أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث اين چند هفتۀ ما دربارۀ سورۀ والشمس بود. سوره منحصر به فرد از نظر تاکيد است، نداريم در قرآن جايی که ده هفده تأکيد برای يک مطلب آورده شده باشد و يازده قسم برای يک مطلب خورده شده باشد. اما گفتم بعضی از آيات هم منحصر به فرد در تأکيد است. يکی مربوط به دعاست (وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِيبٌ) ﴿البقرة، 186﴾ که ده هفده تأکيد دارد و ضمير متکلم هشت مرتبه تکرار شده و در قرآن منحصر به فرد است. يکی هم راجع به خواندن قرآن است (... فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَى) ﴿المزمل، 20﴾ و اين هم از نظر تأکيد منحصر به فرد است و تأکيدها تفاوت دارد. گفتم اين دو آيه هم برمیگردد به اخلاق، برای اينکه دعا و راز و نياز با خدا و خلوت با خدا مخصوصاً در نماز شب و در دل شب، خيلی سازندگی دارد و ما بايد برای سازندگی خودمان لاأقل ساعتی در شب رابطه با خدا داشته باشيم. تضرع و زاری داشته باشيم و بدانيم مريض هستيم و اين مرض طبيب میخواهد و قرآن از جانب خدا میفرمايد طبيبش فقط من هستم. (... وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اللَّهَ يُزَکِّی مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) ﴿النور، 21﴾؛ رحمت خدا میخواهد و تفضّل از خدا میخواهد و کمک از خدا میخواهد، اينکه کسی بتواند درخت رذالت را از دل بکند. به قول بزرگان، مثل چاه کندن با ناخن است. اينکه انسان درخت رذالت را از دل بکند، مشکل است اما آسان میشود اگر خدا کمک کند. اگر بتوانيم معلم اخلاقمان را خدا کنيم (وَ لٰکِنَّ اللَّهَ يُزَکِّی مَنْ يَشَاءُ) و مَن يَشاءُ برای کسی که با هفده تأکيد میفرمايد دعا و راز و نياز با خدا و جداً از خدا خواستن. مخصوصاً در راز و نيازها بگويد خدايا آدم نيستم مرا آدم کن. خدايا صفات رذيله مرا وارونه کرده است، مرا مستقيم کن. خدايا تو کمک نکني، نمیشود. خدايا تو بايد کمک کني.
راجع به خواندن قرآن نيز همين است. قرآن نور است. به واسطۀ نور بايد اين ظلمتها را از بين برد. خدا نکند کسی ظلمت حسد داشته باشد. مثلاًپسر پيغمبر است اما برادرش را بیگناه در چاه میاندازد. خدا نکند کسی تکبر داشته باشد «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ». بعضی اوقات ديديم که در مقابل خدا ايستادگی میکند. حال گاهی مشرکين هستن و درحالی که يقين دارند اما ايستادگی در مقابل خدا دارند. اما يک دفعه مقام تسليم و رضا ندارد و وقتی مقام تسليم و رضا نداشت، گله از خدا زياد پيدا میشود. نمیتواند مطالب را بررسی کند،حال يا دل ندارد و يا مطالب مشکل است و نمیتواند بررسی کند، شروع میکند به گله کردن از خدا. چرا فلانی چنين است و من چنين هستم و چرا بايد من به اين درد مبتلا باشم و چرا من بايد اين مشکل را داشته باشم. اينها وقتی مقام تسليم و رضا نباشد، ايستادن در مقابل خداست. و پيدا کردن (... أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ) ﴿البقرة، 131﴾ خيلی مشکل است و به راحتی به کسی نمیدهند. ظلمت کبر و ظلمت حسد و ظلمت خودخواهی و اينکه هيچکس را به حساب درنمیآورد به جز خودش. اينها فراوان است و ما صفت رذيله داريم و بدی آن به اينست که متوجهٌ اليه نيست. ناگهان متوجه میشود که آن زور میشود و کار از کار میگذرد و به راستی با کفر و شرکی از دنيا میرود، و خواندن قرآن ولو اينکه معنايش را ندانيد ولو اينکه دقت در تفسير نکنيد اما همين خواندن قرآن نور است. کسانی که چشم دارند، نور قرآن را میبينند. از مرحوم آقای خوئی «رضواناللهتعالیعليه» نقل میکنند که من در خوی طلبه بودم و کسی آمد به آنجا و ديديم که شب قرآن را در تاريکی میخواند. من دستورالعملی از او خواستم و دستورالعمل را به من داد به چهل شبانه روز و روز چهلم مرا امتحان کرد و من رفوزه شدم و او رفت و نيامد. يا اينکه خود ما کربلايی کاظم اراکی را میديديم که نور قرآن را میديد. سواد نداشت اما نور قرآن را میديد. (قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ). نور قرآن است که (يَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ) ﴿المائدة، 16﴾ و جداً انسان نمیداند اين سُبُل السّلام چيست.
يک بار استاد بزرگوار ما حضرت امام راجع به همين آيه میفرمود: (يَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) يا «يهدی الی اسلام عزيز». اينها در قرآن هست اما آيا سُبُل السّلام چيست!
راههای سلامتی منحصر به (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا* وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا) است. شقی است کسی که سُبُل السّلام ندارد. وقتی که سُبُل السّلام ندارد شقی و تاريک است. دل و چشم و گوش تاريک است (أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) ﴿الأعراف، 179﴾.
اين توجه نداشتن به اينکه مريضيم، خيلی خطرناک است. آن وقتها به اخلاق خيلی اهميت داده میشد. از بزرگی نقل کردند که سی درس اخلاق در نجف بود. اما اين کم شده است. اگر بخواهيم اخلاق بگوييم چيزهايی که مربوط به خودسازی و کندن درخت رذالت از دل و کاشتن درخت فضيلت به جای آن و بارور کردن و از ميوه آن استفاده کردن، خيلی مشکل است، اما خيلی عاليست. و از چيزهايی که زمينه پيدا میشود، همين دعا و راز و نياز با خدا و خواندن قرآن ولو فقط لفظ باشد. خواندن قرآن خيلی کمک میکند. من نمیدانم چقدر درست باشد از مرحوم نخودکی نقل میکنند که ايشان علاوه بر اينکه طیالارض داشته،طیاللسان هم داشته است. خدا رحمتش کند يکی از شاگردان خوبش به من میگفت مرحوم نخودکی طیالارض داشت و از نخودک به مشهد میآمد که چهار فرسخ راه بود و هر روز به حرم مطهر میآمد و نماز مغرب و عشا را در حرم مطهر میخواند و راز و نياز میکرد و کارهايش را انجام میداد و بعد هم به منزل برمیگشت. در رفت و برگشت هم يک ختم قرآن میخواند. يعنی طیاللسان داشت.
اوليای خدا خيلی کارها میتوانند بکنند. حال چه کسی اوليای خداست! قدم اول اجتناب از گناه و قدم دوم تقوا و رابطه کامل با خداست. همۀ اينها مقدمه است و ذیالمقدمه مبارزه با صفات رذيله است. قانون مراقبه و قانون محاسبه باشد و مواظب باشد خودش را گول نزند و بداند صفات رذيله دارد و جدی تلاش و کوشش کند و اما (وَ لَوْ لاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اللَّهَ يُزَکِّی مَنْ يَشَاءُ)، با خدا رفيق باشد. خدا رفيق است، «يا رفيق من لا رفيقه له يا انيس من لا انيس له»، ما بايد در محيط رفاقت خدا برويم. ما بايد با تضرع و زاری در دل شب و با دعا و راز و نياز راجع به خودسازی و با خواندن قرآن به هر اندازه که میشود، با جديت و عمل در کار طلبگی خود که جهاد اکبر است، با خلوص در کار طلبگی که جهاد اکبر است، با توسلها و مخصوصاً ما طلبهها توسل به حضرت ولی عصر داشته باشيم و جداً از آقا بخواهيم. اولاً يقين داشته باشيم که میتواند همه کاری بکند. میتواند با نظری کيميا کند. بعد هم جداً توسل و توجه و کسب رضايت امام زمان با رابطه کامل با خدا. ما طلبهها بايد دو رابطه داشته باشيم که خيلی مهم است. يکی رابطه با درسمان که حسابی بايد طلبه باشد و نه بطله. اگر بطله باشيم امام زمان ما را قبول ندارد و هرچه مقدس هم باشيم فايده ندارد. يک بال هم تقواست. به راستی رفيق با خدا باشيم و مقام تعبّد و تقيد به ظواهر شرع داشته باشيم. معمولاً از بزرگان سوال میشود که چه کنيم و آنها جواب میدهند که گناه نکنيم. به قول آخوند همداني، بارها میفرمايند هيچ چيز بهتر از تقيد به ظواهر شرع نيست. اين تقيّد به ظواهر شرع از خداست. شرع از خداست و ما تقيّد به آنچه خدا گفته است، داشته باشيم. ما اين دو بال را میخواهيم و اگر يک بال باشد و يک بال نباشد، مرغ يک باله هستيم و نمیشود پرواز کرد. العياذبالله اگر دو بال نباشد، گربه و شيطان ما را میخورد. لذا اين دو بال برای ما طلبهها خيلی لازم است. من خيلی از بزرگان را ديدم که تقيّدها آنها را به جايی میرساند. يکی از بزرگان به من میگفت که مرحوم آقا شيخ عبدالحسين فقيه ايمانی که منبرهای خوبی داشتند و برای مردم مفيد بود. ايشان پيرمرد بودند اما چشمهای جوانی داشتند. کسی به ايشان گفت شما پير هستيد اما چشمهايتان خيلی جوان است، گفت بله، من دو چيز چشمهايم را جوان نگاه داشته است. يکی اينکه به نامحرم نگاه نکردم و دوم اينکه قرآن زياد میخوانم. ما چشم و گوشمان و دلمان را بايد به قرآن بسپاريم. از شما تقاضا دارم خواندن قرآن را به هر اندازه میتوانيد فراموش نکنيد.اميدوارم قرآن يار و ياور همۀ ما باشد، انشاء الله
صلّی الله عليه محمّد وَ آل محمّد