جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ادامه بحث ربا
    موضوع درس:
    شماره درس: 244
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۲/۲۱

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

        در مسأله ربا ، مسأله مشكلي است كه قبلاً مقداري صحبت كردم و اين مسأله عرف پسند نيست لذا عامه هم ما را رد كردند اما چون روايت روي آن هست ، اگر نگوئيم تواتر معنوي لذا ما مي گوئيم يك تعبد است و ما از اين تعبدها در اسلام زياد داريم و قابل توجيه هم نيست . تعبديات را كه نمي شود توجيه كرد ، تفسير كرد ، اگر هم چيزي برايش نقل بكنيم مي گوئيم حكمت است ، تقريب به ذهن است و در اسلام و درهمه اديان تعبديات زياد است ، خُب به ما گفتند نماز صبح 2 ركعت است ، ظهر و عصر 8 ركعت است . چرا ؟ نمي دانم ، آنرا هم بايد حمد و سوره اش را بلند خواند ، اين را هم بايد آهسته خواند و امثال اينها . مسأله ما چنين است و آن اينست كه اگر كسي يك من گندم خوب بدهد و يك من و نيم گندم بد  بگيرد ، گفتند اين ربا است در حاليكه قيمت يك من گندم خوب با يك من و نيم گندم بد مساوي است گفتند اين رباست . و اگر بخواهد بايد 2 معامله بكند ، يك من گندم خوب را بخرد مثلاً به 10 تومان و يك من و نيم گندم بد را دوباره بخرد يا بفروشد به 10 تومان . اما بخواهد با يك معامله كه آن گندم بد ثمن بشود يا مثمن بشود يا بعكس نمي شود .

        3-2 مسأله در اينجا پيدا مي شود ، لذا در اصل مسأله هيچ اشكالي نداريم ، تعبد است و روايت است و ائمه طاهرين ( ع ) فرمودند و

    بايد قبول بكنيم .

        مسأله اول اينكه يكي بايد مثل باشد ، يكي بايد مكيل و موزون باشد ، لذا اگر مثل نباشد ، طوري نيست ، اگر هم مكيل و موزون نباشد طوري نيست مثل اينكه 10 تا تخم مرغ را كه درشت است مي فروشد به 15 دانه تخم مرغ كه ريز است . خُب چون عدد است و مكيل و موزون نيست ، گفتند طوري نيست . يكي هم بايد مثل باشد ، بنابراين اگر مثلاً يك من گندم به مثلاً نيم من كشمش ، گفتند اينهم طوري نيست ، آنكه طوري است چيست ؟ آنكه مثلي باشد ، مثل يك من گندم به يك من گندم . اگر يك من گندم را به يك من و يك سير گندم فروخت ، گفتند نمي شود .

        اشكال كه شده و مهم هم هست ، اينكه مثلي چيست ؟ خُب بعضي از امثالهايش را خوب مي فهميم ، مثل گندم به گندم عدس به عدس ، كشمش به كشمش ، شير به ماست . اما كره به ماست ، كره با شير ، گفتند اينهم مثلي است . براي اينكه اصل همه شان شير است و چون اصل همه شير است ،‌ بنابراين بايد اين مثلي مراعات شود . 3 كيلو ماست با 3 كيلو شير . 3 كيلو ماست با 3 كيلو كشك . حتي در روغن بايد مثلي باشد ، والّا بايد روغن را بخرد به قيمت خودش و آن شير و ماست را هم در بيع ديگر به قيمت خودش . خُب مقداري براي انسان مشكل است بپسندد و بگويد چون همه شان يك اصل هستند ، پس همه شان مثلي اند . مثلاً كشك و ماست ، ماست و روغن ، اينها را انسان بگويد مثلي است ، مشكل است و عرف نمي پسندد ديگر . براي اينكه يك معناي عرفي است و يك معناي دقي و يك معناي تعبدي كه نيست .

        آنچه شارع مقدس فرموده اينكه مثلي نباشد اما مثلي چيست بايد در عرف برويم كه مثلي را تعيين كند وقتي كه او تعيين بكند مي بينيم شير به شير ، ماست به ماست ، اما شير و ماست با هم مشكل است كه بگوئيم مثلي است ، حالا بگوئيد . اما كشك با ماست . حتي مثلاً مثال مي زنند روغن با شير ، روغن با ماست ، اينها همه مثلي است و انسان نمي تواند هيچكدامش را  بپذيرد . حالا اصلش يك چيز است غير از اينست كه ما بگوئيم چون اصل يك چيز است پس همه اينها مثلي است .

