اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
در این قاعده سوق 2 تا مسأله مشکل مانده است امیدوارم که بشود در
این 2 تا مسأله از شما استفاده بکنیم.
مسأله اول همان مسألهای که در قاعده میسور گفتم و آن این است که
این مسأله مصداق ندارد و شما هر کجا که قاعده سوق را جاری میکنید همان جا قاعده
ید دارید بعضی اوقات قاعده ید هست
قاعده سوق نیست مثل این که الآن عبایی که روی دوش شما هست من باید
بگوید شما مالکید خانه تان را مالکید رفت و آمد در خانه شما را باید بگویم درست
است تصرف در اموال شما بنا به قاعده ید درست است چنان چه اگر من از شما چیزی را
بخرم قاعده ید میگوید شما مالکید واین بیع درست است اگر هم شک بکنم تذکیه است یا
نه قاعده ید میگوید بلکه مذکی است اگر هم شک کنم حلال است یاحرام کل شیء لک حلال
میگوید حلال است اگر هم شک کنم نجس است یا پاک ذوالید است کل شیء طاهر میگوید
پاک است قاعده سوق هم همین است هر جا قاعده سوق نیست لذا کجا پیدا میکنیم که
قاعده سوق باشد و قاعده ید نباشد؟اگر آوردید خیلی کار کردید لقیط در سوق و لقیط در
سایر موارد همه مثل هم است لقیط در دارالمسامین چه حکمی دارد آن یک اماره است که
روایتش را داریم وخواندیم که اگر سفرهای در بیابان پیدا کردی که گوشت رویش است
این نه قاعده سوق دارد نه قاعده ید اما حضرت فرمودند که لقسط دارالاسلام است و بگو
پاک است و گوشتش را بخور اگر صاحبش آمد به او بده اگر هم نیامد که هیچ لذا لقیط
دار الکفر بگو کفر است آن هم یک مسأله دیگری برای خودش است نه سوق است نه ید هیچ
کدام بلکه لقیط دارالکفر و لقیط دارالاسلام به ما گفتند عقلاء هم میگویاند روایت
هم داریم روایت صحیح السند ظاهرالدلاله که حکم اسلام را دارد لذا بگو گوشتش مذکی
است و پنیرش بگو پاک است حلال علی کل حال این که سفره را مسلمان گم کرده حالا که
مسلمان است همه چیز با قاعده ید درست است اگر هم حرف من را نگفتند بگویید لقیط نه
سوق است نه ید حرفی که ما داریم اینست که یک جا پیدا کن که سوق باشد قاعده ید در
موردش جاری نشود لذا سوق دخالت ندارد و از باب مصداق است و الا آن دست فروش و پیله
ور و اینها را هم میگیرد و خوب سوق است ید هم هست که گفتم دست فروش را میگیرد و
او هم سوق دارد جایی نمیتوانید پیدا بکنید که مسأله سوق برایمان کار بکند و مسأله
ید نتواند برایمان کار بکند اگر این طوری باشد که من عرض میکنم دیگر قاعده سوق بی
فایده است لغو است.
لذا اگر شما مسلمان من را مهمان کردید و آمدم به خانه شما فهمیدم
شما مرغ سر بریدی نمیدانم آیا مذکی است یا نه میگویم مذکی است هیچ کس تا به حال
نگفته که اصاله عدم نذکیه جاری کن بگو این مذکی است هیچ نگفته مسلم است که گوشتی
که دست یک مسلمان است مذکی است لذا سوق نیست من مهمان شما شما خودتان گوشت تهیه
کردید زن شما غذا تهیه کرده ولو هر دو ابالی هم باشید باز هم کل شیء لک حلال و کل
شیء طاهر و قاعده تذکیه را جاری کنم و هیچ اشکالی هم ندارد حتی بالاتر از نیست که
میدانیم ربا میخورد خوب در رساله مینویسید اگر این غذا که در مقابل شماست میدانی
از ربا است خوب این حرام است اما نمیدانی شاید این غذا را الآن تهیه کرده همه میگویید
کل شیء یک حلال دارد کل شیء طاهر دارد.
بنابراین یک جا نمیتوانیم پیدا کنیم که قاعده سوق برایمان کار
بکند لذا وقتی این بچه چیز خریده از کسی خریده از کسی خریده آن شخص هم ید دارد که
قاعده ید دارد حالا جایی پیدا کنید که این سوق بدون ید بتوانید برایمان کار بکند
هیچ کجا نداریم این مسأله اول ما که حالا فکرش را میکند بکنید چون بعضی از قواعد
مستقلاً گفته میشود وقتی که انسان فکرش را میکند میبیند اینها با هم نفاوتی
ندارند بله حالا ما بگوییم لم یجز ذلک لما کان المسلمین سوق که حضرت فرمودند سوق
حجت است جای دیگر هم فرمودند ید حجت حالا این جا با هم توارد کردند خوب هم قاعده
ید داریم هم قاعده سوق طوری نیست ولی ما بخواهیم در مقابل قاعده ید قاعده سوق درست
بکنیم به طور مستقل میگوییم وقتی میتوانی درست بکنی که بعضی اوقات قاعده سوق
باشد هم قاعده ید در ما نحن فیه هر کجا قاعده سوق است قاعده ید هم هست بعضی اوقات
قاعده ید هست قاعده سوق نیست اما جایی نداریم که قاعده سوق باشد قاعده ید نباشد میشود
بینشان عام و خاص البته عام و خاص اصولی یعنی که در موارد بیاییم میبینیم که
بینشان عام و خاص مطلق است لذا گوشت (پیدا شده در بیابان را) گفتند بخور چرا؟ برای
این که در دارالاسلام غلبه با این است که این سفره از مسلمان باشد همین غلبه را
امام (ع) و عقلاء حجت کردند چنانچه عقلاء همچنین شارع مقدس در دارالکفر اگر در
بیابان لندن پیدا کرده بود میفرمایند نجس است گوشتش را نمیتوانی بخوری اما پنیرش
را آب بکش و بخور نانش را نمیتوانی بخوری برای این که نجس است و امثال اینها.
این یک مسأله که انصافاً مسأله فوق العاده مشکلی است.
یک مسأله دیگر در باب سوق این است که اگر تعارض شد بین سوق و شهادت
عادل در این جا چه بکنیم؟ مثل این که سوق یا ید میگوید این مذکی است بنیه شهادت
میدهد نه این نجس و غیر مذکی است اگر تعارض بنیه باشد بنیه مقدم است چرا مقدم است
برای این که بنیه حکومت دارد هم بر قاعده ید قاعده سوق و نظارت بر آنها دارد لذا
اصلاً باب قضا و شهادت کجاست این که کسی عبا روی دوشش است که گوید عبا مال من است
بنیه قائم میشود این عبا مال زید است عبا را میگیرند میدهند و به او کسی در
خانه نشسته قاعده ید دارد تصرف در خانه میکند او را بیرون میکنندخانه را میدهند
به کسی که بنیه میگوید مال اوست پس اگر بنیه شد مسلم بنیه مقدم بر همه چیز است من
جمله بنیه مقدم بر قاعده ید است بنیه مقدم است بر اصاله الصحه فی فعل النفس فی
الفعل الغیر بنیه مقدم بر سوق است و بالاخره بنیه مقدم بر این قواعد است حکومت هم
دارد برای این که بنیه ناظر به همین قواعد است برای این که قاعده ید میگوید خانه
مال این است بنیه میگوید نه بگو خانه مال این نیست اصلاً حکومت معنایش همین است
حاکم است ناظر است بر این دلیل آن دلیل را یا توسعه میدهد یا از بین میبرد در
این باره حرف نداریم اما اگر بنیه نه دو تا قاعده با هم تعارض کردند مثل این که ید
دارد سوق دارد به این که این گوشت مذکی است یک خبر ثقه میدهد که این بی خود میگوید
این قصاب وضعش بد است گوشت غیر مذکی میآورد ومی فروشد در این جا چه بکنیم بخواهیم
بگوییم که خبر واحد مقدم است به چه دلیل بخواهیم بگوییم سوق مقدم است به چه دلیل
نه او دلیل دارد نه این دلیل دارد خواه ناخواه باید بگوییم تعارض هر کجا که قاعده
با قاعده با هم جنگید من جمله خبر واحد حجت است نه میتوانیم بگوییم سوق حجت است
چرا لتعارض قاعده تعارض چیست تعارضها فقط توی روایت است که اگر ترجیح است ترجیح و
الا تخییر که در بعضی از روایات هم دارد تساقط حالا مشهور در تخییر است این فقط
مختص به 2 روایت است و اما اگر از 2 روایت آمد مثل 2 تا قاعده مثل خبر واحد بل خبر
واحد در موضوعات دیگر خواه ناخواه میشود تعارض تساقط سابقاً در باب موضوعات مفصل
صحبت کردیم که در باب موضوعات آیا بینه میخواهیم یا نه مشهور گفته بودند بینه میخواهیم
ما گفتیم بینه نمیخواهیم و خبر واحد در موضوعات حجت است عمده دلیل ما هم گفتیم که
در احکام شما میگویید حجت است در موضوعات حجت نیست یک روایت میخواهیم اثبات کنیم
و یک فتوا بدهیم عالمی را به هم بریزیم بگوییم خبر واحد حجت است اما این خبر واحد
گفته است در موضوعات حجت نیست یک روایت میخواهیم اثبات کنیم و یک فتوا بدهیم
عالمی را به هم بریزیم بگوییم خبر واحد حجت است این جا نجس است بگویید نه 2 نفر
باید بگویند این را که نمیشود گفت لذا در احکام اگر گفتید حجت است در موضوعات به
طریق اولی حجت است لذا اصلاً عقلاء احکام ندارند شما که تمسک میکنید به این که
خبر واحد گفته این جا نجس است بگویید نه 2 نفر باید بگویند این را که نمیشود گفت
لذا در احکام اگر گفتید حجت است در موضوعات به طریق اولی که حجت است لذا اصلاً
عقلاء احکام ادارند شما که تمسک میکنید به این که خبر واحد در احکام حجت است
دلیلتان سیره عقلاء است سیرهعقلاء روی موضوعات است نه روی احکام عقلاء که احکام
ندارنداحکام مربوط به دین است عمده دلیل شما همین است خبر واحد چرا حجت است میگویید
لیسره العقلائیه ردعی نشده امضاء شده پس خبر واحد خوب دلیل شما اگر موضوعات باشد
خوب دیگر به طریق اولی راجع به احکام حجت است میگوییم خوب دلیل شما اگر موضوعات و
احکام مثل هم اند لذا ما نحن فیه این طور میشود یک خبر عدل یا حتی خبر ثقه میگوید
که این آقا لاابالی است فرعها را به سر میبرد و آن آقا لاابالی است فرعها را به
سر میبرد و آن آقا میگوید من ید دارم ید برایم بس است سوق برایم بس است مرغها
را درست سر میبرم مرغها حلالند چه بکنیم نمیتوانیم بگوییم این مقدم بر آن است
نه آن مقدم بر این است خواه ناخواه تعارض میشود حالا یک دفعه از حرف من سوء
استفاده نشود این مرغهایی که الآن ئر بازار است این مرغها همه پاکند همه مذکی اند
گوشتهایی که در قصابی هاست همه مذکی اند همه پاکند پنیرها همه در بازار پاکند بلا
اشکالند و بالاخره در بازار مسلمانان این ماهیها که الآن مشهور شده فلس ندارند
این ماهیها پاکند و فلس دارند و خوردن این ماهیها اشکال ندارند این وسوسه گریها
که یک امر سیاسی است نه یک امر شرعی اینها هیچ کدام حجت نیست بنابراین قاعده سوق
به ما میگوید هیچ طوری نیست اما شایعه پراکنی خیلی چیزها درست میکند مخصوصاً
آخوندهای ضد انقلاب برای ما در این اصفهان خیلی مصیبت درست میکنند گاهی مرغها را
نجس میکنند گاهی ماهیها را حرام میدانند و بالاخره مردم بیچاره هم نمیدانند
حرف این آخوند را ببینند یا حرفهای آن آخوند را این مردم از دست ما آخوندها چه
بکنند علی کل حال آنها یک شایعه بیش نیست یک خبر ثقه نداریم مثل ما آخوندها میفرستیم
این طرف آن طرف و فلس دارند و همان مرغ را میفرستیم این طرف آن طرف بالاخره اثبات
میکنیم این آقا بسم الله میگوید این آقا مسلمان است است من دیروز چیزی گفتم یک
افغانی آمد و اعتراض به من کرد که آقا افغانیها خیلی بهتر از مسلمان هستند
بنابراین هم بسم الله میگوید هم درست سر میبرد هیچ اشکالی هم ندارد سوق مسلمان
حجت است مگر این که دلیل شرعی دلیل رسا- نه شاید بگوید که نجس است فتخلص این که
اگر بینه باشد بینه مقدم است اگر بینه بنا شد باهم تعارض کرده تساقط میکنند و نه
این حجت است و نه آن حجت است آن وقت دیگر باید قواعد کار بکند یعنی باید اصل کار
بکند کل شیء طاهر میگوید طاهر است اما راجع به مذکی غیر مذکی است برای این که
تصاله عدم تذکیه جاری نیست الا ما ذکیتم قرآن میگوید باید تزکیه کنیم.
دیگر این مسأله چیزی ندارد فقط منتظر این هستیم که شما فکر بکنید
تا از شما استفاده بکنیم و این قاعده سوق و قاعد ید را که من میگویم یکی است را
جایی پیدا کنید که قاعده سوق داشته باشیم اما قاعده ید نداشته باشیم.
بحث فردایمان که قبلاً بحثش را کردیم اما بنا شد ما این قواعد را
فقهیه را روی این کتاب آقای بجنوردی جلو برویم نمیدانم چه طور شده آقای بجنوردی 2
دفعه راجع به غیر بالغ راجع به صبی احکام و صیغه اش آیا حجت است یا حجت نیست بحث
دیگری کرده چون که ایشان بحث مستقلی کردند و خود مسأله هم فوق العاده مهم است بحث
فردایمان راجع به همین است که آیا صبی، مجنون، جاهل، احکام وضعیه دارند یا نه؟ آیا
آن شرایط عامه تکلیف راجع به احکام تکلیفیه است یا راجع به احکام وضعیه انشاءالله
برای فردا.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.