اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح
لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی
مساله چهارم در باب وقف این است که آیا وقف از عقود است یا از
ایقائات؟ آیا مثل نکاح است یا مثل طلاق ؟ یا هردو تایشان لازمند هم نکاح عقد لازم
است هم طلاق عقد لازم است اما یکی شان قبول میخواهد ، یکی شان قبول نمیخواهد
آنکه قبول میخواهد، اسمش را میگذاریم از عقود، عقد و آنکه قبول نمیخواهد ، اسمش
را میگذاریم ایقاع که یک اصطلاح است و از ایقاعات است حالا این وقف از عقود است
یا از ایقاعات ؟ بعضی که مشهور هم هست گفتند ایقاع از ایقاعات است برای اینکه قبول
نمیخواهد ، همین مقدار که گفت وقفت، این سلب ملکیت میشود ، یا حبس الملکیه میشود
دیگر نمیتواند در مال تصرف بکند مثل همان وقت که بگوید هی طالق که دیگر زنش نیست
اینجا هم که میگوید وقفت لله دیگر این مالش نیست پس از ایقاعات است بعضی فرمودهاند
اینکه نه یشترط فیه القبض و آن قبض به منزله قبول است برای اینک بعد مسأله را
متعرض میشویم و اینکه یشترط فی الوقف القبض اگر مسجدی را وقف بکند ولو اینکه آن
مسجد را هم بسازد ، زمین را وقف کرده ، آن زمین را ساخته مسجد به تمام معنی، صورت
و سیرت مسجد اما هنوز کسی در آن نماز نخوانده این میتواند این زمین را خراب بکند
ملک خودش باشد، بفروشد و امثال اینها. میگویند تا قبض نشود این وقف مسجل نمیشود،
لذا مثلاً وقف اولاً میکند باید به اولاد بدهد، نمیدهد تا بمیرد ، میگویند این
ملک به ارث میرسد برای اینکه یشترط در این وقف القبض و بعد هم دربارهاش صحبت میکنیم
روایات صحیح السند، روایات ظاهرالدلاله داریم که یشترط فیه القبض گفتند این هم
همان قبلت است و قبلت، قبض است، آن وقت در مسجد میدهد به موقوفٌ علیهم، موقوفٌ
علیهم مردم هستند در مدرسه موقوفٌ علیهم طلبههایند و وقف بر اولاد، موقوفٌ علیهم
آن نسل حاضر است و وقتی به آنها داد ، آنها هم قبض کردند آن وقت قبض مثل بعت و
قبلت، مثل انکحت و قبلت، که آن وقت تا قبلت نیاید انکحت فایده ندارد اینجا هم همین
طور است. پس عقد است. ایراد شده که یشترط در عقد اینکه ایجاب و قبول متصل باشد و
حالا بگوئیم انکحت فردا دخترم خانم بگوید قبلت گفتند نه، اتصال میخواهد لااقل
اتصال عرفی او میگوید انکحت ، زن ناز میکند میگوید قبلت، اینجا را مثلاً بگوئید
خوب، اما زن نیست یا بلند میشود میرود فردا میگوید قبلت گفتند که نمیشود اتصال
میخواهیم، اتصال عرفی و این قبض یکدفعه یک سال بعد است، 2 سال بعد است و مسلم است
کفایت میکند ، مسجد را حالا میسازد و 6 ماه دیگر جشنش را میگیرد و یک نماز
جماعت در آن میخوانند خوب مسلم قبض است نماز شب همب هم باشد. گفتند بنابراین این
قبض شرط است نه رکن باشد به خلاف عقود که قبلت رکن است، بعد قبلت اینها دو رکن اند
اما مثلاً یشترط در بیع اینکه عامل باشد یا آن شروطی که در بیع است، دیگر از شرایط
رکن همین بعت و قبلت است اینجا هم رکن نیامده ولو اینکه شرط هم قبض باشد، آن یک
حرف دیگر است پس عقد نیست ایقاع است اما حرف دیگری است و آن این است که اینکه میگویند
قبول باید متصل به ایجاب باشد ممکن است کسی بگوید این را قبول ندارم به چه دلیل؟
در بیع فضولی ما همین را میگوئیم، میگوئیم این مال مردم را فروخته ، مردم یک سال
بعد اجازه میدهند ،یعنی قبلت خوب همین طور که در بیع فضولی است میگوئید که بیع
صحیح است ایجابش حالا آمده قبولش یک سال دیگر در این وقف هم همین را بگوئید، کی
گفته اتصال بین ایجاب و قبول شرط است؟ ما میگوئیم شرط نیست اجازه یعنی قبول
بنابراین قبلت را گفته بعت را گفته از طرف خودش قبلت را گفته بی خود گفته فضولی
است دیگر لذا قبلت لاقبلت، یک سال دیگر آن آقا میگوید قبلت اجازه به آن بیع میدهد
یعنی قبلت حالا اگر کسی هم در بیع فضولی اشکال بکنند چونکه بیع فضولی را اینجا نمیشود
درستش کرد ما در بیع فضولی همین را گفتیم اما حالا کسی اشکال بکند اصلاً حرف این
است که کی گفته اتصال بین قبول و ایجاب باید باشد؟ دلیل دارید؟ ندارید، عرفی
داریم؟ نداریم در همین باب وقف حالا وقف میکند، یک سال دیگر تحویل میدهد حالا آن
قبول میکند یا قبول مواطاتی میکند یا قبول لفظی بالاخره قبول میکند، همه میگویند
این وقف درست است و ما بگوئیم نه این رکن نیست این شرطش است به چه مناسبت؟ کی
گفته؟ چه دلیلی دارید که اتصال بین ایجاب و قبول باید باشد و الا قبول به ایجاب
نمیخورد؟ اگر هم شک داشته باشیم خوب اصاله البرائه میگوید لازم نیست ، یک ایجاب
میخواهیم، یک قبول میخواهیم نمیدانیم آیا باید متصل باشد یا نه؟ رفع ما
لایعلمون جزئیت را برمی دارد شرط را برمی دارد لذا ما در اصل مسأله اشکال داریم و
اینکه باید قبول و ایجاب پهلوی هم باشد ما میگوییم دلیل ندارد قبض همان قبول، عرف
هم همین طور است، عرف وقتی که در بیع فضولی قبول کرد، میگوید قبول کرد، دیگر تمام
شد دیگر فضولی این کار را کرده قبول کرد، معمولاً هم این طور است بگوئیم این شرط
است این قبول نیست ، خوب نه ظهور عرفی اش این است که این قبول است قبول میکند
یعنی موقوف علیه در آن نماز میخوانند یا به او میگویند بارک الله قبول کردی،
طلبه میرود در مدرسه میگوید خدا تو را بیامرزد، قبول دارم خوب کاری کردی یا
اینکه نه در عمل میشود قبول مواطاتی لذا این اتصال بین ایجاب و قبول که مشهور هم
شده که یک شهرت است ما این را قبول نداریم لااقل من الشک، رفع ما لایعلمون میگوید
اتصال بین قبول و این شرط نیست.
روایت داریم و مسلم پیش اصحاب است که یشترط فیه القبض، بنابراین
خلاصه حرف این طور میشود اگر کسی این عرض مرا قبول بکند و بگوید اتصال بین قبول و
ایجاب شرط نیست و قبض هم به منزله قبول است، پس از عقود است آن میگوید وقفت،
موقوفٌ علیه در آن نماز میخواند این یعنی قبلتُ میشود عقد و اما اگر کسی بگوید
نه اتصال بین قبول و ایجاب شرط است و الا ایجاب بدون قبول محقق نمیشود، قبول بدون
ایجاب محقق نمیشود و باید فوراً عرفی هم باشد اگر کسی اینها را بگوید دیگر باید
بگوید ایقاع است یعنی وقتی گفت وقفت، سلب ملکیت شد، اما این سلب ملکیت شرایطی دارد
12-10 شرط دارد که بعداً درباره آن صحبت میکنیم، منجمله از شرایط قبض است .
فتلخص مما ذکرنا در باب وقف ما میگوئیم عقد است برای اینکه اتصال
بین ایجاب و قبول را لازم نمیدانیم قبض را به منزله قبول میدانیم پس عقد است هم
ایجاب دارد هم قبول دارد و آن موقوف علیهم در آن نماز میخوانند، تصرف میکنند و
امثال اینها و اگر هم حرف من را نشنوید و قبول نکنید باید بگوئید ایقاع است اما
این ایقاع مثل طلاق که ایقاع است و شرایط دارد، شرایط هم از طرف مرد و هم از طرف
زن است، مثلاً در طهر غیر مواقعه باید باشد، در حال حیض نباشد و امثال اینها.
شراط دارد، در وقف هم ایقاع است و شرایط دارد من جمله قبض یعنی اگر
کسی حبس هم بگوید این طور است که مدرسه را بگوئید حبس اما باید به دست موقوفٌ
علیهم بدهد، عین را باید بدهد تا آنها از منافعش استفاده بکنند مثل اجاره میبیند،
اجاره را به طور امانت، آن عین را باید به دست مستأجر بدهد تا مستأجر از آن
استفاده بکند، مثل مواطات، در بیع مواطاتی چطور شما اخذ میکنی، آن اخذ قبو است،
اینجا هم همین طور است، اخذ قبول است، قبض قبول است . این خلاصۀ حرف است.
یک مسأله دیگر هم باقی مانده، آن مسأله دیگر آسان است و آن این است
که گفتیم الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها بنابراین مثلاً در مسجد همه زمین را وقف
برای مسجد کرد، دیگر نمیشود برای این مسجد توالت ساخت دیگر زن حائض نمیتواند در
این مسجد بیاید و اما اگر برای مسجد شبستان درست کرد، جائی اش را تا توالت ساخت،
با لکن درست کرد، و گفت بالکن وقف شبستان نباشد، وقف نماز نباشد، همهاش درست است،
مسجد را میسازد صحنش را میگوید وقف است، اما وقف نماز خواندن نه- یعنی زن حائض
هم میتواند در آن بیاید- اما شبستان را میگوید این نماز خانه باشد، خود شبستان
را 3 طبقه میسازد، میگوید پائینش را کتابخانه بکنید، آن بالایش را جلسه بگذارید
، این وسط نمازخانه باشد، خوب یکی میشود ، مسجد ، یکی میشود تجارت خانه یکی میشو.د
جلسه، همهاش را وقف اند، اما طوری نیست، الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، که
اصلاً قاعده هما همین بود قاعده الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، مثلاً مدرسه را
وقف میکند- چنانچه در سابق از این کارها میکردند- و میگفتند طلبهای که نماز شب
بخواند والا حق آمدی به اینجا را ندارد، طلبه که صبح و شب قرآن بخواند طلبه که بد
کله نباشد والا غضب است، طلبه که متقی باشد والا راضی نیست، میتوانید ، دیگر.
آن وقتها که وقف میکردند، خودشان اهل نماز شب بودند، خودشان اهل
قرآن بودند، خودشان متقی بودند و طلبههایشان هم این طوری وقف میکردند، یاکسانی
که ضد فلسفه بودند میگفتند به شرطی که در مدرسه ما فلسفه درس گفته نشود، خوب در
حالی که خیلی زشت است، خیلی بد است، اما علی کل حال وقفش درست است، مالک دلش میخواهد،
فلسفه نباشد و همچنین تا آخر همه خصوصیات دست واقف است و این واقف است که حتی بعد
میآییم و صحبت میکنیم در متولی درست کردن دست واقف است، بله وقتی که این آقای
واقف، وقف کرد، بعد بخواهد تصرف بکند حق تصرف دیگر ندارد حتی بعد بخواهد متولی
درست بکند، نمیشود، در حالی که وقف میکرد، میتوانست متولی درست بکند، میتوانست
ناظر درست بکند، متولی درست بکند، متولی نوعی درست بکند، متولی شخصی درست بکند، میتوانست
شرایط بکند مسجد را وقف کرد. حالا بخواهد تصرف بکند بگوید من مسجد را ساختم پس
متولی اش هم من هستم، نمیشود، متولی مربوط به حاکم شرع است بگوید من مسجد را
ساختم میخواهم متولی درست بکنم، نمیتواند. من این مدرسه را ساختم میخواهم طلبههای
خاصی را آنجا ببرم ،نمی تواند . یعنی وقتی که فک الملکیه شد، سلب الملکیه شد دیگر
این هیچ کاره است، مثل کالحد الناس است و چطور مردم نمیتوانند متولی درست بکنند،
این هیأت امناءها که حالا درست میشود اینها اگر اجازه حاکم رویش نباشد 90 درصدش
اشکال دارند حالا این متولی بخواهد هیأت امناء درست بکند، خوب نمیشود، اینها همه
مربوط به حاکم شرع میشوند، اما تا وقف نکرده میتواند اول شرطها را بگوید ثم
بگوید هذا وقف یا اینکه در ضمن بگوید که این مدرسه را وقف میکنم به شرطی که متولی
اش زید باشد یک دفعه اول مقابله میکند بعد عقد را میآورد به قول مرحوم آخوند میشود
ذیق فمن رکیه یعنی از اول صیغه را روی امر میبرد که تقریباً یک نحو تخصیص و
تقییدی است به قول مرحوم آخوند در کفایه از اول جا را تنگ میگیرد ، یک متر در یک
متر، گاهی نه میگوید وقفت این زمین را بدون شرط میشود، آن وقت که شرطها را در
ضمن میآورد میشود تقیید اولی میشود تقید، دومی میشود تقیید، طوری نیست اما در
تقییدها باید شرط در ضمن عقد باشد تا وقف نشده اما میتواند یگوید وقفت به شرطی که
طلبهها متدین، طلبهها معمم در این مدرسه باشند، میشود اما وقتی که بطور مطلق
وقف کرد متولی هم تعیین نکرد یا متولی هم تعیین کرد که خودش متولی بشود اما حالا
میخواهد شرایطی درست بکند برای وقف دیگر نمیشود دیگر مربوط میشود به حاکم شرع،
او اگر اصلاح بداند این طور شرایط را درست میکند، دیگر شرایط ضمن عقد هم نمیشود،
شرایط خارج از عقد میشود دیگر اگر آن حاکم اصلاح دانست شرایط درست میکند، اگر هم
صلاح ندانست هیچ.
خوب اینهم امر ششم در باب وقف، بعدا صحبت میکنیم که آیا میشود
وقف را تغییر داد یا نه؟ 12-10 مورد را فقهاء آوردند که حتی میشود وقف را فروخت
اما همه مربوط به حکومت است، و حتی در فروش و امثال اینها.
ولو متولی، متولی واقعی باشد، ولو خود آن واقف باشد این کارها را
نمیتواند بکند بعد دربارهاش صحبت میکنیم12-10مورد است که میتواند تصرف در وقف
بکند، حتی وقف را بفروشد، آنها حالا مسأله ما نیست.
این مسائل که تمام شد، همان شرط اول را فرمودند که وقف است، یک
روایت بخوانیم تا این مسأله قبض تمام شود لذا مسلم پیش اصحاب است که قبض میخواهیم
شاید معنی عرفی هم داشته باشد، میخواهد داشته باشد، میخواهد نداشته باشد، یشترط
فی الوقف القبض روایاتی داریم، از جمله روایت 1 از باب 4 از ابواب وقوف جلد 13
وسایل:
صحیحه محمد ابن مسلم عن ابی جعفر(ع) انه قال فی الرجال یتصدق علی
ولده و قد ادرکوا، خانهاش را وقف اولاد میکند که اینها غلط است و بی خود است که
آن وقتها خیلی رسم بود که خانه را وقف اولاد میکرد تا اولاد نتواند بفروشد، یتصدق
علی ولده و قدادرکوا اذا لم یقبضوا حتی یموت، این خانه را قبض نداد آنها تصرف
نکردند تا مرد حضرت فرمود، فهو میراثٌ، یعنی وقف باطل است دیگر این خانه به ارث میرسد
بعد فرمودند، فان تصدق علی من لم یدرک فهو جائز اما اگر برای بچه اش، مثلاً یک بچه
پیدا کرد خانهاش را وقف این بچه کرد، گفتند این ممضاء است چرا؟
لانّ والده هو الذی یری امره ، قبضش مال خودش است وقفش مال خودش
است، مثل آنکه به بلوغ رسیده باشد و قبض کرده باشد لذا روایت به خوبی دلالت دارد،
از جاهائی است که صدقه گفته و اراده وقف کرده 2 جا هم گفته یک یتصدق علی ولده، یکی
هم فان تصدق صدقه جاریهای که ما گفتیم در این روایت 2 جا صدقه گفته و اراده وقف
کرده.
بنابراین این طور میشود که حضرت فرمودند اگر بچهها بزرگ شدند و
این به بچه داده که هیچ اما اگر نداده است و مرد دیگر این میراث است، اما اگر بچه
کوچک باشد که ولیش خود این واقف باشد، چونکه واقف و قابض یکی اند فرمودند این وقف
ممضاء است دیگر اگر مرد این به میراث وارث به مابقی برسد، نه این دیگر وقف این بچه
است که خانه را وقف این اولاد کرده، دلالتش خیلی خوب است. حالا 2 تا مسأله دارد که
إن شاء الله برای فردایمان.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد