أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث جلسه قبل دربارۀ یک امر خیلی مهمی بود و ما طلبهها باید خیلی به این گونه مباحث اهمیت دهیم. بحث این بود که از نظر قرآن و از نظر روایات اهل بیت، بلکه از نظر عقلاء، بلکه از نظر مردم عادی، حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است. آن توقّعی که از خواص هست، آن توقّع از عموم مردم نیست. هم در احکام، هم در موضوعات و هم در عرفیات. و مصداق درست کنم، حساب ما طلبهها پیش خدا، در قرآن، پیش اهل بیت «سلاماللهعلیهم» در روایات، پیش عقلاء بلکه پیش مردم عادی حسابی که برای ما باز میکنند، غیر از حسابی است که برای دیگران باز میکنند. آن توقعی که از ما دارند، آن توقع را از افرادی عادی ندارند و قرآن روی این پافشاری دارد. معلوم میشود که خیلی مهم است و دو آیه در مسئله هست که این دو آیه به ما میگوید که حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است. یکی قضیه حضرت یونس بود و به اندازهای داغ است که در سوره والصافات میفرماید که اگر توبه نکرده بود، (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ)، (فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). توبه کرد و توبۀ او را قبول کردیم و الاّ استحقاق این را داشت که تا روز قیامت زندان با شکنجه و زندانی در شکم ماهی باشد. گناه که نکرده بود و حتی به عقیده من ترک اولی هم نکرده بود و ادب اقتضاء میکرد از خدا اجازه بگیرد و از میان قوم برود، اما بدون اینکه خدا بگوید برو، خودش رفت. در جلسه قبل میگفتم از قرآن میفهمیم وقتی میخواست عذاب برای ملتی بیاید، پروردگار عالم یا با واسطه و یا بدون واسطه خطاب میکرد که خود و زن و بچهات بروید تا عذاب بیاید یعنی پروردگار عالم اجازه میداد. فقط حضرت یونس این بی ادبی را کرد و الاّ ترک اولی هم نبود. نه مکروهی بود و نه حرامی بود. پس اینکه قرآن میفرماید: (فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) یعنی چه!
انسان مات میشود و انسان به راستی میترسد. حال اگر این آیه هم نبود، در داستان حضرت یونس که چندین جا در قرآن آمده، بالاخره حضرت یونس را هفت روز در شکم ماهی زندانی کردند. قرآن چندین جا این زندان را میگوید و در شکم ماهی «سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له» گفت. روی اینها خیلی باید فکر کرد. العیاذبالله یک دفعه ما موجب شویم اُبهت غیبت را از دل زنمان ببریم، و یک چیز عادی شود، گناهش خیلی بزرگ است. العیاذبالله زن و بچهمان را به روحانیت بدبین کنیم. طرز رفتارمان و طرز کردارمان در خانه به گونهای باشد که من دیدم بعضی از خانمها با کمال صراحت میگوید من تا زن این طلبه نشده بودم، علاقه خاص و احترام خاصی برای روحانیت قائل بودم اما الان چشم دیدن آنها را ندارم. اینکه چشم دیدن ندارم، گناهش خیلی بزرگ است. یکی اینکه ما پیامبرهای تبلیغی هستیم. باید ریشه یابی کنیم و ببینیم بداخلاقی این آقا، العیاذبالله بی موالاتی در گناه این آقا و اهمیت ندادن به واجبات و امثال اینها باشد.
یک دفعه سعد بن معاذ است و اگر با زنش بداخلاقی کند و توبه نکند فشار قبر دارد. قضیه پیغمبر اکرم همین بود که فرمود ملائکه برای تشییع جنازه او آمدند و خود پیغمبر اکرم در کفن و دفن او شرکت کردند و بعد پیغمبر فرمودند قبر چنان فشاری به او داد که استخوانهای سینه در هم شکسته شد. گفتند یا رسول الله! آدم خوبی بود. فرمود بله بهشتی هم هست. اما این اثر وضعی بداخلاقی فشار قبر دارد، و بعضی از ما طلبهها با زن و بچههایمان خوب نمیسازیم. مخصوصاً بچهایمان توقعاتی از ما دارند. یک شخصی به من میگفت یک طلبه به پسرش برگشت و سرش داد زد. پسر درحالی که کلاس دوم و سوم بود، اما به پدرش گفت تو طلبه هستی و داد زدن تو بر سر من از یک طلبه خیلی بعید است. ما باید با زن و بچهمان را طوری عمل کنیم، همینطور که امام صادق «سلاماللهعلیه» به طلبههایش میفرماید طلبههای من کاری کنید که سنّیها بگویند خدا رحمت کند امام صادق را، چه شاگردان خوبی تحویل جامعه داده است. همه اینها گفته شده است. در ایام عید مجبورید رفت و آمد کنید، رفت و آمدهای غلط. این کارهایی که در عید نوروز پیدا شده غلط است. به اسم دید و بازدید، چه گناهانی میکنند و به اسم تفریح چه تجمل گراییهایی میکنند. اقتصاد مملکت را در همین چند روز زمین میزنند. همه اینها غلط است. علی کل حالٍ این رفت و آمدها هست، شما باید مواظب باشید، همینطور که در مجالس عمومی غیبت میکنند و تهمت میزنند وشایعه پراکنی میکنند و بزرگان را تخریب میکنند و به آنها جسارت میکنند، لاأقل این در مقابل شما نباشد. ابهت شما محفوظ باشد. ما باید طوری عمل کنیم که ابهت نه تنها در پیش زن و بچه بلکه ابهت دینی در خانواده و قوم و خویش داشته باشیم. ابهت دینی از دو چیز پیدا میشود. یکی امام دوم میفرمایند از تقوا. «من أراد عزاً بلا عشیرة و هیبة بلا سلطنة فلیخرج من ذلّ معصیة الله الی عزّ طاعته»، اگر میخواهی در اجتماع با ابهت و با شخصیت باشی، اگر میخواهی در جامعه محبوب باشی، لباس ذلت معصیت را بکن و لباس عزت و اطاعت خدا را بپوش، آنگاه ابهتدار میشوی و به طور ناخودآگاه در میان قوم و خویش و در میان مردم، ابهت ناخودآگاهی پیدا میکنی و این به تجربه اثبات شده است.
