أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث اخلاقی ما دربارۀ اين بود که شکی نيست که اين انسان بايد کنترل شود و الاّ مفسدهانگير است. به قول قرآن (سفک دماء) و مفسده دارد و بالاخره هرج و مرج لازم میآيد. در اينکه اين انسا نبايد کنترل شود،شکی نيست.
اشکال در اينست که چه چيز میتواند اين انسان را کنترل کند. ما گفتيم دين و البته نه دين استدلالی بلکه دين رسوخي. در اثر عبادتها و رياضها و در اثر مبارزه با نفس اماره و شيطان درون و شيطان برون،کم کم دين را باور کند. به قول قرآن (هُدًى لِلْمُتَّقِينَ) (البقرة، 2﴾؛ قرآن هدايت میکند درحالی که چند صفه بعد میفرمايد (هُدًى لِلنَّاسِ) اما در اينجا میفرمايد (هُدًى لِلْمُتَّقِينَ) يعنی اگر متقی نباشد، هدايت قرآن نمیتواند کارساز باشد. آن عنايت خاص خداست که او را کنترل میکند. دين قلبی (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ...) ﴿الحجرات، 14﴾. گاهی لغلغه لسان است و اين کنترل نمی کند. گاهی عقلی و استدلالی است و آن هم پای استدلاليون چوبين است. در وقتی که نفس اماره گل کند، نفس اماره مقدم میشود. بلکه میرسد به آنجا که استدلال را توجيه میکند. به قول جرداق در الامام علی میفرمايد انسان گاهی میرسد به آنجا که ولی خدا را در خانۀ خدا قربة الی الله میکشد. معلوم است که زبان بايد بگويد و عقل بايد بداند و استدلال کند و اصول دين تقليدی نيست بلکه اجتهادی است و هرکسی در فراخور حالش بايد بتواند روی مبدأو معاد و رسالت و امامت استدلال کند و برهان داشته باشد، يقين عقلی داشته باشد. اما اين استدلالها و اين گفتنیها و اين به ارث رسيدن از نسلی به نسل ديگر نمیتواند انسان را کنترل کند و آنچه میتواند انسان را کنترل کند ايمان قلبی است که به آن باور میگويند. علمای علم اخلاق نيز اسم اين را حقاليقين میگذارند. و اما علم اليقينش خوب است و بايد باشد مخصوصاً برای ما طلبهها. ما بايد تسلطی روی اسلام عزيز داشته باشيم. دنيا دنيای شبهه شده و اين شبهات را در دبستانها هم بردند چه رسد به دبيرستانها و دانشگاهها. پسر نماز نمیخواند اما خوب شبهه بلد است. لذا ما نگاهدار دين هستيم. مائيم که تشيع را از نسلی به نسلی داديم تا الان اينجا آورديم و بالاخره مائيم که (الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ ...) ﴿الأحزاب، 39﴾ و مائيم که انشاء الله تا زمان ظهور روحانيت اسلام عزيز را نگاه میدارد. لذا ما بايد علم اليقين داشته باشيم و بتوانيم جواب شبهات را بدهيم و بتوانيم خودمان استدلال در فراخور حال جوانها داشته باشيم. همۀ اينها خوب و واجب است و برای ما از اوجب واجبات است. مائيم که بايد اين اسلام عزيز را از نسلی به نسل ديگر دهيم و اين علماليقين و استدلال میخواهدو در ميان مردم تقيد به ظواهر شرع میخواهد و حکومت بر دلها میخواهد. ولی در اينست که چه چيز میتواند انسان را کنترل کند و نفس اماره را کنترل کند! برسد به آنجا که شيطان از او فرار کند (قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ *إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ) ﴿ص، 82و 83﴾. شيطان اصلاً کاربرد نداشته باشد. شيطان قسم خورده همه ر انابود میکنم الاّمخلَص را. مخلص کسی است که باور کرده باشد خدا را و يابيده باشد خدا را و باور کرده باشد رسالت و قرآن را و باور کرده باشد معاد را. اين چيزهايی که اميرالمؤمنين «سلاماللهعليه» در نهجالبلاغه و غير آن دارند، نه برای اينست که تعريف خودش را بکند و نه بگويد من به چه مقامی رسيدم بلکه اينها پيام است. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه»،به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من بدهند و بگويند ظلم کن به يک مورچه و پوست جو را بيجا از دهان مورچه بگير، من اين کار را نمیکنم. اين يک پيام برای ماست. يعنی ما که شيعۀ اميرالمؤمنين هستيم و مخصوصاً ما طلبهها که مروج تشيع و مروج اميرالمؤمنين «سلاماللهعليه» هستيم، بايد اين باور برايمان پيدا شود و اين در اثر لغلغه لسان و در اثر زندگی در جمعيت تشيع و در اثر استدلالها و خواندن کتاب نمیشود. البته همۀ اينها بايد باشد و از اوجب واجبات است اما اين عُرضه را ندارد بلکه (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ) ﴿الحجر، 99﴾،اگر آن باور و يقين را میخواهيد،عبادت میخواهد. عبادت در اينجا فقط نماز هم نيست بلکه (لاَ يُشْرِکُونَ بِی شَيْئاً) ﴿النور، 55﴾، (... فَمَنْ کَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) ﴿الكهف، 110﴾. قرآن شريف میفرمايد اگر متابعت از نفس اماره کنيم، بتپرست هستيم. يعنی نمیتواند آن يقين و باور را بدهد. (أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ ...) ﴿الجاثية، 23﴾؛ يا رسول الله! نمیبينی بعضيها هوی و هوس میپرستند و دانسته گمراهند. ما نداريم کسی را که خدايش هوی و هوسش باشد. اما گناه و متابعت از نفس اماره و متابعت از شيطان درون وبرون، قرآن میفرمايد (لاَ يُشْرِکُونَ بِی شَيْئاً) نيست. در سورۀ يس میفرمايد متابعت از شيطان،شرک است و (لاَ يُشْرِکُونَ بِی شَيْئاً) نيست.
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْکُمْ يَا بَنِی آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ) ﴿يس، 60﴾؛ ای بنی آدم مرگ در عالم زر معاهده نکرديم که شيطان پرست نباشي، پس چرا شيطان پرست شدي، يعنی متابعت از شيطان کردي!
پس اگر بخواهيم صد درصد کنترل شويم و حرفهايمان نيز تأثير داشته باشد، بايد (لاَ يُشْرِکُونَ بِی شَيْئاً) تحقق پيدا کند. به اين ايمان عين اليقينی و حق اليقينی و باور و تقوای واقعی میگويند. اين انسان را کنترل میکند. درهرکجا باشد و در هر زمان و مکان باشد،خوب میتواند کنترل کند.
به بزرگی گفتند که چطور با اين صحنهها، گناه نمیکني؟ گفت چطور تو نجاست خودت را نمیخوري. به راستی بايد چنين شويم. انسان چه کار میکند که اينطور میشود؟! نماز شب و نماز اول وقت و خدمت به خلق خدا و کنترل چشم و کنترل زبان و کنترل گوش و پرهيز از حقالناس و بالاخره به قول قرآن (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ). اين (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ) را در آيات ديگر معنا میکند که (لاَ يُشْرِکُونَ بِی شَيْئاً).
ما ديديم که انسان به راستی کنترل است. جملهای نقل میکنند که پول و طلا و نقرۀ زيادی آوردند برای مرحوم شيخ انصاری و در گوشهای ريختند. طلبهای خدمت شيخ انصاری بود و دلش روی پولها رفت. شيخ انصاری توجه پيدا کرد و وقتی تنها شدند، شيخ انصاری فرمود اين پولها اگر حرام باشد به اندازۀ اين نجاستهای در مستراح هم در پيش من ارزش ندارد. آنچه اينها را در دل شب «يتململ کتململ السليم» میکند، همين کوتاهیها و قصورهاست. مثل پيغمبر اکرم و ائمۀ طاهری که نقل میکنند پيغمبر اکرم به اندازهای شبها گريه میکرد که خاک سجدۀ او تر میشد و ذکرش اين بود که «اللّهم لا تکلنی الی نفسی طرفة عينٍ أبدا»، خدايا مرا يک لحظه به خودم وامگذار. اگر انسان به راستی بتواند اين نفس اماره را کنترل کند، که از نعمتهای بزرگ خدا همين نفس اماره است برای اينکه بُراق میشود واين سوار میکند و حرکت میکند و میرسد به جايی که به جز خدا نداند. پيغمبر اکرم بدون بُراق هم میتوانست به معراج رود وشايد اين بُراقی که برای پيغمبر آوردند برای همين بوده که به ما بگويند بُراق میخواهی و بُراق همين بُعد حيوانی توست. لذا خيال نکنيد اين بُعد حيوانی از نعمتهای بزرگ خدا نباشد. اگر او را رها کنند، مثل اسب چموش و حيوان درنده است و هم خود را میدرد و هم ديگران را. اگر آن را کنترل کنند و بُراق کنند وسوارش شوند، پرواز میکند و
رسد آدمی که به جز خدا نداند بنگر که تا چه حد است مقام آدميت
خلاصۀ حرف اين شد که هيچ چيز و هيچ کسی نمیتواند اين انسان را کنترل کند به جز يقين که اسمش را علماليقين و عيناليقين و حقاليقين میگذارند. اين يقين خوب میتواند انسان را کنترل کند و الاّ لغلغه لسان و اجتماع اسلامی و استدلالهای طلبگی و غيره خوب است و بايد باشد و هست اما انسان را صد در صد کنترل نمیکند.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد