بحث ما
به طور ناخودآگاه رسید به بحث قضا وقدر.به بحث تسلیم ورضا در مقابل مقدرات
خدا.هفته گذشته عرض کردم تسلیم ورضا در مقابل مقدرات خدا 2قسم است چنانچه مقدرات
الهی هم منقسم می شود به 2قسم :تقدیراتی که مربوط به تکوین وعالم وجود است.مثل این
که یک انسان یک زندگی سالم دارد در این دنیا ،یک زندگی سالم تر دارد در آخرت
یاالعیاذبالله یک انسان شقاوتمند است زندگی ناسالم دارددر این دنیا وزندگی ناسالم
ترشقاوت تر دارد در آخرت .تقدیر الهی در سعادت ها ،در شقاوت ها.وقسم دوم تقدیر در
تشریع یعنی پروردگار عالم دینی فرستاده است قرآنی،پیامبری ائمه طاهرینی ما را ملزم
کرده است به احکام خدا عمل کنیم تسلیم در مقابل اوامر ونواهی خدا.تسلیم در مقدرات
خدا راجع به قسم اول کار مشکلی است که انسان راضی باشد به آنچه خدا می خواهد تا کم
کم برسد به یک مقامی که اراده او مندک در اراده خدا باشد<< و ما تشاعون الّا
عن یشاء الله>> مشکل تر تسلیم و رضا در مقابل اوامر خداست.تسلیم ورضا در
مقابل قوانین و احکام خدا.این از قسم اول خیلی مشکل تر است.انسان برسد به آنجا که
آنچه خدا فرموده است بکن صددرصد راضی باشد و با رضایت انجام دهد و آنچه خدا فرموده
است نکن ترک کند و با رضایت و خشنود ی ترک کند کاری است بسیار مشکل و انشاءالله
بعداً درباره اش صحبت می کنم و اگر یادتان باشد یک مقداری درباره اش صحبت کردم.بحث
هفته گذشته رسید به اینجا که گفتم تسلیم در برابر مقدرات خدا 2 قسم است:چنانچه مقدرات
خدا برای ما ها دو قسم است:قسم اول آن که اراده ما واعمال ما درآن دخالت
دارد.وخلاصه ی بحث هفته ی گذشته این شد که پروردگار عالم مقدر کرده است برای ما یک
زندگی سالم را پروردگار عالممقدر کرده است یک زندگی سالم تر را برای ما در آخرت به
واسطه اعمال ما و اراده ما.مقدر کرده است یک زندگی سالم تر را برای ما در آخرت به
واسطه اعمال ما واراده ما.یعنی مقدرات خدا دراین است که ما به واسطه اعمال خوبمان
یک زندگی سالم در این دنیا تهیه کنیم یک حیات طیبه وتقدیر الهی و اراده الهی بر
این تعلق گرفته است که ما به واسطه اعمالمان با اراده مان با اختیارمان یک زندگی
طیب تر ،سالم تر در آخرت تهیه کنیم.من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو من
فلنحینیهم حیاهً طیبه ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون.چنانچه پروردگار عالم
اراده اش ،تقدیرش این است که این انسان اگر با اعمال بدش با اراده اش آورد به سرش
شقاوت را یک زندگی ناسالم برای او موجود می شود زندگی ناسالم زندگی ،گره روی گره
زندگی مشکل برای کی؟ برای فاسق،برای فاجر برای آن کسی که در این دنیا بدی می کند
ظلم می کند تقدیر خدا چنین است پروردگار خدا تقدیر می کند که اگر کسی ظلم کند جهنم
رود این مقدر خداست برای انسانها.یک زندگی ناسالم در این دنیا یک زندگی ناسالم تر
در آخرت وآیاتش را هفته گذشته خواندم و فهمیدیم که تقدیر الهی برای مومن یک زندگی
سالم در این دنیا،یک زندگی سالم ترآخرت وتقدیر الهی برای فاسق یک زندگی ناسالم در
این دنیا ویک زندگی ناسالم تر در آخرت این یک قسم تقدیالهی است اما باید توجه به
مطلب هم داشته باشیم قسم دوم هم در مقدرات الهی هست.که ما باید در مقابل آن مقدرات
هم تسلیم باشیم وآن این است که گاهی مصلحت بنده اقتضا می کند که یک زندگی سالم
داشته باشد در این دنیا یک زندگی سالم تر داشته باشد در آخرت و توفیقش را خدا
عنایت کند.به طور ناخودآگاه این بیفتد در سعادت یک زندگی سالمی در این دنیا مقدر
ائ باشد.چنانکه گاهی مقدر الهی برای بنده این است که در این دنیا یک زندگی ناسالم
داشته باشد.یک زندگی پر از گره ،پر از مشکل مثلاً العیاذبالله دو تا بچه عقب مانده
برای این پیدا بشه این اراده این اعمال این دخالت در این کار نداشته وهر چه این
طرف و آن طرف می زند که یک زندگی سالم پیدا کند نمی شود.دختر دم بخت یکی پس از
دیگری دارد شوهر پیدا نمی شود گاهی فقر مقدر این.هرچه این طرف وآن طرف می زند این
فقر رفع نمی شود.گاهی چنین است.البته کم است در مقابل بحث هفته گذشته صدنود وپنج
مردم اگر زندگی ناسالم دارند تقصیر خود آنهاست .اعمال آنها گفتار وکردارآنها نیات
وکردار آنها ورذایل درونی آنها .برای آنها زندگی ناسالم آورده ولی گاهی راستی خوب
است یک آدمی است از نظر دل سلامت نفس دارد از نظر اعمال وکردار از نظر نیات وافکار
آدم سالمی است نماز می خواند خدمت به خلق خدا می کند دوست دارد برای همه خوب مقدر
باشد دوست دارد که زندگی خوب برای همه باشد لذا خودش صددرصد سالم است اما زندگی
ناسالم است صددرصد و خودش نکرده است.نه فسقش نه فجورش نه ندانم کاری اش نه تنبلی
اش نکرده است وشده است تسلیم در مقابل این طور تقدیری.خب معلوم است کاری است بسیار
مشکل وآنکه بحث ماست وآنکه همه باید تسلیم در مقابل این طور تقدیری باشند که کاری
است بسیار مشکل اما ارزنده اینجاست یعنی آن تقدیرات الهی که دست ما نیست اما برای ما
مقدر شده است اینجا باید از نظر عقلی مطلب را صاف کنیم تا بعد برسیم به جای دیگر
وآن این است آن کسی که مثلاًدوسه تا بچه عقب مانده پیدا کرده است آن کسی که در
تربیت کوشا بوده است اما رفیق بد دختر بد پسر بد به این داده است وبالاخره آن کسی
که زندگی برای او تنگ شده است به واسطه اموری که زندگی دست او نیست اصلاً وابداً
این باید بداند که پروردگار عالم ؛عالم به حال این است جاهل که نیست باید بدانیم
که خدا قادر است برای اینکه زندگی سالم به این بدهد، عاجز که نیست باید بدانیم خدا
از هفتاد پدر مهربان مهربانتر است این هم از باب مثال است واگر در روایت آمده خدا
از هفتاد پدر مهربان مهربانتر است یعنی نمی شود گفت خدا چقدر به ما مهربان است
مهربانی خدا چقدر با ما نمی شود گفت لذا در روایات آمده است ار هفتاد پدر مهربان
مهربان تر است اما بیش از اینها واین را هم مهمتر از هر سه بدانیم خدا حکیم است
وهر چه می کند بجا ست واگر پروردگار عالم حکیم نباشد خدا نیست وخدایی که حکیم
نباشد معلوم است این یک ممکن الوجود است نه واجب الوجود اگر خدا مهربان به ما
نباشد این خدا ظالم است و به درد خدایی تنمی خورد اگر خدا عاجز باشد برای رفع
مشکلات ما این خدا نیست چنانچه اگر خدا عالم به حال ما نباشد این خدا نیست خدا
یعنی عالم به حال ما خدا یعنی قادر به رفع مشکلات ما خدا یعنی حکیم به این معنا که
هر چه واقع می شود صددرصد مصلحت دارد،بی مصلحت نیست.خدا یعنی رحمان یعنی رحیم خوب
وقتی این مقدمات را درست کردیم عقل ما نتیجه می گیرد این بچه درست کردن برای این
آقا برای این خانم صددرصد مصلحت دارد.نمی فهمند نمی داند نمی تواند هضمش بکند اما
آن دلیل لم آن برهانی که بالاترین براهین در فلسفه بهش می گویند این بچه عقب مانده
صددرصد برای تو مصلحت دارد می گوید این زندگی مشکل که دست تو نبوده است گاهی انسان
را خود مشکل می کند برای خود بد اخلاق در خانه است،زنه ناسازگار است زبان دراز است
قهروست وبالاخره رذایل دارد خب زندگی در خانه مشکل می شود این تقصیر خودش است این
باید اخلاقش را عوض کند تا زندگی در خانه درست شود گاهی تنبل است گاهی لاابالی در
زندگی هست خب زندگی می شود لاابالی گاهی تربیت نمی کند دختر ناباب پسر ناباب پیدا
می کند خب این بحث ما نیست. بحث ما راجع به این است که مواظی تربیت است آدم با
فضائلی است آدم مومنی است امّا متأسفانه دختر بد پیدا کرده است . مثلاً به واسطه
رفیق بد . پسر لاابالی پیدا کرده است به واسطه ی محیط نا سالم و تقصیر این نیست .
این موارد . این مواردی که اصلاً ابداً مشکل ها دست انسان نیست باید بداند این
مشکل صد در صد مصلحت برای اوست والّا اگر مصلحت نباشد و مشکلی برای ما باشد
برگشتنش به این است که خدا حکیم نیست . برگشتنش به این است خدا حکیم است و عالم به
مشکل من نیست یا برگشتنش به این است خدا حکیم است عالم است اما تا در به دفع مشکل
من نیست . یا برگشتنش به این است که خدا حکیم عالم و قادر است اما رئوف نیست
مهربان نیست خب خدا که رئوف است عالم است قادر است حکیم است پس نتیجه این است که
این مشکل من صد در صد درست است و به جاست اگر غیر از این بود بدبختی بود. اگر این
دختر دم بخت شوهر پیدا می کرد نکبت بود بدبختی بود اگر این دختر اگر این پسر عقب
مانده نبود نکبت بود بدبختی بود. اما الانش صد در صد مصلحتی هست . قرآن شریف برای
این که ما این امر عقلی را هضمش کنیم ، هضم کردنش مشکل است باور کنیم به عبارت
دیگر راضی باشیم در مقابل مقدرات الهی تسلیم باشیم در مقدرات الهی که اگر تسلیم
نباشیم ایمان ما ناقص است که روایتش را هفته ی گذشته خواندم که اگر کسی در مقابل
مقدرات الهی تسلیم نباشه یک رکنی از ایمان را ندارد . امام صادق «سلام الله علیه»
فرمودند : «ارکان الالیمان الربعه : التوکل علی و التفریفوا الی الله و التسلیم
الی قدر الله و الرضا الی امر الله و یا اوامر الله» یعنی اگر کسی تسلیم در مقابل
مقدرات الهی نباشد ایمانش ناقص است این ایمانش ناقض است از تظر فللسفه برگشتش این
است که این خدا را حکیم نمی داند . عالم نمی داند قادر نمی داند و الا خدا را حکیم
بداند عالم و قادر و رئوف بداند نباید تسلیم در برابر مقدرات الهی نباشد باید
تسلیم باشد باید راضی باشد اون وضع فعلی که برای او جلو آمده و دست خودش ئ تقصیر خودش
نیست . قرآن برای اینکه این مطلب را در مغز ما جا بیندازد کم کم آن امر عقلی امر
یقینی شود امر احساساتی شود یعنی ما باور کنیم گاهی انسان می داند اما باور ندارد
باور دانشتن الا دانستن است دل ما یقین داشته باشد غیر از این است که ما بدانیم به
عبارت دیگر دانستنی ها غیر از یافتنی هاست . پروردگار عالم برای اینکه دانستنی های
ما را یافتنی بکند راجع به این مطلب در قرآن زیاد صحبت کرده است . گاهی می
فرماید:«و عصی عن تحبّوا شیئاً و هو کر لکم و عصی عن تکره شیئاً و هو کره لکم و
الله یعلم و انتم لاتعلمون» چه بسیار چیزهایی که شما دوست دارید اما صلاح شما نیست
برای شما بد است دوست داری ام برات بده چه بسیار چیزهایی که بدت می آید اما برای
تو خوب است ای انسان خدا می داند تو نمی دانی در آیه دیگر می فرماید:«عصی عن تکره
شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً» گاهی انسان از چیزی بدش می آید از بچه ی عقب
مانده بدش می آید قرآن می فرماید اما همین بچه عقب مانده برای تو خیر کثیر دارد
«عصی عن تکره شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً» مثال عوامانه اش این دختر عقب
منده . یک دختر دارد زیبا شیرین اما عقب مانده حالا اگر این دختر زیبا و شیرین
بزرگ شود ، درس بخواند اما کم کم عاشق یک جوانی بشود . کم کم عفتش را از دست بدهد
آبروی خودش تو را مادش را آبروی دو طائفه را ببرد این بهتر است یا این که عقب
مانده باشد و نتواند اصلاً درس بخواند و روی دست تو مانده باشد . کئام بهتر است؟
ما که نمی دانیم چه خبرهاست ما که نمی دانیم چه واقع می شود ، این آیه می فرماید
که راضی باش نگر چرا دختر عقب مانده پسر عقب مانده دارم؟ نگر چرا فقیرم اگر استی
فقیر نبودی اما خمس نمی دادی قرآن می گوید کسی که متموّل اس ت و خمس نمی دهد این
هم کافر است هم مشرک است هم وای بر این.«فویل للمشرکین الذین لایؤتون الزکوه و هم
بالاخره هم کافرون» حالا اگر فقیر باشی و این خطاب برای تو نباشد اما متمّول باشی
و این خطاب برای توباشد کدام بهتر است؟ اگر خدا نکرده متمول بودی پسر تو با مال تو
یک جنایتکار در بیاید ، یک خیانتکار در بیاید مال تو صرف مفاسد بشود مال تو صرف
شراب و عرق بشود صرف شب نشینی های آن چنانی بشود ، نبود این مال بهتر است یا بود؟
«و عصی عن تکره شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً» قرآن گاهی می فرماید خدا علیم
است قیر است خدا مهربان است خدا حکیم است این ها برای عقل ما خوب است ندا در قرآن
این جمله حکیم و رحیم و علیم و قدیر زیاد در قرآن تکرار شده است بیش از همه صفات
پروردگار چهار صفت است برای این که عقل ما باور کند عقل ما بداند خدا حکیم است خدا
عالم است خدا قادر است خدا رئوف است آنچه مقدر ما شده آنچه دست ما نیست اما برای
ما جلو آمده این طیق حکمت است طبق علم است طبق قدرت است طبق رأفت است اما دین مثال
ها که گفتم این آیات :«عصی عن تکره شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً» اینها
برای این است که آن امر عقلی جا بیفتد در مغز ما یعنی به عبارت دیگر دانستنی های
ما بشود یافتنی باور کردن این چیزها رابطه با خدا می خواهد «و اعبد ربک یأتیک
الیقین» اگر می خواهی یقین پیدا کنی به این گونه چیزها عبادت می خواهد اهمیت به
واجبات ، اهمیت به واجبات صد در صد مخصوصاً نماز برای همه حجاب برای خانم ها ،
اهمیت به مستحبات همه همه مخصوصاً نماز شب خواندن قرآن راز و نیاز با خدا خدمت به
خلق خدا اجتناب از گناه مخصوصاً حق الناس این ها این دانستنی های ما را یافتنی می
کند یعنی راستی باور می کنیم این زندگی که الان برای ما هست و هر چه خدا خدا هم می کنیم رفع نمی شود ،این
مصلحت دارد یک آیه ای در قرآن است آیه خیلی بالاست می فرماید «و یدعوا الانسان
بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولاً»این انسان گاهی دعا می کند اما این شر
است برایش و نمی داند که این دعا باید مستجاب نشود دعای شر می کند یعنی یک چیزی از
خدا می خواهد که اگر خدا به او بدهد شرش است بدبختب اش است . « و یدعوا الانسان
بالشر دعائه بالخیر و کان الانسان عجولاً » گاهی انسان از خدا شر می خواهد خب
معلوم است خدا نمی دهد دیگر نمی دهد مثل این که بچه ی دوساله ی شما از شما کارد
بخواهد خب نمی دهید بهش هر چه هم گریه کند برای این که می دانی کارد را می گیرد و
حداقل انگشتش را می برد چه رسد تو شکم خوش تا تو شکم کس دیگری بزند دو نفر را بکشد
نمی دهید بچه ی سرما خورده ، خربزه انگر می خواهد تو یخچال هست گریه می کند پای
یخچال ضجه می زند اما به او نمی دهید می خواهم این خربزه را بده دلم می خواهد شما
گاهی گریه هم می کنی اما بهش نمی دهید چرا برای این که این میوه برای این بچه بد
است اما حالا بچه می فهمد که این میوه برای او بد است نه گریه می کند هی می گوید
بده قرآن می فرماید گاهی انسان دعاها این جوری است که دعای بر شر می کند این قضیه حضرت
خضر و حضرت موسی یک قضیه بهرنجی است . از نظر فلسفه و عرفان گرچه به قول حضرت امام
این نابغه دهر در درسهای اخلاقی شون می فرمودند که تمام مسأله جبر و تفویض در این
چند تا آیه حل شده تمام مسائل قضا و قدر در این چند تا آیه حل شده تمام نکته های
صدر المتأهلین و شیخ الرئیس و خواجه نصیر الدین طوسی که در فلسفه گفته اند در این
چند آیه آمده شده و راستی این چند آیه خیلی مهم است . و برای اینکه آن دانستنی های
ما باور بشه خیلی عالی است اصل مطلب هم از متشابهات قرآن است . اصلاً حضرت موسی که
یک نبی اولوالعزم بود و چه جور این قضایا را نمی دانست و مکتب خاصی باید ببیند و
حضرت خضر که یک پیامبر شاگرد موسی است باید معلم بشود و بالاخره حضرت موسی یک
کسافرت طولانی بکند تا این که این درس را بگیرد خود این از متشابهات قرآن است . و
کاری هم باهاش نداریم و نمی شود حلش کرد مسأله رو لذا بزرگان می گویند که از طرف
پروردگار عالم بنا بود یک کلاس مخصوصی حضرت موسی ببیند علی کل حالٍ این ها را نمی
دانم و می دانم که این آیات از متشابهات قرآن است و حیف که نگذاشتند آن کسی که می
گوید من می توانم از کلمات حمعسق تمام حوادث را برای مردم بگویم تا روز قیامت نگذاشتند
آن قرآن را تفسیر کند برای ما. خدا لعنت کند ظلم را. و الّا اگر قرآن را داده
بودند دست مبیّنش ما الان نمی گفتیم مشابه دارد حالا این جا ملازم است یک کلاس
مخصوصی باشد حضرت موسی ببیند و اول هم حضرت خضر گفت که نمی توانی طاقت بیاوری که
معنایش این است انسان در مقابل مقدرات
الهی طاقت بیاره بسیار کم است بسیار کم است یک عنایت خاصی از رف خدا می خواهد
بالاخره حضرت موسی نباشد شاگردی کند حضرت موسی و حضرت خضر وترد کشتی شدند. مسافر
بودند اما حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد بنا کرد آب بیاید در کشتی حضرت موسی دادش
رفت بالا کشتی مردم را سوراخ کردی الان آب می آید در کشتی مسافرین غرق می شوند چرا
چنین کردی بالاخره کشتی سوراخ شده را کهنه توش انداختند بندش آوردند و کشتی او
بردند سحل مسافرها بالاخره سرگردان ماندند و کشتی چندین ساعت معتل شد کشتی درست شد
کشتی را سوار شدند و رسیدند به مقصد این یک . خب حالا حضرت موسی گفت کشتی را چرا
سوراخ کردی ؟ مهم تر از این وقتی آمدند آن طرف دریا چند تا بچه با هم بازی کردند .
حضرت خضر یکی از بچه ها را گرفت کشت . اِ «اقتل تنفساًزکیتاً بغیر نفسه» بچه ی
مردم را چرا کشتی ؟ گفت که آقا مگر بنا نشد حرف نزنی ؟ تا برات تفسیر کنم ؟ گفت که
چشم . بالاخره رسیدند به یک جایی وارد یک دهی شدند آن ده ناهار به این ها نداد از
ده بیرون آمدند یک دیواری آن بیرون بود حضرت خضر به حضرت موسی گفت ما باید این
دیوار را بکشیم . دیوار را خراب کردند دیوار را کشیدند خسته گرسنه کوبیده حضرت
موسی گفت من اگر به جای تو بودم پول می گرفتم تا حداقل یک ناهاری اون وقت حضرت خضر
گفت نگذاشتی تا تمام شود «هذا فراقی بینی و بینک» حالا بگذار برایت تفسیر کنم اما
اون کشتی را سوراخ کردن برای این بود اگر چند قدم دیگر جلو می رفت کشتی را ظالم
غصب می کرد و این کشتی مال بچه یتیمان بود، من دیدم این کشتی سوراخ شود و سه چهار
ساعت معتل شود بهتر از این است تا کشتی را غصب کنند و مال بچه یتیم ها را ظالم
ببرد خوب کاری بود یا نه ؟ گفت خب خوب کاری بود دیگر ، کشتی سوراخ کردن خوب کاری
بود گفت اما بچه را کشتم این بچه پدر و مادرش آدم های خوبی بودند اگر این بچه بزرگ
می شد هم خودش ناباب می شد هم پدر و مادرش رو ناباب می کرد ما چه بسیار دیدیم که
بیچاره بدبخت این پدر زحمت می کشه و این مادر خون جگر می خورد پسرش را دانشگاه
روانه می کنه وقتی پسره دانشگاهش تمام شد اول نق نقش راجع به اسلام اثر می گذارد
روی این پدر و مادر پدره خمس میدهد دیگر نمی گذارد پدر خمس بده . مادره نماز جماعت
می خونه مرید فلان آقا بود همه رو کاسه و کوزه ها رو میریزه به هم . هم خودش ناباب
هم پدر و مادر را ناباب می کنه چه بسیار مخصوصاً در وضع فعلی دیدم پدر و مادر انقلابی
عالی ناگهان پسره دختره از دانشگاه که آمدند بیرون خودش ضد انقلاب است پدر و مادر
رو هم ضد انقلابی می کنه حضرت خضر به موسی گفت این اگر بزرگ میشد هم خودش را کافر
بود هم پدر و مادر. خب ما این را کشتیم به جایش یک اولاد به اینها می دهیم خیلی
عالی . در روایات داریم پروردگار عالم یک دختر به این داد هفتاد پیغمبر از نسل این
دختر پیدا شد. حالا این بهتر نیست ؟ و اما آن دیواری هم که من کشیدم برای این بود
که یک مالی از یتیم ها که پدر و مادرشان آدم های خوبی بودند باید آن خوبی پدر و
مادر تأثیر در خوبی در سعادت اولاد بکنه این آیات الان کاری به نکته هایش ندارم
نکته های ظریفی دارد نکته های دقیقی دارد نسبت فعل را گاهی به خودش می دهد نسبت
فعل را گاهی به خدا می دهد نسبت فعل را گاهی به خود و خدا می دهد و به قول حضرت
امام مسأله جبر و تقویضی حل می شود و بالاخره این گونه مطالبی که بر حسب ظاهر است
مسأله ی قضا و قدر حل می شود و همچنین مسائل دیگری که از اسرار شیعه است مسءله
بلار ا حل می کند اما آنچه الان مورد بحث ماست این است که قرآن که قصه نمی خواهد
بگوید علاوه بر نکته ها قرآن شریف این اراده را دارد که دانستنی های ما را باور
یعنی رسوخی کند یافتنی کند ما بدانیم اگر کشتی ما سوراخ می شود و دست ما نیست صد
در صد به نفع ماست راضی باشیم در مشکلات اگر ما زندگی نا سالم داریم و دست ما نیست
دست تنبلی ما دست ندانم کاری ما دست گناه ما نیست دست بد اخلاقی ما نیست راضی
باشیم به مقدرات الهی اگر بچه ی عقب مانده داریم اگر جوان ما می میرد راضی باشیم
به مردن این جوان . نه راضی باشیم بگوئیم مرگ مصطفی از الطاف خفیّه ی خداست . این
ها که دروغ نیست این ها که ساده نیست مثل مرحوم آقای ملکی بگوئیم خدا عیدی به ما
داده است یعنی جوان عالم او جوان زیبای او از دنیا رفته می گوید خدا عیدی به ما
داده است اما زنها متوجه نیستند و این ها که رسیده اند به یک مقامی که باور کرده
اند آنچه در این جهان است صد در صد مصلحت استت نظام تام به قول صدر النتأهلین نظام
اتم به قول متین لینگ اون هم یک جمله ی قشنگی دارد می گوید اگر یک پشه ای در این
عالم یک بال زیادتر زند یا یک بال از ماشین خلقت کم کند عالم به این چنان مزمهل
خواهد شد . بارک الله با این جمله اش مرحوم صدر المتأهلین اسمش را می گذارند نظام
اتم . خوشا به حال آن کسانی که رسیده اند به این خانه شعر می گویند ، راستی رسیده
اند .می گویند:
یکی درد و یکی درمان پسندد یکی
وصل و یکی هجران پسندد
من از
درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
بحث
بعدمان راجع به تسلیم و رضا در مقابل اوامر خداست که آن از این تسلیم و رضا خیلی
مشکل تر اما ما برای همه مخصوصاً جوان ها خیلی لازم تر است.