أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسأله 4: «یجوز السفر اختیاراً فی شهر رمضان بل و لو کان للفرار من الصوم کما مرّ. و أمّا غیره من الواجب المعیّن فالأقوی عدم جوازه إلّا مع الضروره کما أنّه لو کان مسافراً وجب علیه الإقامه لإتیانه مع الإمکان.»
نصف مسأله گفته شد و دربارهی آن صحبت شد و آن اين بود که مرحوم سيّد فرمودند: جايز است در ماه مبارک رمضان کسی بدون جهت و بدون عذر، حتی برای فراز از روزه مسافرت کند و اما فرار از روزه به واسطهی مسافرت، مکروه است. روزهخوری در مسافرت مکروه است و اما اگر روزهخوری نباشد و مثلاً عذری باشد، اين کراهت هم نيست. رواياتی هم داشتيم که روايات به خوبی دلالت داشت و يکی از آن روايتها اين بود:
روايت 1 از باب 3 از ابواب من يصحّ منه الصوم: روايت صحيحهی حلبی بود که حضرت در آن روايت فرمودند: «يُقِيمُ أَفْضَلُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ لَهُ حَاجَةٌ لَا بُدَّ لَهُ مِنَ الْخُرُوجِ فِيهَا أَوْ يَتَخَوَّفَ عَلَى مَالِهِ.»
معلوم است تا بشود نباید مسافرت کند؛ اما بالاخره مسافرت کردن برای روزه خوردن اشکال ندارد، حتی روايت میفرمايد: اگر عذری هم نداشته باشد- که اسمش را فرار از روزه میگذارند- اشکال ندارد، اما کراهت دارد. اين نصف مسألهی چهارم است.
نصف ديگر این مسأله که اختلاف بالايی دارد، اين است که اگر ماه رمضان نباشد، اما کسی روزهی واجب معیّنی داشته باشد، مثلاً نذر کرده روز پنجشنبه را روزه بگيرد، آيا میتواند روز پنجشنبه به مسافرت برود و از اين روزه فرار کند و روزهی نذر را نگيرد يا نه؟ يا مثلاً ده روزه از روزههای ماه مبارک رمضان را خورده و نگرفته و الان هم ده روز به ماه رمضان مانده است،که اين وقت مضيّق میشود و او بايد قضای روزههايش را بگيرد. حالا اگر مسافرت نکند، واجب است روزههایش را بگیرد و در اينکه کفاره دارد يا نه، اختلاف است و معمولاً میگويند: کفاره دارد و اما بالاخره حرام است که روزهها نگيرد. اما اگر روزهها را نگيرد و مسافرت کند، وقتی مسافرت کرد، بر او واجب میشود که روزههایش را بخورد. حال آيا میتواند مسافرت کند يا نه؟
مرحوم سيّد میفرمايند: نه، بايد مسافرت نکند و روزههايش را بگيرد. حتی مقداری بالاتر میفرمايند: اگر در مسافرت است، بايد قصد ده روز کند و روزههايش را بگيرد و اينکه بخواهد در مسافرت اين روزههای معیّن را بخورد، نمیتواند. اما متعرض نشدهاند که کفاره دارد يا نه. عبارت مرحوم سيد اين است: «و أمّا غیره من الواجب المعیّن فالأقوی عدم جوازه إلّا مع الضروره کما أنّه لو کان مسافراً وجب علیه الإقامه لإتیانه مع الإمکان.» حال اگر کسی بدون اینکه ضرورتی در کار باشد مسافرت کند، در اينجا کار حرامی کرده، اما در اينکه کفاره دارد يا نه، در اينجا چيزی نمیفرمايند.
اما ايشان در اينگونه چيزها اختلاف فتوا دارند؛ گاهی میفرمايند: کفاره مختص خوردن و آشاميدن و جماع است، گاهی میفرمايند: کفاره برای هر روزهی واجبی است که افطار کند، گاهی احتياط واجب و گاهی احتياط مستحب میکنند. اما در اينجا حرف کفاره را نمیزنند و فقط میفرمایند: اگر روزهی واجب معیّنی به ذمّهاش باشد، نمیتواند مسافرت کند و بايد روزههايش را بگيرد و اگر مسافرت کرد، بايد در مسافرت قصد ده روز کند و روزههای قضايش را بگيرد.
لذا راجع به اين مسألهی دوم اختلاف است که آيا اگر کسی روزهی واجب معیّنی به ذمّهاش باشد، میتواند برای فرار از روزه مسافرت کند يا نه؟
مرحوم سيّد در اينجا مثل میفرمايند: نه، اگر در مسافرت هم باشد، باید قصد ده روز کند و اگر در مسافرت نيست، حق مسافرت ندارد و بايد روزههايش را بگیرد.
ولی صاحب جواهر در نجات العباد- که این نجات العباد از صاحب جواهر است و حيف که تمام نيست؛ ولی کتاب مختصر و مفيدی است و بزرگانی مثل شيخ انصاری، ميرزای شيرازی و صدر اصفهانی بر آن حاشيه دارند- میفرمايند: میتواند مسافرت کند.
مثلاً کسی نذر کرده که روز پنجشنبه روزه بگيرد و الان حال ندارد و آن روز را مسافرت میکند و وقتی مسافرت کرد، نمیتواند روزه بگيرد و روزهی در مسافرت جايز نيست. يا در همين مثالی که زدم، در ماه رمضان دو سه روزه خورده است که بايد بعد ماه رمضان قضايش را فورا بگيرد، اما روزهها را نگرفت، تا آخر ماه شعبان که آن سه روز آخر، واجب معیّن يا واجب مضيّق میشود. مرحوم سيّد فرمودهاند: بايد مسافرت نکند. اما صاحب جواهر و مرحوم شيخ انصاری و مرحوم ميرزای بزرگ و مرحوم صدر اصفهانی گفتهاند: میتواند مسافرت کند.
دليل مرحوم سيّد اين است که میگويند: اين روزه واجب مضيّق و واجب معیّن است و وقتی واجب معیّن شد، بايد مسافرت نکند و روزهاش را بگيرد.
مرحوم صاحب جواهر و مرحوم ميرزای بزرگ و مرحوم شيخ انصاری هم حرف آقا را میزنند و میگويند: در ماه رمضان روزهی معیّن است و در ماه رمضان معیّناً بايد روزه بگيرد، اما اگر با مسافرت، از روزه فرار کرد، سه روزه به ذمّهاش هست. حال که ماه رمضان در راه است و اين روزه واجب معیّن شده، همينطور که در ماه رمضان میتواند مسافرت کند، در اينجا هم میتواند مسافرت کند.
اما مرحوم سيّد میفرمايند: آنجا هم اگر دليل نداشتيم، نمیگفتيم؛ اما برای ماه رمضان دليل هست و اگر شما بخواهيد از ماه رمضان به غير ماه رمضان برويد ، قياس است و دليل دلالت ندارد. بنابراين اصل اقتضاء میکند که واجب معیّن و واجب مضيّق را روزه بگيرد. لذا وقتی واجب مضیّق است، بايد مسافرت نکند. در ماه رمضانش دليل داريم و میتواند مسافرت کند و در غير ماه رمضانش دليل نداريم و بايد مسافرت نکند.
اين حرف مرحوم صاحب جواهر و مرحوم سيّد است. صاحب جواهر واجب معیّن را به واجب ماه رمضان قياس میکنند و میگويند: روزهی ماه رمضان هم واجب معیّن است و مسافرت درآن جایز است، پس در اینجا هم به طريق اولی میتواند مسافرت کند و روزه نگيرد. مرحوم سيّد هم میفرمايند: اين فحوايی که شما درست کرديد و اين قياسی که کرديد، دليل میخواهد. راجع به ماه مبارک رمضان دليل داريم و راجع به غير ماه رمضان دليل نداريم؛ بنابراين راجع به ماه رمضان میشود از روزه فرار کرد و روزه نگرفت، اما در واجب معیّن نمیشود. به عبارت ديگر دليل اين است که اگر روزه برايت واجب است، بايد روزه بگيری، مگر اينکه در ماه رمضان باشد که در اين موقع میتوانی مسافرت کني. حال روايت میگويد: اگر واجب معیّن بر ذمّهی تو است، بايد مسافرت نکنی؛ اما در ماه رمضان میتوانی مسافرت کني.
علی کل حال حرفها روی اين جمله میگردد که مرحوم سيد در عروه میفرمايند: قياس است، اما مرحوم صاحب جواهر در نجات العباد و مرحوم شيخ انصاری و مرحوم ميرزای بزرگ و مرحوم صدر اصفهانی که بر نجات العباد حاشيه دارند، میگويند: هر روزهی واجبی ولو واجب معیّن باشد ولو ماه رمضان باشد، باز میتوانی مسافرت کنی و روزه را نگيري.
بنابراين در واجب معیّن دليل میخواهیم که بگوید: میتوانی روزه را بخوري؛ در ماه رمضان دلیل داریم که میتوانی در مسافرت روزه را بخوری و اما در غير ماه رمضان، میخواهی واجب منجّز را زير پا بگذاری و دليل ندارد. روزه برايم واجب است و نمیتوانم مسافرت کنم و اگر برايم مهمان آمد، نمیتوانم روزه را از بين ببرم. هر اصلی در مقابل واجب منجّز بيايد، دليل واجب منجّز بر اصول عمليه مقدّم میشود. اصول عمليه آنجا است که دليل نباشد و اما اگر دليل باشد، مثل اینجا که «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ»[4] داریم، اگر بخواهيم اين دلیل را با اصل بزنيم، نمیشود. اگر بعد از اين آیه، آيهی نداشتيم، «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ» برای ما کار میکرد، الاّ اينکه آيهی شريفهی «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ»[5] آمده و آن را تخصیص زده است.
حرف ديگری هم هست که بزرگانی مثل مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای حکيم و بعضی از محشين ديگر، مثل حضرت امام و مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و غيره، فرمودهاند و آن این است که میگويند: اين واجب منّجزی که شما درست کرديد، قبول نداريم؛ اين شرط برای وجوب است، نه برای واجب.
اگر يادتان باشد، در اصول گفتهاند: واجب مشروط به دو قسم منقسم میشود: يکی آن که شرط برای وجوب است که به آن واجب منجّز تعليقی میگويند؛ مثل استطاعت برای حج که حج واجب است، اما وجوبش استطاعت میخواهد و استطاعت قيد برای وجوب است. لذا فرموده است: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»؛ به عبارت ديگر «يجب عليک ان کنت مستطيعا». به اين قيد وجوب میگويند. اما گاهی قيد واجب است؛ مثل «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» که اين وضو قيد واجب است، يعنی بايد آن را تحصيل کنيد. يعنی وقتی نماز آمد، اول بايد وضو بگيرید و تحصيل طهارت کنید و بعد از تحصيل طهارت، نماز بخوانيد. به اين شرط منجّز میگويند، يا میگويند: اين واجب مشروط است و قيد هم برای وجوب نيست، بلکه قيد برای واجب است.
در ما نحن فیه مسافرت قيد برای وجوب است؛ برای اينکه قرآن میفرمايد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ، فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ».[8] پس مثل «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» است. وقتی قيد وجوب شد، خواه ناخواه اگر نگذارم اين قيد موجود شود، خواه ناخواه واجب موجود نمیشود؛ برای اينکه روزه در مسافرت نمیشود و مثل اين است که واجب معیّن به ذمّهاش باشد و مريض شود.
مرحوم سيد اين قيد را دارند و در همين جا دو مرتبه «لعذر» را تکرار میکنند و میفرمايند: «یجوز السفر اختیاراً فی شهر رمضان بل و لو کان للفرار من الصوم کما مرّ. و أمّا غیره من الواجب المعیّن فالأقوی عدم جوازه إلّا مع الضروره کما أنّه لو کان مسافراً وجب علیه الإقامه لإتیانه مع الإمکان.» لذا هم «مع الامکان» و هم «الضرورة» را دومرتبه تکرار کردهاند.
اگر کسی واجب معیّن به ذمّه داشته باشد و مريض شود، نمیتواند روزه بگيرد. حتی شما فرموديد: اگر مريض باشد و روزه بگيرد، روزهاش باطل است. خود مرحوم سيد هم فرمودهاند: روزهاش باطل است و مثل کسی است که در مسافرت روزه بگيرد. حالا اگر براي کسی مسافرت پيش آمده و بايد به اين مسافرت برود، اما بگويد: حيف است که روزه نگيرم. ما گفتيم در روزهی مستحب میشود و در روزهی واجب نمیشود؛ زيرا قيد واجب است و نه قيد وجوب. اگر قيد وجوب باشد، تحصيل از من است و من يا تحصيل میکنم يا نمیکنم. اما اگر قيد واجب باشد، واجب است که تحصيل کنم و مخيّر نيستم به اينکه تحصيل کنم يا نه. قرآن میفرمايد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ، فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ».
بنابراين اينکه مرحوم صاحب جواهر و مرحوم شيخ انصاری و مرحوم ميرزای شيرازی و مرحوم صدر اصفهانی و خيلی از محشين عروه میگويند: فرقی ندارد که واجب معیّن باشد، يا واجب غيرمعیّن باشد، در هر حال میتواند مسافرت کند، میگوییم: فرقش اين است که اگر واجب غيرمعیّن باشد، گناه نکرده، اما اگر واجب معیّن باشد، زمينه را از بين برده و گناه کرده است. اما در وقتی مسافرت کرد، يا برای اينکه روزه نگيرد، خودش را مريض کرد، در اينجا گناه کرده، اما در حال مسافرت و در حال مرض نمیتواند روزه بگيرد. لذا اگر مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) فرموده بودند: «فالأقوی عدم جوازه تکليفاً»، آن وقت حرف خوبی میشد، اما ايشان قيد را روی واجب بردهاند، درحالی که قيد برای وجوب است.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد