اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مسأله دوم در باب
غرور اين بود كه آيا آن كسى كه فريب مىدهد بايد عالم باشد يانه؟ مثلاً خانهاى را
مثلاً به 100 ميليون تومان فروخته است و خيال هم كرده كه راستى قيمتش 100 ميليون
تومان است ؛ بلكه ارفاق هم كرده، مثلاً خيال مىكرده اين قيمتش 110 ميليون تومان
است، ارفاق كرده، و مثلاً به 100 ميليون داده است. بعد مشترى بعد از آنكه خانه را
خريده، كارشناس برده، كارشناس مىگويد قيمت اين خانه 80 ميليون تومان است و 20
ميليون به تو گول زده است. خب در جايى كه مىتواند خانه را برگرداند، حرفى نيست ؛
در جايى كه مىتواند جبران خسارت كند، آنجا هم حرفى نيست، يعنى بايد جبران خسارت
كند. حرف اين است كه اين از چه بابى است؟ از باب قاعده غرور است كه يجوز ان يرجع
المغرور الى من غار و يأخذ خسارته؟ يا اينكه از باب ضرر است و قاعده لاضرر و
لاضرار مىگويد اين ضرر زده و حق ندارد، پس بايد جبران خسارت كند؟
اگر يادتان باشد
در باب خيارات معمولاً از همين قاعده دوم جلو مىآيند، مىگويند: خيارات وضع شده
براى اينكه مردم به همديگر ضرر نزنند و در اين خيار غبن ضرر زده، بداند، يا نداند،
پس اين بايد جبران خسارت بكند.
يا اينكه از باب
اتلاف - من اتلف مال الغير فهو له ضامن - است؟ اين قاعده من اتلف كه ديگر دائر
مدار سهو و عمد نيست. اين آقا 20 ميليون تومان مال مردم را اتلاف كرده است و مال
مردم را گرفته است؛ اخذ مال مردم من دون حق است. خب بايد برگرداند.
يا اينكه از باب
سبب اولى از مباشر است. در اينجاها اين جورى است كه اين آقا كه اين خانه را 100
ميليون تومان فروخته است، اين سبب شده كه مال آن آقا تلف بشود، يا گول بخورد و چون
سبب اولى از مباشر است، لذا بايد جبران خسارت بكند.
يامثلاً از باب
اين است كه «لايجوز لأحد ان يتصّرف فى مال الغير» و اينجا اخذ مال غير بلاوجه است.
خب اين بايد جبران خسارت بكند، حالا ولو اينكه جاهل هم باشد، مثل اينكه مثلاً خيال
مىكرده غذاى خودش است و غذا را خورده، حالا فهميده است غذاى رفيقش بوده كه در
يخچال بوده است. خب معلوم است كه اين اخذ مال غير بوده، بايد جبران خسارت بكند.
لذا از چه بابى
است؟ اگر شماها بگوييد قاعده غرور اينجاها را مىگيرد، يعنى حتى در صورت جهل هم
غار بر او صادق است، خب قاعده غرور مىگويد تو را گول زدهاى، بايد جبران خسارت
بكنى؛ يرجع المغرور الى الغار و در اينجا غرور است، بايد جبران خسارت بكنى.
ولى اگر كسى برايش
مشكل باشد و بگويد قاعده غررو آنجاست كه بداند دارد گول مىزند. خب اگر اين باشد،
قاعده غرور نمىآيد، اما نمىشود كه مال مردم از بين برود، بلاخره يك قاعده ديگرى
مىآيد، كه از نظر نتيجه تفاوتى ندارد. در اينجا كه خانهاى كه قيمتش 80 ميليون
بوه، به 100 ميليون تومان فروخته است، 20 ميليون تومان را اخذ مال غير بلاوجه كرده
است، بايد بدهد و حالا ولو اينكه قاعده غرور هم نيايد؛ چون اخذ مال غير بلاوجه
كرده، بايد بدهد. از باب آن سبب اولى از مباشر - اگر كسى بگويد - بايد بدهد. فقهاء
معمولاً مىگويند: از باب قاعده لاضرر است، قاعده لاضرر مىگويد اين به غير ضرر زده،
بايد جبران بكند، بخواهد بداند، بخواهد نداند. نتيجه فرقى نمىكند و شما هر كجا كه
بياييد در قاعده لاغرر، اگر نتوانيد قاعده غرر را جارى بكنيد، آن ملاكهاى قاعده
غرر جارى مىشود. لذا اگر يادتان باشد من مىگفتم: سيره عقلاء روى قاعده غرر است،
ولو عرف، يا روايات ما قاعده غرر را مستقل مىداند، اما در حالى كه مستقل است،
بعضى اوقات مناطاطش، ملاكاتش مىآيد، خودش نمىآيد. حالا اگر كسى در قاعده غرر
بگويد علم غار شرط است، خب قاعده غرور نمىآيد، ملاكش مىآيد. عقلاء قاعده غرور را
براى چه وضع كردهاند؟ وضع كردهاند براى خاطر ضرر، براى خاطر اينكه اخذ مال غير بلاوجه
نشود، براى خاطر قاعده اتلاف. خيلى تفاوت ندارد، يعنى شما نمىتوانيد نتيجه
بگيريد.
حالا يك قدرى
مطالعه كنيد، ببينيد مىشود يك جايى قاعده غور جارى بشود، در حالى كه قاعده ضرر در
موضعها جارى نشود؟ يا قاعده اخذ مال غير بلا وجه جارى نشود؟ قاعده اتلاف جارى
نشود؟ لذا ظاهرا بينشان عام و خاص مطلق است؛ هر كجا كه قاعده غرر باشد
قاعده ضرر هم هست، حالا يا دو تاست، يا يكى طولى است. هركجا قاعده غرر باشد، اخذ
مال الغير، يا اخذ حق الغير بلاوجه هم هست. يك جا پيدا كنيد كه يك مسألهاى گفته
باشند، كه در آن مسأله قاعده غرر بيايد، قاعده ضرر نيايد. خب حرفى هم كه ايشان -
يكى از فضلاء جلسه - مىفرمايند، ما همه جا مىگوييم ؛ ما در باب خيارات همه جا
مىگوييم، در حالى كه همه فقهاء در باب خيارات يا از نصّ و تعبّد جلو آمدهاند، مثل
خيار حيوان و خيار مجلس، يا از باب قاعده لاضرر جلو آمدهاند، يا از باب قاعده
اتلاف و قاعده اخذ مال الغير بلاوجه جلو آمدهاند. حالا ما مىگوييم بهتر از همه
همين است كه خيار غبن يعنى قاعده غرر. حالا مرادم اينجاست كه نمىشود يك جا پيدا
بكنيد كه قاعده غرر باشد، اما قاعده ضرر نباشد.
ديروز مثال
مىزديم، بعد هم ان شاءاللّه درباره اين زنى كه ايشان - يكى از فضلاى جلسه -
مىگويند صحبت مىكنيم. يك دفعه معرفى مىكند؛ به او مىگويند اين زن خوب است؟
مىگويد خوب است. اما يك دفعه جورى است كه راستى اين را در چاه مىاندازد. خب اگر
صورت اول باشد، عرفا نه غرر هست و نه ضرر هست و نه اخذ مال الغير بغير وجه و امثال
اينها و اگر دوّمى باشد، هم غرر هست و هم ضرر هست و هم اخذ مال الغير من غير وجه.
پس بنابراين اين
جور شد كه اگر كسى بگويد قاعده غرر نه، قاعده ضرر هست، بينشان عام و خاص مطلق است،
نه عام خاص من وجه؛ يك جا نمىتوانيد پيدا كنيد كه قاعده غرر باشد قاعده ضرر
نباشد، هر كجا قاعده غرر هست، قاعده ضرر هم هست. بله بعضى اوقات ضرر هست، غرر
نيست. مثل اينكه شما كاسه مردم را شكستيد. خب اين غرر نيست، ضرر است و لاضرر و لاضرار
مىگويد مال مردم را تلف كردى، من اتلف مال الغير فهو له ضامن. بنابراين بحث امروز
مان نتيجه ندارد، كه ما بحث بكنيم آيا در غار علم شرط است يانه، اما خب من حيث هو
هو بحث خوبى است. مشهور در ميان فقهاء گفتهاند: از عناوين قصديه است، براى خاطر
اينكه در حاق غرر علم خوابيده است و اما اگر علم نداشته، مثل همين مثالى كه من زدم،
كه خانه را 100 ميليون تومان فروخته است، خيال مىكرده ارفاق هم كرده، راستى
عقيدهاش اين بوده كه ارفاق هم كرده است. حالا فهميد خانه 80 ميليون تومان است. خب
به قاعده ضرر بايد جبران خسارت بكند، اما به قاعده غرر چطور؟ گفتهاند: نه، براى
اينكه اين كه گول نزده و در حاق غرر علم خوابيده است. مىشود از عناوين قصديه.
احكام دوقسم است: يك قسمت احكام واقعيه است، كه دائر مدار قصد نيست، مثل اينكه شما
كاسه كسى را بشكنيد، اين دائر مدار قصد شما نيست، اين كاسه شكسته شد. يا توى صورت
كسى بزنيد، خب اين دردش آمد، صورتش كبود شد. اين دائر مدار قصد شما نيست. اين فعل
خارجى تحقق پيدا كرد. اما گاهى فعل متوقف بر قصد است، مثل اينكه شما بلند شديد
ايستاديد، يك كسى هم از در آمد؛ خب اگر قصد داشته باشيد كه به اين احترام بكنيد،
اين بلند شدن شما احترام مىشود و اين اگر تصميم داشته باشيد او را مسخره كنيد، خب
اين مسخرگى مىشود. مثلاً در باب نماز، باب ركوع از عناوين قصديه است، بايد با قصد
ركوع به ركوع بروى و اما اگر مادر به قصد اينكه پستانك را دهان بچه بگذارد به
اندازه ركوع برود پايين، خب ركوع نشده است، زيادى حد ركوع هم نماز را باطل
نمىكند؛ طورى نيست و وقتى پستانك را دهان بچه گذاشت، بايد بلند شود بايستند، برود
ركوع، تا ركوع متحقق بشود. و ما عناوين قصديه -
كه فعل متوقف بر قصد ماست - زياد داريم. حتى مثلاً نماز ظهر و عصر به چه
چيزى تحقق پيدا مىكند؟ به قصد شما؛ كه قصد ظهر بكنيد، يا قصد عصر بكنيد و اگر نه
قصد ظهر كنيد، نه قصد عصر، معمولاً مىگويند باطل است و ما مىگوييم خود بخود ظهر
و عصر واقع مىشود، چون آن را از افعال واقعيه گرفتهايم. ولى مشهور در ميان فقهاء
مىگويند نماز مغرب و عشاء قصد نمىخواهد، براى اينكه يك سه ركعتى است، يكى چهار
ركعتى، اما نماز ظهر و عصر چون كه در همه چيز مثل هم است، با قصد شماست كه نماز
ظهر، يا نماز عصر مىشود.
حالا اين قاعده
غرر چه جورى است؟ خب مشهور در ميان فقهاء اين است كه از عناوين قصديه است، براى
اينكه اگر شما غرر را بدانيد، يصدق اين كه شما آدم بدى هستيد، اما اگر ندانيد،
لايصدق اينكه شما آدم بدى هستيد، براى اينكه غار نيستيد. حالا ولو اينكه بايد
جبران خسارت بكنيد، اما از باب غرر نه، از باب چيز ديگر است.
مشهور در ميان فقهاء
اين را گفتهاند.
مرحوم آقاى
بجنوردى مىگويند: نه، از عناوين قصديه نيست، براى خاطر اينكه اگر شما يك كسى را
در چاه انداختيد، اين در چاه افتاد، ضرر را ديد، حالا شما قصد بكنيد، يا قصد
نكنيد، مىخواهيد قصد داشته باشيد، يا قصد نداشته باشيد. مثل همان زدن با دست توى
صورت يك كسى است، خب اين زدن دست اگر سياه بشود بايد ديه بدهد. مثلاً يك زن و
مرد در آن سال عاشقانه شدن يك كدام به ديگرى مثلاً گاز گرفت، سياه شد. خب بايد ديه
بدهد. در حالى كه آن خيلى هم از اين كار خوشش آمده، بايد ديه هم بگيرد و اين بايد
براى آن بوس آن جوريش سه مثقال طلا هم بدهد. مىگويند اين دائر مدار فعل خارج است،
بايد ببيند در خارج متحقق شده است يانه. حالا اين غار ولو اينكه مىخواسته نفع هم
به اين برساند، اما بالاخره او را در چاه انداخته است. حالا كه او را در چاه انداخته
است، پس يصدق اينكه اين غار است. بقول آقاى بجنوردى يك مقدار بيشتر اين از باب
افتعال و از باب فعل است، كه مثلاً مىگويد: كسّرت الكورة فانكسرت، به قول ملاصرف
مير، اين كسرت الكوزة فانكسرت كه دائر مدار قصد نيست، دائر مدار خارج است. خب كوزه
شكست؛ شكننده كوزه كيست؟ شما مىخواهيد قصد داشته باشيد، مىخواهيد نداشته باشيد.
غالب روايتهايى كه
خوانديم همين است كه گفت: من شهادت ناحق دادم، دست دزد را بريدند، اما عمدا نبود،
سهوا بود، يعنى خيال مىكردم اين دزد است
بعد فهميدم اين نبوده است. حضرت فرمودند: بايد ديه بدهى، در حالى كه راستى
نمىدانسته قصد خير داشته، بعنوان اينكه شهادت برايش واجب بوده آمده شهادت داده
است، اما شهادت بيجا در آمد، شهادت زور از كار در آمد. خب در روايات مىگويد: ضامن
است. يا مثلاً دلال در ازدواج راستى مىخواسته كار بكند، يك پسرى را به زنى برساند
و زن رابه پسر برساند و بعد ديد كه اين پسر خيلى خراب است، هروئينى است. خب اين
دلال به اين دختر ضرر زده ديگر، يعنى اين دختر را اين بيچاره كرده است و ما
بخواهيم بگوييم قصد دخالت دارد، ظاهرا قصد دخالت ندارد.
لذا اين حرف آقاى
بجنوردى خيلى حرف خوبى است، كه آقا قاعده غرر را بخواهيم از عناوين قصديه بگيريم،
خيلى جاها گير مىكنيم. بله يك حرف در عقوبتش است، كه آيا جاهل مقصّر كتك دارد
يانه؟ فرق است بين كتك و ضمان؛ خيلى جاها كتك نيست، ضمان هست، هم در عبادات هست،
هم در معاملات. شب خوابش برد، خب بايد نماز قضا بخواند، يعنى ضمان هست، بايد نماز
قضا بخواند، اما گناه كرده يانه؟ نه. عبايش به كاسه مردم گرفت، كاسه افتاد زمين و
شكست. ضمان هست، من اتلف مال الغير فهو له ضامن. لذا كتك هست، يا كتك نيست، در
آنجا هايى كه جاهل باشد، اگر در مقدمات كوتاهى كرده باشد، كتكش مىزنند و اگر در
مقدمات كوتاهى نكرده باشد، كتك نمىخورد. اين قاعده كلى در جاهل است. اما حالا اين
ضمان دارد يانه؟ آرى. قاضى را هم مسئول مىدانيم، يعنى آنجاهايى كه مثلاً تقصير
شاهد و اينها نباشد و تقصير قاضى باشد، خب مىگويند آقاى قاضى بايد ازبيت المال
ديه را بدهد. ديه از بين نرفته، قاضى حتما بايد ديه را بدهد، الا اينكه قاضى
كوتاهى كرده باشد، لياقت نداشته باشد، اگر آدم كشته، او را مىكشند و اما اگر قاضى
اشتباه نكرده باشد، كوتاهى نكرده باشد ،جهل مركب باشد، ديه از بين نمىرود، مىگويند
ديه را از بيت المال بده. به اين آقاى قاضى ارفاق كردهاند، آقاى قاضى بايد بدهد، اما
مىگويند از بيت المال بده. لذا آيا اينجا غار صادق است يانه؟ مىگوييم صادق است.
حالا كه صادق شد چى؟ من اتلف مال الغير فهو له ضامن. قاضىاش باشد، مىگوييم،
شاهدش باشد، مىگوييم، غير شاهد و امثال اينها هم باشد، مىگوييم. خانه را 100
ميليون فروخته، در حالى كه قيمتش 80 ميليون است. مىخواهد بداند، مىخواهد نداند،
بايد جبران خسارت بكند. اگر بداند، آدم متقلب حقّه بازى است كه بايد كتك بخورد،
اگر ندند، غار است، لذا آن طرفش را مىگوييم مغرور، كسرت الكوزة فانكسرت. مغرور
بدون غار كه نمىشود، مىگويد آقا جان گول خوردهام. مىگويد من گولت نزدهام.
مىگويد خيلى خب گول نزدى، گول زدى، نمىدانستى، بالاخره من گول خوردم و تو غارى و
بايد 20 ميليون به من بدهى و نمىشود كه مغرور باشد و غار نباشد.
آنجا هم كه سبب
اولى ازمباشر باشد، باز ضمان هست. گاهى سبب اولى از مباشر است، مثل همين كه
مىگويد:المأمور معذورٌ. اين صدِ نودش غلط است، اما گاهى نه، كسى را به نظامى
مىدهند، مىگويند برو ا ين را اعدام كن، خب اين اگر نكند، خودش را اعدام مىكنند
و اگر اين بد در بيايد، قاضى مسئول است چون كه سبب اولى از مباشر است. اينجا مثل
چاقو مىماند، چون سبب اولى از مباشر است، سبب را مىگيرند، نه مباشر را. بعضى
اوقات هم مباشر را مىگيرند، مثل زنى كه مىرود خودش را در اختيار دكتر مىگذارد،
دكتر هم او را سقط جنين مىكند. حالا در اينجاها هر دو - هم سبب، هم مباشر - مسئول
اند. بالاخره بعضى اوقات سبب اولى از مباشر است و بعضى اوقات مباشر اقوى از سبب
است. آنجاها را جلو نياوريد، باهم خلط نكنيد.آنكه مرحوم آقاى بجنوردى مىگويد، اين
است كه آقا مغرور بدون غار نمىشود، پس بنابراين اين غار است و علم در او شرط
نيست. خب حرف خوبى است، بنابراين از عناوين قصديه نيست، فعل متحقق در خارج است.
اين خلاصه حرف است.
حالا باز هم اجازه
بدهيد با مثالهايى اين حرف را توضيح بدهيم.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-گرچه
مرحوم آقاى بجنوردى غرر را از عناوين قصديه ندانستهاند و فرمودهاند: «و لكن انت
عرفت فيما ذكرنا من قبل انّ قصد عناوين الافعال ليس معتبرا فى صدق عنوان ذلك
الفعل.... و لكن انت خبير بأنّ التعزير ليس من تلك العناوين»، اما در ادامه
فرمودهاند:«و اما حكم القاعده - اى جواز رجوعه الى الغارّ - يشمله او لايشمله
فيحتاج الى النظر فى دليل القاعدة، فباعتبار الأدلة ربّما يختلف الشمول و عدمه...
ثمّ انّه بناءً على ما اخترنا من المدرك لهذه القاعدة هو بناء العقلاء و انّ
الروايات الواردة فى هذا الباب تكون امضاء لذلك البناء، فيقتضى ان نقول بعدم
الضمان فى صورة جهل الغار». سيد محمد حسن بجنوردى، القواعد الفقهيه، 7 جلد نشر
الهادى، قم، چاپ اول، 1419 هـ.ق - 1377هـ.ش ج 1، ص 280 - 278.