بخری با نه خب همه گفته اند می توانی بخری قاضی آیا می تواند حکم
بکند این خانه مال این نیست گفته اند نه دو تا ثقه می خواهیم یک بینه بیاورد آن
بینه حکم بکند تا بینه نه خبر ثقه نمی تواند در مقابل قاعده ید بایستد و خیلی از
امارات ظواهر مقدم بر قاعده ید است بعضی ظاهر قضیه این است که این مالک نباشد به
قول ایشان آدم لاابالی است آدم رباخواری است ممکن است این را از راه ربا و اینها
جمع کرده باشد حالا این ظواهر می تواند با قاعده ید بسازد نه در حالی که ظواهر حجت
است اما نمی تواند از همین جهت هم مثلا می دانیم خمس نمی دهد اما این غذا که حالا
به من می دهد یعنی این پارچه ای که از او می خواهم بخرم این آیا توی آن خمس است یا
نه خب گفته اند که ولو ظاهر می گوید که بله این ظاهر را ولش کن قاعده ید می گوید
که می توانی غذا را بخوری می توانی پارچه را بخری بله خودش با خودش که دیروز صحبت
می کردیم تعارض پیدا می کند دو تا ید روی یک خانه یک خبر ثقه روی خانه یک ظتهر روی
خانه هیچ کدام نمی تواند کار کند قاعده ید کار می کند این جمله امام صادق سلام
الله علیه مثل خودشان خیلی عالی است اگر ما نخواهیم این حرفها را بزنیم اختلال
نظام لازم می آید لما کان للمسلمین سوق که حتی فرمودند برو شهادت بده برو شهادت
بده بگو خانه مال این است حتی سوال کرد یابن رسول الله شهادت بدهم توی آن نشسته یا
شهادت بدهم مالک است فرمودند شهادت بده مالک است بعد حضرت فرمودند این وسواسی ها
که اگر بیاید جلو که لما کان للمسلمین سوق لذا قاعده ید مقدم بر همه امارات است
این هم مطلب دوم که فی الجمله درباره اش صحبت کردیم چون که بعضی از بزرگان مثلاً
مثل این آقای بجنوردی خیلی مفصل در این باره ها صحبت کرده اند ما خلاصه اش را
گفتیم اما چون خیلی ایشان نفصل کرده اند یا بعضی از بزرگان دیگر لذا امروز مزاحم
شدید و یک قدری آن خلاصه ها را تفصیل کردیم این هم راجع به اماره بودنش راجع به
تعاقب ایادی هم صحبت کردیم دیگر تعاقب ایادی را اسمش را نیاورده اند خودش را آورده
اند گفتم اگر خانه قبلا مال یک کسی بوده حالا یک کسی توی آن نشسته این را می گویند
تعاقب ایادی حالا آن می گوید این خانه مال من است حالا آیا قول او حجت است استصحاب
را بگذار کنار بگو الان ید بالفعل مال کیست آن ید ید استصحاب است برای این که نمی
دانیم آیا مالک است یا نه فروخته یا نه اما این الان بالفعل ید دارد روی آن خب
گفتیم که ید بالفعل است حجت است مقذم بر آن ید قبلی است آن استصحاب است این اماره
است و اماره مقدم بر استصحاب است ده دست هم رفته باشد دیگر هیچ کدام برنمی گردد
مگر اثبات بشود قاعده ید غلط است غصب است آن دیگر ید نیست یعنی ید را خراب کرده ای
مثل بینه شهادت داد دست دهم گفت که آقا فروخته به آن سومی و فروخته به بیمار می
دهی تا می دهی حالا الان چه خب تگر بینه ای در کار نباشد آن دهمی مالک است مابقی
چه می خواهی استصحاب درست کنی نمی شود درست کرد و اما اگر بینه قائل شد آن اولی
خانه اش را غصب کرده اند خب همه ایادی باباطل می شود چرا باطل می شود برای آن بینه
آن بینه منکر را از بین می برد برای این که آقا که صاحب ید است گفتیم منکر است
برای این که قولش موافق با اصل است بینه می آید می گوید تعاقب ایادی را همه اش را
باطل می کند خانه می شود مال اولی بینه کار می کند و الا اگر بینه نباشد حتی خبر
ثقه گفتم نمی تواند کار کند چه برسد استصحاب.
ما می گفتیم علم است ما می گفتیم احتمال خلافش مغفول عنه است راستی
این جوری است یعنی تا حال شده است این آقا می گوید اصلا است برود توی بازار نگاه
بکند ببیند این آقا ریشش را تراشیده یا نتراشیده این لاابالی است یا لاابالی نیست
اگر لاابالی است بگوید این اجناس مال اوست اصلاً این چنین توجه ها این چنین حرفها
اگر این جور باشد می گویند عجب وسواسی است خب آقا مسلم دیگر دکان مال خودش است
اجناسش هم مال خودش است چه طور ما بگوییم اصل است.
دیگر حرف آخر هم راجع به تعارض یدین بود که دیروز درباره اش صحبت
کردیم و گفتیم که اگر دو تا ید با هم معارض شد مثلا این که هر دو توی خانه نشسته
اند خب حالا هر دو توی خانه نشسته اند آن می گوید خانه نصفش مال من است اما آن نصف
را مال این آقا نیست من از او خریده ام که او قرار می کند شرکت را گفتیم اگر این
باشد بینه باید بیاورد بگوید که خانه را خریده ام و الا قاعده ید او کار می کند
اگر این می گوید نه اصلاً همه خانه مال من است آقا اجاره نشین من است این آقا غاصب
است این آقا خوش نشین است خب در این جا چه باز آن قاعده ید برای ما کار می کند آن
باید بینه بیاورد و آن بینه بگوید همه خانه مال این است و الا اگر بینه نیاورد چه
گفتیم شرکت کار می کند نصف خانه مال این است نصف خانه مال او برای این که هر دو من
استولی علی شیء فهو له ولی اگر ادعا این جور باشد آن می گوید همه خانه مال من است
آن هم می گوید خانه مال من است می شود تعارض یدین دیگر اگر احدهما بینه آورند آن
مقدم می شود اگر هیچ کدام بینه نیاورند تعارض یدین می شود باید حکم حکم دیگر بکند
به قاعده ید دیگر نمی تواند حکم بکند برای این که هر دو مدعی هستند آن وقت باید هر
دو را قسم بدهد مثلا به قاعده قرعه که سابقاً گفتیم خانه را نصف بکند و اگر هم هیچ
کدام قسم نخوردند دیگر باز هم حاکم شرع قرعه بکشد و خانه دو بدهد یا به احدهما
بدهد که در این جا بعضی از بزرگان هم گفته اند تصنیف قاعده عدل و انصاف اقتضا می
کند تصنیف را که روایت هم راجع به درهم و دعی داریم که در هم و دعی این است که دو
در هم داشته یکی مال خودش بوده یکی هم مال دیگری بوده حالا یک در هم را دزد برد
این نمی داند آن در هم خودش بوده یا در هم مشترک بوده امام علیه السلام در داند آن
هم در این جا گفته اند که تنصیف قاعده عدل و انصاف اگر کسی این را بگوید که مشهور
در میان فقهاست بعضی سیال در همه جا بگوییم خب قاعده عدل و انصاف می گوید تنصیف
اگر نگوییم بگوییم اختصاص به همان درهم ودعی دارد برای این که خلاف قانون است
بیشتر نمی توانیم قاعده قرعه، قرعه میکشد خانه به نام هر کس درآمد آن وقت یا اگر
قاعده عدل و انصاف باشد خانه را می دهند به هر دو اگر قاعده قرعه باشد خانه را می
دهند به نام کسی که قرعه به نامش بیفتد، به احدهما، دیگر ظاهراً در قاعده ید چیزی
که مستقلاً بخواهیم روی آن حرف بزنیم و فصل مستقلش بکنیم نداریم.
آن چه آقایان گفتند خلاصه اش این است که امروز عرض کردم و روزهای
دیگر هم مفصل درباره اش صحبت کردم.
در باب سکوت قبلا بحث کردیم که اگر این آقا می گوید که من نمی دانم
مالکم یا نه؟ ما گفتیم قاعده استیلا هست، مثل این که یک پولی توی جیبش است نمی
داند مال خودش است یا نه؟ گفتیم همین جور که راجع این پول را می تواند بدهد به
دیگران قاعده ید می گوید که مال این است خودش هم می تواند قاعده ید جاری کند برای
خودش بگوید خانه مال خودم است، گفتم این عرفیت هم دارد روایتش را هم خواندیم روایت
هم داشت.
حالا در باب سکوت هم باز همین جور می شود توی خانه نشسته یک کسی
آمده می گوید که خانه مال من است این آقا ساکت می ماند، منکر نیست، ساکت می ماند
آیا قاعده ید جاری است یا نه؟ خب بله، قاعده ید داریم قاعده ید جاری است دیگر، آن
آقا باید بینه بیاورد اگر بینه آورد آورد اگر نیاورد خب این آقا توی آن خانه نشسته
خانه مالش است می خواهد ساکت باشد می خواهد نباشد.
یک چیز دیگری هم به ذهنم آمد و آن راجع به حیازات است که مربوط به
بحث ما نیست اما مربوط به حیازات است که آیا در باب حیازات نیت می خواهد یا نه؟
مرحوم صدر رضوان الله تعالی علیه شهید صدر ایشان در باب اقتصاد ایشان قائلند به
این که نیت می خواهد و خیلی نتیجه هم بار است مثلا آهو آمد توی خانه حالا این هم
در خانه را بست حالا یک کسی بیاید این آهو را بردارد برود می تواند یا نه؟ خب ما
می گوییم نه، مرحوم صدر می گویند می تواند برای این که حیازت نیت می خواهد و این
قهری است چون قهری است من سبق الی مکان فهو له شاملش نمی شود.
بعضی اوقات آدم گیر می کند مثلا در صف عبایش را گذاشته نه به عنوان
این که جا بگیرد عبایش را گذاشته پهلوی رفیقش برود تطهیر بکند و بیاید قصد جا
گرفتن نبوده حالا یک کسی بیاید عبایش را بگذارد کنار و بنشیند می تواند یا نه؟
مرحوم آقای صدر می گوید که می تواند، چرا؟ من سبق الی مکان فهو له به نیت این که
این جا مال این باشد، حیازت و این چون نیت نداشته نه،ولی ما می گوییم همین گذاشتن
عبا من سبق الی مکان فهو له، از همین جهت هم اگر عبا را آن طرف ببیندازد و دزد
ببرد ضامن است در حالی که می خواسته بنشیند این جا چون آن نیت نشستن این جا را
نداشته، همان تصرف در عبا یعنی عبا را آن طرف انداختن، اگر عبا این جا باشد و دزد
ببرد هیچ، اگر آن کسی که آن جا نشسته عبا را بردارد و بگوید آقا بنشین و دزد ببرد
مسلم این ها هیچ کدام در قاعده ید شرط نیست من استولی من مع النیه یا بلانیه در
اعیان در منافع در حقوق در انساب و در تصرفات همه همه من استولی علی شیی فهو له.
حالا چون که نباشد ما روی این قواعد فقهیه آقای بجنوردی جلو بیاییم
یک قاعده ای این جا نمی دانم چرا ایشان بحث کرده اند قاعده را از روی الفبا خوب
بود جلو بروند نرفته اند و هر چه به ذهنشان آمده آورده اند حالا قاعده خیلی است که
باید حسابی درباره اش حرف بزنیم و آن عدم استیلای کافر بر مومن است مخصوصاً بحث
امروز که استیلای کفار بر ممالک اسلامی است.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد