أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم سيّد (رضواناللهتعاليعليه) در آخرِ مسألهی 19 ميفرمايند: «وإن تمكن بعد ذلك منها أتى بها»؛[1] اگر کسی نميتوانست کفاره بدهد و الان تمکّن پیدا کرده، بايد کفارهاش را بدهد. مثلاً کسي عمداً روزهی ماه مبارک رمضان را خورده است و بايد شصت روزه بگيرد، يا شصت مسکين را طعام بدهد و نميتوانسته، اما بعد از چند ماه- ظاهر عبارت روي چند سال است- تمکّن مالي پيدا کرده است. در جواني روزههايش را خورده و نميتوانسته کفاره بدهد، اما الان متمکن شده است. ميفرمايند: کفارهها ساقط نيست و بايد کفارههايش را بدهد.
عبارت خيلي نارسا و مجمل است. آيا مثلاً در آن زمان که نميتوانسته شصت روزه بگیرد، اما هیجده روزه را ميتوانسته است و آن هیجده روزه را نگرفته و يا ميتوانسته صدقه بدهد، اما نداده و الان توانايي دارد که شصت روزه بگيرد، يا شصت مسکين را طعام دهد، آيا هیجده روزه برايش واجب است، يا شصت روزه که اصل کار خصال کفارات است؟
اگر مطالعه کرده باشيد عبارت عروه اینها را ندارد. اول مسأله اين است: کسي که روزهی ماه رمضان را عمداً خورده باشد، بايد اگر ميتواند يک بنده آزاد کند، يا اینکه شصت مسکين طعام دهد، يا شصت روزه متتابعين بگيرد. بعد در وسط مسأله ميفرمايند: اگر نميتواند، هیجده روزه بگيرد؛ يا اگر نميتواند، به اندازهی امکان تصدّق بدهد و اگر نميتواند، استغفار کند. حال در ذيل اين دو عبارت ميفرمايد: «وإن تمكن بعد ذلك منها أتى بها»؛ اگر بعد از همهی اینها تمکّن پيدا کرد، بايد شصت روزه بگیرد و بندهای آزاد کند و شصت مسکين را طعام را بدهد.
باز ابهام دیگری که در مسأله هست، اين است که معناي «و إن تمکن بعد ذلک» چيست؟ يعني اگر هیجده روزه را گرفت، اما الان ميتواند شصت روزه بگيرد، آيا واجب است يا واجب نيست؟ عبارت ندارد که واجب نيست و ابهام دارد که بعد ذلک يعني چه و معناي و إن تمکمن بعد ذلک يعني هیجده روزه را گرفت و الان که ميتواند شصت روزه را بگيرد، يا قدرت صدقه داشت و صدقه را داد و الان بعد از دادن صدقه، تمکّن پیدا کرده که شصت مسکين را اطعام کند، آيا شصت مسکين را اطعام کند يا نه؟
محشين بر عروه هم عبارت را به همان اجمال مرحوم سيد گذاشته و رد شدهاند. مقررّين بر عروه هم اين حرفهايي که من میزنم، ندارند و در اصل مطلب حرف دارند که اگر کسي روزهی ماه مبارک رمضان را افطار کرد و خصال کفارات را نداشت و الان تمکّن پيدا کرد، يعني مثلاًدر پيري متمکّن شده و ميتواند شصت مسکين را طعام بدهد، يا شصت روزه بگيرد، آيا واجب است يا نه؟ مرحوم سيد ميگويند: واجب است؛ آنها هم ميگويند: واجب است. لذا عبارت مبهم و نارسا است.
ما مدّعي هستيم چيزي که بدلش آمد، تمام شد، پس چرا مبدل منه بيايد؟ مثلاً روزهی ماه رمضان را خورده بود و نتوانست شصت روزه بگرد، يا شصت مسکين طعام بدهد و تمکّن نداشت، اما تمکّن داشت که هیجده روزه بگيرد و آن هیجده روزه را گرفت و الان تمکن پیدا کرده که شصت روزه بگيرد، آيا واجب است يا نه؟ ميگوييم هیجده روزه بدل شصت روزه بود و وقتي بدل آمد، مبدل منه ساقط شد. يا کسی که چيزي نداشت و استغفار کرد، استغفار از گناهش يا استغفار از اینکه نتوانسته بدل را انجام بدهد و بالاخره استغفار کرد و الان متمکن شده است، چرا بايد شصت روزه بگيرد؟ در اينجا بدل آمده و مبدل منه ساقط شده است. شما بايد دليلي بياوريد که بگوید: بدل، مبدلٌ منه را ساقط نکرده است. کسی که هیجده روزه گرفته، به چه دليل بعد میگويند شصت روزه بگيرد.؟ اما مرحوم سيد ميفرمايند: با اینکه هیجده روزه را گرفته است، الان که دوباره تمکّن پيدا کرده، باید شصت روزه بگيرد، یا شصت نفر را اطعام کند.
قاعدهی کلي اين است که وقتي بدل بيايد، مبدلٌ منه ساقط ميشود و دليل حسابي ميخواهد که ما بگوييم: درحالي که بدل آمد، اگر بعد تمکّن به مبدلٌ منه پيدا کرد، بايد مبدلٌ منه بيايد. بعد اگر شک کرديم، برائت ميگويد: بدل آمد، پس مبدلٌ منه لازم نيست. هم قاعده ميگويد بدل به جاي مبدلٌ منه است و هم برائت ميگويد وقتي بدل آمد، بعد که تمکّن پيدا کرد، نميدانيم مبدلٌ منه برايش واجب است يا نه، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» جلو ميآيد.
در اين مسأله روايتي هست، این روايت را ميخوانيم تا ببينيم دلالتش چقدر است. ظاهراً مرحوم سيد و مقررّين عروه به اين روايت تمسک کردهاند.
روايت 3 از باب 6 از ابواب کفارات: موثقهی عمار: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الظِّهَارُ إِذَا عَجَزَ صَاحِبُهُ عَنِ الْكَفَّارَةِ فَلْيَسْتَغْفِرْ رَبَّهُ وَ يَنْوِي أَنْ لَا يَعُودَ قَبْلَ أَنْ يُوَاقِعَ ثُمَّ لْيُوَاقِعْ وَ قَدْ أَجْزَأَ ذَلِكَ عَنْهُ مِنَ الْكَفَّارَةِ فَإِذَا وَجَدَ السَّبِيلَ إِلَى مَا يُكَفِّرُ يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ فَلْيُكَفِّرْ...»
مرحوم سيّد از اين روايت يک قاعدهی کلي فهميده و فرموده است: بدل آمده، اما بعد که تمکن بر مبدلٌمنه پيدا کرده است، بايد آن مبدلٌ منه را بياورد. بنابراين مثلاً اگر نميتوانسته روزه بگيرد و هیجده روزه گرفته، الان که ميتواند شصت روزه بگيرد، بايد شصت روزه بگيرد.
اما روايت اولاً: مربوط به ظهار است و ما بخواهيم در جاهاي ديگر بياوريم، خيلي مشکل است. ظهار نظير طلاق است، يعني در ظهار خيلي سخت گيري کردهاند. حالا ما بگوييم: روزهی ماه رمضان هم مثل ظهار است؛ اگر کسي به نحو ظهار زنش را طلاق داد، بايد یک بندهاي آزادکند، شصت روزه بگيرد و بايد شصت مسکين هم طعام بدهد. حال اين روايت در باب ظهار است و اگر اين نميتوانست و بعد تمکّن مالي پيدا کرد، حضرت فرمودهاند: الان که تمکّن پيدا کردهاي، مبدلٌ منه هست و بايد مبدلٌ منه را بياوري، ما به چه دليل از ظهار به ماه رمضان بياوريم؟
فرض اين است که در بدل، استغفار آخر کار بود و الان روايت اين است که: «إِذَا عَجَزَ صَاحِبُهُ عَنِ الْكَفَّارَةِ فَلْيَسْتَغْفِرْ رَبَّهُ»؛ رسيده به آنجا که بايد استغفار کند و استغفار کرد. بعد ميفرمايند: «فَإِذَا وَجَدَ السَّبِيلَ إِلَى مَا يُكَفِّرُ يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ فَلْيُكَفِّرْ»؛ اگر بعد ميتواند، کفاره جمع را بدهد. يعني اگر ميتواند بندهاي آزاد کند و شصت روزه بگيرد و شصت مسکين را طعام بدهد، بايد مبدلٌ منه بيايد و بدل فايده ندارد. بنابراين اگر ما بخواهيم از باب ظهار به کفارهی ماه مبارک رمضان بياييم، قياس است و بايد القاي خصوصيت کنيم و در اينجا القاي خصوصيت نميشود. اين اشکال اول است که چگونه میتوان روایت باب ظهار به باب کفارهی نذر، يا کفارهی روزهی اعتکاف و امثال اینها آورد؟
مرحوم سيد اين کار را کردند و مقررين بر عروه هم اسم آوردهاند و گفتهاند: ولو اینکه این روایت در باب ظهار است، اما مرادش هر کفارهی واجبي است و هرکسی کفارهای به ذمّهاش بوده است و نداشته و استغفار کرده، اين فايده ندارد و بايد کفارهی ظهار را به جا بياورد و القاي خصوصيت ميکنيم که اگر روزهی ماه مبارک رمضان را هم خورده، همين حکم ظهار را دارد.
اشکال دوم این است که این روایت معارض دارد. معارضش هم روايت 1 از باب 5 است.
روايت 1 از باب 5: صحيحه محمّد بن مسلم: «عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فِي حَدِيثِ الظِّهَارِ قَالَ: فَإِنْ صَامَ فَأَصَابَ مَالًا فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ.»
در ظهار ترتيب شرط است و اگر يادتان باشد، سابقاً مفصل صحبت کرديم که اول بايد بنده آزاد کند و اگر نميتواند، بايد شصت مسکين طعام بدهد و اگر نميتواند، دو ماه روزه بگيرد. حالا در اينجا ميفرمايند: اگر نمیتوانست روزه بگيرد و الان ميتواند روزه را بگيرد، واجب نيست و به همان که اول به جا آورده اکتفا کند. اشکال این است که این روایت در باب ظهار است و آنها به همين روايت ظهار تمسک کردهاند که ما گفتيم قياس است.
علي کل حالٍ روايت به خوبي دلالت دارد که وقتي بدل آمد، لازم نيست مبدلٌ به بيايد. حالا استغفار باشد، «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ»، اگر هم هیجده روزه باشد، «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» و اگر ترتيب باشد، مثلاً نتوانسته بنده آزاد کند، «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» و اگر هم تصدق بما امکن باشد، باز «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ». ما اول يک قاعدهی کلي درست کرديم و گفتيم: وقتي بدل بيايد، اگر بگوييم بعد باید مبدلٌ منه بيايد، وجهي ندارد. بدل آمد و کفاره به واسطهی بدل ساقط شد، حال مبدلٌ منه که شصت مسکين را طعام دادن و شصت روزه بوده، امکان پيدا کرده است، اما بدل آمده و اگر بخواهیم بگوييم: مبدلٌ منه را هم بياور، دليل ميخواهد.
اگر از روايت ظهار القاي خصوصيت کنيد، بعد از آن حرف در اين است که با اين معارض چه کنيم. معارض ميگويد: «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ»؛ يعني «فليمض الذي بالبدل». چنانچه يک اشکال به مرحوم سيد هست و آن این است که شما در باب خصال کفارات گفتيد: فعلاً که نميشود بنده آزاد کرد، به جاي بنده آزاد کردن، شصت روزه بگيرد و اگر نميتواند، شصت مسکين را طعام بدهد. [5] در اينجا هم اول مبدلٌ منه را نميتوانست بياورد و بدل را آورد، بعد که توانست مبدلٌ منه را بياورد، ميگوييد: بايد اين کار را بکند! بيني و بين الله، اگر ما باشيم و روايت، «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» يعني بدل را آوردي، پس «فَلْيُمْضِِِ» و در مانحن فيه هم بدل را آوردي و «فَلْيُمْضِِِ»، ولو بدل استغفار باشد.
لذا خيلي مشکل است که انسان اينگونه حکم روي گردن مردم بگذارد و بگويد: هیجده روزه گرفتهای، ولی الان که ميتواني شصت روزه بگيري، پس شصت روزه بگير. لاأقل از همهی اینها گذشتيم، نميدانيم «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيه أَمْ لَاِِ» ؟ «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» ميگويد: لا. ميگويد: بدل را آوردم، شارع مقدس ميگويد: بارک الله. مثلاً استغفار کرد و شارع مقدس گفت: چيزي به ذمّهات نيست. حالا که ميتواند شصت روزه بگيرد، شارع مقدس بگويد: استغفار هيچ و بايد شصت روزه بگيري، يا شصت اطعام بدهي، ميگوييم: گفتي فليستغفرالله و من استغفار کردم، حال به چه دليل ميفرماييد: استغفار هيچ و بايد شصت روزه بگيري و يا شصت اطعام بدهي؟
بعد هم به اين قاعدهاي که من گفتم عمل نکنيم. اگر بخواهيم روايات ظهار را بياوريم و شصت روزه روي گردن مردم بگذاريم و بگوييم: چون در باب ظهار، «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» نيست، بنابراين در اعتکاف، اگر اعتکافش را باطل کرد، چيزي نيست. مثلاً جواني رفت اعتکاف و اعتکافش را باطل کرد و نزد شما آمد و گفت: چيزي ندارم. شما ميگوييد: استغفار کن. حال اين جوان تمکّن پيدا کرد که شصت مسکين را طعام بدهد، وقتي نزد شما آمد، شما بگوييد: الان که ميتواني، شصت مسکين را طعام بده. آن وقت از شما ميپرسد: چرا شصت مسکين را طعام دهم و حال آنکه شما که از من گذشتيد، خدا هم از من گذشت؟ آن وقت شما بگوييد: چون شارع در باب ظهار نگذشته، پس درباب روزه اعتکاف هم نگذشته است. اين قياس است. يا بگوييم: «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» يعني ميخواهد ترتيب را بگويد و اگر ترتيب به هم خورد، دوباره به ترتيب بياورد و يا بگوييم: معناي «فَلْيُمْضِ الَّذِي ابْتَدَأَ فِيهِِ» يعني بدل را که آوردي، لازم نيست مبدلٌ منه را بياوري.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد