اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله
الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
دیروز عرض کردم که این عدم تداخل اسباب و
مسببات چه در تکوین چه درتشریع ، یک امر ضروریست که قابل تخصیص هم نیست، ما بگوئیم
که عدم تداخل اسباب و مسببات در همه جا الا این جا و دیروز عرض کردم ، من قبلاً
بررسی کامل کردم که ایا جائی داریم که تداخل اسباب ومسببات شرعاً باشد؟که شارع
مقدس بگوید در حالی که 2 تا سبب است ، یک مسبب کفایت می کند ، دیروز گفتم من جائی
پیدا نکردم . بتوانید جائی پیدا کنید خدمتی به من کردید دیروز عرض می کردم راجع به
وضو و غسل که این ها خیلی پافشاری روی این دو مسئله دارند و همچنین راجع به کفارات
، درباره اش یک مقدار صحبت کردیم هم در باب وضو هم در باب کفارات و دیدیم که جایی
تداخل اسباب و مسببات نبود اگر یادتان باشد ، روز اول یا دوم بحث اشاره ای (شد) که
یادمان رفت بحث بکنیم ، حرف توی حرف آمد ،
ولش کردم و امروز این مطلب را عرض بکنم ،
و آن این بود که همه فقها بحث را این جا بردند اگر کسی محدث شد ، این حدث متکرار
برای او پیدا می شود ، وقتی حدث متکرر برای او پیدا شد ، وقتی که یک گرفت ،کفایت
می کند،در حالی که 10 مرتبه بول کرده ، هم بول کرده هم خواب رفته ، هم سایر مبطلات
را بجا آورد ، وضو که گرفت ، تمام آن حدث ها رفع می شود و گفتند همین تداخل اسباب
است ، 4 تا سبب بوده ، یک مسبب کفایت می کند یا راجع به غسل ، گفتند روایت داریم ،
فتوا رویش است که اگر چهار حدث اکبر برای او پیدا شود ، مثل این که حیض است جنب
شده است و موجبات غسل ، گفتند یک غسل کند ، از همه این ها کفایت می کند ، پس همین
تداخل اسباب و مسببات است .یا در باب روزه گفتند که این (شخص) درماه مبارک رمضان
هم می خورد هم جماع می کند ، هم سایر مبطلات را بجا می آورد ، یک کفاره برای همه
اش کفایت می کند ، این ها همه تداخل اسباب و مسببات است و 2 روز در باره این صحبت
کردیم و گفتیم هیچکدام تداخل اسباب و مسببات نیست اما حرف دیگر که در مسئله هست که
اگر این عرض من را بپسندید این بحث ها سالبه به انتفاع موضوع می شود ، این است که
اگر کسی بول کرد ، واقعاً حدثی برای او پیدا می شود؟ یعنی کدورتی ، ظلمت نفسی است؟
تا ما بگوئیم 4-3 تا کدورت برایمان پیدا شده یک وضو کفایت می کند یا مثلاً اگر کسی
جنب شد و حیض هم بود این ها واقعاً روی نفس این تأثیر دارد؟ که بعضی بلکه خیلی ها
می خواهند بگویند دو تا حدث اکبر است ، اما یک غسل از هر دو کفایت می کند ، اما
اگر کسی بگوید ما طهارت را هم 2 جور معنی بکند بگوید که اگر کسی بول کرد خوابید ،
این حدثی در نفس او ایجاد نشده ، بلکه می خواهد نماز بخواند ؛ اذا قمتم الی الصلاة
فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق طهارت می خواهیم و حالائی که طهارت می خواهیم
این طهارت هم 2 معنی (دارد) بعضی ها گفتند که معنی اش این است که انسان وقتی وضو
گرفت نورانیتی پیدا می کند ؛
الوضو علی الوضو نورُ علی نور ، یا کسی که
غسل بکند یک طهارت بالاتر ، برایش پیدا می شود ، یک نورانیت بالاتر، این یک معنی
که خیلی ها گفتند اما بسیاری از فقها گفتند نه ، یک وظیفه است این غسلات و مسحات دروضو
باید بشود ، به این می گویند طهارت و اما این طهارت این جور باشد که یک چیز بسیطی
را در ما ایجاد بکند ، به نام این را دیگر نمی شود اثبات کرد قول این ها یک امر
عرفانی است مربوط به فقه نیست آنکه مربوط به فقه است اینکه ما وظیفه داریم صورت را
بشوئیم روی سر را مسح بکنیم ، روی پاها را مسح بکنیم این وظیفه ماست ، این شرط
برای نماز است ؛ اذا قمتم علی الصلاة فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق ، فمسحوا
برئو سکم و ارجلکم الی العبین .دیگر بیش از این ما بگوئیم این ها محصلات ، برای
محصلین و آن طهارت گفتند نه، درباب غسلش هم همین را گفتند وقتی انسان جنب بشود ،
باید غسل بکند ، غسل چیست ؟ در رساله ها آمده ، یک تعبد ، و الا اگر آن تعبد به ما
می گفتند غسل کن ؛ می رفت حسابی شست و شو می کرد و خودش را می شست اما گفتند نه سر
وگردن و طرف راست و چپ و این جوری ، بالاخره گفته فغتسل . خوب این هم رفت توی حمام
و غسل کرد حالا بواسطه این غسل یک نورانیت پیدا می شود ؟ گفتند نه .لذا این نتیجه
هم خیلی دارد ، کسانی که می گویند محصل ، اگر شک بکنند در باب وضو و غسل ، تا آن
محصله را بدست نیاورند ، خوب می گوئیم که وضو ندارد و اما اگر بگوئیم نه ، حساب
محصل و متحصل نیست ،حساب وغسل یعنی شستن سرو گردن و طرف راست ، چپ ، وضو هم یعنی
شستن صورت ، دو تا دست ، مسح روی پاها ، به این می گوئیم طهارت ، دیگر بیش از این
دلیل از این دلیل نداریم ، خوب وقتی بیش از این دلیل نداریم ، این جور می شود که اصلاً بحث می شود سالبه به
انتفاع موضوع برای این که آن حدث ها هیچکدامشان شرطیت ندارد .آن که شرط است یا ان
طهارت متحصله است که عرفاً می گویند ، علمای علم واخلاق می گویند ، از روایات
استفاده می کنند و یا این که نه ، غسل و وضو همین چیزهای ظاهری است خوب اصلاً نه
حدثی موجب وضو است ، نه حدثی موجب برای غسل است هیچ کدام آنکه موجب برای است این
است ؛ اذا قمتم الی الصلاة فغسلوا را می خواهیم .بنابراین ولو 10 حدث هم پیدا شده
باشد ، آن اصلاً شرطیت ندارد تا ما بگوئیم اذا بولت فتوضاً یا این عدم تداخل اسباب
و مسببات است با تداخل اسباب و مسببات ، می گوئیم هیچ کدام ، آن که وظیفه ماست وضو
بگیریم نماز بخوانیم ، حالا یک مقدار برو بالاتر ، آن چه وظیفه ماست ، بواسطه وضو
طهارت پیدا کنیم ، طهارت یک امر معنوی و یک امر بسیط و یک امر متحصل ، خوب آن شرط
است .بنابراین این تمام حدث ها ید متکررش کنید و وضو و غسل هم متکرر کنید ، اصلاً
سالبه به انتفاع موضوع است .لذا همین احتمال من بحث را به سالبه به انتفاع موضوع
می کند ، شما می خواهید بگوئید تداخل اسباب و
مسببات ، آن وقت این جور هم می گوئید ، می گوئید تداخل اسباب و مسببات برای
خاطر این که 4 مرتبه بول کرده ، 4 مرتبه خواب رفته باید 8 تا وضو بگیرد ، اما شارع
مقدس می گوید یک وضو کفایت می کند ، بنابراین تداخل اسباب و مسببات (است) .آن ظهور
به ان قوتی که گفتیم اصلاً قابل تخصیص نیست ، بااین حرف ها شما می خواهید تخصیصش
بدهید ، ما می گوئیم کی گفته اصلاً حدث موجب وضو (است)؟ این ها توی رساله ها امده
برای تقرب به ذهن .آن که موجب نماز است ، روایت هم همین طور است ، دیگر بالاتر از
آیه شریفه که نداریم آیه می فرماید ؛ اذا قمتم الی الصلاة فغسلوا وجوهکم و ایدیکم
الی المرافق .
حرف در این است که اگر کسی می خواهد نماز
بخواند باید وضو بگیرد ، و چه باطلش می کند ؟ چه صحیحش می کند ؟ آن ها که بحث ما
نیست ، آن که الان بحث ماست (این که) آقا می خواهی نماز بخوانی ، شرطش این است که
وضو بگیری ، قرآن هم می گوید اذا قمتم الی الصلاة فغسلوا و اما این که حدث موجب
این وضو ست ، اذا قمتم الی الصلاة فغسلوا می گوید نه .بلکه اذا قمتم الی الصلاة
فغسلوا می گوید که این شرط است از همین جا در مقدمات نماز ، همین جور می گوئید ،
مثلاً مقدمات نماز 6 تا است ، یکی طهارت از خبث ، در مقدمات وقتی در رساله هاتان
می نویسید ، طهارت از خبث طهارت از حدث ، رو به قبله و امثال این ها آن وقت طهارت
از حدث را معنی می کنید که اگر این محدث به حدث اصغر است باید وضو بگیرد ، و الا
باید غسل بکنید این ها مقدمات نماز است ، یعنی شرط آن است ، شرط وضو است ، شرط غسل
است ، سبب وضو است ، سبب غسل است ، اذا قمتم الی الصلاة فغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی
المرافق .کفارات هم همین است همه اش دیگر همین است بنابراین اگر عرض من را بپسندید
، ولو احتمالاً بپسندید ، دیگر نمی توانید بگوئید تداخل اسباب و مسببات . برای این
که احتمال هست وقتی این احتمال باشد دیگر تداخل اسباب و مسببات معنی ندارد دست
گذاشتن روی قرآن طهارت می خواهد ، این یک وضو نیست طهارت می خواهد .مسئله آخرمان
که مسئله عجیبی هم هست ، این است که فرمودند اگر کسی شک کند جائی آیا تداخل اسباب
و مسببات هست یا نه ؟ خیلی صریح گفتند تداخل اسباب و مسببات چرا ؟ گفتند برای این
که مثلاً نمی دانیم 2 تا غسل بکنیم یا یکی ؟ 2 تا کفاره بدهد یا یکی ؟ وقتی نمی
داند راجع به یکی اش مسلم است ، راجع به 2 چیز برایش نیست دوران امر بین اقل و
اکثر ، لذا گفتند که اگر شک بکنیم ، نتیجه اش تداخل اسباب و مسببات است این فرمایش
که مثل آقای بجنوردی که این جا ها خیلی مفصل صحبت می کند در این جا هم 3-2
صفحه صحبت می کند تداخل اسباب و مسببات
وقتی شک بکنیم ، در حالی که معلوم است ، این شرط در حالی که معلوم است ، این حرف
از جهاتی غلط است ، اگر شرط بکنیم بر می گردد به این که آن عدم تداخل اسباب و
مسببات که یک ظهوری قوی است آیا تخصیص خورد یا نه ؟ می گوئیم نه می شود عدم تداخل
اسباب و مسببات .
در موقع شک باید مراجعه به عام بکنیم گفته
اکرم العلماء ، حالا نمی دانمزید عالم هست یا نه ، خوب اکرم العلماء را باید عمل
بکنیم ، نمی دانیم زید را می گیرد یا نه اکرم العلماء را باید عمل بکنیم ، با مخصص
مجمل نمی شود عام خودمان را از دست بدهیم مانحن فیه همین طور است در ما نحن فیه ،
ما عامی داریم ، ظهور خیلی قوی است که می گفتم اصلاً قابل تخصیص نیست عدم تداخل
اسباب و مسببات . اذا نمت فتوضاً ، اذا بولت فتوضاً ، ظهور قوی دارد ، 2 تا شرط هم
2تا جزاء می خواهد . شمائید که باید بگوئید وضو کفایت می کند . لذا اگر شک کردیم
که یک وضو کفایت می کند یا نه ؟ عام ما می گوید نه . می شود عدم تداخل اسباب و
مسببات ، این یک حرف ، یک حرف دیگر هم (اشاره به یکی از حضار )ظهور در تخصیص داریم
دیگر همان ظهور در تخصیص است ، این جا همین مثال را زدم دیگر که اگر ما نمی دانیم
که آیا دو تا شرط یا یک شرط ، قاعده برائت می گوید یک شرط کفایت می کند می گوئیم
عام ما می گوید 2 تا شرط ، عام ما می گوید حتماً آن شرط جزاء می خواهد آن (یکی)
شرط هم جزاء می خواهد ، شمائید که باید یک مخصص بیاورید ، در مخصصتان شک دارید
وقتی شک دارید اصاله العموم می گوید همه جا عدم تداخل ، الا ما اخرجه الدلیل ، اگر
یک دلیل قانع کننده بیاورید خیلی خوب،عام تخصیص بدهید ، نیاورید هیچ .
فأذا شک این که آیا تداخل هست یا تداخل نیست
باید بگوئیم تداخل نیست نه از باب اصل ، از باب تمسک به عام ، از باب عدم جواز
تمسک به خاص مجمل به وجود خاص و امثال این ها این یک مطلب است – یک مطلب هم اگر
کسی حرف من را نشنیده که باید بشنود ، می گوئیم خوب اگر نوبت رسید به اصل ، اصل
موضوعی مقدم بر اصل حکمی است ، اصل موضوعی بر اصل حکمی ورود دارد .
می گوید اکرم العلماء ، نمی دانم زید عالم
است یا نه ، قبلاً علم داشته استصحاب می کنم ،آن استصحاب می گوید اکرمه یا سابقاً
جاهل بوده استصحاب می کنم ، آن استصحاب می گوید لاتکرمه ورود دارد ، معنی ورود هم
همین است 2 تا دلیل اگر بیایند از طرف شارع مقدس ، و یک دلیل موضوع دلیل دیگر را
ببرد یا توسعه به موضوع بدهد ، به این می گویندورود .ما نحن فیه همین طور است ، ما
نمی دانیم آیا 2 تا واجب برایمان است یا نه ، این قاعده اقل و اکثر می گوید یک
واجب اما عدم تداخل اسباب و مسببات می گوید 2 تا واجب وقتی می گوید 2 واجب ، آن
اقل و اکثر ارتباطی را سالبه به انتفاع موضوعش می کنیم مت نحن فیه همهمین طور است
اگر گفت اکرم العلماء ، نمی دانم زید عالم است یا نه ، قبلاً عالم بود استصحاب می
کنم اکرم العلماء را می آورم ، موضوع درست می کنم اکرم العلماء را برآن بار می کنم
، این که اصل مثبت نیست ، اگر هم عالم نبوده استصحاب می کنم میگویم عالم نیست اکرم
العلماء را می آورم ، می گویم این موضوعش نیست . بواسطه اصل ، بواسطه استصحاب –
اصول عملیه – موضوع درست می کنم حکم خود به خود بار می شود ، یک قاعده کلی است در
همه جا حالا ایشان چه می گوید نمی دانم (اشاره به یکی از حضار) قاعده کلی است ،
اصل موضوعی مقدم بر اصل حکمی و اسمش را می گذاریم ورود .فرق بین حکومت و ورود همین
است ، حکومت می آید تخصیص می دهد، اما ورود می آید و کار به موضوع دارد تعبداً ،
موضوع را توسعه می دهد یا موضوع را بر می دارد .ما نحن فیه (هم) همین است در ما
نحن فیه اذا بولت فتوضاً اذا نومت فتوضا می گوید 2 تا ، خوب این حرف ماست حالا شک
داریم در این مورد یک وضو کفایت می کند یا نه ؟ حالا چکار باید بکنیم ؟ عدم تداخل
اسبا بو مسببات این اصل ماست ، می گوید که نه ، حکم آن اقل و اکثر ارتباطی اصلاً
سالبه به انتفاع موضوع می شود.لذا نتیجه می شود عدم تداخل و این که آقایان می
گویند نتیجه تداخل است ، اگر شک کردیم 2 تا یا یکی ، یکی ، به قاعده قاعده رفع
مالا یعلمون می گوئیم آقا رفع مالا یعلمون که این جا ها جایش نیست ، من نمی دانم 2
تا یا یکی ، ظهور دارم ، 2 تا ،اگر هم شک داشته باشیم قاعده تداخل اسباب می گوید 2
تا و شما با چه چیزی می خواهید اقل واکثر ارتباطی جاری بکنید و بگوئید برائت ،
برائت آنجاهایی است که اصل موضوع نداشته باشد .لذا ما نحن فیه ؛ اولاً عام است ،
شک در تخصیص داریم ، نوبت به برائت نمی رسد و ثانیاً اصل موضوعی داریم که عدم
تداخل اسباب و مسببات است مقدم بر رفع مالا یعلمون است ، این خلاصه حرف است .دیگر
بحث تمام شد اگر زنده باشیم یادتان باشد ، مثل آن دفعه نشود قاعده بعد ما "
المومنون عند شرطهم " و دیگر چون که فردا هم می خواهید روزه بگیرید پیشواز
بروید ، لذا دیگر امروز روز آخر باشد و یک تقاضا از شما دارم اینکه در ماه مبارک
رمضان را به هدر ندهید ، نفسهاش عبادت است ، خوابش عبادت است ، البته برای مومن
برای روزه دار و تقاضا دارم مثلاً حتی مثلاً یک آیه قرآن خواندن ثواب یک ختم قرآن (است)
خوب خیلی بد بختی می خواهد انسان حرف های ما لا یغنی بزند بجای قل هو الله احد ،
حالا حرفهایی که احتیاج نداریم بگذاریم برای بعد .قرآن خیلی قرآن بخوانیم و بعضی
از بزرگان بیش از 10 مرتبه ختم قرآن می خواندند را ه می روید قل هو الله احد
بخوانید ، این قل هو الله که در غیر ماه مبارک رمضان 3 مرتبه (ثواب) یک ختم قرآن
دارد.یک نصیحت دیگری دارم با شما و با خودم و آن این است که این حرفی که مشهور است
مال ماست ، روزه خواص داریم ؛ روزه اخص الخواص داریم ، روزه عموم و عام این که ،
همین روزه مردم ، که مبطلات پرهیز م یکنند ، از مفطرات پرهیز می کنند راستی هم
روزه می گیرند ، روزه شان صحیح است و انشاءالله خدا هم به اندازه فرهنگشان به ان
ها پاداش می دهد ،ان الله لا یضیع اجر المحسنین .
روزه خواص داریم مال ما ، که ما باید تمام
اعضاء مان روزه باشد ، شکمفقط نه ، چشممان ، گوشمان ، زبانمان ، و بیائید مثل
بزرگان که نمی توانند جلوشان را بگیرند ، ریگ توی دهانشان می گذارند تا حرف بیجا
نزنند ، بیائید اقلاً در وقت روزه بیخودی حرف نزنیم ، این جا دیگر ما لا یغنی هم
روزه را باطل می کند ، یعنی باطل خواص ، مالا یغنی نداشته باشید چه رسد به غیبت و
دروغ و تهمت و امثال این ها واین را از ما می خاهند ؛ " الحسن لکل احد حسن و
منک احسن لمکانک منا و القبیح لکل احد قبیح ومنک اقبح ، لمکانک منا " مال ما
طلبه هاست دیگر ، مربوط به امام صادق نیست ، باید زبان ما روزه باشد ، گوش ما ،
چشم ما روزه باشد ، یک روزه اخص الخواص هم داریم انشاءالله در مجلس ما (چنین)
اشخاصی هستند .
(مثل) آقای زاهد تهرانی که چند سال است از
دنیا رفته است ، این خیلی بالا بود ، چیز هم خیلی داشت وه بر مکاشفه و الهام و این
ها ؛ خیلی چیز داشت ، این توی جلسه اهل علم منبر رفته بود ، این آقا مجتهدی که انصافاً
خیلی آدم خوبی است ، خیلی عمر پر برکتی داشته ، همه این علمای تهران ، مدیون زحمات
این اقای مجتهدی هستند ، این هم پای منبر بوده ، آن وقت آقای زاهد گفت ، یک دری
برای دل درست بکنید ، که دل شما در داشته باشد الهامات شیطان ، وسوسه ها ، تخلات ،
خود شیطان وارد این دل نشود ، آقای مجتهدی یک جمله گفتند آقای زاهد گریه کرده ،
گفتند آقا دلی نمانده است تا دری برای او درست بکنیم .این حرف ها را جدی بگیرید ،
ما طلبه ها نباید نداشته باشیم ، نباید گناه دل ما را خراب کرده باشد ، وارونه
کرده باشد به قول روایت ها ، اما دل فقط هم فایده ای ندارد ، این دل در می خواهد ،
مواظبت می خواهد به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی دم مرگ 3 مرتبه گفت توبه
، حالا من تقاضا دارم توی ماه رمضان آن هم اقلاً در روز ، این دل شما در داشته
باشد ، توهمات ، تخیلات ، وسوسه ها ، خود شیطان ، شیطان انسی ، شیطان جنی ، وارد
این دل نشود ، چیزی دردل نباشد جز خدا ، آن وقت است که "الصوم لی و انا
اجزابه " .
این معنی دقیق هم دارد ، روزه مال من است
پاداشش خود من هستم روز عید فطر عیدی
بگیریم چه چیز را ، خو خدا را . قلب المومن عرش الرحمن ، دل ما بشود جای خدا ، بیائیم
خدارا نظیر آدم تشنه که می یابد تشنگی را . از همه تان التماس دعا دارم وامید وارم
که پروردگار عالم ، آقامان – ما جیره خوار امام زمانیم – مولایمان ، لطف کند ،
روزه هایی که به قداست طلبگی بخورد ، را به همه ما عنایت کند انشاءالله .
وصلی
الله علی محمد وآل محمد