اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدۀ من لسانی یفقهوا قولی.
دو مورد دیگر
در باب جواز بیع وقف فرمودند؛ یکی از آنها این است که اگر واقف شرط بکند که
مثلاًًًًًًًًً موقف علیهم می توانند این وقف را بفروشند می فرمایند موقوف علیهم می
توانند به قاعده شرط این وقف را بفروشند اگر بخواهیم این را مقداری بیشتر جا بيانداریم
مثلاً می گوید این خانه را وقف برای اولاد کردم اما اگر مضطر شدید می توانید این
را بفروشید لذا اینها مضطر می شوند به قاعده آن شرط خانه را می فروشند آیا این حرف
درست است؟ الان این آقا که می گوید وقفت سلب ملکیت می کند یا نه؟ اگر بگوئید سلب
ملکیت می کند که وقف معنایش همان سلب ملکیت است دیگر می گوید ملک من نباشد، نه ملک
موقوف علیه، نه ملک واقف ملک خدا، ملک عنوان الان این ورثه و کسانی که موقوف علیهم
هستند می خواهند این وقف را بفروشند مالک هستند می خواهند این وقف را بفروشند مالک
هستند که می خواهند بفروشند؟ لا بیع الا فی ملکٍ چطوری می شود درستش کرد؟ اگر ما
آن صورت حبس را جلو بیاوریم و بگوئیم وقف، دو قسم است یک قسمت حبس است یک قسمت هم
فک است آنجا که حبس است از ملک واقف بیرون نمی رود از همین جهت هم در مسأله سابق
گفتیم که وقف موقف طوری نیست وقف 10 ساله می کند گفتیم طوری نیست اما بعنوان حبس
از ملکش بیرون نبرده چون از ملکش بیرون نبرده لذا می تواند بگوید که من 10 ساله
این ملکم را حبس می کنم منفعتش را به دیگران می دهم اما ملکش مال خودم و نتوانم
بفروشم این خوب است، در اینجا هم شرط می کند و می گوید که همین نسل اگر محتاج شدند
بفروشند مثل اینکه شما کاری به وقف نداشته باشید خانه تان را به پسرتان بدهید به
شرط اینکه نفروشد، طوری نیست. بعد می گوئید که اگر محتاج شدی بفروشی طوری نیست،
آقا مالک است، هر کاری می خواهد بکند اما اگر تعریف وقف را فک الملک کردید سلب
الملک کردید الان این وقف بر اولاد، نسل بعد از نسل تا روز قیامت این منفعتش است،
این سلب الملک است این ملک بلامالک است، مالکش خداست همان که پروردگار عالم از اول
هم مالک بوده لله ملک السموات و الارض 2 معنا دارد یکی ملکیت تکوینی یکی هم ملکیت
اعتباری پروردگار عالم همین طور که ملکیت تکوینی دارد ملکیت اعتباری هم دارد لذا
این انفال همه مال خداست خدا به عنوان ولایت به پیغمبر و ائمه طاهرین و حالا هم به
ولایت فقیه داده است لذا این وقف هم مال خداست خوب حالا بگوید که من این خانه را
وقف می کنم یعنی از ملکیت خودم بیرون می برم اما اگر تو می خواهی بفروشی، بفروش،
ملک چه کسی را بفروشد؟ این شرط آنجاست که ملکیت باشد بگوید خانه مال من تو در آن
مجانی بشین، این خوب است. خانه مال من تو وکالت داری بفروشی، خوب است. خانه مال من
تو ده سال استفاده ببر، خوب است. اما خانه مال من نباشد تو استفاده ببر و می توانی
بفروشی، یعنی چه؟ اگر حبس باشد و از ملکیت بیرون نبری این خوب است یکی از فضلای
درس عبارت شیخ را هم نوشتند می فرمایند شیخ در این 8-7 جا آنجایی را می گوید که
حبس باشد نه سلب ولی این طوری نیست کسانی که گفتند وقف را می شود فروخت – در جائی
که مثلاً کشت و کشتار جلو می آید- همان سلب را گفتند نه حبس را اصلاً حبس خیلی کم
داریم اگر روایت نداشتیم اصلاً نمی توانستیم بگوئیم سابقاً اگر یادتان باشد می
گفتیم که تعریف وقف یعنی سلب الملک تسبیل المنفعه، و اما حبس الملک و تسبیل
المنفعه گفتیم این وقف نیست اما چون روایت داریم آن وقت وقف را دو قسمت می کنیم می
گوئیم یکی وقف حبسی یکی وقف سلب ملکی اما عرف تا می گویند وقف یعنی این آقا مالک
نیست و مالکیتش را سلب کرد. لذا این که می گویند شرط بکند که اگر بخواهی بفروشی
بفروش این با سلب ملکیت تفاوت دارد این آقا سلب ملکیت کرده بعد به آن آقا می گوید
می خواهی بفروشی، بفروش. آن آقا چکاره است بفروشد؟ خودش هم نمی تواند بفروشد وقتی
سلب ملکیت کرد دیگر شرط بکند من وقف می کنم به شرطی که اگر می خواهم بفروشم، این
تناقض است این همان است که اسمش را گذاشتند مقتضای عقد ما گفتیم خیلی جاها شرط
مخالف با مقتضای عقد است اما اینجا اصلاً تفاوت دارد وقتی می گوید وقف است یعنی مالک
نیست وقتی می گوید به شرطی که بفروشم یعنی مالک هستم چطور می شود درستش کرد؟ گفتم
که یکی از فضلای درس 8-7 مورد را به من نقض می کند اما روی حرف مرحوم شیخ کخ مرحوم
شیخ اصلاً وقف را گفته حبس اینجاها نگفته مرحوم شیخ بنا به نظر مرحوم شیخ مسلم است
که وقف یعنی سلب الملکیه اما مثل اینکه همین طور که من در مسأله هستم مرحوم شیخ هم
در مسأله گیر بودند که این 8-7 مورد یعنی چه که وقف را بفروشد؟ لذا اصلاً مرحوم
شیخ برده در حبس. سلب ملکیت نمی کند و می تواند بفروشد بر می گردد به اینکه این
حبس است تا وقتی که بفروشی، اگر بفروشی دیگر حبس نیست که طوری نیست اما اگر سلب
ملکیت بکند بعد هم بگوید اگر می خواهی بفروش این نمی شود.
گفتیم در
حقیقت اینکه اگر می خواهی بفروشی، بفروش سلب ملکیت از خود نکرده این در حقیقت وقف
نیست این حبس است و ما گفتیم که وقف موقت درست است یعنی حبس درست است روایت هم
داشتیم صحیح السند بود، ظاهر الدلاله بود ظاهراً صحبت کردیم گفتیم درست است اگر
همین طور که شیخ جلو آمده ما هم جلو بیائیم غالب این شرایط درست است همه این 8-7
شرط درست است اما فرار از موضوع است، به این معنا که ما می گوئیم وقف را نمی شود
فروخت او می گوید حبس را می شود فروخت، نه این ربطی به آن دارد، نه آن ربطی به این
دارد، حبس را می شود فروخت اما وقف به معنا سلب المکیت آیا این را می شود فروخت یا
نه؟ نمی شود.
مثل ملک من
اما اگر احتیاج پیدا کردی برو بفروش لذا در حقیقت به وکالت بر می گردد یک وکالت به
او دادم تا خانه ام را بفروشد طوری نیست اگر حبس باشد ملک این واقف است به کسی می
گوید تو وکیلی این ملک را بفروش، هر وقت احتیاج پیدا کردی بفروش مثل جایی که اصلاً
وقف نیست می گوید خانه ام را اگر احتیاج پیدا کردی بفروش خوب یک وکالت دارد و می
فروشد دیگر.
اما اگر گفتید
سلب الملکیه آن وقت بخواهیم با شرط درستش بکنیم و بگوئیم که اگر احتیاج پیدا کردی
بفروش می گوئیم تو که وقف کردی ملک نداری که بگوئی اگر احتیاج داشتی بفروش، مال چه
کسی را بفروشد؟
بنابراین مثل
اینکه شیخ انصاری توجه به این حرف دارند البته اشکال به مرحوم شیخ انصاری هست که
می خواهند همه این موارد را روی حبس ببرند به ایشان می گوئیم نه مسلم مواردی هست
که حکومت اسلامی می تواند وقف را بفروشد حالا آن وقف را می فروشد چطور است؟ مثل
انفال است همین طور که می تواند انفال را بفروشد، وقف را هم می تواند بفروشد یعنی
در حقیقت یک آن ملک خودش می کند ملک عنوان می کند و بعد می فروشد طوری نیست لذا به
شیخ انصاری عرض می کنیم اینکه شما می گوئید هیچ کدام نه و همه غلط است که نمی شود
گفت مثلاً همین مثالهائی که زدم، زمین یا سبزی برای طلبه ها الان این زمین وسط
ساختمانها واقع شده به هیچ کاری نمی آید مگر (ساخت) خانه که ما گفتیم تبدیل بکند،
انبوه سازی بکند حالا هیچ کدام از اینها نمی شود و این یک چیز بلا استفاده ای است
که ما می گفتیم اگر بلا استفاده است چرا او می خرد؟ حالا بفرمائید بلا استفاده و
الان می خواهد بفروشد چه کسی می خواهد بفروشد؟ واقف کاره ای نیست، مردم کاره ای
نیستند، موقوف علیه کاره ای نیست اما حاکم شرع چه؟ او همه کاره است، آنوقت برای
اینکه درستش بکند اول می آورد در ملک خودش بعد هم می فروشد و ما بگوئیم حکومت نمی
تواند کار بکند نه، حکومت همه کاری می تواند بکند خدا به او اختیار داده تا جامعه
در نماند هر کجا جامعه ماند حاکم حل می کند و این حل کردن هم همین می شود که شما
هم بعضی اوقات می فرمائید یک آن می آید در ملک او این هم یک آن در ملک او می آید
اما این مختص حکومت می شود هیچ کس نمی تواند غیر از حکومت، غیر از خدا لذا اینجا
هم اگر حبس باشد هر 8-7 مورد درست در می آید اگر فک ملک و سلب ملک و امثال اینها
باشد این شرایط هیچکدام درست نیست مگر در موارد ضروری که تبیح المحذورات حاکم می
تواند بفروشد اما چطوری بفروشد؟ دیگر باید با یک حیله طلبگی درست بکنیم حتی در ملک
غیر، مثلاً الان دو برادر در یک خانه با هم نزاع دارند و احتمال کشتن است خوب ولی
ممتنع حکومت است، خانه را می فروشد و بعت را هم خودش می گوید اینها طوری نیست یعنی
همه این 8-7 شرط را به قضیه حکومت بر گردانید و بگوئید ولی فقیه در زمان ما همه
کاری می تواند بکند و اما با این وضعی که آقایان جلو آمدند نمی شود کاری کرد مگر
اینکه 8-7 مورد را بر گردانیم به حبس که شیخ انصاری این کار را کردند نتوانستند
مسأله را حل کنند بردند در حبس گفتند گفتند این 9 مورد همه مربوط به حبس است نه
مربوط به سلب الملک و ما به شیخ انصاری می گوئیم نه همان جا هم که سلب الملک است
کسی هست که بتواند بفروشد.
حرف آخرشان که
گفتند می شود وقف را فروخت اینست که می بینند الان این خانه در خیابان می افتد و
به طور کلی از بین می رود لذا خانه را به شهرداری می فروشد همین طور که صاحب منزل
می بیند که خانه اش می افتد در خیابان و شهرداری چیزی به او نمی دهد و می رود می
فروشد به شهرداری حالا اینجا هم گفتند می شود وقف را فروخت یعنی اگر ببینند که
قلیل الفایده می شود یا ببینند به زودی از فایده می افتد، می توانند وقف را
بفروشند اما ایراد ما اینست که نگفتند که چه کسی می تواند بفروشد؟ایراد اول ما هم
همین بود که چه کسی می تواند بفروشد؟ دیگر حالا شما بفرمائید حکومت اما این صورت
باز همین است که اگر مثلاً بتواند معاوضه بگیرد که حتماً باید معاوضه بگیرد و مسجد
درست بکند اگر بتواند پول زیادتر بگیرد یا حتی بتواند خیابان را منحرف بکند و صلاح
ملت باشد خوب باید بکند اما آنجا که به راستی در آن ماند می بیند یا اصلش از بین
می رود یا باید بفروشد خوب این همان دوران امر بین اهم و مهم است، مهم می آید و
اهم را از بین می برد پس می فروشد چه کسی می فروشد؟ حاکم چطور می فروشد؟ یک آن ملک
خودش می کند بعد هم می فروشد. مثلاً شما یک مدرسه ساختید و الان طلبه ها هم در آن
مشغول درس خواندن هستند خیابان ساخته شد و می خواهند مدرسه را خراب کنند حالا باید
صبر کنیم تا خیابان برسد و مدرسه را از بین ببرد و هیچ به هیچ، خوب نه ولی بعضی ها
گفتند که مدرسه خراب می شود بشود، به شما چه؟ اصلاً برای چه دخالت می کنی؟ خوب
اینها که با فقه پویا جور در نمی آید باید بگوئیم که بله باید این مدرسه را فروخت
اگر معاوضه، معاوضه اگر پول زیادی می گیرد هر طور که بشود، حالا اگر رسید به فروش
قاعده اهم و مهم در همه جا من جمله در وقف می گوید می تواند بفروشد اما این مربوط
به وقف نیست خانه مردم هم همین است در خانه مردم هم قاعده اهم و مهم هست دیگر و
الاّ نمی شود که خانه مردم را می شود (خراب کرد) خانه خدا را هم همین طور و گرنه
هیچکدام را نمی شود اما نه اینکه وقف خصوصیت داشته باشد، نه بلکه بنا به قانون اهم
و مهم، مهم فدای اهم (می شود) حاکم شرع هم با این قانون هم در باب وقف و هم در باب
ملک دیگران حتی اگر مثلاً مجبور به (ساخت) این خیابان هستند چاره ای نیست جز ساخت
این خیابان، حالا کسی می گوید من خانه ام را نمی فروشم هر قدر پول می دهند می گوید
نمی فروشم و می گوید اختیار خانه ام را دارم و نمی خواهم بفروشم خیابان را منحرف
کنید آنوقت که به راستی در بن بست واقع شوند چه می شود؟ حاکم شرع خانه را می فروشد
و پولش را به این آقا می دهد لذا ولی ممتنع خانه مردم که وقف هم نبود را فروخت اما
بنا به قاعده اهم و مهم، حالا وقف را هم می شود فروخت بنا به قاعده اهم و مهم اما
اینکه وقف یک خصوصیتی داشته باشد، نه. آن وقت این فرض است که می گویند حبس و غیر
حبس ندارد که مرحوم شیخ در فکش مانده در حبس نمانده، می گوئیم نه حبسش همین است،
فکش هم همین است و باید حکومت اسلامی آن کسی که ولی ممتنع است کار را اصلاح بکند و
نگذارد جامعه در بن بست بماند روی عدالت اجتماعی کار را باید اصلاح بکند اصلاً همه
آنها آمدند لیقوم الناس بالقسط.
اما 8 شرط
نیست در حقیقت اگر بخواهید یکی، یکی بشمارید، 1000 شرط است که می شود وقف را فروخت
و اگر بگوئید یک شرط بگوئید وقف را می شود فروخت یا نه؟ می گویم مثل خانه مردم است
می شود فروخت یا نه؟ نه. اما در یک جا خانه مردم را می شود فروخت، وقف را هم می
شود فروخت در حالی که همان صاحب خانه گریه می کند فریاد می زند، فحش می دهد اما
الولی الممتنع خانه را می فروشد، خودش هم بعت می گوید، بعت من فِقَلِه هم نمی گوید
چون خدا او را ولی ممتنع قرار داده، مال مردم باشد می شود، وقف هم باشد می شود پس
چه بهتر اینکه ما این طور بگوئیم در باب وقف می شود گاهی وقف را فروخت چه حبس
باشد- که شیخ انصاری می گویند- چه فک باشد- که مشهور می گویند- وقف را به قاعده
صلاح حکومت می شود فروخت هر کجا حکومت صلاح دانست می شود، هر کجا صلاح ندانست لا
یجوز اینکه بفروشد.
همه شما حتماً
باید حاشیه داشته باشید حتماً باید جزوه بنویسید، این دروس 2 قسم اند یک قسم که
بیشتر از 90 درصد، دروس خارج است همین است
که جواهر را معنا می کنند و جلو می روند یک قسم هم مثل حضرت امام و شاگردانش – مثل
من- ان قلت، قلت دارند، این حاشیه می خواهد، آن صورت اول، حاشیه هم ننویسید طوری
نیست برای اینکه جواهر نوشته، بهتر از شما هم می نویسد، اما در این صورت دوم حتماً
باید حاشیه داشته باشید باید حاشیه داشته باشید تا از شاگردان حضرت امام بشوید یا
مثل خود حضرت امام بشوید.
حضرت امام
مقید بودند در فلسفه، نکند یکبار درس تمام شود و از خود چیزی نداشته باشند و خارج
هم همین طور باید باشد لذا اشکال بکند، مسلم من این طور می گویم شما طور دیگری
بگوئید من جوابتان را می دهم قبول نمی کنید یا قبول می کنید بعد جزوه می نویسید، و
یک خط پائین آن می کشید وقُلت. فرمایشات شما نوشته می شود، حتماً باید حاشیه باشد.
حالا یک مسأله
در آخر باقی مانده که راجع به تولیت است که این تولیت مسائل خوبی دارد انشاء الله
برای فردایمان.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.