اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل
عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
فرع چهارمى كه
اينجا هست، اين كه يك فروعى - از باب طهارت تا باب ديات - بر اين قاعده غرور
مترتّب شده است و انسان وقتى برود در فقه، بيش از 100 تا مسأله راجع به قاعده غرور
در فقه ديده مىشود، هم در باب عبادات، هم در باب معاملات، هم در باب ضمانات، هم
در باب حدود و ديات. مسائل خوبى هم است و ما از ميان آن 100 تا مسأله، 10 تا مسأله
را اينجا آوردهايم، كه اين ده تا مسأله از باب غرر است. الا اينكه ما ديروز پنبه
اين قاعده غرور را زديم و آن اينكه اين قاعده غرور قليل الفائده است، براى اينكه
در مورد قاعده غررو، مثلاً قاعده ضرر هست. خب اگر قاعده غرور نداشته باشيم، به
قاعده ضرر تمسك مىكنيم. يا در مورد قاعده قاعده اتلاف هست؛ من اتلف مال الغير فهو
له ضامن. اگر قاعده غرور هم نداشتيم به او تمسك مىكرديم و ديروز مىگفتم بين
قاعده غرور و قواعد ديگرى كه از اين سنخ است، عام و خاص مطلق است. هر كجا كه قاعده
غرور هست، قاعده ضرر هم هست، قاعده اتلاف هم هست، قاعده جبران اخذ مال الغير من
غير وجه هست و يكى از آن قواعد مسلم برايمان كار مىكند و احتياجى به قاعده غرور
نداريم. ديروز مىگفتيم شماييد كه بايد يك جا پيدا كنيد، كه ما قاعده غرور داشته
باشيم و در موردش قاعده ضرر نباشد، در موردش قاعده اتلاف نباشد، در موردش قاعده
جبران اخذ مال الغير من غير وجه نيست.
بله عكسش زياد
است، كه قاعده ضرر داريم، اما قاعده غرور در آن مورد نداريم، مثل اينكه كسى كاسه
كسى را شكسته است، خب اينجا قاعده ضرر هست، قاعده غرور نيست. پس بنابراين بين
قاعده غرور و قواعد ديگر عام و خاص مطلق است. يك جا پيدا كنيم كه قاعده غرور باشد،
آن قواعد نباشد، نداريم، اما خيلى جاها آن قواعد هست، قاعده غرور نيست. معناى عام
و خاص مطلق همين است ديگر. حالا بنا شد شما اقلاً يك جا پيدا كنيد تا بگوييم بينشان
عامين من وجه است؛ باز هم قليل الفائده مىشود، اما خب شما نقض قول من يك جا پيدا
كنيد.
نمىدانم چه جور
شده بزرگانى كه اين قواعد فقهيه دقيق را نوشتهاند، او از او گرفته، او از او
گرفته و در اين قواعد فقهيه و نكته دار و اينها كم است. اينها را كه مىگويم، نمىخواهم
تعيير و سرزنش آنها بكنم، مىخواهم شما را ترغيب و تحريص كنم كه فقه ما بايد پويا
باشد، روز به روز جلو برود. اما به اينجا رسيدهايم كه حضرت امام مجبور است بگويد
فقه جواهرى، يعنى 200 سال است هيچ چيز روى جواهر را نگرفته است، 200 سال است روى
مكاسب وفرائد را كسى نگرفته است و كتابهاى درسى ما طلبههاى بيچاره شده، كه در دل
شب بايد يك ربع فكر كنيم كه اين ضمير كفايه به كجا برمىگردد، اين عبارت كفايه چه
مىخواهد بگويد، مرحوم شيخ كه كتاب درسى ننوشتند، كتابى كه نوشتند، مباحثههايشان
بود و مسود هم نشده، مبيض هم نشده و ما آمديم اين را كتاب درسى كرديم. حالا اين
قواعد فقهيه زياد نوشته شده، اما خيلى از اين حرفهايى كه من در قاعده غرور گفتم،
درهيچ يك از كتابهاى قواعد فقهيه نيست. در حالى كه ما بايد اينها را از آنجا
استفاده كنيم، از خودمان هم يك چيزهايى داشته باشيم.
حالا على حال
ديروز گفتم علم شرط نيست، آن وقت طردا للباب مىگفتم: بين اين قاعده غرور و بين
اين قواعدى كه در موردش است، علم و خاص مطلق است؛ بنابراين اين قاعده غرور قليل
الفائده است، بقول شما طلبهها قليل الجدوى است. يك جا نداريم كه قاعده غرور داشته
باشيم و قاعده اتلاف مثلاً نباشد، قاعده ضرر نباشد.
در باب قاعده
لاضرر هم گذشت، گفتيم مسلّم است كه قاعده لاضرر در آبرو مىآيد و بيشتر از قاعده
غرر مىآيد. در باب قاعده غرر معمولاً مىگويد نمىدانستم، اما در قاعده ضرر مسلّم
مىگويد مىدانستم، لذا ما مىگفتيم اين خيارات مرحوم شيخ - كه ايشان 7 تا درست
كردند - يا مرحوم شهيد كه 14 تا خيار درست كردهاند، همهاش به قاعده غرور
برمىگردد، اما همه برمىگردد به قاعده ضرر. لذا ديروز يا دو روز قبل يكى از
فروعات ما همين بود كه قاعده غرور اعم از مال است و اينكه مثال مالى مىزنند، اعم
است، هم حقوق را مىگيرد، هم نفوس را مىگيرد، هم عرض را مىگيرد و هم ناموس را.
همهاش هم را هم مثال زديم. اما همين هايى كه قاعده غرور آورده، مثلاً در يك مجلس خيلى
مقدّس يك آقايى كه فوت شد - خدا رحمتش كند، خيلى خوب بود- اين آقا يك جاى بخصوصى
نشسته بود، مىخواستند اين را بلندش كنند. لذا يك بزرگى آمد به ايشان گفت: آقا
بيرون شما را كار دارند. اين آقا بلند شد رفت، يكى جايش نشست، آن كسى را كه
مىخواستند جايش بنشانند، جايش نشاندند. من هر وقت كه ياد اين حرف مىافتم، موهاى
بدنم راست مىشود، كه ما بعضى اوقات چقدر مزخرف كارى مىكنيم. حالا همين جا، قاعده
غرور هست، قاعده ضرر هم هست. من اسبق الى مكان فهو له، ضرر به او زده، از جايى كه
مال اين بود، او را برداشته، آبرويش را هم ريخته است. لذا نمىتوانيد يك جا پيدا
كنيد كه اينجايى كه قاعده غرور است، ضرر نباشد، براى اينكه آقايان قاعده لاضرر را
بردهاند روى مال - و درست نگفتهاند ديگر - در حالى كه شأن نزولش
راجع به حقوق است، راجع به مال نيست؛ وارد خانه مىشد، مىگفت حق دارم. مىگفت:
سلام كن. مىگفت نمىخواهم بكنم، حق دارم، حق آبه دارم حق الماره دارم. حضرت
فرمودند: «انت رجل مضار». درخت را بكنيد،
بيندازيد مقابلش. خب اين حقوق است ديگر، حقوق است، مال هم نيست، قاعده لاضرر است.
در ناموسش هم همين طور است ؛ تجاوز به زن شوهر دار، غرور است - البته به مرد -
حالا مىگفتيم اگر بخواهد برود بگويد، مفسده اجتماعى دارد، آن مفسده مىگويد بايد
جبران بكنى، به آن قاعده غرور كه المغرور يرجع الى من غار، بايد جبران بكند. اينجا
يرجعش جانب خداست، بايد تعريفش را بكند، بايد اگر مىتوانى با پول از خارج كمكش
كنى و بايد به آخرت نرسد و الا در آخرت همه اعمالت را مىگيرند، مىدهند به او و
تو را بدبخت مىكنند، لذا گفتيم بايد جبران كنى. قاعده غرور هست، قاعده ضرر هم هست،
در قاعده يؤخذ مال الغير من غير وجه هم مال خصوصيت ندارد، آن هم هست.
گفتم 7 و 8 تا
قاعده هست، شما بايد يك جايى را پيدا كنيد كه فقط قاعده غررو جارى شود، نه قاعده
تسبيب، نه قاعده اتلاف، نه قاعده يد، نه قاعده اخذ مال الغير من غير وجه، نه قاعده
ضرر؛ هيچكدام اينهاجارى نشود. مثل اينكه مثلاً در باب ضرر، شما ماشينتان را به يك
ماشين ديگر زديد و بدنهاش را خراب كرديد. خب شما كه نمىخواستيد اين كار بشود،
ماشين خودتان هم خراب شد، اما قاعده ضرر مىگويد بايد جبران ضرر كنى، يا قاعده
اتلاف مىگويد بايد جبران خسارت كنى. اما قاعده غرر اينجا نمىآيد. خيلى جاها قاعده
غرر نمىآيد، قاعده ضرر مىآيد، اما يك جا پيدا نمىكنيد كه قاعده غرر بيايد،
قاعده ضرر نيايد.
حالا در مباحثه
نبايد فكرش را بكنيد، آقايان اينجا نشستهاند، دارند فكرش را مىكنند و هى
مىگويند و من ردّ مىكنم. نه، اينها بايد ديشب يك ساعت، دو ساعت مطالعه كرده
باشند. بعضى اوقات حضرت امام مىگفتند، ولى آقاى داماد چون خيلى با ما خصوصى بود،
چون درسش هم خصوصى بود، بعضى اوقات بعد از درس به من مىگفت: فلانى فقه خيلى مشكل
است، من ديشب 8 ساعت روى اين مسأله كار كردم. حالا شماها كه نمىتوانيد، اما اقلاً
1 ساعت، 2 ساعت يك فكر حسابى روى اينها بكنيد.
حالا از اين 100
موردى كه قاعده غرور در فقه آمد است، ما 10 موردش را نوشتهايم، يكى دو روز يكى
يكى بخوانيم.1 - اگر كسى كسى را مهمان كرد و مثلاً او را به جلو كبابى برد، اما از
پول همين آقا يك چلوكبابى دارد؛ دست در جيب او كرد و بدون اينكه او بفهمد، به چلوكبابى
دارد، بعد معلوم شد. خب اينجا آيا اين ضامن است يانه؟ آيا اين قاعده غرور به ما چه
مىگويد؟
خب بله قاعده غرور
جارى است و مىگويد اگر كسى كسى را گول زد؛ يرجع المغرور الى الغار. لذا اين پولى
كه از جيبش در آورده و براى خودش و او داده، اين پول را بايد به صاحبش رد بكند.
اما همينجا قاعده يؤخذ المال من الغير من غير وجه هم مىآيد؛ پول را از جيب او در
آورده، بيخود در آورده، بايد رد بكند. قاعده ضرر هم مىآيد؛ مىگويد: آقا خودت
خوردى، مىگويد من كه نمىخواستم چلوكباب بخورم، تو خوردم دادى، اگر من مىدانستم
مال خودم است، مىرفتم خانه مان غذا مىخوردم. لذا قاعده ضرر هم مىآيد. اما قاعده
غرر خوب مىآيد، كه اين، اين آقا را گول زده است و او را چلوكبابى برده و بجاى
اينكه از خودش پول بدهد، از آقا داده است.
همچنين اگر از مال
غير داد؛ اين مثالى كه زدم از خود صاحب طعام داد، اما اگر مال غير داد، مثل اينكه
يك كاسه انگور از باغ يك كسى آورد، گذاشت جلوى يك كسى، گفت: بفرماييد. آن آقا خيال
كرد انگورها مال خود اين آقاست و انگورها را خورد، بعد فهميد انگور مال صاحب باغ
است. مسلّم قاعده غرر مىگويد اين آقا بايد جبران خسارت بكند. حالا اينجا راجع به
جبران خسارت در باب ضمانات دو سه تا قول داريم: كه اين آقاى صاحب باغ بايد مراجعه
كند به اين آقايى كه انگورش را خورده و پول بگيرد و او مراجعه كند به او و پول بگيرد،
مىشود طولى. بعضىها در تعاقب ايادى گفتهاند.
اما بعضىها
گفتهاند هم مىتواند به اين مراجعه كند، هم به او، آن وقت اگر به آكل مراجعه كرد،
آن مىتواند مراجعه كند، بگويد پول بگيرد. بعضىها هم گفتهاند: نه، مىتواند به
آن كسى كه انگورها را از باغش چيده است مراجعه كند؛ طولى نيست، انحصارى است.
يك قضيه شيرينى
يادم آمد، كه قضيه خيلى مهم است. گفتهاند: مرحوم حاج شيخ - حاج شيخ عبدالكريم
يزدى - خب اين آقايان خيلى بالا هستند، اين مراجع انصافا خيلى مقام بالايى دارند.
گفتهاند ايشان خيلى انگور دوست داشت و يكى از مريدان ايشان، ايشان را به باغش -
باغ انگورش - دعوت كرد. عدهاى هم همراه
مرحوم حاج شيخ بودهاند، اساتيد ما نقل كردهاند. اين آقا رفت انگور - انگورهاى
خيلى زيبايى كه مىدرخشيد- آورد و همه
افتادند به جان اين كاسه انگور و انگور مىخوردند، اما مرحوم حاج شيخ نمىخورد.
هرچه اصرار مىكردند، مىگفت ميل ندارم و بالاخره معلوم نشد چرا انگور نخورد. يك
ساعت، دو ساعت بعد معلوم شد چرا و آن اين بود كه آن صاحب باغ رفت توى باغ خودش و
ديد انگورها نرسيده است و آن انگورى كه براى حاج شيخ مىخواهد، ندارد. رفت در باغ
همسايه و كاسه انگور را از آنجا آورد و گذاشت در مقابل مرحوم حاج شيخ و مرحوم حاج
شيخ نخوردند، فهميدند كه اين انگور ناقص است. حالا اين آقايى كه انگورها را آورد
پهلوى آقايان و آقايان خوردند، صاحب باغ بايد چكار كند؟ اين آقا گول زد و اينها
انگورهاى غير را خوردند. فتواى من اين است كه صاحب باغ بايد مراجعه كند به اين كسى
كه اين انگورها را چيده است. ولى مىگويند تعاقب ايادى است، بايد مراجعه كند به
انگورخورها، انگورخورها به آن آقا مراجعه كنند. بعضىها هم گفتهاند مخيّر است،
مىتواند به آن مراجعه كند، مىتواند به او مراجعه كند. ولى على كل حال اينجا
قاعده غرور جارى است. خب اين مال غير هم بوده، مال خودش نبوده است و من غرّ يجوز
للمغرور ان يرجع اليه. غرور بوده است، يعنى آقايان را گول زده است. حاج شيخ گول
نخورده، چون كه با چشم بصيرتش مىديده اين انگورها حلال نيست، اما باقى نمىديدند،
گول خوردند و انگور مردم را خوردند. حالا در ميانشان يك افراد ديگر هم پيدا
مىشوند، كه بعد كه فهميد خيلى ناراحت مىشوند.
مرحوم آسيد محمد
باقر درچهاى - اين آيت اللّه العظمى
اصفهان- را يك كسى مهمان كرد، بعد از مهمانى يك قباله آورد امضاء كند. مرحوم آسيد
محمد باقر ديد اين غذا رشوه است، يعنى رشوه اين جورى كه اگر براى قباله نبوده، اين
مهمانى را درست نمىكرد. آن كسانى كه در جلسه بودند، مىگفتند مثل اينكه مار مرحوم
آسيد محمد باقر را گزيد، بلند شد رفت سر باغچه و غذا را استفراغ كرد. اما هى مرتب به
صاحب منزل مىگفت: من چكار كردهام اين زهرمار را خورد من دادى؟ حالا ريزه هايش كه
در دلم مانده، چكار كنم؟ خب همه اينها قاعده ضرر است، اما در حالى كه قاعده غرور
است، قاعده ضرر هم اينجا جارى است، قاعده اتلاف هم اينجا جارى است.
حالا اين يكى از
فروعات است، كه 2 و 3 تا فرغ بر آن بار است، كه همه از باب غرور است، كه ديگران را
گول زده و بايد جبران بكند.
بنابراين اگر يك
طعامى - يك چلوكبابى را - جلوى شما بگذارند و شما اعتماد كنيد كه مال اين آقايى
است كه چلوكباب را گذاشته و چلوكباب را بخوريد، اگر فهميديد مال خودتان است، يا
مال غير است، مسلّم مىتوانيد مراجعه كنيد به آن كسى كه سبب شده شما اين چلوكباب
را خوردهايد و او بايد ضررش را هم بكشد.
مسأله دوم: يك كسى
با ترغيب و تحريص يك كسى را مثلاً برد كيش، گفت: آقا آنجا جنس خيلى ارزان است، تو
كه مىخواهى براى دخترت چيز بگيرى، بيا برويم آنجا، خيلى عالى مىشود و هى ترغيب و
تحريص كرد و اين آقا خيال كرد على آباد شهر است، كه راستى هم ده است. رفت كيش، ديد
هيچ خبرى نيست، همه اينها را بيخود گفته است. خب اين ضرر اين، اين خرج مخارج مال
كيست؟
خب قاعده غرور
مىگويد مال آن كسى است كه اين آقا را به مسافرت برده است. لذا خرج و مخارج مسافرت
مال اين است كه او را آنجا برده است ؛ با ترغيب و تحريص آنجا برده است.
اينجا بعيد است كه
بگوييم سبب اولى از مباشر است ؛ حالا نگوييد، اما على كل حال غرور كه هست،
مىتوانيد قاعده ضرر هم جارى كنيد. اين آقا به اين آقا ضرر زده، خرج و مخارج
مسافرت را هم اين آقا بايد بدهد. تمام اين تبليغها دروغ است، تمام اين تبليغها غلط
است، تمام اين تبليغات را فقهاء حرام مىدانند. مثل اين بازىهاى هرمى، كه اين هم
يك جورش است. تمام مراجع حرام مىدانند. اين بازيهاى هرمى، بعضيهايشان را - آن
اوليهايشان را - ميلياردر مىكند و ناگهان مىبينيم بواسطه يك 100 نفر آلت دست مال
مردم را خوردند و بردند. تبليغات هم همين است، تبليغات هم اگر مؤثر باشد، اصل تبليغاتش
حرام است، ولى اگر تبليغاتش مؤثر باشد، مثل اين مثالى كه من زدم، عرف مىگويد او
را در چاه انداختى. لذا اين تبليغ، مثل ترغيب و تحريص موارد دارد، يعنى شدّت و ضعف
دارد: بعضى از مواردش ضعيف است، مثل حالا كه در روزنامهها مىنويسد، در راديو و
تلويزيون و امثال اينها تبليغ مىكند. خب اينها هيچ ؛ بگوييم عرفا قاعده غرور بر
آن صادق نيست، قاعده ضرر هم برايش صادق نيست، قاعده تسبب هم بر آن صادق نيست، ضمان
آور نيست، اما خب حرام است، كار بد است، كار بيخودى است. اما بعضى اوقات آن موارد
شديد است كه من مثال زدم؛ راستى عرفا مىگويند اين آقا رفت كيش و اين آقا را گولش
زد. هركجا اين جور باشد - آن شدت - وقتى قاعده غرور را جارى مىكنيم، ديگر قاعده
ضرر هم جارى است، قاعده اتلاف هم جارى است، قاعده تسبيب هم جارى است و همچنين. حالا
كارى به آن حرفهايش نداشته باشيد، حالا فعلاً حرف همين قاعده غرور است، كه قاعده
غرور جارى است و مسلّم بايد جبران خسارت بكند. اين هم يك مسأله. يك مسأله ديگر هم
بگوييم كه به درد خودمان مىخورد. مىرود سر خياط مى گويد آقا اين پارجه مىرسد كه
برايم قبا كنيد؟ مىگويد بله. مىگويد خب اين پارچه را قبا كن، بيايم ببرم. اين
خياط پارچه را پاره مىكند، مىبيند نمىشود. گولش زده، حالا با علم يا بدون علم،
تفاوتى نمىكند. بعد مىآيد پارچه بريده به درد نخور را مىدهد به آقا، مىگويد من
اشتباه كردم. خب قاعده غرور مسلم مىآيد، قاعده ضرر هم مىآيد، قاعده تسبيب هم مىآيد،
قاعده اتلاف هم مىآيد. بله يك صورتش غرور نيست، اتلاف هست و آن در صورتى است كه
پارچه به اندازه باشد و خياط بگويد پارچه شما 3 متر است و هفته آينده بيايد
قبايتان را ببريد. اما شاگردش قبا را بد دوخت وخراب كرد، يا آمد جاى دكمه سوراخ
بكند، قبا را بريد. خب در اين صورت پارچه را از بين برده، ولى اين آقا را گول نزده
است، پارچه به اندازه بوده، آن آقا هم كه برده، گفته است 3 متر است و هفته آينده
هم بياييد ببريد، ولى شاگردش قبا را بد دوخت، يا آمد مثلاً جاى دكمه سوراخ بكند،
قبا را بريد. خب مسلّم من اتلف مال الغير فهو له ضامن، اما ديگر قاعده غرر نيست و
قاعده غرر آنجاست كه گولش بزند، بگويد اين پارچه شما براى قبا خيلى خوب است، بعد
كه پارچه را ببرد، ببيند براى قبا خيلى بد است؛ اين براى كت و شلوار خوب بوده است.
اينجا قاعده غرر جارى است. حالا ديروز مىگفتيم ديگر علم داشته باشد، يا نداشته باشد،
ولى آقايان مىگفتند: صورت علمش، بالاخره قاعده غرر جارى است. حالا اگر بگوييد علم
بايد باشد، علم اگر، هم مثل ما بگوييد علم نمىخواهد، باز قاعده غرر جارى است. آن
وقت اگر قاعده غرر جارى نشد، مىرويم روى قاعده اتلاف، روى قاعده تسبيب، قاعده سبب
اولى از مباشر، يا آن قاعده ضرر. حالا باز هم مسائل ديگرى داريم، ان شاءاللّه
براى فردا.
و صلى اللّه على
محمد و آل محمد
-محمد
بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، پيشين، ج 17، ص 341، باب 12 از ابواب احياء
الموات، ح 4.