اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
کثیر الشک را ما یک مرتبه از وسواسی دانستیم که صدق وسواسی هم بر
او میشود این وسواسی گاهی در یک چیز است مثلاً در وضو شک میکند و هر چه وضو
بگیرد یقین پیدا نمیکند خوب نباید اعتنا بکند مثلاً باید یک مشت آب به صورت بزند
2 تا به دست، مسح سر، مسح 2 تا پاها، مثلاً در مدت نیم دقیقه وضو بگیرد تمام شود
حالا یقین دارد وضویش درست نیست شک دارد وضویش درست نیست مظنه دارد وضویش درست
نیست دیگر باید رها کند و رها نکند کار حرامی است و بعضی اوقات هم باطل است دیگر
نباید به او بگوییم باطل است دیگر قوز بالای قوز میشود اما علی کل حال کارش حرام
است.
گاهی راجع به طهارت و نجاست است که معمولا مردم مبتلا به این طهارت
و نجاستند نماز نمیخواند اما وسواسی در طهارت و نجاست است هر چه میشوید پاک نمیشود
و راستی هم اینها بعضی شان خیلی عجیبند، یادم نمیرود 2 تا طلبه هردوشان وسواسی
بودند و این 2 تا خیلی هم با هم رفیق بودند چون کند همجنس با همجنس پرواز اینها هم
پرواز میکردند یک وقتی یک آقایی به این دو تا گفت دست از این کارها بردارید اینها
حرام است مگر شما طلبه نیستید مگر درس نخواندید مگر نمیدانید پیغمبر اکرم با یک
ساع آب هم خودشان هم زنشان طهارت میکردند غسل هم میکردند یکی از اینها گفت به
جدم نجس کاری میکرد یکدفعه میرسد با اینجا که به جدش جدش نجس کاری میکند.
معلوم است دیگر این همان کثیرالشک است و یک قدری شدید شده است و
همان دیوانه است و به قول امام صادق هیچ راهی هم ندارد جز بی اعتنایی خدا رحمت کند
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی درجاتش عالی است عالی تر شود به شما گفتم که ایشان
در وقت محتاط بودند میگفتند در مسجد حکیم پیش آقا میرزا عبدالعملی درس میخواندند
ظهر تمام میشد نمیدانم آقا میرزا عبدالمعلی در مسجد حکیم نماز میخواندند یا نه،
این را آقای بروجردی میگفتند میگفتند که تا ظهر میشد به من میگفتند آقا حسین
نماز اول وقت میگفتند من شانه شانه میکردم تا میدیدند که نمیخواهم بلند شوم،
میفرمودند بلند شو بگو 4 رکعت نماز باطل بجا میآورم قربه الی الله.
گاهی هم راجع به رکعت نماز است گاهی راجع به تشهد است گاهی راجع به
سجده است گاهی نه، راجع به حق الناس است، گاهی راجع به حق الله است گاهی هم راجع
به گناه است و امثال اینها و یک قاعده کلی میتوانیم بگوییم هر که وسواسی در چیزی
باشد ولو امر عرفی مثل اینکه بعضیها در طهارت خودشان، حساسند باید با الکل همه جا
را پاک بکند نان را با دست نگیرد این بازیهایی که اینها در میآورند نان را از
نانوایی میگیرد با آن همه اوضاع نانوا میآورد سر سفره باید با کارد ببرد با
چنگال بخورد دست خودش که راستی دست پاکیزهای است به این نان نخورد خوب وسواسی هست
دیگر.
لذا در همین امور عرفی هم واجب است بی اعتنایی بکند و اینکه ما در
روایات خواندیم که مثلاً در رکعت اول و دوم (شک نماز را باطل میکند) نه این
خصوصیت ندارد اینکه غالب از فقهاء گفتند که کثیرالشک مربوط به رکعت از نماز است
مسلما اشتباه کردند اینکه یک قدری بالاتر رفتند گفتند مختص به نماز است چه رکعات
چه اجزاء مسلما درست نیست در روایت خواندیم راجع به وضو روایت داشتیم مختص به نماز
است حالا رکعت باشد اجزاء باشد شرایط باشد اما راجع به حج نمیآید قطعا اشتباه
کردند.
وسواس یک مرض است این مرض واجب است رفع بشود از سرطان خیلی بدتر است
خسران دنیا و آخرت است به قول امام صادق دیوانه است «الجنون فنون» در این باره این
شخص دیوانه است باید شفا پیدا کند حالا شفا چیست؟ بی اعتنایی، به قول امام صادق
(س) بی اعتنایی کن دست از این عادت برمی داری توی دهان شیطان بزن برود گم شود درست
میشود. پس بحث سوم ما هم اینکه بعضیها گفتند این کثیرالشک مختص به نماز است نه
ما میگوییم مختص به نماز که نیست بلکه مختص به عبادت هم نیست مربوط به حق الناس
هم هست بالاتر میگوییم مربوط به کارهای عرفی هم هست. ولو عبادت بمعنی الاعم نباشد
عبادت باشد یا معاملات معاملات بمعنی الاعم باشد یا بمعنی الاخص بلکه بالاتر همین
بازیهایی که متجدد معابها در میآورند و من دیدم بعضی شان به راستی مریضند، مسلم
این مرضش باید رفع شود رفع شدنش به این است که باید بی اعتنایی بکند.
مسئله چهارم این است که کثیرالمظنه هم همین است کثیرالقطع هم همین
است و این است که فقهاء در رسالهها در همین بحثهای اینجا منحصرش کردند به
کثیرالشک و گفتند که کثیرالمظنه را میگیرد یا حتی بالاتر مثل شیخ انصاری گفتند
کثیرالقطع را نمیگیرد قطع قطاع حجت است نه از این روایات ما به خوبی استفاده میکنیم
کثیرالشک نباید اعتنا بکند کثیرالمظنه نباید اعتنا بکند کثیرالقطع هم نباید اعتنا
بکند برای اینکه دیگر تفاوتی نیست اینکه شک بکند کثیرالقطع هم نباید اعتنا بکند
برای اینکه دیگر تفاوتی نیست اینکه شک بکند یا مظنه بکند و هی مرکب با مظنه شک 2 و
3 میکند مظنه دارد به 2 هی مرتب در نماز 8-7 بار اینجور شک بکند خوب معلوم است
این مثل همان است که شک بکند چه جور در شکش میگویید اعتنا نکن در مظنه اش هم باید
بگویید اعتنا نکن همینطور که کثیرالشک آنجا که نماز باطل است میگویید اعتنا نکن
در کثیرالمظنه هم آنجا که باطل است نباید اعتنا بکند. و الا کثیرالمظنه اعتنا بکند
خوب هی مرتب شک میکند مثلاً آیا رکعت اول است یا دوم و در مغرب هی مظنه پیدا میکند
که رکعت اول است یا دوم و همچنین جاهایی که مظنه موجب فساد شود، مثل کثیرالشک است
که موجب فساد بشود، همینطور که کثیرالشک را نباید اعتنا بکند کثیرالمظنه را هم
نباید اعتنا بکند یک مقدار بروید بالاتر کثیرالقطع هم همین است.
در یک نماز 5-4 مرتبه قطع به فساد نماز پیدا میکند در باب وسواسیها
در طهارت و نجاست خوب اینها با من خیلی
حرف میزنند میبینم که این قطع دارد که دستش خون دارد قطع دارد ازره به دستش است
و درحالیکه مسلما هیچ چیز به دستش نیست یک تخیل است یک توهم است این کثیرالقطعها
مثل کثیرالظنها مثل کثیرالشکها هر سه مریض هستند واقعیت ندارد یک توهم است یک
تخیل است مریض است باید خوب بشود راه خوب شدن چیست؟ اگر مظنه دارد نباید به مظنه
اش عمل کند اگر قطع دارد به قطعش عمل نکند اگر هم شک دارد به شکش عمل نکند و این
جمله که در عروه آمده «لا اعتبار بالقطع وسواسی» خیلی حرف خوبی است البته مرحوم
سید در اصول نمیگوید در اصول همینجور که شیخ انصاری میگویند قطع قطاع حجت است و
معنی ندارد تناقض است ما کسی که قطع دارد به اینکه دستش نجس است ما به او بگوییم
پاک است این معنی ندارد.
لذا کاشف الغطاء میکند که نه معنی دارد. کاشف الغطاء را رد میکند
و بالاخره مشهور در میان اصحاب تبعا لشیخ انصاری این شده که قطع قطاء حجت است.
مرحوم سید همینطور قطع قطاع را در اصول (حجت میداند) اما وقتی میآید در عروه
البته در مسائلشان اختلاف هست اما یک جا میفرماید «لااعتبار بالقطع وسواسی»
ظاهراً میان فقهاء هم من الان یاد ندارم که کسی این جمله را حاشیه زده باشد و
بگوید نه «فی القطع الوسواسی اعتبار» ولو عرض کردم وقتی برویم در خصوصیات و در
فتاوا تناقضاتی میبینیم اما این جمله «لا اعتبار بالقطع وسواسی» مثل اینکه پیش
فقهاء مسلم است این معنی اش همین است کثیرالشک با کثیرالقطع هیچ تفاوتی با هم
ندارد همینطور که او کثیرالشک باید بی اعتنایی کند تا خوب بشود کثیرالظن باید بی
اعتنایی کند تا خوب بشود کثیرالقطع هم باید بی اعتنایی کند تا خوب شود. باید همه
شان بدانند مریضند توهم است تخیل است شیطان است مهار خوبی از شیطان است و این مهار
را باید پاره کنند با بی اعتنایی.
لذا ما در اصول قائلیم در فقه هم قائلیم به اینکه کثیرالشک
کثیرالظن کثیرالقطع ولو میداند نجس است اعتنا بکند الگو میخواهد اگر بتواند خودش
را تطبیق بدهد با مردم هر کاری مردم میکنند این هم بکند ولو خلاف قطعش است باشد
الگو داشته باشد مثلاً زن وسواسی است شوهرش میگوید پاک است بگوید چشم، میگوید
نجس است باید بگوید چشم، یعنی طبق این مرض عمل نکند طبق متعارف عمل بکند و طبق
متعارف عمل کرد یعنی شکش اعتبار ندارد و این همه به تجربه اثبات شده همین وسواسیها
شکهایشان واقعیت ندارد توهم است تخیل است مظنه هایشان تخیل است واقعیت ندارد
قطعشان هم واقعیت ندارد راستی واقعیت ندارد. یک چیزهایی را میبیند راستی نجس میبیند
این مثل همان آدم ترسو که میرود توی قبرستان یا مثلاً آن وقتها که حمام عمومی بود
اتفاق میافتاد میرفت توی حمام ناگهان میدید که آدمها سم داری اطرافش پیدا شدند
جیرجیر گرفتند و این غش کرد نه آدمی بود و نه سمی بود تخیل این آدم سم دار درست
کرده بنام جن.
همین وسواسی میرود قبرستان - این زیاد هم اتفاق افتاده- یک وقت میبیند
مرده از قبر آمده بیرون مرده را با کفن (می بیند)، 100 سال قبل مرده حالا میبیند
از قبر آمد بیرون یک دفعه همین میبیند مرده داد کرد،ای بایست ببینم، این اگر
بتواند فرار میکند اگر نتواند معمولا دیگر نمیتواند فرار کند آن وقت که نمیتواند
فرار کند، مرده میآید میگیردش وقتی مرده گرفتش غش میکند نه مرده از قبر آمده
بیرون یعنی چشم این، چشم تخیلی شده نه مرده صدا کرده گوش این گوش توهمی تخیلی شده
نه مرده این را گرفته اعضا و جوارح و قوه لامسه این تخیلی توهمی شده اصلاً واقعیت
ندارد یک درصد هم واقعیت ندارد.
این قطع الکثیر الشک، کثیرالظن، کثیرالقطع همه از این باب است خیلی
کم پیدا میشود که واقعیت داشته باشد و اگر هم واقعیت داشته باشد شارع مقدس همین
واقع را از این نمیخواهد، حالا بگویید قاعده هرج، نه بگویید این روایاتی که
خواندیم روایات هم صحیح السند است ظاهر الدلاله است خوب معنی این روایتها همین
است که این دیوانه است واقعیت ندارد در بعضی از روایات هم میگوید واقعیت دارد
داشته باشد بی اعتنا باش دیگر واقع را از تو نمیخواهند لذا من به این وسواسیها
میگویم متنجس برای شما منجس نیست با کمال شهامت میگویم و عمل هم میکنند و خوب
هم میشوند.
لذا متنجس برای وسواسی منجس نیست چارهای نیست چون دوای منحصر به
فرد است، این شراب را باید بخورد تا خوب بشود این خلاف را باید مرتکب بشود تا خوب
بشود مثل خون جروح و با نجاست نماز خواندن و «رفع مضطروا الیه» این شکش ولو اینکه
حکم داشته باشد حکم ندارد مظنه اش ولو اینکه یقین دارد حکم ندارد یقینش ولو واقعیت
هم داشته باشد که یک درصد پیدا میشود واقعیت داشته باشد «رفع مضطروا الیه» آنرا
برمی دارد.
لذا به شیخ انصاری عرض میکنیم آقا اینکه شما میفرمایید قطع قطاع
حجت است خوب اولاً قطع که نیست تخیل است توهم است ثانیاً آنجا هم که قطع باشد نمیشود
حجت باشد و شارع مقدس رفع حجیت از این قطع میکند مثل خیلی جاها که رفع حجیت از
قطع میکند.
لذا ما این اشکال را به شیخ انصاری داریم که میفرمایند «القطع
حجیت لاتناله یدالجعل اثباتا و لانفیا» ما این را قبول نداریم «القطع نور القطع
یری الواقع» اما «القطع حجت» نه خیلی جاها نور است، آقا با رمل و اسطرلاب بدست میآورد
با علم امامت واقع را بدست میآورد مسلم است اما بخواهد طبقش عمل بکند، طبق علوم
غریبه بخواهدعمل بکند خوب مسلم حرام است. روی علوم غریبه قطع پیدا کرده روی تسخیر
اجنه، روی تسخیر ملائکه روی رمل و اسطرلاب و امثال اینها قطع دارد واقعیت هم دارد
اما قطعش حجت نیست خوب همینجور که آن قطعها حجت نیست قطع وسواسی هم حجت نیست.
شیخ انصاری مثل اینکه حس کردند «القطع الحجه لاتناله یدالجعل
اثباتا و نفیا» در حجت این را قبول نداریم، «القطع نور یری الواقع» صددرصد هم یری
الواقع اما آیا این قطع که حجت است لاتناله یدالجعل چرا تناله یدالجعل را در حجیت
نمیگوید نور نیست نمیگوید واقع را نمینماید، میگوید واقع را از تو نمیخواهم
فرق است اینکه بگوید واقع را نمایش نمیدهد یا اینکه واقع است واقع را نمیخواهم
اسمش را رفع ید از تکلیف میگذاریم رفع ید از تکلیف میکند آنجا که تخیل است که
هیچ، آنجا که مطابق با واقع است رفع ید تکلیف است و رفع تکلیف است و رفع ید از
تکلیف معنایش این است که تکلیف هست (اما) از تو نمیخواهم، با رفع مضطروا الیه با
رفع ما استکر هو الیه و امثال اینها این هم این مسئله.
مسئله دیگر از باب کثیر الشک، گفتند که فرق است بین اینکه شک در
وجود بکند یا شک در موجودیت وجود، گفتند مثلاً چون کثیرالشک است یک دفعه شک میکند
که نمازم را خواندم یا نه؟ یک دفعه شک میکند نمازم را درست خواندم یا نه؟ گفتند
آنجا که شک بکند نمازم را درست خواندم یا نه؟ لااعتبار بالشک اما آنجا که شک در
وجود بکند نمازم را خواندم یا نه، این فایده ندارد باید نماز را دوباره بخواند. یک
دفع شک میکند - میداند وضو گرفته- درست گرفته یا نه؟ بگوید درست گرفتم اما شک میکند
وضو گرفتم یا نه؟ باید دو دفعه وضو بگیرد، این دیگر کثیرالشک دراینجا اعتبار
ندارد، نه اعتبار دارد.
این مشهور درمیان فقهاء شده، این را هم قبول نداریم و این آقایی که
کثیرالشک است و میگویید شکش اعتبار ندارد مثل آدم عادی است که بعد از وقت شک بکند
آنجا چه میگویید؟ یعنی مغرب شده میخواهد نماز مغرب و عشا بخواند شک کرد آیا نماز
ظهر و عصر را خوانده یا نه؟ شما میگویید خوانده. اسمش را میگذارید شک بعد از وقت
خوب کثیرالشک مثل همین است در وقت این همیشه نماز اول وقت میخوانده، حالا عصر
است، نمیداند نماز خواند یا نه، باید بگوید خواندم، فرقش با آن غیر مریض این است
آن اگر بعد از وقت شک بکند بگوید خواندم این اگر توی وقت شک کند باید بگوید خواندم
اصلاً معنای در مقابل شک بعد از وقت و امثال اینها میگذارید، معنایش همین است که
همینجور که شک بعد از وقت در اصل وجود اعتبار ندارد شک در وقت هم برای وسواسی
اعتبار ندارد.
لذا کسی مرتب شک میکند که وضو گرفتم یا نه؟ در حالیکه معلوم است
وضو گرفته آن تخیل و توهم و دیوانه بازی اش است این حالا مرتب هی وضو بگیرد؟ نه
مرتب نماز بخواند؟ نه شک کثیرالشک در وقت مثل شک غیر کثیرالشک در خارج وقت همینجور
که این دومی اعتبار ندارد این اولی هم اعتبار ندارد لذا ما عقیده داریم ولو این
حرف من غیرمشهور هم هست اما عقیده دارم به اینکه وسواسی چه در اصل وجود وسواسی
باشد چه در کیفیت وجود، موجودیت وجود تفاوت نمیکند همینطور که در کیفیت وجود اگر
کثیرالشک باشد اگر کثیرالظن باشد، اگر کثیرالقطع باشد، حجت نیست در اصل وجود هم
اگر کثیرالشک باشد کثیرالمظنه باشد کثیرالقطع باشد حجت نیست.
و صلی الله علی محمد و آل
محمد.