راه دیگرش اینکه در جلسه بدانند که شما حاضر نیستید غیبت گوش کنید و شما حاضر نیستید همسو و هم گام با شایعه پراکنیها باشید، و متأسفانه در همه جلسات غیبت است. غیبتهای بزرگ و از گناهشان بزرگتر. این حرفها نود و پنج درصدش تهمت و پنج درصدش غیبت است. لذا خوبست که لاأقل ما تهمت نزنیم و الاّ وقتی بررسی کنیم، نود و پنج درصد حرفها تهمت است. وقتی واقعیت نداشت، تهمت میشود و اگر واقعیت داشته باشد، شکستن شخصیت مسلمان غیبت میشود. «ذکرک أخاک بمایکره» در روی او نتوانی بگویی، غیبت میشود و اگر بگویی بدش میآید و این غیبت میشود. تهمت هم اینکه واقعیت نداشته باشد. انصافاً ما طلبهها خیلی باید مواظب باشیم. خودمان که غیبت نکنیم و مردم و قوم و خویش که در اطراف ما نشستند، ابهت شما آنهارا بگیرد و بدانند که شما حاضر نیستید غیبت گوش کنید. حال اگر همسو و همگام شدیم، بحث من میشود. غیبت ما دوگانه میشود. یکی اینکه غیبت کردیم که گناه غیبت خیلی بزرگ است. روایت «اشدّ من الزنا» روایت صحیح السند است و فقها روی آن بحث میکنند. اما یک گناه بالاتر از این، اینکه ابهت غیبت را از دلها میبریم. قدری بالاتر ابهت روحانیت را از دلها میبریم. یعنی مردم به طور ناخودآگاه به خودشان میگویند اینها مثل ما هستند و معلوم میشود هم غیبت میکنند و هم از غیبت خوششان میآید.
حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» وقتی به اینجا میرسیدند، میفرمودند رابطهاش با خدا و با ولایت قطع میشود. اگر کسی کاری کند که ابهت گناه را از دلها ببرد، قطع رابطه با ولایت است و گناه در سرحد کفر است. لذا اگر بگویم حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است. ما باید حتی خلاف مروت هم نداشته باشیم. خیلی از فقها میگویند امام جماعت باید ملکه عدالت داشته باشد و وقتی میخواهند ملکه عدالت را معنا کنند، میگویند اهمیت به همه واجبات، اجتناب از گناه، چه صغیره و چه کبیره، و خلاف مروّت هم نداشته باشد و هرسه حالت باشد. «ملکة یقتدر بها علی اجتناب الذنوب».
مرادم اینکه معنای خلاف مروت اینست که گناه نیست اما شخصیت انسان را میکوبد. بعضی راه رفتنها، بعضی رانندگیها، بعضی صحبتها و شوخیها خلاف مروّت است.
فقها مثال میزنند به اینکه لباسی بپوشد که شأن او نباشد، میگویند این خلاف مروّت است. یا در بازار به گونهای راه رود که جلب نظر کند. شل و با دکمههای باز و داش منشی راه رفتن و امثال آن خلاف مروت است. ما باید تمیز باشیم و نشستن و راه رفتن ما متعارف باشد و علی کل حال ما باید جلب نظر دیگران را نکنیم. جلب نظری که شخصیت روحانیت را بکوبد و شخصیت روحانیت را در میان مردم کم کند. به همه اینها خلاف مروّت میگویند. حال اگر این خلاف مروت باشد و از عدالت بیفتد، در جلسه همسو و همگام شود با غیبت کنها و دروغگوها. با جلسات بی بند و بارها، با زن نامحرم خودی باشد یا غیرخودی، در میان مردم بگو و بخند، معلوم است که در این گناهان حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است و حسابی که برای ما باز است برای عموم مردم باز نیست. اینکه آیات را تکرار میکنم برای اینست که فوق العاده مهم است و اصلاً معنای اخلاق این نیست که شما چیزی بلد نیستید، بلکه معنای اخلاق یعنی گفتگو. کسی بگوید و شما توجه کامل داشته باشید و متأثر شوید. معنای اخلاق این نیست که شما چیزی بلد نباشید و من بگویم و شما یاد بگیرید. این بحث و درس و طلبگی میشود. اخلاق یعنی تکرار.
حضرت امام یک جمله راجع به قرآن دارد و جمله شیرین است. میفرماید اگر قرآن تکرار نداشت، نقص داشت. تکرار قرآن است که یک امتیاز برای قرآن میشود. اخلاق هم یعنی تکرار. این تلقینها و اذکار از همین باب است. مستحب است که انسان در روز هزار مرتبه بگوید لا اله الاّ الله. این هزار مرتبه تکرار و تلقین و رسوخ است. «تفکرالساعة خیر من عبادة السنه» که در چهل حدیث حضرت امام آمده «تفکرالساعة خیر من عبادة سبعین سنة». ماطلبهها شبانه روز یکساعت فکر کنیم که چه کسی هستیم و از کجا آمدیم و برای چه آمدیم و کجا میرویم. یک دفعه عوام مردم فکر میکنند و انها فکر بهشت را میکنند و اینکه از کجا آمدند و به کجا میروند.اما ما بیش از اینها فکر کنیم. اینکه برای چه طلبه شدیم و این نعمت بزرگی که خدا به ما داده، چقدر قدرش را میدانیم. اصلاً به این اهمیت میدهیم یا نمیدهیم. حساب ما طلبهها غیر از حساب عموم مردم است. حساب به این اندازه بالاست که (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضع سِنین)، بنا شد حضرت یوسف هشت سال در زندان بماند برای اینکه به کسی رو زده بود. کاری نکرده بود گناه هم نبود و ترک اولی هم نیست، بلکه توقع از حضرت یوسف غیر از این بود. به کسی که میخواست آزاد شود و در دربار ریاستی پیدا کند، گفت که بگو یک بی گناهی در زندان است. جبرئیل گفت چرا رو زدی! چه کسی تو را از دست برادرها آزاد کرد؟ خدا. چه کسی تو را از دست زلیخا نجات داد؟ خدا. چه کسی تو را از دست زنهای همه جانی نجات داد؟ خدا. حال اگر خدا نجات داد پس چرا به او گفتی که بگوید مرا از زندان نجات دهند. در این آیاتی که خواندم آنها متنبه میشوند و حسابی گریه و زاری میکنند مثل حضرت یونس که در شکم ماهی گفت «لا اله الاّ انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و به راستی خودش را ظالم به نفس حساب میکرد. حضرت یوسف هم برای همین (فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضع سِنین). این به ما میگوید که حساب ما غیر از حساب عموم مردم است. باید یوسف وار غلبه کنیم. یونس وار باید طلبه باشیم. داود وار باید طلبه باشیم. و معمولاً ما قدرطلبگی را نمیدانیم و اگر گناهی نداشته باشیم جز همین، برای ما بس است که قدر طلبگی را نمیدانیم و بعضی از ما پشیمانیم که چرا طلبه شدیم و به دنبال اینطرف و آنطرف هستیم که درس را رها کنیم و پولی به دست بیاوریم. عقیده من اینست که بالاترین گناه برای ما طلبهها همین است. ما کسی هستیم که (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) ﴿الأحزاب، 39﴾؛ ما پیامبر زمان غیبت هستیم. به این پیامبر تبلیغی میگویند. همه پیامبرها این پیامبر تبلیغی را داشتند. حضرت لوط ازطرف حضرت ابراهیم، پیامبر تبلیغی بود. او رسول بود و او هم پیامبر بود و هر دو پیامبر بودند و اما او پیامبر تبلیغی و این پیامبر نبوتی بود. مصداق کامل آیه (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) ما طلبهها هستیم. حال اگر کسی به این مقام توهین کند و این مقام را قبول نداشته باشد و پشیمان شود، گناهش خیلی بزرگ است. بعضی از ما موفق به درس خواندن نمیشویم، به جای اینکه یک متخصص و مروج در دین شود. برای اینکه ناشکری میکنیم و این ناشکریها برای ما خیلی خطر دارد.
خواستم درباره آیه مربوط به حضرت داود صحبت کنم که وقت گذشت و انشاء الله برای بعد.
صلّي الله عليه محمّد وَ آل محمّد