جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ولادت حضرت ابوالفضل سلام‌الله‌علیه
    موضوع درس:
    شماره درس: 622
    تاريخ درس: ۱۳۹۵/۲/۲۲

    متن درس:

    أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

     

    به مناسبت ميلاد پربرکت ايثار و گذشت حضرت ابوالفضل «سلام‌الله‌عليه» دو سه کلمه راجع به عطوفت و ايثار و گذشت و فداکاری و راجع به رحم و مروّت صحبت کنم. انشاء الله موجب شود حضرت ابوالفضل «سلام‌الله‌عليه» با آن گذشت و ايثار و فداکاری خود نظر لطفی به جلسه عنايت کنند و با لطف حضرت ابوالفضل از جلسه بيرون رويم.

    قبل از اينکه وارد بحث شوم اين ختم حضرت ابوالفضل «سلام‌الله‌عليه» ختم مجربی است و به تجربه اثبات شده است. اگر بخواهد عالی باشد دو رکعت نماز هديه خدمت حضرت ابوالفضل و رو به قبله صد و سی و سه مرتبه بگوييد «يا کاشف الکرب عن وجه الحسين اکشف کربی بحق الاخيک الحسين» انشاء الله در وسط ختم حالی هم پيدا می‌کنيد و زمزمه و گريه هم می‌کنيد. ای کسی که حسين را خوشحال کردی مرا خوشحال کن. حال اگر کسی کار دارد می‌تواند نماز را نخواند و در راه اين ختم را بخواند. عوام مردم عربی نمی‌دانند پس صد و سی مرتبه فارسی بگويند و خطاب به حضرت ابوالفضل بگويند آقايی که دل حسين را به دست آوردی و شادی کردی امروز مرا با برآوردن حاجتم شاد کن. حال اگر کسی حال صد و سی و سه مرتبه را ندارد، هرچه می‌شود بخواند.

    خدا رحمت آن بزرگ را که می‌گفت در مستحبات هرچه پول دهی آش می‌خوري. اگر در نماز شب آن يازده رکعت را نمی‌تواند پس دو رکعت بخواند. اگر خصوصيات نماز وتر را نمی‌داند، يازده رکعت نماز بدون خصوصيت بخواند. اگر نمی‌تواند نماز شب را بخواند قبل از خوابيدن همان ساعت دوازده شب بخواند. يا قضای آن را بخوان و خدا توفيق ادا را می‌دهد. پس با حالی بگوييد آقا ابوالفضلی که دل حسين را شاد کردی در آن صحنه پراندوه، پس دل مرا شاد کن و دل همۀ مردم را شاد کن. الان وضع مردم خيلی بد است و از نظر اقتصادی در مضيقه هستند. به ياد مردم باشيد و لاأقل دعا کنيد. نظام ما در مخاطرۀ زيادی هست و مثل اينکه دشمن پشت به پشت يکديگر کرده که به تشيع ضربه بزند و حضرت ابوالفضل بايد نظر غضب‌آلودی بکند و در اين ختم بخواهيد حضرت ابوالفضل نظر غضب‌آلودی به دشمن اين نظام و دشمن تشيع بزند و انشاء الله رفع بلاها و گرفتاريها از امنيت ما و تشيع ما و نظام ما بشود.

    اينکه کلمۀ عاطفه را در بحث امروز انتخاب کردم،‌ برای اينست که اين جمله که از حضرت ابوالفضل نقل می‌کنند، سرمشق عجيبی است.

    حضرت ابوالفضل با آن حملۀ شجاعانه همه را متفرق کردند و وارد شريعۀ فرات شدند و مشک را آب کردند درحالی که تشنه هستند و از روز هفتم تا روز عاشورا،‌ آب به اندازۀ بخور و نمير خوردند و خيلی تشنه هستند. می‌خواستند آب بخورند و معلوم است اگر امام حسين و حضرت زينب و عيال امام حسين بپرسند آيا حضرت ابوالفضل آب بخورد يا نه،‌همه می‌گفتند بله و خوشحال می‌شدند اما خودشان می‌گويند: «لاأذوق الماء و سيدی الحسين عطشانا».

    ما اينها را روضه می‌خوانيم و روضه‌های خوبی است اما بايد برداشت کنيم. اين صفت بزرگ عاطفه و گذشت و ايثار و رأفت و رحمت را داشته باشيم.

    لذا بعد به ميدان آمده و سه چهار هزار دشمن اطراف آقا را گرفتند. رجز آقا هم اينست که «انی احامی عن ديني»،‌ من اگر به کرلا آمدم و اگر می‌جنگم برای تقويت تشيع است و برای حمايت از خدا و پيغمبر و ولايت است. کم کم جنگ طوفانی شد و اين نامردها سه چهار هزار نفر بودند و تير مثل باران می‌باريد. بالاخره وقتی حضرت ابوالفضل ديدند تير می‌بارد، مشک آب را روی زين انداخت و بدنش را سفر مشک آب قرار داد و رجز را عوض کرد که تير ببار اما بر بدنم و بر اين مشک آب نبار که من بتوانم اين مشک آب را به بچه‌ها برسانم. وقتی اميدش را نااميد کردند، متوقف شد. دست نداشت که بجنگد و آب نداشت که به خيمه‌گاه برود. بالاخره ظالم آمد و اول جسارت کرد و بعد عمودی بر سر مبارک زد و آقا افتادند. به اين مردانگی می‌گويند. باز در مقاتل هست که وقتی امام حسين آمدند، يک پيام داد که از اين بچه‌ها عذرخواهی کن که من نتوانستم آب به آنها برسانم و نگرانی من اينست که من نتوانستم آب به بچه‌ها برسانم. اين عاطفه چيز خوبی است و موجب رستگاری و عاقبت بخيری می‌شود و بزرگان نه تنها سخاوت داشتند بلکه ايثار و گذشت و فداکاری بزرگان خيلی بوده است. خيال نکنيد حوزه مفتی به دست ما رسيده است. چيزهای عجيب و غريبی در تاريخ راجع به روحانيت و ايثار و گذشت و فداکاری هست، من جمله مرحوم حاج شيخ مؤسس حوزه علميه قم بودند. اين قضيۀ  حوزۀ قم را اولاً‌امام حسين داده برای اينکه مرحوم حاج شيخ فرموده بودند که من خواب ديدم به من گفتند ده روز ديگر می‌ميري. من به خواب اهميت ندادم و گفتم خواب حجت نيست. اما روز دهم تب و لرز کردم و کم کم دم مرگ رفتم. در بالاخانه‌ای در کربلا بودم و گنبد امام حسين پيدا بود. به امام حسين گفتم مردن طوری نيست اگر خدمت شما بيايم خيلی خوب است اما من خدمت به طلبه‌ها و حوزه نکردم و دلم می‌خواهد خدمتی به حوزه کنم و بميرم. خود مرحوم حاج شيخ فرموده بودند که ناگهان چشمم را باز کردم و ديدم زنها مرا مرده حساب کردند و حتی چشم و دهانم را بستند. اما خودم در عالم برزخ ديدم کسی آمد به عزرائيل گفت حسين فرموده مرحوم حاج شيخ برگردد. بالاخره برگشت و به اراک آمد و هفت هشت ده سالی اراک بود. اراک برای ايشان زندان بود و خيلی سخت بود. با نبود طلبه‌های فاضل و با حوزۀ تازه ولی خيلی کار کرد. زمينه پيدا کردند که به قم بيايد و به زور به قم آمد. ايشان پول نداشت و نداشتن پول برايش خيلی مشکل بود به اندازه‌ای که خيرخواهی يک خانه برای ايشان خريد و يک ماه طول نکشيد که خانه را فروخت و شهريه داد و اجاره‌نشين شد. سال بعد خيرخواه ديگر خانه‌ای برای ايشان خريد و يک ماه طول نکشيد که خانه را فروخت و شهريه به طلبه‌ها داد. اما در همين گرفتاريها شخصی از همدان سهم امام برای مرحوم حاج شيخ آورد. حاج شيخ فرمودند اين پول را چرا به اينجا آوردی و مرحوم آخوند در همدان محتاج است و سهم امام را به آنجا ببر. بالاخره بی‌خانه شد و يک شخص زرنگی يک خانه برای مرحوم حاج آقا مرتضی پسر مرحوم حاج شيخ خريد که نتواند بفروشد و اين خانه بود و الان هم هست و سازمان فرهنگی شده است. اين زندگی مرحوم حاج شيخ است و بعد هم دق کرد و از دنيا رفت. اما دم مرگ مرحوم صدر و مرحوم حجت و مرحوم خوانساری که از مراجع بودند، جمع کرد و گفت اين نگرانی من برای اين حوزه است و رضاشاه هم مهياست برای نابود کردن اين حوزه. اما شما سه نفر اگر با هم متحد و همدل شديد، می‌توانيد حوزه را نگه داريد. البته مرحوم حاج شيخ می‌دانستند با نظر آقا امام زمان می‌شود. بالاخره نظر امام زمان شد و با نبود امکانات اين سه بزرگوار توانستند حوزه را حفظ کنند و برای شهريه نيز هرکدام دو سه تومانی می‌دادند و بعضی اوقات هيچکدام نمی‌دادند اما طلبه‌ها مستغنی و قانع و به فکر درس و بحث بودند و اصلاً‌به ذهنشان خطور نمی‌کرد که بايد خانه داشته باشند و اصلاً به ذهنشان خطور نمی‌کرد که نان خالی می‌خورند يا نان و پنير می‌خورند.

    گفته بود هرچه اينطرف و آنطرف زدم نتوانستم ناهار تهيه کنم و بدون ناهار به خانه رفتم و کم کم شوخی جلو آمد و حمام رفتم و زن برای اينکه من خوشحال شوم و دلم نشکند گفت ای کاش هر روز می‌آمدی و ناهار نمی‌آوردي. بالاخره حوزه را به آقای بروجردی دادند. مرحوم آقای فلسفی گفته بود حضرت امام يک جلسه گرفتند و مرا خواستند. من رفتم و گفتند اين آقای بروجردی به اينجا آمده و ما به زور او را آورديم و مرجع کرديم اما پول ندارد و تو به تجار تهران بگو که بايد حوزه را اداره کنند. خدا رحمت کند آقای فلسفی خيلی خوب بود. گفته بود من برم از آقای بروجردی بپرسم که آيا حاضر هست يا نه. رفتم و به آقای بروجردی گفتم که اينها مرا برای اين کار خواستند،‌ آيا اين کار را بکنم. مرحوم آقای بروجردی فکری کردند و گفتند نه. برای اينکه اين رو زدن است و من حاضر نيستم برای روحانيت رو زده شود. می‌گفت من هم تصميم گرفتم به بازار نگويم. چند روزی طول کشيد آقای بروجردی به دنبال من فرستاد و من رفتم. گفت آقای فلسفی من راضی نشدم تو رو بزنی و طولی نکشيد که کسی آمد و يک سال شهريه را تضمين کرد. الان الحمدلله يک سال شهريه تضمين شد. شهريۀ آقای بروجردی به سه قسمت بود و قسمت بالا که ما می‌گرفتيم چهل و پنج تومان بود و همۀ ما با اين چهل و پنج تومان می‌ساختيم و خيلی خوش و خرم بوديم. شبهای پنجشنبه و جمعه گاهی جلسه می‌گرفتيم و چه خنده‌ها می‌کرديم البته گناه در آن نبود اما جلسۀ خوش و خرم بود. اينگونه توانستند حوزه را به ما دهند و الان حوزه افت علمی دارد. هم در اينجا و هم در قم و همه برمی‌گردد به اين تجمل‌گرائيها. همه برمی‌گردد به اينکه قناعت حاج شيخ را نداريم و کار رسيده به اينجا که به قول حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌عليه» در وقتی که می‌خواستند دارالشفا را درست کنند، می‌رفتيم و می‌آمديم و ايشان می‌گفتند نه و بالاخره از ايشان اجازه گرفتيم و وقتی اجازه دادند يک جمله گفتند که هر خشتی که می‌گذاريد، يک خشت از مقام روحانيت برمی‌داريد.

    صلّی الله عليه محمّد وَ آل محمّد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365