أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث اخلاقي ما دربارۀ 10 آيه راجع به خلقت حضرت آدم بود. گفتم اين آيات يک محکماتي دارد که اين محکمات در قرآن زياد تکرار شده و در روايات اهل بيت هم به اندازۀ تواتر روي آن حرف زده شده است. از جمله محکمات اينکه اين انسان زمينه دارد تا برسد به آنجا که به جز خدا نداند و خليفة الله شود. و برسد به آنجا که «عبدى اطعنى حتى اجعلک مثلى فانّى اقول کن فیکون، فانت تقول کن فیکون». اين يکي از محکمات هفت ـ هشت ده آيه است.
اما يک متشابهاتي نيز دارد که بنا شد شما فکر کنيد و ببينيد ايا راجع به اين متشابهات چيزي به نظرتان ميرسد يا نه! واما خيلي هم اهميت ندارد.
آنچه خيلي اهميّت دارد، يک برداشتي از اين متشابهات داريم که اگر انسان در راه نيفتد... اگر به راه مستقيم بيفتد «رسد آنجا که به جز خدا نداند» و اما اگر نيفتد اين زمينه را کور ميکند و به جاي اينکه براق درست کند و عروج کند، روح او براي جسم او مرکب شود. آنگاه ميرسد به آنجا که در مقابل خدا، درحالي که يقين دارد که خدا هست و شهودي نيز هست، اما قد علم ميکند. آنگاه شيطان ميشود.
قرآن راجع به آدمها يعني به شيطانهاي انسي ميفرمايد در روز قيامت بعضيها اينگونهاند:
(يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا يَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ) «المجادلة، 18»
در روز قيامت ميشود با خدا حرف زد. در روز قيامت با خدا حرف ميزند و ميگويد خدايا! اين پروندهاي که اينها براي من درست کردند، دروغ است و تو اشتباه ميکني که ميخواهي مرا به جهنم ببري. خدايا! من آدم خوبي هستم و تو اشتباه ميکني.
قرآن ميفرمايد ببين چقدر دروغگو و منحرف هستند. از آيان اين هم استفاده ميشود که اگر ما در راه مستقيم بيفتيم، استکمال داريم تا خدا خدايي ميکند و توقف ممنوع است. براي اهل جهنم استکمال نيست و توقف هست و اما براي کساني که در راه استکمال هستند، توقف ممنوع است. به اين «سير من الحق الي الحق» ميگويند و دائماً در حرکت است و دائماً مورد نظر خداست.
آخر ارشاد يک روايت معراضيه نقل ميکند که روايت خوبي است و مکالمه خدا با پيغمبر اکرم است. در آن روايت آمده که يا احمد! يک بندگاني دارم که اينها در بهشت منغمر در عالم وحدت هستند به اندازهاي که بهشت از اينها گله ميکند. حورالعين و باغها و قصرها از اين گله ميکنند که خدايا! تو ما را براي اين خلق کردي و اين هيچ توجهي به ما ندارد. خطاب ميشود که بگذار بندۀ من در عالم وحدت منغمر در من باشد و من روزي 360 مرتبه به اينها نظر دارم و ميفرمايد در هر نظري مُلک و مِلک اينها را زياد ميکنم. آنگاه قضيه بهشت نيست. نه بهشت معمولي و نه بهشت عدن و نه بهشت رضوان و حتي مقام عنداللهي، بلکه در هر نظري سعۀ وجودي است، و اين غيرمتناهي است. (بما لا يتناهي عدةً و مدة ...)؛ لذا اگر در راه افتاد، او ميشود و اگر سقوط کرد، اين ميشود. از اين هفت ـ هشت ده ايه به خوبي ميتوانيم راجع به اينها استفاده کنيم.
و اما نميدانيم اين شيطان کيست! در جلسۀ قبل ميگفتم که معلوم ميشود که اين علم ندارد، براي اينکه حرفهاي او حرفهاي عوامانه است و يک طلبۀ معمولي هم اين حرفهاي عوامانه را نميزند. خدا ميگويد به آدم سجده کن و او ميگويد خدايا! من از نظر (فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ) البته به روح و نه به خاک.
شيطان از اينگونه حرفهاي عوامانه زياد دارد که هرکس ميتواند جوابش را بدهد. الاّ اينکه فخررازي شود، او هم يک آدم لجوج و عنودي شود و بگويد دنيا پشت به پشت يکديگر کند، نميتواند جواب بدهد و الاّ مسئلۀ جبر و تفريط و مسئلۀ قضا و قدر را شيعه تبعاً از ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» خيلي خوب حل کردند. اين شش اشکالي که شيطان به خدا کرده، همه از مسائل قضا و قدر است و مسئلۀ قضا و قدر را ما طلبهها حل کرديم. مرحوم خواجه و ابن سينا و صدرالمتألهين هم نداريم و به راستي اگر در روايات اهل بيت بيفتيم، مسئلۀ فضا و قدر فوقالعاده براي ما طلبهها حل است. قرآن ميفرمايد اين از جن است و جن هم از آتش است،لذا شيطان گفت خدايا تو مرا از آتش خلق کردي و اين را از خاک خلق کردي و من برتر هستم، پس بنابراين سجده نميکنم. حال اينکه اين از جن است، نميدانيم و نميدانيم چرا اين جن از ملک برتر شده است! اما اگر آدم لجوج شد، شيطان ميشود. اگر آدم لجوج شد، اين جرداق نصراني در اين کتاب الامام علي که انصافاً کتاب خوبي است، ميگويد بعضي اوقات انسان ولي خدا را در مسجد خدا و در خانۀ خدا قربة الي الله ميکُشد. از اين آيات خوب ميتوانيم اين را استفاده کنيم، مخصوصاً اينکه ابزار هم داشته باشد. ابزار هم علم است. آنگاه يک سگ درنده براي دين ميشود و سگ درنده براي دين مردم ميشود (...فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ...) «الأعراف، 176»؛ درحالي که قرآن ميگويد علم لدّني هم به او داديم. درحالي که خدا ميفرمايد مستجاب الدعوه هم بوده است. بلعم باعور، هم مستجاب الدعوه بوده و هم (لَآتَيْنَاهُمْ مِنْ لَدُنَّا...) «النساء، 67»؛ علم لدّني هم داشته و موجه حسابي هم بوده، اما با حضرت موسي لج کرد، لذا يک طايفه را برداشت تا به کوه طور برود و به حضرت موسي نفرين کند تا خدا حضرت موسي را بکشد. او ميدانست که اين کار نميشود اما خدا نکند که آدم لج کند. مخصوصاً اگر ابزار هم داشته باشد و ابزار، علم و رياست و شهرت است، آنگاه آن لجاجتها به اينجا ميرسد. مفسرين شأن و نزولش را گفتند و قرآن هم ميفرمايد: (وَ إِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هٰذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) «الأنفال، 32»، يعني يک مشت از مردم اينگونه هستند. يعني حاضر است به جهنم برود و يا خودش را بکشد اما پا روي حق بگذارد. تاريخ نويسان سني و شيعه هم ميگويند در قضيۀ غديرخم هيچ کس مخالفت نکرد و يک عرب جلو آمد و گفت آيا اين کار خودت بود يا کار خدا؟ پيغمبر فرمودند کار خدا بود. مرد عرب گفت اگر کار خداست، من نميتوانم ببينم و اگر کار توست من قبول ندارم. اگر کار خداست به خدا بگو يک سنگي روي سر من بيايد و مرا نابود کند. حضرت فرمودند از ميان مردم بيرون برو، آنگاه سنگ ميآيد و تو را نابود ميکند. بعد هم (سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ) «المعارج، 1». ما اگر لجباز شديم، با خدا لجبازي ميکنيم، اگر ما لجباز شديم و مخصوصاً اگر ابزار علمي و رياستي و ابزار وجههاي و پولي داشته باشيم، عالم را آتش ميزنيم. بعضي اوقات يک عالم بي عمل، يک دنيا را آتش ميزند که ضررش از شمربن ذي الجوشن هم بالاتر ميرود. از آيات به خوبي استفاده ميکنيم، اما نميدانم شيطان کيست! و نميدانم اينکه از جن است، يعني چه! و نميدانم آيا از آتش آفريده شده! اما آنچه ميدانم لجبازي شيطان، او را رساند به آنجا که حاضر شد دائماً بسوزد، اما باز دست از لجبازي خود برنميدارد. اگر شيطان گفته بود خدايا! غلط کردم، پروردگار عالم او را قبول ميکرد و نميشد که توبۀ او پذيرفته نشود. گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، اگر کسي به راستي توبه کند، توبۀ او قبول است. اما شيطان به جاي اينکه بگويد خدايا غلط کردم و اشتباه کردم، گفت خدايا تو به من مهلت بده تا روز قيامت و من تا ميتوانم جهنمي درست کنم.
خدا رحمت مرحوم آيت الله شهيد مطهري که در العدل خود يک جمله دارد و جملۀ خوبي است. ميفرمايند اين (اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هٰذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) «الأنفال، 32» را به گونهاي ديگر هم ميتوانست بگويد که خدايا اگر حق است، به من توفيق بده تا اين حق را قبول کنم. اين خيلي بهتر و رساتر است و خيلي با عاطفه و عقل جور در ميآيد. اما به جاي اينکه بگويد توفيق بده تا قبول کنم، ميگويد خدايا خذلان به من بده تا قبول نکنم. ما بايد خيلي به اين اخلاق که به قول بزرگان فقه الاکبر است، اهميت دهيم. اين مثال عوامانه که در بين اصفهانيهاست که به خاطر يک دستمال،قيصريه را به آتش ميکشاند؛ اين مثال کوچک است، بلکه بعضي اوقات براي اينکه يک جمله را به کرسي بنشاند، نظام را زير سؤال ميبرد بلکه بالاتر، دين را زير سؤال ميبرد و براي اينکه حرف خود را به کرسي بنشانند، حرف پيغمبر اکرم را خراب ميکنند.
مرگ بر لجباز، مرگ بر آن کسي که صفت رذيلهاي بر او حکمفرماست و آن صفت رذيله دائما به او سُک ميزند. آنگاه هرچه علمش بيشتر شود، خذلانش هم بيشتر ميشود.
يک بار گفتم که من نديدم و از آقاي بهجت نقل ميکنند و معلوم است که ايشان ديدند. ايشان ميگفتند يک دفعه حضرت عيسي تصميم گرفت يک آشتي بين خدا و شيطان دهد. به خدا گفت و خدا معلوم است که چه جوابي ميدهد. قبول ميکند و ميگويد شيطان بگويد غلط کردم و اشتباه کردم، درست ميشود. يعني توبه و انابه کند. حضرت عيسي خيلي خوشحال شد که ميخواست يک کار اساسي کند و خدا و شيطان را آشتي دهد. پيش شيطان آمد و گفت ميخواهم بين تو و خدا را اشتي دهم و خدا گفته است خيلي خوب، شيطان بگوي غلط کردم. شيطان عصباني شد و گفت بدکاري کردي. خدا بايد از من عرض خواهي کند و اگر خدا از من عرض خواهي کرد، من با خدا آشتي ميکنم و الاّ نه. مسلّم شما نظيرش را ديديد و من هم ديدم که شبانه روز از خدا گله دارد.
يک اهل دلي مثل باران گريه ميرد و ميگفت بيست سال رياضت کشيدم و ديشب به من گفتند تو دزدي و گفتند تو نعمتهاي خوب خدا را مربوط به خودت ميداني و آن بلاهايي که مربوط به خودت است، گردن خدا ميگذاري؛ پس تو دزد هستي. خدا به تو عقل و ايمان و سلامتي داده است و اينها را از خودت ميداني و اما مصائبي که خودمان براي خودمان ايجاد ميکنيم، گردن خدا ميگذاري.
به راستي چرا اينگونه است؟! چرا بايد برسيم به آنجا که جهنمي شويم؟! جهنم از خدا نيست بلکه ما خودمان تهيه ميکنيم.
طلبه و مدرس بر سر درس تا چهار ـ پنج غيبت و تهمت و شايعه بر اين طلبههاي دلپاک نکند، سير نميشود.
چرا غيبت در ميان ما مشهور است؟ مگر غيبت مرده خوري نيست؟!
من بارها به مردم ميگفتم که اي مردم! گناه نکنيد. گناه انسان رابه سقوط ميکشاند و بعد ميگفتم اي مردم!اي جوانها! اگر گناه ميکنيد مواظب باشيد که در سرازيري گناه واقع نشويد. مثل ماشين که اگر ترمزش ببُرد، معلوم است که به کجا ميرود.
بعد ميگفتم اي جوانها! اي مردم! گناه کن و عادت به گناه هم داشته باش، اما مواظب باش که گناه را توجيه نکني که اين ذنب بلايغفر است. براي اينکه اگر گناه را توجيه کند، نميتواند توبه کند و خودش را بد نميداند که بگويد «استغفرالله».
الان بايد به بعضي از طلبهها هم همين را گفت که غيبت نکن، اگر غيبت ميکني عادت نکن و براي جوانها و براي طلبهها نگو و اگر گفتي، خواهش ميکنم توجيه نکن. به قول مرحوم حاج شيخ که گفته بودند وقتي به بعضي از طلبهها ميگوييم غيبت نکن، تفسير ميکند و اگر قدري دنبال کنيم، تشويق ميکند.
خدايا! به حق آقا امام زمان که ما چه بخواهد و چه نخواهد، نوکر و سرباز اوييم. مرحوم آيت الله آقاي تبريزي گفته بودند آقا را ديدم و به آقا گفتم آقا از دست طلبهها راضي هستيد، آقا دو دست را به سينه زد و گفت اگر راضي نباشم، چه کنم.
آقا امام زمان ما را قبول دارد، خدايا به حق امام زمان با اين رأفت و رحمتش،همۀ ما را از خواب غفلت بيدار بفرما.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته