أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث ما دربارۀ این بود که هدایت در قرآن به سه معنا آمده است. یکی هدایت تکوینی، اینکه پروردگار عالم این عالم را خلق کرده است و نحوۀ خلقت را نیز به آنها یاد داده است. (قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)﴿طه، 50﴾
معنای دوم هدایت تشریعی است. رحمت واسعۀ پروردگار موجب شده است که در هر زمانی راهنما باشد. 124 هزار پیغمبر و چندین بر آن اوصیا و مخصوصاً چندین برابر، این روحانیت در زمان غیبت است و همۀ اینها از الطاف بزرگ خداست تا ما را به سوی سعادت راهنمایی کند. به این هدایت تشریعی میگوییم.
قسم سوم که بنا شد در این جلسه صحبت کنم، هدایت عنائیه است. پروردگار عالم به بعضی از بندههایش عنایت خاصی دارد که آن عنایت این بنده را به مقام بالایی میرساند که حتی بهشت برای او کوچک میشود. عمر او پربرکت میشود، نسل او پربرکت میشود، او در همین دنیا عاقبت بخیر میشود. به قول قرآن حیات طیب در این دنیا و حیات طیبتر در آخرت دارد.
مقدمات این هدایت عنائیه دست ماست و مائیم که باید مقدمات این هدایت عنائیه را فراهم کنیم و مقدماتش همان هدایت تشریعیه و تقید به ظواهر شرع است. خدا از گفتار و کردار و رفتار و دلمان راضی باشد. اگر خدا از دل ما و گفتار و کردار و رفتار ما راضی باشد، به واسطۀ آن هدایت عنائیه، ما را به مقامهای بالا میرساند.
آن هدایت تکوینی جبر است. هدایت تشریعی صد در صد اختیار است و هدایت عنائیه بین است و مقدماتش اختیار است و ایصال و وصولش جبر است. یعنی از طرف پروردگار عالم است، یعنی ما نمیتوانیم بگوییم مقام ایصال و وصول به ما بده اما مقدماتش در دست ماست. لذا این سه هدایت یعنی جبر و اختیار و بین بین آن هست و مخصوصاً ما طلبهها باید در صدد این باشیم که این عنایت خاص الهی شامل حال ما بشود و الاّ به جایی نمیرسیم، و الاّ آنچه از ما توقع هست، برآورده نمیشود. ما با دعاها و توسلها و با روابطمان با اهل بیت «سلاماللهعلیهم» و با تقید به ظواهر شرعمان، باید این هدایت عنائیه را از خدا بگیریم. اگر گرفتیم عمر ما پربرکت میشود و آنگاه میشود شیخ طوسی که شصت هفتاد سال در بحرانهای عجیبی زندگی کرده است اما راجع به علوم اسلامی کتابهای مهمی نوشته است. بحران و خفقان صد در صد، اما تلاش و کوشش و نبودن مانع برای ایشان صد در صد بود. شیخ طوسی در بغداد بوده که ریختند خانه و کتابخانه او را آتش زدند و خواستند او را بکشند و او فرار کرد و پیاده به نجف آمد و به مجرد اینکه به نجف رسید، حوزۀ نجف را تشکیل داد. معلوم است خدا هدایت عنائیه روی این نجف دارد، لذا هزار سال نجف، مراجع و مروج و مجتهد تحویل جامعه میدهد.
مرحوم حاج شیخ در قم جداً چنین بوده است. از زمانی که به دنیا آمد در مشقات و دردسرها بود و از نظر اقتصادی در فقر و فلاکت بود اما هدایت عنائیۀ امام حسین یعنی هدایت عنائیۀ خدا موجب شد حوزۀ قم را تشکیل داد و همۀ این آوازهها از اوست. به این هدایت عنائیه میگویند یعنی هدایتی که خدا عنایت میکند، و اما مقدماتش باید در دست ما باشد. ما باید با تلاش و کوشش صد درصد و جدی که ذرهای از عمر تلف نشود. عمر ما خیلی تلف میشود. خیلی کم پیدا میشود جوانی ما صد در صد مصرف شود. تقید به ظواهر شرع ما باید عالی باشد. موقع نماز یک تلاطم درونی داشته باشیم. ماه مبارک رمضان به راستی برای ما یک نعمت بزرگ باشد. خدمت به خلق خدا داشته باشیم، به هر اندازه که بتوانیم. خدمت به خلق خدا مختص متمکنین نیست بلکه هرکس به اندازه وسع و قدرتش، ولی مهم اجتناب از گناه است. نمیشود کسی عمامه بر سرش باشد و غیبت هم بکند. معلوم است هدایت عنائیه الهی ندارد و لذا یک عمر میلولد تا بمیرد و هیچ کاری هم نتوانسته انجام دهد. بعضی اوقات هدایت عنائیه نیست بلکه خذلان است. به عنوان مثال پایش لب گور است اما هنوز غیبت میکند و تهمت میزند. یا ریش او سفید شده و یک شهرت عوامانه هم پیدا کرده اما از این شهرت عوامانه استفادۀ سوء میکند. معلوم است که این خذلان است و معنایش هم (يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ) است و معنایش این نیست که خدا کسی را به سوی بدبختی پرتاب میکند بلکه دست عنایتش را از سر انسان برمیدارد و وقتی دست عنایت خدا از سر انسان برداشته باشد، آنگاه خواه ناخواه در دره سقوط است. و اگر دست عنایت خدا روی سرش باشد، کارهای عجیب و غریب و کارهای مفیدی به طور ناخودآگاه از او سر میزند.
علامه طباطبائی «رضواناللهتعالیعلیه» میگفتند در بازار نجف میرفتم و دیدم مرحوم اقای قاضی جلو است. دیدم به در مغازه سبزی فروشی رسیدند و میخواستند کاهو بخرند. دیدم کاهوها را زیر و رو میکند و کاهوهای بد را برمیدارد و کاهوهای خوب را برای سبزی فروش میگذارد و کاهوهای بد را وزن کرد و خرید و من رفتم سلام کردم و کاهو را از ایشان گرفتم و با هم رفتیم. آنگاه آقای قاضی علت را به من گفتند که من دیدم اگر کاهوهای سبزی فروش بماند خراب میشود و باید دور بریزد. اما من پرههای خوب را برمیدارم و کاهوی حسابی میشود، لذا کاهوی خوب را برای او بگذارم و کاهوی بد را خودم بردارم خیلی بهتر است. نمیتواند به میوه فروش خدمت کند اما تا این اندازه میتواند. مثلاً نمیتواند جلو غیبت را بگیرد اما خودش غیبت نمیکند و لاأقل از غیبت کردن بدش میآید. از شایعه پراکنی و تهمت زدن ناراحت میشود و تا این عنایت خاص خدا نباشد، انسان نمیتواند به جایی برسد و ما طلبهها نمیتوانیم به جایی برسیم. اگر میخواهیم عمرمان پربرکت باشد، اگر میخواهیم زندگی ما شیرین باشد، باید دست عنایت خدا روی سرمان باشد، آنگاه زندگی عالی و شیرین درمیآید و عمرمان پربرکت میشود و ناگهان میشود صاحب جواهر که یک دوره جواهر بنویسد و حوزهها از آن استفاده کنند. این به علت تقوا و عنایت خاص خداست، و این عنایت خاص خدا را همه لازم دارند. (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ) ﴿النحل، 97﴾؛ حیات طیب برای مؤمن واقعی در دنیا و در آخرت حیات طیبتر است. به راستی حرکت میکند و کم کم به طور ناخودآگاه به مقام وصول و مقام شهود میرسد (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ) ﴿الحجر، 99﴾؛ و خدا اسم او را از نظر مقام شهود در پیش خود میگذارد (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ ...) ﴿آلعمران، 18﴾. همینطور که پروردگار عالم خودش را مییابد و ملائکه مقرب خدا را مییابند، این نیز در زندگی خدا را مییابد. و این مقام شهود است و تقوا و کنترل زبان و کنترل چشم میخواهد و کنترل گوش میخواهد، مخصوصاً اجتناب از گناه. حال اهمیت به واجبات و اهمیت به مستحبات متوقف بر اجتناب از گناه است و الاّ اگر ما به واجبات هم اهمیت دهیم و به مستحبات هم اهمیت دهیم اما زبان ول و گوش ول و چشم ول باشیم، نمیشود مقام اطمینان پیدا شود. مقام اطمینان و مقام شهود و وصول، رسیدن به جایی که انسان عمرش پربرکت باشد و سرمشق برای دیگران شود، متوقف بر اهمیت به واجبات و اهمیت به مستحبات است، اما پایۀ آن اجتناب از گناه است.
صفوان میگوید چند نفر در خدمت امام باقر بودیم که پیرمرد عصازنان و قدخمیدهای آمد در مقام امام باقر نشست و گفت یابن رسول الله! من خدا را قبول دارم و پیغمبر و قرآن را قبول دارم و شما را قبول دارم. من شما اهل بیت را دوست دارم و این عقیدۀ من است. در عمل هم حرام شما را حرام و حلال شما را حلال میدانم، آیا من نجات دارم؟!
آقا امام باقر از این جمله خیلی خوشحال شدند و فرمودند من خدمت پدرم امام سجاد بودم و کسی خدمت امام سجاد آمد و همین را گرفت و امام سجاد فرمودند دل خوش دار که دم مرگ قبض روح میشویم و ما میآییم و روح تو را پیش خودمان میبریم.
صفوان میگوید این پیرمرد از ذوق و شوق غش کرد و امام باقر این پیرمرد را به هوش آوردند و وقتی به هوش آمد دستهایش را به بدن امام باقر مالید و تبرکاً به بدن خودش مالید و خداحافظی کرد و عصازنان با کمر خمیده میرفت. آقا امام باقر به او نگاه میکردند تا از خانه بیرون رفت. بعد رو کردند به ما و گفتند اگر کسی بهشتی میخواهد، به این نگاه کند. و ما این هدایت عنائیه را امام زمان میخواهیم اما مقدماتش صد درصد در دست ماست. مائیم که باید تقید به ظواهر شرع داشته باشیم، مائیم که باید برای دیگران خوب بخواهیم. جداً به جای غیبت از دیگران دفاع کنیم اما این کار را نمیکنیم. باید به جای غیبت، از دیگران تعریف کنیم. نگویید که نمیشود و ندارد. قضیه حضرت عیسی حرف خوبیست. حضرت عیسی با حواریین میرفتند که یک بزغاله گندیده بود و هرکس مذمت کرد و دماغش را گرفت و رد شد. حضرت عیسی با طمأنینه نگاهی به بزغاله کردند و گفتند چه دندانهای سفیدی دارد! معنایش اینست که ما باید از دیگران تعریف کنیم. ما باید احترام دیگران را به طور عالی داشته باشیم، ما باید به دیگران توهین نکنیم و بداخلاقی نداشته باشیم ولو با خانم و در خانه. ما باید غیبت و تهمت و شایعه نداشته باشیم، بلکه به جای آن تعریف و خدمت داشته باشیم و اگر نمیتوانیم خدمت کنیم، جداً به طلبهها یا به رفیقمان دعا کنیم. این بحث گذشته و امروز از این نظر خیلی خوب است که ما دعا کنیم. یک دعا در اینکه خدا عاقبتمان را بخیر کند به سه معنا. خدا عاقبتمان را بخیر کند به معنای اینکه ذلت بعد عزت پیدا نکنیم و در خانه بمانیم و نتوانیم از خانه بیرون بیاییم یا بدنمان فلج باشد و احتیاج به کسی پیدا کنیم. یا حال انحراف نداشته باشیم. بعضی اوقات اینگونه است که انسان یک عمر کار کرده و ناگهان به خاطر یک غیبت یا تهمت یا شایعهای خدا دست عنایت را از سرش برمیدارد و او حال انحراف پیدا میکند و ناگهان میرسد به آنجا که حال شک و شبهه راجع به تشیع پیدا میکند و میرسد به آنجا که تمایلی به سنی گری پیدا میکند. اینها فراوان است و ما خیلی باید مواظب باشیم. یک معنای «اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا» اینست که خدایا حال انحراف برایمان پیدا نشود. معنای سوم هم اینست که خدایا دم مرگ امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» از دست من راضی و خشنود باشد و مرا پیش خودش ببرد.
من تقاضا دارم این دعا را خیلی بخوانید که خدایا! عمر من پربرکت شود. ناگهان اینطور نشود که هفتاد هشتاد سال عمر در طلبگی و عمامه و ردا باشد و اما دست عنایت خدا روی سرمان نباشد. روی این خیلی باید دعا کرد، البته مقدماتش در دست خودمان است. یعنی مائیم که باید صد در صد تقید به ظواهر شرع داشته باشیم، مخصوصاً مستحبات خیلی کار میکند. اما عمده اجتناب از گناه است. آنگاه میرسد به آنجا که عمر او پربرکت میشود که بتواند یک نفر منحرف را در راه بیاورد که مثل اینست که جهان را زنده کرده باشد.
ما اگر تقید به ظواهر شرع داشته باشیم و به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی سرمان باشد خیلی میتوانیم کار کنیم و میتوانیم عالمی را آباد کنیم. چه بسیار دیده شده که یک آقا عالمی را زنده کرد در اثر هدایت عنائیه خدا.
تقاضا دارم هم برای خودتان و هم برای دیگران دعا کنید که کاری کنیم این هدایت سوم قرآن شامل حال ما شود و حیات طیب در این دنیا و حیات طیبتر در آخرت پیدا کنیم.
صلّي الله عليه محمّد وَ آل محمّد