اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی .
یک مسئله مبتلی به ذکر فرمودهاند و طبق آن یک روایت نقل کردهاند اما مسئله مشکل است بحث این است که اگر حیوان کسی یا حیوانهای کسی یک باغی را خراب کرد یک صحرایی را خراب کرد از اول شب تا صبح این گله در این صحرا بود و صحرای مردم خراب شد گفتهاند که اگر در روز باشد چیزی آن صاحب حیوان بدهکار نیست و اما اگر در شب باشد ضامن است و باید آن صحرا که چریده شده است قیمت بدهد در این باره یک روایت صحیح السند ظاهرالدلاله هم در مسئله هست و سه چهار تا روایت ضعیف السند تاریخی هم نقل شده من جمله قضیه حضرت داود علیه السلام که هنوز پیامبر بالفعل نبود در زمان حضرت سلیمان علیه السلام که صحرای کسی چریده شده بود شکایت آوردند پیش حضرت سلیمان علیه السلام به حضرت داود علیه السلام گفتند که تو حکمش را بکن و ایشان حکم کرد این که چون که در شب چریده شده این صاحب گوسفندها ضامن است ضمانتش را هم یک چیز لطیفی تعیین کردند چون مثل این که قبلاً مراجعه کرده بودند به غیر حضرت سلیمان علیه السلام و آنها گفته بودند که جبرانش همه حیوانها را بده به صاحب زرع و حضرت داود علیه السلام فرمودند که نه این گوسفندها مال خودش الا این که یک سال منفعت گوسفند مال این زارع که منفعت زمینش از بین رفته است، حالا آن تاریخ چه بوده است و چه شده است و کی بوده است؟ آن خیلی اهمیت ندارد میدانیم که حضرت داود علیه السلام حکم به حق کردهاند و هرچه بوده است حکم به حقی بوده است لذا فعلاً بحث این جاست که این روایت را چکارش بکنیم؟ و این قول فقهاء که طبق این روایت فتوی دادهاند این را چه بکنیم؟ عمده اینجاست برای این که ما به طور کلی بخواهیم این حرف را بزنیم با قواعد فقهیه جور نمیآید ما بگوییم یک گلهای که صاحبش هم نمیخواست و آمد در صحرای یک کسی و این صحرا را از بین برد ما بگوییم اگر در روز بوده هیچ، برای این که گوسفندها، در روایت هم دارد آن آقا باید حافظ منافعش باشد حافظ زراعتش باشد، حافظ نبوده بنابر این چیزی بستانکار نیست خیلی مشکل است انسان بگوید یا مثلاً قضیه شب حالا این آقا خواب بوده و در خانه را یک کسی دیگر باز کرده باد باز کرده بالاخره در باز شده و این گوسفندها رفتند و صحرایی را چریدند در حالی که این هم تقصیر نداسته باشد اصلاً، بگوییم که ضامن است آن طرفش با قواعد درست نمیآید این طرفش با قواعد درست نمیآید و حالا چه باید گفت؟ اگر ما باشیم و قاعده باید برویم روی افراط و تفریط، کوتاهی دست هر کسی بوده، او ضامن است که کوتاهی در حفظ زراعتش کرده کوتاهی در حفظ گوسفندهایش کرده اگر هیچ کدام کوتاهی نکرده باشند حالا چه؟ من اتلف مال الغیر فهو له ضامن اینجا را میگیرد؟ نمیگیرد خب باید بگیرد دیگر برای این که تلف، اتلاف دائر مدار عمد و سهو نیست شما پایتان خورد به کاسه کسی و کاسه شکست، خجالت هم کشیدی اما بالاخره تقصیر هم نداری اما باید دیه مردم را بدهی مگر آن که آن تفریط کرده باشد کاسه را گذاشته باشد در وسط راه، همین حرفهایی که سابقاً زدیم دیگر خب در اینجا ولو من اتلف به این میگوید که باید دیه بدهی اما از آن طرف هم میگوید که به شرطی که این صاحب مال در حفظ مالش افراط و تفریط نکرده باشد و الا اگر تفریط باشد نسبت فعل را بدهند به صاحب کاسه، نه به صاحب اتلاف خب باید بگوییم که چیزی در کار نیست بر میگردد به افرط و تفریط، دائر مدار عمد و سهو نیست دائر مدار حفظ و عدم حفظ نیست دائر مدار افراط و تفریط است و هر کجا نظیر همان کاسه که از صاحب کاسه افراط باشد تفریط باشد معمولاً سابقاً اگر یادتان باشد صحبت کردیم کسانی که اجناسشان را میگذارند در پیاده رو خب این حرام است علاوه بر این که حرام است اگر یک تلفی واقع شد چون خودشان اینها را در وسط راه گذاشتهاند باید بگوییم آن کسی که سهواً میشکند ضامن نیست یک چنین چیزها باید بگوییم که سابقاً اگر یادتان باشد مثال میزدند میگفتند که یک کسی آمده وسط راه نشسته حالا این اتوبان یک کسی آمد وسط اینجا فرش پهن کرد خود وزن و بچهاش نشست و ماشین آمد روی آنها خب نمیتوانیم بگوییم که صاحب ماشین باید دیه بدهد نسبت فعل را نمیشود به او داد بله در تصادفات مثلا الان در تصادفات حالا آن حرف دارد ولی میگویند که اگر در اتوبان تصادفی شد تقصیر آن فرد است که در اتوبان آمده از این طرف اتوبان برود آن طرف اتوبان و حرفها همه بر میگردد به قاعده افراط و تفریط دائر مدار عمد و سهو و حفظ و عدم حفظ و اینها نیست لذا اگر این عرض من درست باشد این روایت را نمیدانیم چه جور معنا کنیم البته گفتم شهرت هم بر طبق روایت فتوی داده من جمله مرحوم محقق در شرایع، مرحوم صاحب جواهر در جواهر و دیگران، حالا روایتش را بخوانیم ببینیم که چکار باید کرد؟
روایت 1 از باب 40 ابواب موجبات ضمان محمد بن الحسن با سناده عن احمد بن محمد عن محمد بن عیسی عن عبدالله بن مغیره عن السکونی عن جعفر عن ابیه عن علی علیه السلام روایت از دو جهت قابل اعتماد است یکی موثقه است برای این که سکونی توثیق شده ولو میگویند عامی است یکی هم عبدالله بن مغیره از اصحاب اجماع است و قبل از سکونی واقع شده این هم اعتبار به آن داده لذا یا میگوییم موثقه یا میگوییم مصححه از نظر اهل رجال کان علی علیه السلام لایضمن ما افسدت البهائم نهاراً و یقول علی صاحب الزرع حفظ زرعه و کان یضمن ما افسدت البهائم لیلا اما اگر در شب باشد دیگر صاحب گوسفند یا گاو یا هر حیوانی آن ضامن است بخواهیم هم بگوییم فعلی بوده مثل قضیه حضرت داود علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام فعلی بوده فعل حجت نیست نمیدانیم چه جور بوده این را هم نمیشود اینجا گفت برای این که کان علی علیه السلام لایضمن یعنی یک سیره بوده یعنی حکم الله بوده ما بخواهیم بگوییم که مصلحت شخصی بوده مصلحت موردی بوده تا بگوییم فعل امیرالمومنین برای خودش است و برای ما حجت نیست این را نمیشود گفت لذا لایضمن ما افسدت البهائم نهاراً حالا این زراعتهایی که الان هست نه در دارد نه دیوار دارد صحرا است دیگر، دیم کاری، صحرا کاریها حالا گوسفندها بریزند توی این صحرا و صحرا را بچرند بگوییم هیچ، میشود گفت؟ برای این که کان علی صاحب الزرع حفظ زرعه در اینجا اگر باغ بود در باغ را باید باز نگذارد تا بریزند خرابش کنند اما حفظ زراعت الان به چیست؟ یعنی الان این صحراها گندم کاشته دیمی حالا گله آمدند در این گندمها را خورد بگوییم هیچ، چرا هیچ؟ برای این که باید صاحب گندمها صاحب این دیم سر حاصلش باشد و نگذارد گله بیاید، قبول نمیکنند از ما دیگر و مسلم در اینجا عرف هر ملت و نحلهای هم باشد این را ضامن میداند میگوید آقا گوسفندهایت ریختند گندم مردم را چریدند ولو تو هم نمیخواستی تابع عمد و سهو هم نیست باید جبران بکنی جبرانش هم همان که حضرت داود علیه السلام کرد خیلی عالی بود دیگر گفت که استفاده امسال مال صاحب زرع که حاصلش از بین رفته، آن حاصل جای آن حاصل، حالا آن دیگر دائر مدار کارشناسی یا دائر مدار حکومت، حکومت هر چه صلاح دانست اما این جا که حضرت میفرمایند که لایضمن ما افسدت البهائم نهاراً این را نمیشود گفت فقط آن جا میشود گفت که این زارع کوتاهی در حفظ کرده باشد آن وقت که بشود نسبت فعل را به صاحب گوسفند ندهیم بگوییم که صحرایش را خراب کرد باید حفظ کند حفظ نکرد بله یک صورت دیگر درست بکنیم بگوییم که این گوسفندهایش را باید مواضبت بکند نکرده خب این هم خوب است اما به طور مطلق بگوییم در روز و در شب فرق میکند اگر در روز باشد این ضمانت مال صاحب زرع اگر در شب باشد این ضمانت مال صاحب بهائم، نمیشود بر میگردد به این که اگر این باید حفظ گوسفندهایش را بکند و نکرد و کوتاهی کرد خب من اتلف مال الغیر فهو له ضامن ولو عمدی نباشد و سهوی باشد اگر هم آن باید زرع خودش را حفظ بکند عادتاً عرفاً و نکرد من افسد مال الغیر فهو له ضامن نمیگیرد بر میگردد به این که خودش مال خودش را ضایع کرده دیگر ضمانی در کار نیست چون نسبت فعل را به آن صاحب گوسفند نمیشود داد بعضی اوقات هم نسبت را به هر دو، هم آن کوتاهی کرده باشد هم آن کوتاهی کرده باشد دیگر یک تعارض واقع میشود که حکومت باید این تعارض را اصلاح بکند، این حرف ما اما عرض کردم این روایت از نظر سند خوب است از نظر دلالت خوب است و فقهاء هم بر طبق آن فتوی دادهاند اگر آن فتوای مشهور نبود میگفتیم که این روایت قدر متیقن دارد به قول ایشان این روایت اطلاق ندارد، بگوییم این روایت 1 اطلاق ندار قدرمتیقنش این است که این نهار و لیل چون که اماره است معمولاً درشب آن باید حفظ بکند در روز این باید حفظ بکند معمولاً این جوری است قدرمتیقن این است که اگر در روز باشد و تقصیر داشته باشد هیچ، اما روزش باز دیگر دخالت ندارد قدر متیقن که میگیریم دیگر روز دخالت ندارد باز بر میگردد به این که هر کجا که او تقصیر دارد تقصیر آن، اگر صاحب ملک است، هیچ، و آنجا که او تقصیر دارد صاحب گوسفند باید جبران بکند دیگر نهار و لیل بگوییم از باب مثال است و برویم روی قدر متیقن اما فقهاء نفرمودهاند، آنها همین طور که روایت به نحو اطلاق فرموده فقهاء هم به نحو اطلاق فرمودهاند اما هرچه فکرش را میکنیم درستش بکنیم نمیتوانیم درست بکنیم ، این خلاصه حرف است شاید هم این آقایان که میگویند همین حرف را میخواهند بزنند که از روایت از اقوال فقهاءقدر متیقین گیری کنیم و قدر متیقین گیری معنایش این جور میشود که این گوسفندها ریختهاند در این زراعت و این زراعت را چراندهاند تقصیر کیست ؟ اگر تقصیر صاحب گوسفند است باید زراعت را جبران کند دیه بدهد قیمت بدهد اگر تقصیر صاحب آن زرع است هیچ، برای این که در حفظ گوسفندش حسابی محافظت کرده هیچ تقصیر ندارد گفتم نظیر این که برود مثلاً خودش یا جنسش را بگذارد وسط اتوبان و ماشین بیاید برود روی آن، هیچ ، چون نسبت فعل را به این نمیشود داد نسبت قتل را به این نمیشود داد لذا اگر یادتان باشد یک مسئله مشکلی هست که خیلی مشکل است فقهاء همین در رسالهها هم هست یک کسی زن وبچهاش را دارد میبرد مشهد و هیچ کوتاهی نکرده ، نه خواب بوده ، نه رانندگی بلد نبوده حسابی همه چیزش درست بوده اما حالا چپ کرد فقهاء میگویند این مثل آن جاست که تصادف کرده باشد و این زن و بچه علاوه براین که از این ارث میبرند دیه این زن وبچه را هم باید بدهد وما میگوییم که نه چون نسبت فعل را به این عرف نمیتواند بدهد نمیتواند بگوید زن وبچهاش را کشت در آن تصادف میتواند میگوید که کشت سهواً ، اما در این جاها نمیتوانند بگویند که زن وبچهاش را کشت خب میگوید خدا کشت هیچ تقصیر راننده نبود پس خدا کشت دیگر دیهاش را از خدا بگیرند و اما بخواهند این راننده که حالا زنده مانده است یا خودش هم مرده است زن وبچهاش از یک طرف مصیبت ،یک مصیبت هم بگویند 100 میلیون برای این پسرت و دخترت هم باید دیه بدهی لذا خیلی مشکل است آدم بگوید مشکل نه من که نمیگویم ، من میگویم که تصادفات سهوی عمدی آن جا درست است که نسبت فعل را بشود به آن قاتل داد هر کجا نسبت فعل را بشود داد آن وقت یا قتل عمدی است و دیه دارد یا چیزهای دیگر و اما آن جا که نسبت فعل را نشود داد منجمله در مسئله ما نمیتوانیم بگوییم ضمانی در کار است . دیگر اگر حرف من را بپسندید مجبوریم قدر متیقن گیری کنیم از روایت اگر بشود وقدر متیقن گیری بکنیم از اقوال
فقهاء اگر بشود اگر هم نشد این دیگر همان همیانه ملاقطب میآیدجلو ، دست میکنیم در آن بیرون میآوریم حکومت را میگوییم آقا برو سر حکومت ،حکومت هرچه تشخیص داد آن تشخیص کلی و فتوایش نه ، تشخیص مو ضوعی این که میگویند مراجعه کن به حکومت این که هفت هشت ده بیست مرتبه در این بحثهای ما مرحوم محقق میفرمایند حکومت یا صاحب جواهر بیش از 100 جا میگویند حکومت این جا نه، خیلی گفتهاند که ما این جا میگوییم معنایش این است می دهیم دست حکومت روی مصالح شخصیه بمایراه الحاکم آن چه در این جا حاکم صلاح دید آن جوری حکم میکند بعضی اوقات تنصیف میکند تقصیر او میگذارد هرچه صلاح میداند دیگر آن بمایراه الحاکم است و در بحث ما این حرف من شبهه باشد برای روایت و برای اقوال فقهاء دیگر رفع شبهه همان قاعده کلی بدهیم دست حکومت حکومت هرچه گفت درست است.
مسئله مشکلی که هست راجع به کفاره قتل است که ده بیست تا مسئله دارد مسائل ارزندهای ،
قرآن شریف راجع به کفاره قتل عمدی چیز ندارد که اگر ما باشیم و قرآن باید بگوییم که اگر کسی عمداً کسی را کشت باید جهنم برود خیلی هم در جهنم بماند و گناهش هم خیلی بزرگ است از نظر قصاص هم آن اولیای دم میتوانند قصاص بکنند این تا این اندازه از قرآن فهمیده میشود اما راجع به قتل خطایی از قرآن فهمیده میشود که باید دیه بگیرد علاوه براین که دیه باید بدهد در قتل خطایی باید کفاره هم بدهد اما کفاره را سه چیز قرآن نمیگوید قرآن میفرماید که نسمه یعنی یک غلامی آزاد بکند یا این که 60 روز روزه بگیرد اما اطعام ستین مسکین را باز قرآن ندارد لذا دیگر چون که قرآن را نگذاشتند برای ما تفسیر بکنند باید برویم سر عترت ببینیم عترت چه میفرمایند و در مسئله ما عترت فرموده اگر کسی کسی را عمداً بکشد خب این باید قصاص بشود یا اگر اولیای دم حاضر شدند باید دیه بگیرند یا اولیای دم عفو کردند خب عفو کردند این حق الناس ، حقالله هم کفاره جمع دارد و باید یک غلام آزاد بکند باید دو ماه روزه بگیرد باید 60 مسکین طعام بدهد آ ن هم 60 تا باید باشد مداً مداً این از نظر قتل عمد، سهوش فرمودهاند قصاص نه ، برای این که عمداً نبوده دیه آری این حقالناس یا باید دیه بدهد یا اولیای دم عفو بکنند اما حقالله همین اما مرتباً نه جمعاًیعنی یا یک بنده آزاد بکند یا دوماه روزه بگیرد یا 60 مسکین طعام بدهد ،این روایات ما اختلاف هم در مسئله نیست لذا میگوییم که فرمایش معصوم علیه السلام مفسر قرآن شریف مفصل قرآن شریف و آنها را که قرآن شریف ندارد ، چرا؟ نمیدانیم و آن چه عترت دارد تفسیر قرآن است مبین قران است آن وقت یک بحث همین جا که این بحث را نکردهاند دیگر باید همین جا خود ما بحث کنیم تا روایت بخوانیم و آن این است که حالا آن کفاره جمع این غلام که الان نیست که آزاد بکنند چکار بکند ؟ آیا ساقط می شود ؟ یا این که پول یک غلام را بایدبدهد حالا به کی بدهد ؟به ورثه بدهد؟ که نه آن ورثه آن دیه را میخواهند وتمام میشود این حقالله است دیگر خواه ناخواه باید بگویید که به بیت المال ،باید به امام بدهد و ظاهراً باید این جور بگوییم اما مشهور در میان رساله نویسها چه در افطارش چه دراین جا میگویند ساقط است و خود من هم در رساله نوشتهام ساقط است طبقاً لرساله نویسها و مشهور اما راستی انسان قائل به سقوط بشود خیلی مشکل است چرا ساقط بشود ؟ خب میگویند که سالبه به انتفاء موضوع است میگویم خیلی خوب خیلی جاها سالبه به انتفاء موضوع است اما بدل دارد بدلش را میدهد دیگر مثل همان قصاص است در قتل عمد اول باید کشته بشود اگر راضی باشند دیه گرفته بشود خب این جا هم همین طور باید یک غلام آزاد کند نیست که آزاد بکند وقتی نیست آزاد بکند باید پولش رابدهد پولش را به کی بدهد ؟ حقالله است چون حقالله است مجتهدجامع الشرایط جای خدا است و چون جای خدا است به او باید بدهد ،الان میگویند این آدم متوسط اگر غلام بود چقدر قیمتش بود ؟ کارشناس میگوید چقدر قیمت بود، همچنین راجع به روزه نمیتواند بگیرد خیلی هم هستند مخصوصاً این 60 تا روزه که لااقل ظاهر قرآن این است که 60 تا روزه پشت سر هم همهجا قرآن میفرماید که شهرین متتابعین حالا عترت برای ما معنا کرده که اگر 31 روز را بگیرد شهرین متتابعین صدق میکند 29 روز متفرق طوری نیست حالا یک کسی نمیتواند روزه بگیرد ما بگوییم ساقط، در رسالهها این جور است ساقط چه در عمدش چه در سهوش و مشکل است انسان بگوید ساقط برای چه ساقط؟ خب بدل دارد 60 تا روزه قیمتش چقدر است؟ باید قیمتش را بدهد به حاکم شرع، راجع به ستین مسکین هم همین را گفتهاند، گفتهاند خب حالا یک کسی فقیر است هیچ دیگر، استغفر الله ربی و اتوب الیه کفایت میکند حالا در اینجاها انسان ممکن است درستش بکند بگوید که المفلس فی امان الله لایکلف الله نفساً الا ما آتاها غلام که نیست یعنی قیمتش هم نیست نمیتواند بدهد روزه هم که نمیتواند بگیرد پولش را هم نمیتواند بدهد 60 مسکین را هم که نمیتواند اطعام بکند بدلش هم که نیست حالا چکار بکند؟ این جاها به قاعده لا یکلف الله نفسا الا ما آتاها بگوییم هیچ، اما باز مسئله دیگر میآید که فقهاء در رسالهها متعرض هستند در کتابهای فقهی هم متعرض هستند این که حالا این بعد چیز دار شد بعد میتواند جبران بکند میتواند روزه بگیرد میتواند پول آن غلام را یا پول آن 60 روزه را یا 60 مد طعام را حالا الان میتواند بدهد آیا برایش واجب است یا نه؟ مشهور گفتهاند بله اما غیر مشهور گفتهاند نه اگر راستی توبه کند دیگر از او ساقط میشود بعد دو دفعه بخواهیم عود بکند دیگر وجهی ندارد اگر توبه نکرده باشد و حالا پول دار بشود باید ادا بکند اما اگر نه پولدار شده و اولش راستی توبه کرده جدی توبه کرده همین طور که پروردگار عالم حق الله است دیگر، حق الناس که نیست همین طور که پروردگار عالم از گناهانش میگذرد گناه هرچه برزگ گناه هرچه فراوان اگر توبه کند میگذر پروردگار عالم هم از این گذشته است حالا دو دفعه بخواهیم عود بکند حالا که پولدار شد دیگر وجهی ندارد .
لذا نمازش هم همین است اگر کسی میدانست آب ندارد به طور معمول میدانست مریض است آب برایش ضرر دارد تیمم کرد نماز خواند حالا عصر آب پیدا کرد حالا نمازش باطل است یا نه؟ میگوییم نه، چرا نماز باطل باشد؟ نماز را خواند و این بدل هم تمام شد و دودفعه مبدل منه بخواهد عود بکند دلیل میخواهد ظاهراً دلیل ندارد .
وصلی الله علی محمد و آل محمد