اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی.
قاعدهای که میخواهیم انشاالله درباره آن بحث کنیم، یک قاعده فوق
العاده مفیدی است و در فقه هم از اول فقه تا آخر فقه سیال است و آن قاعده مشروعیت
کارها و عبادات صبی است. کسی که نابالغ است اما ممیز است اگر عبادتی بجا بیاورد،
آیا این عبادت مشروع است؟ و آیا مثل اینکه بالغ باشد و نماز ظهر بجا بخواند( هست
)؟، ثواب دارد و مطلوب است؟و بالأخره از نظرشریعت مقدس اسلام مشرئع است؟ یا اینکه
مثلاً اگر چیزی را تطهیر بکند ممیز و مسأله دان است آیا این را بگوئیم پاک است یا
نه؟ باید بالغ باشد تا بگوئیم پاک است؟ یا اگر مثلاً اگر با اجازه حج پیدا کرد ،
نیابت نماز استیجاری(پیدا کرد) آیا میتواند نماز برای غیر بخواند یا نه؟ آیا میتواند
حج دیگران به جا آورد یا نه ؟ اگر خودش 13 سالش است و به مکه نرفته و اعمالش را به
جا آورده یا نه؟
در باب معاملات میتواند مضاربه بکند یا نه؟ و در باب بیع و شراء
آیا میتواند چیزی بخرد و بفروشد یا نه؟ در باب قصاص و در باب قصاص و در باب قضا
آیا میتواند قاضی باشد یا نه؟ آیا میتواند شهادت بدهد یا نه؟ اگر فعل منکری به
جا آورد آیا باید مجازات شود یا نه؟
گفتیم این مسأله سیال است، از اول کتاب طهارت تا آخر باب دیات این
مسأله سیال است. مشهور در میان اصحاب گفتند که نه این هیچ کاری نمیتواند بکند،
نماز بخواند، تمرینی اگر ثواب هم به او میدهند تفضلی است. اگر چیزی را آب را بکشد
و بگوید پاک است نه پذیرفته نیست. اگر بخواهد نائب از عبادات کسی شود نمیتواند
غسل مس میت بدهد نمیشود روزه بگیرد ، آیا این ثواب دارد؟ گفتند نه، ثواب تفضلی
است. میتواند چیزی بخرد و بفروشد؟ نه، میتواند مضاربه بکند؟ نه . حتی اگر ولی
اجازه بدهد میتواند ؟ نه. اگر کسی را بکشد، میکشندش؟ نه. اگر زنا بکند تازیانه
اش میزنند؟ نه . و بالاخره تا به آخر عمد او خطاست، فعل او کلا فعل.
این تقریباً مشهور در میان اصحاب شده، اما از طرف دیگر هم مثل ما
که زیادند، مدعی هستیم که هیچ تفاوت بین بالغ و نا بالغ نیست، چه در عبادات، چه در
معاملات و همه ممضاست . فقط فرقش اینست که میتواند نماز نخواند اما اگر نماز
بخواند همان ثواب استحقاقی است، و اگر مستحبات را به جا آورد همان ثوابی که
بزرگترها میدهند(به او هم میدهند). اگر معامله انجام داد، معامله ممضاست، حالا
بگوئید اجازه میخواهند که قرآن میفرماید«فاذا بلغ الاطفال الحُلُم . فدفعوا
الیهم اموالهم و ان آنستم منهم رشداً فدفعوا الیه اموالهم » که میگوید بلوغ میخواهد
رشد هم میخواهد، بگوئید سرپرست میخواهد ، این بحث ما نیست ، حالا با سر پرست
پدرش میگوید برو باغ بخر، پدرش بچه را میگذارد در مغازه و میرود تهران ، میرود
سر زندگیش و این مغازه را میگرداند، خیلی هم بهتر از پدرش میگرداند تا آخر ، لذا
ما قائلیم به اینکه « لا فرق بین البالغ و الصبی » در مطلق عباداتش و در مطلق
معاملاتش ، معاملات به معنی الاعم. فقط همین است که راجع به واجبات برایش الزام
آور نیست .
راجع به معاملات اجازه میخواهد . اگر پدر دارد ، از پدر ،پدر
ندارد، از جد ، جد ندارد از حاکم شرع ( باید اجازه بگیرد ) آنها باید نظارتی بر
کارهایش داشته باشند ، راجع به قصاص و دیات و امثال اینها هم ، قصاصش را «رافع
القلم عن الصبی حتی یحتلم» بر میدارد اما به حال خود باقی است ، لذا دیه اش را
عاقله باید بدهند یا وقتی که بزرگ شد باید بدهد. و راجع به گناهان هم حسابی کیفر
میشود ، حالا آن کیفری که مثلاً اگر زنا بکند ، 100 تازیانه ، بارفع القلم عن
الصبی بگوييد اما کتکش میزنند ، تعزیرش میکنند حسابي گوشمالی میدهند ، گناه
کرده ، فرقی نیست بین بزرگتر و کوچکتر در گناه حالا اگر خیلی پا فشاری کنید که نمیشود
هم پافشاري کرد برای اینکه ، روایت داریم هم فقهاء میگویند که این همین طور که
خدا ثوابش میدهد ، گناه هم میدهد و از همین جهت هم مسلم در فقه ماست اگر بچه
دزدی بکند. ضامن است ، حالا اگر چهار انگشتش را قطع نکنند ، گناه کرده ، سر انگشتش
را میتراشند ، حسابی کتکش میزنند ، کتک زدن یعنی اینکه گناه کرده ، لذل ما این
طور مدعی هستیم و این ادعای ماست که ما مدعی هستیم از اول فقه تا آخر فقه بین بزرگ
و کوچک فرقی نیست ، چنانکه بین مرد و زن هیچ فرقی نیست ، همین طور که بین زن و مرد
فرقی نیست ، فرقی بین بچه 13 ساله و 15 ساله نیست و میگوئیم هیچ تفاوتی ندارد .
لذا گفتیم که اگر نماز برای غیر بخواند درست است ، اگر حج برای خودش برود درست است
، اگر استیجار بکند درست است و هرچه تا به آخر . این مدعای ما اگر کسی با او لواط
بکند خوب این برود غسل بکند ، درست است ، اگر مثلاً دستش را به میت بگذارد ، غسل
برای لازم میشود اگر غسل نکند طوری نیست بعد باید غسل بکند ، اما اگر در حالی که
نا بالغ است غسل بکند ، درست است . تا به آ خر.
دلیل ما چیست؟ اینکه تکالیف از نظر اقتضاء، از نظر انشاء، از نظر
فعلیت، عام اند، همه را میگیرد، اقیم الصلاه، آتی الزکات، این دیگر تویش نخوابیده
که الا ملاک هست، ملاک بمعنی محبوبیت، کسی بگوید اگر بچه 12 ساله نماز شب بخواند،
این محبوب خدا نیست، خیلی ساده لوحی میخواهد آدم این حرف را بزند، مسلم محبوبیت
دارد، چنانچه اگر این بچه میخواست آدم بکشد، مسلم مبغوصیت دارد، این بچه لواط
بدهد مسلم مبغوضیت دارد، این بچه دزدی بکند، حتماً مبغوضیت دارد، ملاکی که برای
بزرگترهاست، برای ( بچه ) هم هست آن ملاک انشاء میشود انشاء عام است، اقیم
الصلاه. این انشاء به فعلیت میرسد یعنی به دست اجرا میدهند، آن هم عام است میرسد
به تنجز، شارع میگوید برای این تنجز ندارد مثل دیوانه رفع القلم عن الصبی حتی
یحتلم، تنجز ندارد لذا اگر این نماز نخواند برایش متنجز نیست طوری نیست. از شرایط
عامه تکلیف یعنی تنجز، اشتباهی که شده، اشتباه هم بزرگ است، اینها شرایط عامه
تکلیف را تخصیص دیدند برای تکالیف و اگر تخصیص باشد همین است که میگویند تمرین
است، ملاک ندارد انشاالله شاملش نمیشود، فعلیت شاملش نمیشود، تنجز شاملش نمیشود،
تخصیص است، مثل اکرم العلماء الاالفساق منهم ایبن وجوب اکرام من اول الامر شامل
فسق نمیشود. جد روی عالم غیر فاسق است یعنی عالم فاسق اصلاً اکرامش ملاک ندارد،
انشاءالله ندارد، فعلیت ندارد، اگر فعلیت دارد به حسب ظاهر است اما تخصیص خورده،
لذا اینها میگویند رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم تخصیص داده همه احکام را، لذا
اصلاً احکام چه واجبات، چه محرمات، چه مکروهات، چه مستحبات، این بچه را نمیگیرد،
تخصیص خورده، لذا اکرم العلماء الا الفساق منهم در حالی که معلوم است این حرف خیلی
غلط است رفع القلم نمیگوید ملاک ندارد، میگوید ملاک هست، این بچه اگر روزه بگیرد
همه به او میگویند بارک الله، ملاک دارد محبوبیت دارد، انشاء تخصیص نخورده ، شامل
هم میشود ، فعلیت شامل همه میشود یا ایها الناس است یا ایها الذین امنو است ، در
قرآن یا روایات ما یا ایها المکلفون که نیست ، هم ملاک هست هم انشاء ء هست ،؛ هم
فعلیت هست ، بلهخ تنجز نیست . منتاً علی الامه ، چنانچه رفع ما لا یعلمون است ،
رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم است.لذا تنجز نیست ، که معنی معنی تنجز هم همین است
، یعنی فعلیت هست ، اینه هم اینجا برایتان صافش کنیم خیلی خوب است ، همه عناوین
ثانویه همین طور است ، کار به تنجز دارد ، نظر به تنجز دارد نه نظر به ملاک و
انشاء و فعلیت ، لذا ما قائلیم و میگوئیم که این آقا منتاً علی الامه است لذا اگر
کسی وضو برایش ضرر دارد اما تحمل ضرر کرد و وضو گرفت ، میگوئیم وضویش صحیح است ،
هم شاید ثوابش بیشتر باشد و حتی روایت داریم که در راه مکه امام صادق (س) مریض
شدند ، موقع احرامشان بود ، مرض سخت بود ، آب برایشان ضرر داشت اما غسل کردند و
بدون غسل گفتند که بدون غسل نمیتوانند محرم شوند ولو اینکه آب برایم ضرر دارد خوب
همه احکام ثانویه همین است ، احکام حرج و ضرر این را همه قبول دارند اما اینجا که
میرسند لنگند. همه شان میگویند قاعده امتنانی نیست و حتی امتنانی باشد اصلاً نمیتواند
رفع تکلیف کند ، این خلاف امتنان است معنی امتنان این است که به او بگویند میخواهی
نکنی ، نکن . اما اینکه حتماً نکن خلاف امتنان است ، این توی مضیقه انداختن است ،
لذا ما میگوئیم همه قواعد ثانویه کار به تنجز دارند ، نه کار به ملاک و فعلیت
انشاء، این مرتبه تنجز که مرتبه چهارم از تکلیف است این قواعد میآید و این مرتبه
تنجز را بر میدارد .
لذا برای این بچه آن مرتبه تنجزش نیست، مثل قاعده ضرر ، مرتبه
تنجزش نیست. مرتبه هرج تنجزش نیست ،مرتبه بلوغ تنجزش نیست .لذا مرتبه عقلش هم اگر
این عاقل است ، بتواند نماز بخواند ، که خیلی از عقلاء را دیدم که میتواند نماز
بخواند دیگر ، اگر بتواند گناه نکند و توجه داشته باشد گناه است ، توجه داشته باشد
ظلم است ، مثل همان بچه کتکش میزنند ، آن دیوانه را ثوابش میدهند
، سببش هم همین است که این شرایط عامه تکلیف یعنی بلوغ و عقل و قدرت و علم ، همه
اینها مربوط به تنجز تکلیف است و از همین جهت هم در میان فقهاء مشهور شده که جاهل
مقصر کالعامد است یعنی تکلیف دارد و اگر این مربوط به تخصیص بود ، شرط انشاء بود،
شرط ملاک بود ، نباید بگویند الجاهل المقصر کالعامد ، حالا ما میگوئیم نه ، ما میگوئیم
جاهل مطلقا کتک میخورد اما اینکه اعاده و قضا و امثال اینها داشته باشد ، ندارد
الا اخرجه الدلیل . راجع به جاهل قاصر ، مربوط به تنجیز است و الا معنا ندارد ما
بگوئیم جاهر قاصر ، همه قرآن برای این جاهل قاصر نیست ، همه فقه مربوط به جاهل
مقصر نیست ، نمیشود که اینها را گفت همه قرآن مربوط به همه است. لذا همه ثوابی که
به او میدهند، ثواب استحقاقی است،نه تفصیلی ثواب تفضیلی معنی ندارد، این پسر میگويد
پدر جان نماز میخواستی، نماز برایت خواندم، تو باید بیشتر به من بدهی، استحقاق
بیشتر میدارم، برای اینکه بر من واجب نبوده و خواندم، حالا تو بگوئی که نه به
ثواب تفضیلی میدهیم، یا نه قدری بالاتر، کار تو مثلاً کار تو مثل حیوانات است،
اصلاً توی فقه ما بعضی اوقات آمده، این احد من الحیوانات نمیشود، تمرین یعنی چه؟
مسلما این عقلائی هم هست، کسی یک دفعه 10 تومانش میدهند و به او میگویند سبزی
بخر و بیاور، یک دفعه نه، خودش میرود سبزی میخرد میآورد میدهد به این آقا،
کدام یک از اینها اشرفند؟ آن کسی که پول نگرفته و آمده سبزی را داده به این آقا،
خوب معلوم است عقلاء، همه به این میگویند بارک الله، به او اصلاً بارک الله نمیگویند
خوب تکلیفی است باید بجا بیاورد، که بجا میآورد. آدمی که نماز برای او واجب است
خوب نماز را باید بخواند، یک تکلیف است، دیگر این توقع معنی ندارد، حالا خدا تفضل
میکند، ثواب استحقاقی به او میدهد، لذا بچه این طوری است، این بچه دلش میخواهد
نماز شب بخواند. یعنی مثلاً عرف این طور است که اگر چهارده سال و یازده ماهش باشد
و یک خانه بخرد، از او خانه نمیخرند اما یک ماه دیگر باشد از او میخرند اینکه
نیست. او رشد میخواهد « و ام آنستم منهم رشدا فدفعوا الیهم اموالهم» رشد میخواهد
نباید سفیه باشد و الا اگر سفیه نباشد از پدرش خیلی بهتر میتواند کار کند، کی
گفته در مغازهی پدرش نمیتواند بایستد، برای اینکه از پدرش زرنگ تر هم هست، حالا
یک بی توجهی دارد اگر این پدر خانه را بخرد، این درست است اما این ( پسر ) که میتواند
طوری معامله کند که کلاه سرش نرود، این ( پسر ) خانه را بخرد، این اشکال دارد؟ نمیشود
که اینها را گفت اینها که عرفیت ندارد، بله رشد میخواهد، خوب است. این رشد را
برای همه میخواهیم برای آن پدرش هم اگر سفیه باشد و رشد نداشته باشد، نمیتواند
معامله بکند و مهجور است ولی فرض ما این است که رشد دارد، از همین جهت هم میبینید
که فقهاء حسابی در آن مانده اند که چرا این معاملات باطل باشد، لذا مثلاً میبینند
که نمیشود، ادعا میکنند در مساله اجماع است، لذا مثلاً مثل حضرت امام میگویند
که در چیزهای جزئی اش که طوری نیست خوب اگر طوری هست، جزئی و کلی ندارد اگر هم
طوری نیست ( باز هم ) جزئی و کلی ندارد اگر رشد دارد چه تفاوت میکند؟ اگر هم رشد
ندارد، چه تفاوت میکند؟ لذا جزئی اش درست است و کلی اش درست نیست، برای چه؟
بله این رفع القلم عن السبی حتی یحتلم این مختص به باب قصاص و دیات
است و شارع مقدس تفضلی کرده گفته این را نکشید ولی رفع القلم را که این آقایان در
همه فقه بردند، دلیلی برایش نداریم، برای اینکه رفع القلم فقط مربوط به قصاص است و
دیات هیچ جای دیگر اصلاً نداریم، یعنی یک روایت در تمام فقه نمیتوانید پیدا کنید
که چه در باب عبادات، چه در باب معاملات، رفع القلم داشته باشیم، وقتی به قصاص و
دیات میرسد، رفع القلم دارد، 4-3 تا روایت هم داریم که در همین بحث فقهمان در
همین جاها مرحوم صاحب وسایل نقل میکنند بله یک حرف دیگری هست و آن اینست که مسلم
است ، قرآن میفرماید که بلغ الحلوم تا بلوغ حلوم نشود این بر او واجب نیست ، آن
احکام بر او بار نیست اما در اینکه لم یبلغ الحلوم اگر زنا بکند ، اگر منکر بجا
بیاورد ، حتماً باید قصاص بشود ، قصاص به این معنی که باید کیفر بشود ، اگر آدم
بکشد ، حتماً باید دیه داده بشود اما تفضلاً در باب قصاص و دماء و در باب حدود و
دیات که تفضلاً نه ، امال غیر این اصلاً دلیلی نداریم . فقط این اسنت که باید بالغ
باشد تا واجب باشد ، خیلی خوب درست است . اما حالا این واجب نیست ، این منجر است
محبوبیت هم ندارد ، اگر گفتید محبوبیت دارد ، بر میگردد و به اینکه ملاک و انشاء
و بالفعل اینها همه مربوط به بالغ و غیر بالغ است ، تبخر مال این نیست ، شرایط
عامه تکلیف به مرتبه تنجیز بر میگردد نه به مرتبه ملاک و انشاء و فعلیت .
روی اینها خیلی فکر کنید ، حرف خوبی است و اگر بتوانیم این حرف را
به کرسی بنشانیم ، که ( باید شما ) به کرسی بنشانید ، انصافاً خیلی مفید است.
اللهم صل علی
محمد و آل محمد.