أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
از قرآن به خوبی استفاده میشود که حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است. حسابی که پروردگار عالم روی ما طلبهها دارد غیر از حسابی است که روی بازاریها و عموم مردم دارد. راجع به این موضوع هم روایت دلالت دارد و هم قرآن دلالت دارد و هم یک امر عقلائی است. عقلاء نیز چنیناند. حسابی که برای خواص دارند برای عموم مردم ندارند. آن روایت مشهور «الحسن لکل احد حسن و منک احسن لمکانک منا، القبيح لکل احد قبيح و منک اقبح لمکانک منا»؛ امام صادق «سلاماللهعلیه» این روایت را برای کسی که خویشی حسبی و یک وابستگی دور با امام صادق «سلاماللهعلیه» داشته است که امام صادق «سلاماللهعلیه» خواستند رد شوند و دیدند این شخص درخانه منصور دوانیقی ایستاده و میخواهد جایزه بگیرد. آقا امام صادق چیزی به او دادند و این روایت را برایش خواندند: «الحسن لکل احد حسن و منک احسن لمکانک منا، القبيح لکل احد قبيح و منک اقبح لمکانک منا». مردم ایستادند که جایزه بگیرند اما تو منصوب به ما هستی و نباید این کارها را بکنی و حساب تو غیر از حساب عموم مردم است. لذا از مصادیق بارز روایت شریف، ما طلبهها هستیم. آن طلبهای که پایه یک است تا برسد به مرجع تقلید. و باز روایت داریم که در روز قیامت هفتاد گناه از جاهل امرزیده میشود قبل از اینکه یکی از عالم آمرزیده شود. سخت گیری که برای علما هست، برای عموم مردم نیست. نظیر این در روایات زیاد است. اما دو سه آیه هست که این آیات انصافاً کمرشکن است و خیلی باید این آیات را سرمشق خود قرار دهیم. یک آیه مربوط به حضرت یونس است.
حضرت یونس از نظر کار و از نظر علم معصوم است و پیغمبر خداست و خیلی بالاست و خیلی زحمت کشید اما نشد. و بالاخره قومش مستوجب عذاب شدند. حضرت یونس میدانست که عذاب میآید و به آنها گفته بود اما قبل از اینکه از خدا اجازه بگیرد، از میان قومش بیرون رفت تا عذاب او را نگیرد. در این کار کراهت و حرمتی نبود اما مقام شامخ یونس اجازه نمیداد بلکه باید با اجازه خدا باشد و خدا بگوید از میان قومت بیرون برو. همینطور که به حضرت نوح خطاب شد خودت و وابستههایت را بیرون روید و جبرئیل به حضرت نوح گفت و حضرت نوح بیرون رفت و آنگاه عذاب خدا آمد. حضرت یونس در کشتی آمد و نهنگی در جلو آمد و نمیدانم در کشتی چه کسی بود اما گفتند یک غلام فراری در بین ماست و این باید فدای کشتی شود. حضرت یونس گفت آن غلام گریزپا من هستم. بالاخره به این طرف و آن طرف زدند و خواستند واسطه شوند اما نشد و بالاخره قرآن میفرماید حضرت یونس را در شکم ماهی زندان کردیم. (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ) ﴿الأنبياء، 87﴾؛ خیال میکرد در این کار بیجا خبری نیست اما خیلی خبرها شد و با اراده حق 7 روز در شکم ماهی بود. معمولاً اگر ارادۀ حق نبود، حضرت یونس هضم شده بود ولی خدا او را در شکم ماهی نگاه داشت. اما قبل از اینکه خواستند او را در دریا بیندازند، خودش گفت من اشتباه کردم و من غلام گریزپا هستم. لذا ذکر یونسیه شروع شد. (أَنْ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّي کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). این ذکر یونسیه خیلی تأثیر عجیبی دارد برای رفع گرفتاریها و ارتفاع درجهها و برای رفع بلاها. و من تقاضا دارم این را ذکر خودتان قرار دهید. اهل میگویند 700 تا بگویید اما بیش از اینها هم میشود. میتوان در وقت بیکاری و نشستن و غیره ذکر را شروع کرد.
بالاخره با اراده خدا او را از شکم ماهی بیرون انداختند و او را در ساحل انداختند و درختی هم برای او روییده شد و تقریباً در آنجا مقداری قضیه درست شد و بعد برگشت و قومش را نجات داد. یک عالم یک قوم را از عذاب نجات داد. به راستی توبه و انابه کردند. و حضرت یونس مدتها تبلیغ میکرد و مرید حسابی هم پیدا کرده بود و چندین سال پیامبری کرد.
چیزی که کمرشکن است، اینجاست که در سوره والصافات میفرماید: (فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (الصافات، 143 و 144)؛ اگر توبه نکرده بود استحقاق این را داشت که تا روز قیامت در شکم ماهی زندانی باشد. کاری هم نکرده بود بلکه فقط از خدا اجازه نگرفته بود و حتی کارش مکروه هم نبود اما در پیش یونسها غلام گریزپا بود. و اما او را گرفتند و قرآن به ما طلبهها میگوید (فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ).
من دیدم بعضی اوقات یک جمله موجب میشود که ما یک نفر را منحرف کنیم. منحرف از دین و یا منحرف از روحانیت. روحانیت پیامبر تبلیغی هستند و همینطور که حضرت موسی وصی تبلیغی داشت، ما هم وصی تبلیغی پیغمبر هستیم. ما از اوصیا هستیم ما وصی تبلیغی هستیم و اوصیای زمان حضرت موسی هم وصی تبلیغی بودند. حال العیاذبالله اگر یک طلبه ابهت روحانیت را ببرد، گناهش خیلی بزرگ است. خدا خیلی به ما رحم و تلطف دارد و البته دست آقا امام زمان روی سرمان است. مرحوم آقای تبریزی گفته بودند خدمت آقا امام زمان رسیدم و گفتم آقا! طلبهها را دوست دارید. دو دست را به سینه زدند و گفتند چه کنم اگر دوست نداشته باشم. یعنی آقا امام زمان هم گله کرد و هم فهماند. گله کرد برای اینکه از دستشان ناراحتم اما حرفشان را زد و اینکه طلبهها را دوست دارم. آقا امام زمان حسابی ما طلبهها را دوست دارد. حال یک دفعه العیاذبالله با یک جمله خطاب شود که نمیآمرزمت.
روایتی در کافی هست که روایت عجیبی است و میفرماید بعضی اوقات یک گناه انجام میدهد و خطاب میشود که نمیآمرزمت و هرچه اینطرف و آنطرف بزند، نمیشود. بعضی اوقات هم با یک جمله خطاب میشود که آمرزیدمت، آنگاه چه توفیقها و سعادتهاست. طبق همان بحث هفته گذشته مورد هدایت خاص خدا میشود. ما خیلی باید مواظب زبانمان باشیم.
همین بی بند و باری در میان زنها که زن بی بند و بار در کوچه میآید و وضعش خیلی بد است و میآید برای اینکه مردم به او نگاه کنند و احتیاج به نگاه دارد. آرایش او برای همین است و بی بند و باری او برای همین است که به او نگاه کنند. اما اگر ما طلبهها به او نگاه کنیم، دردلش میگوید تو دیگر چرا! همین زن با این نکبتش به ما میگوید تو نکبتی. معلوم میشود همه حساب ما طلبهها را غیر از حساب عموم مردم میدانند. توقع ندارند ما غیبت کنیم، ابهت غیبت را در جلسه ببریم. و بالاخره باید یونس وار زندگی کنیم و باید توجه به این آیه (فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) داشته باشیم.
حضرت یوسف خیلی مظلوم است و خیلی کار کرده است و انصافاً استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی یک جمله دارند که خیلی شیرین است. در المیزان میفرمایند 26 اقتضاء برایش جلو آمد که گناه کند و با زلیخا زنا کند، که اگر یکی از آن 26 برای هرکسی جلو میآمد، بعید بود که بتواند بگذرد. اما حضرت یوسف فرار کرد و مهلکه نجات پیدا کرد. در آیه (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ ...) ﴿يوسف، 24﴾ که گفتند (بُرْهَانَ رَبِّهِ) یعنی عصمت، من قبول ندارم بلکه به راستی خودش را ساخته بود و مورد هدایت عنائیه واقع شد و نجات پیدا کرد. هرکس مورد هدایت عنائیه واقع شود، نجات پیدا میکند. حضرت یوسف هم مورد عنایت خدا بود پس بنابراین زنا نمیکند و به قول علامه طباطبائی اگر بیشت و شش هزار هم برایش جلو بیاید، باز گناه نمیکند.
آن جلسه کذایی نیز جلسه عجیبی بوده است و هر یک از زنها میگویند از من است و زلیخا میگفت این از من است و باید رام شود و بالاخره یک جلسه پر از شهوت بود. اما حضرت یوسف میگفت: (رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ ...) ﴿يوسف، 33﴾؛ خدایا زندان برای من خیلی آسانتر از این حرفهایی است که اینها میزنند. بالاخره در همه جا نمره بیست آورد.
اما در یک جا کاری کرد که به یوسف نخورد. در زندان در وقتی که آن دو رفیقش میخواستند آزاد شوند و خواب آنها را تعبیر کرد و به یکی از آنها گفت تو را میکشند و به یکی گفت تو ساقی عزیز مصر میشوی. در زمانی که میخواست آن رفیق آزاد شود، گفت به عزیز مصر بگو یک بیگناه در زندان است. آن دو نفر رفتند و جبرئیل آمد و گفت خدا تو را از دست برادرها نجات داد، خدا تو را از چاه نجات داد، خدا تو را از دست زلیخا نجات داد، خدا تو را از دست زنها نجات داد و خدا تو را تا الان حفظ کرده است؛ پس چرا الان متوسل به این شدی؟!
این گناه نبود و ترک اولی هم نبود اما به مقام شامخ یوسف نمیخورد.
حال چیزی که برای ما طلبهها کمرشکن است اینست که (... فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ) ﴿يوسف، 42﴾؛ هشت سال به خاطر این یک جمله در زندان ماند. برای اینکه حساب حضرت یوسف غیر از حساب برادرهایش است. برای اینکه حساب حضرت یوسف غیر حساب مردم است. بلکه برای او یک حساب خاصی در توحید افعالی باز میکنند. ما طلبهها در توحید افعالی حسابی خاصی داریم. توحید افعالی که همه باید داشته باشند، اما توحید افعالی ما طلبهها به راستی باید خیلی بالا باشد و هیچ چیز و هیچ کس در نظرمان نباشد جز خدا. آنگاه حتماً همه کارها درست میشود. مرحوم علامه مجلسی در جلد اول بحار راجع به علما صحبت میکند و روایت نقل میکند که خدا تضمین کرده است و خدا گفته است اگر طلبه، طلبه باشد من «من حیث لایحتسب» خرجش را میرسانم.
خدا به کرم زیر زمین خرج میدهد و شما تا به حال شنیدید که آهویی از بی آبی مرده باشد یا کرمی از گرسنگی مرده باشد؟!
انسان که یک قطره از دریاست و إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ ﴿الذاريات، 58﴾. همین روایت در بحار خیلی بالاست و خدا قسم خورده به عزت و جلالم که خرج طلبه را میرسانم. پس اگر نرسید بدانید که طلبه نیستیم، بدانید که توحید افعالی ما لنگ است، و ما طلبهها باید قطره از دریای یوسف و قطره از دریای اهل بیت «سلاماللهعلیهم» باشیم. توجه به این مطلب که حساب خواص پیش خدا و پیش اهل بیت و پیش همه مردم جداست.
یک طلبه به فاحشهای گفت چرا اینطور هستی؟ او هم جواب داد هرچه هستم من هستم اما آیا تو هستی یا نه! فاحشه جواب داد تو از خواصی و چون از خواص هستی، حسابی که روی تو میشود روی من نمیشود.
تقاضا دارم این جمله که حساب خواص غیر از حساب تمام مردم است، در نظر شما باشد.
صلّي الله عليه محمّد وَ آل محمّد