        چرا اين حرف را زدند ؟ در حاليكه فقها متوجه اند كه اينها را نمي شود گفت مثلي . راجع به جو و گندم از نظر عرف مثلي نيست . اگر يك من گندم را به يك من و نيم جو بدهد نمي گويند مثلي ، بايد بگوئيم طوري نيست اما گفتند جو و گندم مثلي اند . يك روايت هم برايش نقل كردند ، تفسيري هم براي اين روايت نقل كردند ، حالا روايتش را بخوانيم و ببينيم كه به راستي راجع به جو و گندم درست كرديد ديگر راجع به آنكه فقها فرمودند كه شير فروعاتي دارد و همه فروعاتش يك جنس است ، ديگر آنهم كم كم درست مي شود . عرفاً نه جو ربطي به گندم دارد و نه گندم ربطي به جو و جو و گندم 2 جنس هستند .

        حالا اين روايت را بخوانيم و ببينيم كه گفته جو و گندم مثلي است ؛ صحيحه هشام ابن سالم عن ابي عبدالله ( ع ) روايت 1 از باب 7 از ابواب ربا ، جلد 12 وسايل :

        « يبيع الرجل الطعام فلا يكون له عن يتم » مثلاً كشمش مي خرد و ندارد همه پولش را بدهد « فيقول : خذ مني مكان كل قفيز حنطه قفيز من شعير ،  قال : لايصلح ، لاَنّ اصل الشعير من الحنطه » اين يعني چه ؟ شما عكسش را بگوئيد كه « انّ اصل الحنطه من الشعير » اين هم درست نيست بلكه شعير چيزي است كه ربطي به حنطه ندارد و حنطه هم چيزي است كه ربطي به شعير ندارد . اما بخواهيم بگوئيم كه اينها مثلي هستند ، جور در نمي آيد . يك روايت ضعيف السندي داريم كه اينرا معنا مي كند ، البته روايت در وسايل نيست روايت در مستمسك وسايل است من نوشتم مستدرك ، جلد 13 ابواب ربا ، روايت 2 و اينست كه پروردگار عالم گندم آورد يا ريشه گندم آورد توسط ملك ، به حضرت آدم و حوا داد ، گفت اينها را بكاريد ، گندم مي شود ( بعد ) بخوريد ، حضرت آدم به حوا گفت تو نكار ، تو به من بده من مي كارم ، حضرت حوا مخالفت كرد ، شايد گفت تو يكي ، من هم يكي . تو مي خواهي بكاري ، من هم مي خواهم بكارم ، خدا هم به هر دوتاي ما امر كرده ، هر دو  كاشتند ، از حضرت حوا جو شد ، از حضرت آدم گندم شد و اينكه حضرت علي ( ع ) مي فرمايد ، لاَن ّ اصل الشعير من الحنطه معنايش اينست ، حالا مي شود اينرا درست كرد ؟ گفتم روايت ضعيف السند است الّا اينكه خدا آورده كه حوا بكارد ، و حضرت آدم بگويد  نكار ، حضرت آدم چطور با خدا مخالفت مي كند ؟ بگويد تو نكار من مي كارم و تو چه كاره اي و تو بايد زير دست باشي ، او هم بگويد تو كي هستي ؟ خدا به من گفته بكار من هم مي كارم ، حالا كاشتند ، اين جو شد و آن گندم ، چطور ؟ بگوئيم خدا اين كار را كرد ، با اينها نمي شود فقه درست بكنيم ، روايت ضعيف السندي كه نمي دانيم چيست و مجمل است ، آنوقت خواه ناخواه آن روايت هم كه « لاَنّ اصل الشعير من الحنطه » معنايش مجمل است و نمي دانيم يعني چه ، آن روايت مستدرك را كه نمي شود درستش كرد لذا حضرت فرمودند گندم و جو مثلي است پس نمي شود يك قفيز بدهيم و 2 قفيز بگيريم ، حالا چرا ؟ « لاّن اصل الشعير الحنطه » نمي دانيم معنايش چيست . وقتي ندانستيم معنايش چيست بايد بگوئيم عرفاً جو را غير گندم و گندم را غير جو مي دانند و طوري نيست و اينها با هم مثلي نيستند . گندم با گندم نمي شود ، جو با جو نمي شود . جو با گندم اشكالي ندارد . ديگر خواه ناخواه اين قاعده اي هم كه فقها درست كردند كه گفتند ما علت يابي مي كنيم از اين ، مي گوئيم « لانّ اصل الشعير من الحنطه » هر كجا اصل و فرعي باشد ، اينها مثلي هستند ، پس روغن و شير مثلي هستند . شير و ماست مثلي هستند . حالا اگر فقها اينطور فرموده اند كه جو و گندم نمي شود ، براي اينكه اصل جو از گندم است چرا ؟ براي اين روايت ، آنوقت آمدند و گفتند كه ماست و پنير هم نمي شود ، پنير و كشك هم نمي شود ، روغن و شير هم نمي شود ، چرا ؟ براي اينكه اصل همه اينها شير است . عرفاً خيلي زور است . بنابراين ما بايد مثلي را از عرف بگيريم ، هر جا مي گويد مثل است ما هم بگوئيم مثل است ، هر جا مي گويد مثل نيست ما هم بگوئيم طوري نيست لذا مثلاً در شير و فروعاتش ، همه . فرع و اصلش 2 چيزند . يعني شير و ماست ، شير و كشك ، شير و روغن و حالا كه همه اينها اصلش شير است اما همه اينها با آن شير تفاوت دارند و هر كدام هم با هم تفاوت دارند . شير با شير نمي شود ، كشك با كشك نمي شود ، مثلي است . روغن با روغن نمي شود مثلي است ، حتي روغن گاو با روغن گوسفند نمي شود ، براي اينكه مثلي است و عجب اينجاست كه فقها مي گويند گوشت گاو با گوشت گوسفند طوري نيست براي اينكه اينها مثلي نيست ، اما روغن با شير نمي شود براي اينكه اينها مثلي اند در حاليكه عرف از نظر گوشت اينها را مثلي مي داند ، گوشت بز و گوشت ميش . لذا مي شود يك امر عرفي ، هر كجا عرف بگويد مثل ٍ، ما هم مي گوئيم مثل ، هر كجا عرف نمي گويد مثل ، ما هم مي گوئيم نه حالا اگر جايي شك كرديم مثل همين گوشت گوسفند و گوشت گاو و گوشت شتر ، آيا اينها مثلي اند يا نه ؟ آيا اينها مثلي اند يا نه ؟ شك كرديم ، خُب مثل همه جا كه در موضوعات مورد شك واقع مي شود ما موضوعات را از عرف مي گيريم ، و يك موارد يقيني دارد ، يك موارد مشكوك دارد ، همه موضوعات اينطوري است ، موارد مشكوك پيدا مي شود ، وقتي مورد مشكوك را نمي دانيم گوشت گاو ، با گوشت گوسفند آيا اينها مثلي اند يا  نه ؟ خُب مي گوئيم اصل اينست كه مثلي نيستند . به اين معنا نمي دانيم مثلي اند يا نه ، حكم ربا دارد يا نه ، مي گوئيم حكم ربا ندارد . براي اينكه « ثبت العرش ثم انقش » اول موضوع را درست كنيم بگوئيم « هذا مثليان » ، ثم حكم را بار كنيم . « ثبوت شي لشي » فعلاً ثبوت مثبتٌ اليه است ، موضوع اول بايد محرز شود تا موضوع محرز نشود ، حكم نيست در ما نحن فيه هم نمي دانيم موضوع مثل در اينجا هست يا نه ؟ مورد مشكوك است ، حكم نيست . بخواهيم بگوئيم هست ، تمسك به عام در شبهه مصداقيه ، خود عام است آنكه در روايت آمده ، اينكه مثليان ربا دارند و حرام است ، اما حالا اين گوشت گوسفند با گوشت گاو را نمي دانم مثلي هست يا نه . عرف هم نمي داند مثلي هست يا نه وقتي ندانست حكم ربا نيست و اينكه مرحوم آقاي بجنوردي مي گويند تمسك به عام مي كنيم و آن قاعده حرمت ربا . به ايشان عرض مي كنيم آقا نه . شما اول موضوع را درست كن بعد حكم ربا را بياور و در ما نحن فيه ما نمي دانيم آيا موضوع هست يا نه ؟ وقتي ندانستيم حكم هم نيست . ديگر نوبت به اصل مي رسد ، نمي دانم گوشت گوسفند به گوشت گاو ، يك كيلو به 2 كيلو آيا رباست يا نه ؟ « كل شيءٍ لك حلال » و امثال اينها مي گويد طوري نيست ، قاعده حل . حالا مي شود بگوئيم شير گاو با شير گوسفند مثلي اند ، همانجا هم همينطور است .

        بله فرق مي كند اما عرفاً مثلي است يا نه ؟ و ما گفتيم كه يك امر عرفي است ، هر كجا عرف بگويد مثلي است ، ما هم مي گوئيم ، هر كجا بگويد نه  ( ما هم ) مي گوئيم ( نه ) . هر كجا شك بكند مي گوئيم برائت . مثل روغن گاو و روغن گوسفند ، يك چيز است ديگر ، شير گاو و شير گوسفند خاصيتهايش خيلي فرق مي كند ، اما عرفاً اينها مثلي اند ديگر اما جو و گندم ، مثلي نيستند . روغن و كشك ، كشك با ماست همه اينها معلوم است مه مثلي نيستند . در حاليكه اصلش از شيرند . لذا اين روايت شريف كه « لاَنّ اصل الشعير من الحنطه » مجمل است و معنايش را نمي فهميم ، بعد هم مجمل است از اين جهت كه هر چه اصلش چيزي باشد و فرعش مثلي باشد ، اينرا قبول نداريم ، خيلي چيزها مثل شير و فروعاتش ، كه شير اصل است ، فروعات فرعند . حالا ما بخواهيم بگوئيم همه اينها مثلي اند ، زور است ديگر ، فقها هم گفتند . اما همه اينها را نمي شود گفت ، يعني عرفيت ندارد ، بله مثل اصل مسأله كه يك تعبد است ، اگر اينجا هم به راستي يك روايت صحيح السند ظاهر الدلاله داشتيم كه جو و گندم مثلي اند ، ( مي گفتيم ) چشم . اما نداريم، آنكه روايت هست اينست كه اولاً كلمه « لايصلح » است كه بعد درباره اش صحبت مي كنيم اصلاً جنس را ثمن قرار دادن لايصلح ، مثل اينكه شارع مقدس مي خواسته اينطور باشد ، ثمن هيچوقت جنس واقع نشود ، لذا احتمال قوي دارد كه لايصلح معنايش اينطور باشد .

        خُب اين راجع به مثلي .

        اما راجع به مكيل و موزون كه اختلاف بيشتر شده است . ( راجع به مسأله قبل ) عرض مي كنم كه از روايت هم كه ايشان ( يكي از حضار در جلسه ) اصرا مي كند كه عام بگيريم و بگوئيم مورد مجمل است اما اصل كبري مجمل نيست مي گوئيم خيلي خوب مجمل نيست حالا در عرف بيا ، آيا ماست و شير را 2 چيز مي داند يا يك چيز ؟ مقداري بيشتر ، آيا ماست و كشك را 2 چيز مي داند يا يك چيز ؟ آيا روغن را با ماست 2 چيز مي داند يا يك چيز ؟ در حاليكه اصل همه آنها شير است . نمي شود درستش كرد  ديگر . لذا بايد اينطور بگوئيم كه اين مثلي كه در روايات ما آمده يك معناي عرفي است در عرف ببين چه چيزي را مثلي مي گويد و چه چيزي را غير مثلي مي گويد ، هر كجا گفت مثلي ، حكم را بار كن و بگو ربا ، هر كجا هم مي گويد نه ، حكم را بار نكن . هر كجا هم شك داري ، اصل را جاري كن، اصل « كل شي لك حلال » هذا كله راجع به مثلي ، اما را جع به مكيل و موزون كه بايد يكي مثلي باشد يكي هم مكيل و موزون باشد . گفتم در مكيل و موزون اختلاف زيادي هست ما مدعي هستيم مكيل و موزون هم يك امر عرفي است ، مثلاً الآن با 10 سال قبل ، 10 سال قبل نان مكيل و موزون   بود ، اما الآن نان عددي است ، خُب وقتي نان عددي است ، مكيل و موزون نيست ، تخم مرغ قبلاً عددي بود ، بعد مكيل شد ، اگر الآن عددي است خوب مي گوئيم مكيل و موزون نيست و حتي در عرف مردم ، در اين ده يك چيزي مكيل و موزون است ، در آن ده اين مكيل و موزون نيست ، خوب آن ده را كه مكيل و موزون نيست مي گوئيم يك حكمي دارد ، اين ده هم كه مي گوئيم مكيل و موزون است حكم خودش را دارد . باز به اين بر مي گردد كه مكيل و موزون يك امر عرفي است و به قول حضرت امام ، زمان و مكان ، 2 عنصر تعيين كننده در فقه ما هستند ، همينجا مي آيند ، زمانها و مكانها ربا درست مي كنند ، نه اينكه ربا درست مي كنند ، مكيل و موزون درست مي كنند ، حكم ربا مي آيد . مكيل و موزون درست نمي كند ، حكم ربا نمي آيد . ما بايد اول موضوع درست كنيم سپس حكم را بياوريم حكم الي يوم القيامه است . اما موضوع را بايد از عرف بگيريم ، تغيير زمان و مكان پيدا مي كند ، در مكاني حكم حرام است ، در مكاني ديگر حكم آن حلال است .

        حالا چون اين، مقداري حرف دارد و زياد هم اختلاف روي آن هست و حتي ادعاي اجماع شده كه مكيل و موزون زمان پيغمبر (ملاك است) روي اين (مطلب) فكر كنيد ببينيم يعني چه ؟

    وصلي الله علي محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365