اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده
من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودند که یکی از شرایطی که در باب المومنون عند شروطهم هست و
باید تخصیص بخورد اینکه شرط باید خلاف مقتضای عقل نباشد بعد مثال میزنند اینکه
اگر عقد جایز باشد من بخواهم لازمش بکنم خوب نمیشود یا مثلاً مثال میزنند اینکه
اگر در باب بیع بگوید که ثمن منتقل به تو نشود یا اینکه اصلاً بیع بلاثمن باشد
گفتند این شرط باطل است چرا باطل است؟ برای اینکه عقد بیع اقتضاء میکند تبادل
اضافتین، انتقال ثمن آنجا که مثمن میرود انتقال مثمن آنجا که مثمن میرود آنجا که
ثمن برخاسته است و ما بگوییم نه این خلاف مقتضای عقد است این یک تناقض است.
اولا این شرط باید موافق با مقتضای عقد باشد مخالف با متقضای عقد
نباشد این کلی، خوب همه مخالف با مقتضای عقد نباشد، مثلاً میگوید خانه ام را میفروشم
به تو به شرطی که یکسال در آن خانه بنشینم خوب المومنون عند شروطهم میگوید که به
این شرط عمل بکن، بعت و قبلت میگوید که لازم نیست عمل بکنی برای اینکه خانه مال
تو شد، وقتی مال تو شد برای چه این آقا یکسال در این خانه بنشیند؟ مقتضای عقد
اینست که در این خانه یکسال بنشیند، المومنون عند شروطهم میگوید در این خانه
یکسال بنشیند حالا مثال میزنید به اینکه ثمن منتقل نشود این از باب مقتضای عقد
نیست یک فکر دیگر باید کرد راجع به این و آن همان شرطی است که محال لازم نیاید،
مخالف کتاب و سنت نباشد ، اما صرف اینکه با مقتضای عقد نخواند این خود یک شرط برای
المومنون عند شروطهم باشد این معنی اش این است که المومنون عند شروطهم هیچ جا
نتواند کار کند میگوید که من ماشین را میفروشم به تو 5 میلیون به شرطی که 5
میلیون را به بدهی و خانه ام را رهن بکنی خوب الان که میگوید ماشین را به تو 5
میلیون میفروشم آنهم میگوید قبلت معنی اش این است که ماشین مال اینست هیچ چیز به
هیچ جا، و اما حالا مقید بشود اینکه خانه اش را رهن بکند با مقتضای عقد نمیسازد،
یک جا نمیتوانید پیدا بکنید که شرط مخالف با مقتضای عقد نباشد، هر شرطی مخالف با
مقتضای عقد است حالا ولو اطلاق بعت و قبلت میگوید این مالک است آنهم مالک پول است
اما مالک مقید است مالک اینکه یک سال در خانه بنشیند چه فرقی بکند اینها هر دو،
این مخالف با مقتضای عقد است آنهم مخالف با مقتضای عقد است مثل آنجا که بگوید بعت
به شرطی که پول از من نگیری خوب به شرطی که 10 سال در خانه ات بنشینم چه تفاوت با
هم میکند تا بگوییم که آن مخالف با مقتضای عقد است آن مخالف با مقتضای عقد نیست
آن جایز است آن جایز نیست یعنی هر عقدی اقتضایی دارد حالا مثل عقد اجاره اقتضا میکند
تملیک منفعت را حالا تملیک منفعت بکنید اما نه همه اش را بعضی هایش را خوب شرط
مخالف با این عقد است عقد هم مخالف با این شرط است حالا ولو اطلاق است.
لذا باید بگوییم مخالف با مقتضای عقد یعنی آنجا که اصلاً زیر پل
عقد را بزند به قول ایشان تباینی، پس اینجور باید معنی بکنیم که مخالف با اقتضای
عقد نه، مخالف با شخص عقد، یک تباین واقع بشود بین عقد و بین آن شرط بگوید که خانه
ام را میفروشم به تو بدون ثمن، خانه ام را میفروشم به تو به شرطی که ثمنی در کار
نباشد آنهم بگوید قبلت یا خانه ام را میفروشم به تو به شرطی که یکسال در آن
بنشینم چه فرقی میکند؟ فرقش چیست؟ چرا اولی را میگویید باطل است دومی را میگویید
صحیح است؟ اگر حساب مقتضای عقد است هردوتاشان مخالف با مقتضای عقد است یکی مخالف
با اطلاق است یکی هم بگویید مخالف با هویت عقد است باید برگردانید به یک چیز دیگر
و آن این است که مابیع بلاثمن نداریم یک چنین چیزی و این مخالف با کتاب و سنت است.
لذا آنهم دیروز اشکال را بهش داشتیم که آقا اگر کسی بگوید که من مضاربه میکنم با
تو اما شرط میکنم با تو اینکه جبران خسارت بکنی اگر مال تلف شد گفتیم این نمیگوید
عقد جایز، لازم. میگوید عقد مضاربه جایز است حالا هم میگوید جایز است ید تو ید
امانی است حالا هم میگوید ید امانی است اما میگوید که من پول را میدهم به تو
مضاربه با تو میکنم که این عقد جایز هم جایز باشد اما شرط میکنم با تو جبران
خسارت را نه مخالف کتاب است نه مخالف سنت است نه مخالف با مقتضای عقد.
البته گفتم مشهور قبول ندارند دیروز گفتم اما آن کسانی که مثل
مرحوم سید و خیلیها حضرت امام و آیت الله خوئی و من جمله من هم متابعت از اینها
میگویند اینجور شرطها مخالف کتاب و سنت نیست مخالف کتاب و سنت آنجاست که بگوید که
من قبول ندارم اینکه گفتند مضاربه عقد جایز است من قبول ندارم بیخود گفتند لذا من
مضاربه میکنم با تو به شرطی که مضاربه را عقد لازمش بکنی، این مخالف کتاب و سنت
است خوب معلوم است تحلیل حرام و تحریم حلال است گناه دارد اما نمیگوید که من
مضاربه را قبول ندارم میگوید مضاربه هست در اسلام عقدش هم جایز است اگر من چیزی
نگویم عقد جایز است اما من میگویم که پول میدهم به شرط جبران خسارت این کجایش
اشکال پیدا میکند؟
لذا دیروز میگفتم که اگر خلاف شرط خلاف کتاب سنت باشد آن که شارع
مقدس میگوید این شرط بخواهد آن گفته شارع مقدس را از بین ببرد درست است تحلیل
حرام است تحریم حلال است معلوم است جایز نیست و اما اگر نخواهد گفته شارع را از
بین ببرد یک قیودات شخصی میخواهد گردن این آقا بگذارد، مثلاً در باب ازدواج که بعدا درباره اش صحبت میکنیم همین است مثل
ازدواج موقت را شرط توارث میکند میشود یا نه؟ میگوید که من زن تو میشوم به
شرطی که نفقه ام را بدهی مثلاً 10سال اما نفقه 10 ساله اما توارث خوب معمولا گفته
اند باطل است چرا؟ گفتند مخالف مقتضای عقد است گفتند که مخالف کتاب و سنت است اما
اگر کسی اینجور بگوید، بگوید این خانم لوس و ننر است آنهم احتیاج دارد میگوید من
صیغه میشوم میدانم هم که در صیغه نفقه نیست اما به تو نفقه دادن را تحمیل میکنم
این نمیخواهد خلاف کتاب و سنت عقد درست بکند، میخواهد ایجاد تحمیلی به این آقا
بکند چنانچه در باب نکاح دائمی مرد میگوید من تو را میگیرم به شرطی که نفقه
ندهم، نه نفقه ندهم معنی اش این باشد که شارع مقدس که گفته نفقه، من نفقه را قبول
ندارم، نه اینکه کفر است تحلیل حرام است، تحریم حرام است شرط نمیتواند این کارها
را بکند اینها را نمیگوید اما میگوید من بخلیم حال پول دادن ندارم و انکحت قبلت
را میگویم به شرط اینکه پول ندهم مدت تعیین میکند مبلغ تعیین میکند آنها که
طوری نیست مدت تعیین میکند شرط توارث یک زن دارای 8 به 1 میبرد 2 تا زن داشته
باشد یک 8 به 1 قسمت میکنیم و بالاخره در حقیقت برمی گردد یک مقدار مهریه را
اضافه میکند اما به این صورت این نه مخالف با مقتضای عقد است و ظاهراً اشکالی
ندارد مگر اینکه برگردد بخواهد مبدع باشد، بدعت گذار باشد آن یک حرف دیگر میشود
هم مخالف با مقتضای عقد است هم مخالف با کتاب و سنت است همه اش هم برمی گردد به
تحلیل حرام و تحریم حلال میخواهد بکند و محال است و این تحلیل حرام و تحریم حلال
بکند از همین جهت بگویید محال است کسی بخواهد حلال خدا را حرام بکند ممکن نیست از
همین جهت هم ما میگوییم تشریع محال است بدعت میشود معنی بدعت هم این است که خودش
میداند این حکم الله نیست اما به حسب ظاهر خوب مرید احمق دارد چیزهایی به هم میبافد
بعنوان دین این را میگوید بدعت که مالیس فی الدین دخل یا خرج عن الدین اما تشریع
محال است کسی بداند نماز ظهر 4 رکعت است و جزم پیدا کند نماز ظهر 2 رکعت است محال است
که گفتند تشریع یعنی کسی چیزی که میداند از دین نیست بگوید از دین است آن وقت یک
دفعه جزم است میگویند تشریع یک دفعه خارج است میگویند بدعت و ما میگفتیم در
اصول هم گفتیم که ما تبعاً لاستاد بزرگوارمان آقای داماد میگوییم اصلاً تشریع
محال است و اینکه مشهور شده در فقه ما در اصول ما اینکه تشریع درست است نه، آقای
داماد از مرحوم حاج شیخ نقل میکردند که مرحوم حاج شیخ توی درس میگفتند تجزم ممکن
است، جزم داریم، تجزیم داریم میگفتند مثلاً به خودش تحمیل بکند این که نماز ظهر 2
رکعت است، گفتند این جایز است جزمش جایز نیست، تجزمش جایز است یعنی تحمیل بر نفس.
خوب این هم به مرحوم حاج شیخ میگوییم اصلاً نمیفهمیم یعنی چه؟ چه
جور انسان میتواند چیزی که میداند نیست تجزم بکند هست لذا مرحوم حاج شیخ میگفتند
تجزم لذا تشریع محال است یعنی ما علم من الدین و جزم اله من الدین که میگویند
تشریع این نمیشود اما بدعت میشود آدم حقه بازی است خوب خیلی بدعت میگذارد ادعای
پیغمبری میکند ادعای تشرف (خدمت) امام زمان میکند، مریدهای احمق هم میزیرند
اطرافش کم کم میرسد به آنجا که دکتر است (اما) دست امام زمان را در هوا میبوسد
اینها میشود، میگوییم بدعت.
لذا در باب مخالفت کتاب و سنت و مخالف با مقتضای عقد و امثال اینها
میگوییم آقا این اصلاً محال است کسی بتواهد به جد، بگوید بعت و قبلت به شرطی که
عقد شرعا جایز باشد این اصلاً محال است این اصلاً نمیتواند قصد انشاء بکند اگر هم
بتواند یک چیزی زبانی میگوید آنهم میگوید قبلت میدانند مخالف با مقتضیات عقد
است یعنی عقد بیع لازم است این میگوید نه جایز است این که نمیداند جاهل است و
امثال اینها نه، بحث ما نیست میداند که صیغه توارث ندارد بگوید آخوندها بیخود میگویند
دیگر اینهم یک عقد نکاح است هر چه آن دارد، آن هم دارد، فرقش این است که این مثل
غربیها این دوست یابی است اینجا دیگر دوست یابی نه.
خوب اینها محال است چه میشود که بتوانیم مخالف با مقتضیات عقد
است؟ مخالف با کتاب و سنت و امثال اینها است بدعتهاست که اینها هیچکدام اصلاً
انشاء رویش نیست یعنی نمیتواند قصد جزم بکند بگوید بعت و قبلت بله یک جور میشود
و آن تحمیل مصداقی است میگوید میخواهم مصداق مضاربه نباشد مثل اینکه مرحوم سید
در عروه میگوید که یک معامله مستقل - حالا یکی از آقایان یا صاحب عروه یا دیگران-
میگویند که اصلاً خود یک معامله مستقل است و نمیگوید که مضاربه و عقد باید لازم
باشد و من میگویم عقد باید جایز باشد و من میگویم عقد لازم نه، مصداق میگوید که
مضاربه میکنم با تو پول مال من و کار مال تو خسارت مال تو.
یکی از بزرگان میگوید که این معامله معامله درستی هم هست، اوفوا
بالعقود میگیردش اشکال ندارد اما بعضی هم میگویند مضاربه تحمیلی به این معنی که
میگوید تو باید جبران خسارت بکنی و این جبران خسارت غیر از این است که بگوید من
مضاربه را قبول ندارم در باب صیغه هم همین است در باب عقد دائمی هم همین است و
همچنین تا آخر.
لذا الان تا عقد زیاد میخوانم و برای اینکه دردسر برای خودم و
برای دیگران درست نشود هیچ وقت تا بحال نشده در این عقدها - شاید بر روی هم ماهی
20- 10 عقد میخوانم- هیچ وقت نشده یک یک بگویم مهریه این است، میگویم که به
ازدواج دائمی در میآورم فاطمه خانم را برای حسن آقا به مبلغی که در این سند ازدواج
است و خودشان امضاء کردند توی این سند ازدواج هر چه هست و خودشان امضاء کردند.
لذا ما را اینطرف و آنطرف نبرید اینها هیچ ربطی به بحث ما ندارد
ببینید بحث ما اگر خوب است بپسندید اگر نه خوب همین مشهور میفرماید که نباید
مخالف کتاب و سنت باشد، نباید مخالف با مقتضای عقد باشد و امثال اینها، اگر مشهور
را بخواهید اینها گفتند 10 تا شرط دارد اگر حرف ما را بخواهید میگوییم نه اصلاً
شرط خیلی کم دارد، خیلی کم حالا هر کدامش را قبول دارید، قبول هم ندارید دیگر
حاشیه منه حاشیه منه تان فایده برای خودتان و برای دیگران داشته باشد انشاءالله.
و صلی الله محمّد و آل
محمّد.