اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم . بسم
الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
بحث این بود که قاعدهای درست کردند بنام
قاعده الزعیم غارم و این لفظ، لفظی ازالفاظ بعیده است و میشد لغت بهتری جای این
گذاشت که بجای الزعیم غارم بگوئید المتعهد لشی یجب وفا بالتعهده و همین معنای
الزعیم غارم را میدهد برای اینکه زعیم در اینجا یعنی کفیل، یعنی متعهد، غارم هم یعنی
ضامن حالا چرا این لفظ آمده؟ دیروز گفتم برای اینکه در حجه الوداع پیغمبراکرم
اینطور فرموده الزعیم غارم اینها میخواستند تأسی کنند به قول رسول الله (ص) لذا
اسم قاعده را گذاشتند الزعیم غارم، بجای اینکه بگوئید قاعده التعهد لشی یجب الوفا
و به، گفتند الزعیم غارم یا میشد موجزتر از این بگوئیم المتعهد ضامن، خیلی بهتر
از اینست که بگوئیم الزعیم غارم ولی همین است، مرادشان اینست که المتعهد ضامن الا
اینکه وقتی میخواستند این المتعهد ضامن را مصداق برایش تعیین کنند 3 مصداق برایش
تعیین کردند، یکی ضمان و یکی کفالت و یکی حواله و 3 کتاب فقه را هم اینجا آوردند
فرع زائد بر اصل ، کتاب ضمان، کتاب کفالت و کتاب حواله.
دیروز عرض میکردم این اشکالاتی دارد. یک
اشکالش اینست المتعهد ضامن منحصر به این 3 تا نیست هر تعهدی ضمانت آور است ما
نداریم تعهدی را که ضمان آور نباشد حتی آنجا که وعده را که من میگویم لازم الوفا
و آقایان میگویند مستحب است همان جا هم ضمانآور است الا اینکه ادای ضمان مستحب
است نه واجب - به قول آنها- ولی شما یک جا پیدا کنید که تعهد باشد ولی ضمان نباشد
حتی مثلاً در شروط ابتدائیه آنها نمیگویند تعهد نیست، نمیگویند ضمانآور نیست،
میگویند بیشتر در شرط اینکه ضمن عقد باشد ادلهای اقامه میکنند که ادلهشان
ناتمام است. اما یک جا پیدا کنیم و بگوئیم المتعهد لیس بضمان نداریم چنین چیزی
دیگر لذا این بحث ما که پیغمبر اکرم فرمودند الزعیم غارم فقط ضمان و حواله و کفالت
نیست هر تعهدی حتی پدر به پسر، روایت داریم تعهدی که به بچه میدهید عمل کنید.
حالا شما بگوئید مستحب است من نمیدانم مستحب است یا نه هر تعهدی به زنتان دادید
عمل کنید، حالا اینکه مشهور شده که مرد آنست که روی چشمش پینه داشته باشد، روی
زانویش هم پینه، زن میگوید بکن، بگوید چشم، نکند، بگوید چرا نکردی؟ دست بزند روی
زانویش و بگوید اه یادم رفت، اینها حرفهای عوامانه است زن هر تعهدی به مرد داد
باید عمل کند، مرد هم هر تعهدی به خانمش داد باید عمل کند اینکه بعضی ها گفتند نه
حتی گفتند مستحب است که عمل نکند، اینها را من نمیدانم از کجاست لذا هم شروط
ابتدائی را میگیرد و بیائید در عقود، همه عقود را میگیرد، پیغمبر اکرم که
فرمودند الزعیم غارم، المتعهد ضامن معنایش اینست که عقد را که بستی دیگر معنا
ندارد که به آن عمل نکنی. هم بجای المومنون عند شروطهم هست، هم بجای اوفوا
بالعقود. المتعهد ضامن، یا به قول پیغمبراکرم که فرمودند الغریم ضامن اما حالا
شروط را نمیگیرد و آنکه تعهد رویش نیست ضامن نیست از همین جهت هم در عاریه مضمونه
میگوئیم ضامن است در همین امانت میگوئیم ضامنی، اگر تعهد رویش باشد روی امانت که
تعهد نیست پول را گذاشت پیش من تعهد نکردم که حفظ کنم، خب چون امانت است باید حفظ
کنم و اگر تفریط کردم ضامن هستم، اگر دزد برد من تعهد نکردم، خب ضامن نیستم.
خب حالا تمسک کردند به ادله اربعه اینطور که
ما جلو آمدیم دیگر نوبت به این چیزها نمیرسد برای اینکه میگوئیم که الزعیم غارم
مرادف با اوفوا بالعقود است مرادف با المومنون عند شروطهم است دیگر خیلی نوبت به
اینها نمیرسد اما نمیدانم چه شده، اینها را تکرار میکنم تا شاید چیزی از شما
استفاده کنیم شما باید بگوئید چرا اینها الزعیم غارم را مختص به ضمانت ، کفالت و
حواله دانستند؟ آنوقت رفتند و برای دلیل فکر میکنند به همینها که برای دلیل فکر
میکنند میگوئیم آیا ضمانت دلیل دارد؟ میگوید آری، میگوئیم الزعیم غارم دلیلش
همان باب ضمانت است، آن روایاتی که در باب ضمان است، آن روایاتی که در باب کفالت
است، آن روایاتی که در باب حواله است. آن روایتها را اینجا بیاور و بگو الزعیم
غارم و یدل علیه آن روایتی که راجع به ضمان هست، راجع به کفالت هست و راجع به
حواله هست. لذا جدای از آنها ما بخواهیم بحث کنیم معنا ندارد، برای اینکه بحث کلی
و مصداق است شما خودتان همینطوری که بزرگان منجمله آقای بجنوردی جلو آمدند الزعیم
غارم یدل علیه علت الاربعه بعد میفرمایند
این الزعیم یعنی ضامن علی ثلاثه اقسام، یکی ضمان یکی کفالت و یکی حواله آنوقت وارد
کتاب ضمان میشوند و 10 -8 روایت برای باب ضمان میآورند خب همان رویات مصداق است
وقتی مصداق در روایت داشتیم، کلی را روایت داریم.
علی کل حال مستقلاً برای اینجا ادله اربعه
آوردند و گفتند اما کتاب این جملهای که حضرت یوسف گفته جمله اینست که " ولم
جاء به حمل بئیر و انا به زعیم " هر کسی صواع ملک را بیاورد یک بار گندم میدهم،
ضامن هم هستم. گفتند زعیم در اینجا یعنی ضامن و مفروغ عنه گرفته شده که این باید
یک بار گندم را بدهد این همان جعاله است دیگر اگر تمسک به جعاله میکنند باید کتاب
جعاله را هم اینجا بیاورند متأسفانه تمسک به دلیل جعاله میکنند و ضمان، برای
حواله، برای کفالت. اما روی عرض ما که درست است، استدلال خوب است برای اینکه
المتعهد ضامن اینجا تعهد کرده، ضمان است باید یک بار گندم را بدهد. و مفروغ عنه
گرفته شده که این ضامن است، حالا نمیدانم این جمله مال حضرت یوسف باشد یا نه مال
اطرافیان باشد اما علی کل حال در قرآن شریف مفروغ عنه گرفته شده که المتعهد ضامن و
اینجا آقای بجنوردی برای مطلق الزعیم غارم آوردند و این مسلم جعاله است و حکومت و
غیر حکومت ندارد، حضرت یوسف گفتند یا از طرف حضرت یوسف گفته شده که من ضامن هستم
یعنی حکومت ضامن است. اصلاً جعاله همین است چه مال خودش، چه مال حکومت، چه مال
غیر، اینها فرقی نمیکند اگر کسی گفت هر کسی ماشینم را پیدا کرد 1 میلیون میدهم
دیگر حالا از کجا میدهد؟ از هر کجا میخواهد بدهد، مسلم است این ضمان آور است و
اگر ماشین را پیدا کرد باید 1 میلیون را بدهد، از هر کجا میخواهد بدهد کسی میگوید
اگر ماشینم را پیدا کردی 1 میلیون میدهم، یکی دیگر(میگوید) اگر ماشین آقا را
پیدا کردی 1 میلیون میدهم، باز هم جعاله است، ضمان است اما باز هم جعاله است،
الزعیم غارم که این ضمان گاهی مربوط به مال است، گاهی مربوط به حق است، گاهی مربوط
به شرط است و ضمان خیلی مصداق دارد دیگر. اینکه آقای بجنوردی در اینجا میگویند
ضمان مربوط به مال است، بطور مجمل میفرمایند و الا ضمانت خیلی مصداق دارد؛ گاهی
مربوط به مال است، گاهی مربوط به حق است. در خانه نشسته و بیرون نمیرود، میخواهند
اثاثیهاش را بیرون بریزند شما میروی و ضامن میشوی میگوئی یک هفته به او مهلت
بده اگر بیرون نرفت من بیرونش میکنم. این کفالت است در حالیکه قتل نیست اما نفس
است میگوید بیرونش میکنم. مال را اجاره نداده، میگوید بیرونش کن، میخواهد
بیرونش کند(دیگری) میگوید بیرونش نکن، اگر تا یک هفته نداد من میدهم و همینطور
تا به آخر.
گاهی مربوط به شرط است، شرط کرده عمل نمیکند،
(دیگری) میگوید یک هفته مهلت بده اگر به شرط عمل نکرد من جبران خسارت میکنم. علی
کل حال دلالت آیه خیلی خوب است، حتی حجیتش مفروغ عنه گرفته شده اما از باب جعاله
است نه از باب ضمانت. ما میگوئیم نه، از باب جعاله هم نه جعاله مصداقش است،
الزعیم غارم و این هم که میگوید انا زعیم، من ضامن هستم که یک بار شتر گندم را
بدهم، این دیگر از همان الزعیم غارم است که یک مصداقش جعاله است که این آیه شریفه
مربوط به جعاله است. در جعاله زعیم است و از باب ضمان است دیگر، اصلاً جعاله از
باب ضمان است اما کتابی برایش درست شده برای اینکه احکام خاص خودش را دارد. این
حرف ماست که میگوئیم این ضمانت و حواله و کفالت من باب مصداق است. الزعیم غارم
مصادیق فراوان دارد؛ حتی همه معاملات بمعنی الاخص را میگیرد. بیع و اجاره و همه
معاملات بمعنی الاخص را میگیرد منجمله جعاله را.
اما روایت، روایت زیاد هست، مرحوم صاحب وسایل
این روایات را در جلد 13 وسایل ابواب ضمان، باب 1 روایت 1 در آنجا 8-7 روایت نقل
میکند،یکی از روایات همین جملهای است که از پیغمبر اکرم نقل شده که الزعیم غارم
و این را میگویند و درست هم میگویند که(در الزعیم غارم) تواتر لفظی نداریم، خیلی
کم است این تواترها که هست معمولاً تواتر معنوی است یعنی الفاظ مختلفه یک معنا را
گفتند، آن معنا یقینی شده، به این تواتر معنوی میگویند. تواتر اجمالی که مرحوم
آخوند در کفایه درست کردند اینکه مثلاً 10
روایت صحیح السند ظاهر الدلاله داریم و میفهیمم که یکی یقیناً از امام
صادر شده اما تواتر لفظی، لفظ از معصوم وارد شده باشد خیلی کم است. میگویند
الزعیم غارم از آن الفاظ است، میگویند الاعمال بالنیات از آن الفاظ است، ذیلش نه،
همین جمله الاعمال بالنیات. در فقه ما هم داریم، خیلی هم داریم. اما به نسبت تواتر
معنوی و به نسبت تواتر اجمالی 1 درصد هم نیست و خیلی کم است.
علی کل حال این روایت ولو اینکه ضعیف السند
است اما این ضعف سند مثل تواترهاست که تواتر یعنی ضعیف السند دیگر، فلان چیز تواتر
معنوی دارد یا تواتر لفظی دارد، یعنی سند ضعیف است اما از بس متراکم شده، یقینی
شده که سندها ضعیف اما مدلول یقینی، تراکم الفاظ و تراکم روایات موجب یقین شده.
بنابراین از نظر روایت هم، همین روایت بس است دیگر.
از نظر اجماع هم، معلوم
است مسئله پیش اصحاب مسلم است، حتی اصحاب برایش کتاب نوشتند و در کتاب تمسک به
الزعیم غارم کردند در کتاب جعاله تمسک به الزعیم غارم کردند، در کتاب حواله تمسک
به الزعیم غارم کردند، کتاب کفاله (هم) تمسک به الزعیم غارم کردند و المتعهد ضامن.
باب شروط درست کردند و تمسک کردند به الزعیم غارم، المتعهد ضامن. همه اینها خوب
است، قرآن است روایت است، تواتر لفظی است و اجماع بدیهی در فقه عامه و خاصه است
اما دلیل چهارم همه را ضعیف میکند، دلیل چهارم چیست؟ عقل ماست، بنای عقلاست، عقلا
روی این کلمه المتعهد ضامن قانون و سیره دارند و مثل حجیت خبر واحد است بالاتر،
خبر واحد دلیلش چیست که حجت است؟ سیره عقلا، لذا اگر یادتان باشد مرحوم آخوند در
کفایه خیلی عالی میفرماید که ما روایت داریم درست میکنند و میگویند داریم، میگویند
اجماع داریم، اجماع در فقه درست میکنند و میگویند داریم، میگویند اجماع متدینین
داریم، میگویند بله داریم و درست است بعد میگویند اجماع عقلا داریم، همه برمیگردند
به همین اجماع عقلا پس خبر واحد از راه بنای عقلا حجت است و اما اینکه آیه داریم،
امضای آن سیره است، روایت داریم امضای آن سیره است، اجماع داریم، امضای آن سیره
است، ما نحن فیه هم همین است در مسئله سیره روی این جمله المتعهد ضامن است، این را
قرآن امضاء میکند، روایت امضا میکند، اجماع امضاء میکند پس الزعیم غارم دلیلش
خیلی محکم است و هو بناء العقلا یعنی آنجا که امضاست مسلم در مقام تشریع حکم است،
در مقام امضاست و هیچ کجا نمیتوانید اطلاق گیری کنید و اگر شما یکجا توانستید از
روایات خبر واحد اطلاق گیری کنید خیلی افاده دادهاید.
خب این بحث تا اینجا، و
بحث تمام شد یعنی قاعده الزعیم غارم تمام شد 13 صفحه به بالاتر مرحوم آقای بحنوردی
تمام شد حالا اگر میخواهید ما کتاب ضمان بخوانیم، یا کتاب کفالت بخوانیم یا کتاب
حواله یا جعاله بخوانیم، دیگر کم کم برسد به آنجا که کتاب بیع بخوانیم، کتاب اجاره
بخوانیم آنوقت باید فروعات را بگوئیم و الا این مربوط به قواعد فقهیه نیست، مربوط
به تفریع فروع است بنابراین بحثش را دیگر نمیکنیم و بحث فردایمان راجع به شفعه،
آنهم مثل همین است، یک کتاب در فقه داریم بنام کتاب شفعه، حالا این الشفعه فی کل
شی یک قاعده نیست یک روایت است ویک کتاب است اما حالا اینجا آوردند بنام الشفعه فی
کل شی. درباره این روایت 3-2 روز بحث بکنیم. انشاءالله.
وصلی الله علی
محمد و آل محمد