أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در مسئله دوم فرموده بودند که در زکات لازم نيست بسط داده شود و به همه داده شود و به يک نفر داده شود، کفايت ميکند. لازم نيست که اگر از صنف واحد افرادي باشد، به همۀ آن افراد بدهد، بلکه همۀ زکاتش را به يک نفر هم بدهد، کفايت ميکند. ديروز عرض کرديم که مسئله يک مسئلۀ فوقالعاده واضحي است و اگر بگويند مثلاً زکاتت را به همۀ فقراي بلد بده، عرف استيحاش ميکند. يا اينکه زکاتت را به آن هشت طائفه که در قرآن است بده، عرف نميپسندد. يک دليل فوقالعاده محکمي ميخواهد که تحميل شود و حتي اگر تحميل هم شود، بايد تأويل شود. مسئله در مقابل عامه است که آنها قائل به بسط هستند و نميدانيم باسوادهاي آنها چه ميگويند. ميدانيم اين حکم غيرقابل قبول است و اصلا پياده شدن اين حکم فوق العاده مشکل است يا اصلا محال است و ممکن نيست. لذا بايد بگوييم که نميدانيم باسوادهاي عامه چه ميگويند.
ديروز عرض ميکردم که اگر اين قضيه بسط و اينکه زکات را نميتوان به يک نفر داد يا به دو يا سه نفر نميتوان داد بلکه بايد به همه داد، اگر اينطور بود، لَبانَ واشتَهَر بود. اينطور نبود که مثلاً بعضي از سنّيها اين حرف را بزنند و بايد يک مسئلۀ فوقالعاده مشهوري باشد و دربارهاش صحبت شود و تأويل شود و توضيح داده شود و اينکه اسمي از آن برده نشده، دليل بر عدم وجوب است. اگر ميخواهيد بفرماييد که (إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَکِيمٌ) را به دست عرف بدهيم، از واو، «أو» ميفهمد و ميگويد اين واوها دلالت بر جمع ندارد و به خاطر تقسيم است يعني اينها مصاديق دادن زکاتند و به هرکدام بدهي، کفايت ميکند. بعد هم ميگفتيم اصلاً نميشود اين حکم را پياده کرد و مخصوصاً اگر جمعيت زياد باشد. حتي زمان پيغمبر هم اگر بخواهند اين تقسيم را به همه بدهند نميشد درحالي که جمعيت کم بود اما الان مثلاً يک مرجع تقليدي در رسالهاش بنويسد آقايي که زکات بدهکاري يا خمس بدهکاري،بايد اين خمست را به همه سادات بدهي و براي همه قسمت کني. يا زکاتت را به همه فقرا دهي و بين همه فقرا قسمت کني. اين تکليف مالايطاق است و ممکن نيست. لذا بايد بگوييم که نميدانيم عامه چه ميگفتند اما به خاطر اينکه رواياتي در مسئله داريم و اين روايات به ما ميگويد که از آيه بفهم آنچه عرف ميفهمد و اگر زکات بدهکاري،ميشود به يک نفر داد يا به دو يا سه نفر داد اما اگر بخواهي به همه بدهي، نميشود. از اين روايات ميفهميم که مسئله در ميان عامه شهرتي داشته، لذا ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» براي رد کردن آن شهرت، يا شاگردهاي ائمه طاهرين براي رد کردن آن شهرت عامّه، سوال و جواب ميکردند. يا سوال ميکردند و امام «سلاماللهعليه» جواب ميدادند و يا خود امام «سلاماللهعليه» اين قول شهرت را طرد ميکردند. لذا اين نفهميدگي ما در اينست که چرا در مسئلهاي که خيلي واضح است، هفت هشت ده تا روايت داريم. روايات صحيحالسند و ظاهرالدلاله داريم. شاگردان از ائمه طاهرين سوال ميکردند و ائمه طاهرين جواب ميدادند. حال مسئله واضح است و نميدانيم چرا اينقدر سوال و جواب روي آن ميشده است. و الاّ روايات توضيح واضحات است و اگر روايات را نداشتيم، ميگفتيم اگر زکات بدهکاري، به يک نفر بده و اگر خمس بدهکاري، ميتواني سهم سادات را به يک سيّد بدهي و اما اگر بخواهي به همۀ سادات شهر بدهي، لازم نيست بلکه ممکن نيست. لذا بنا شد اين روايتها را بخوانيم اما اين را هم بدانيد که روايتها توضيح واضحات است. بايد چيزي در کار باشد و بعضي اوقات اتفاق ميافتد که عامه حرف بيپايهاي داشتند، لذا ائمۀ طاهرين روي ردّ آن پافشاري داشتند و يا شاگردها براي گرفتن ردّ آن، از ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» سوال ميکردند. مخصوصاً در اصول دين و مخصوصاً راجع به الله تبارک و تعالي. حرفهاي عجيب و غريبي از عامه راجع به توحيد و اصل وجود خدا و راجع به نبوت و امامت و معاد هست. افرادي که در اصول دين خيلي کار کردند،ميدانند که روي چيزهايي که فوقالعاده باطل است، سوال و جواب و پافشاري ميشده و ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» بعضي اوقات خودشان براي ردّ آن پافشاري ميکردند. اين مسئله از آن مسائل است و معلوم ميشود که بين عامه قضيه بسط قضيه مشهوري بوده و لذا نميخواستند حرفهايي که من عرض کردم،بفرمايند؛ بنابراين سوال و جواب ميکردند. سوال ميکردند و ايشان هم ميفرمودندبسط لازم نيست و ميتوان به يک نفر داد. ظاهراً اينگونه است که صادر شدن روايتها درحالي که ما ميگوييم توضيح واضحات است، به خاطر اينست که نزاعي مثلاً در ميان شاگردان ابي حنيفه و امام صادق بوده و اين ان قلت قلتها در ميان آنها موجب ميشده شاگردان امام صادق سوال کنند و يا امام صادق «سلاماللهعليه» خودشان مسئله را عنوان بفرمايند. ظاهراً غير از اين وجهي نداشته باشد. علي کل حال رواياتي در اين زمينه داريم.
روايت 1 از باب 15 از ابواب مستحقين للزکاة، ج 9، ص 244:
صحيحه أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ قال: قلت لأبی الحسن عليهالسلام: رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ لَهُ قَرَابَةٌ كُلُّهُمْ یقول بک وَ لَهُ زَكَاةٌ أَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعْطِيَهُمْ جَمِيعَ زَكَاتِهِ، قَالَ نَعَمْ .
همۀ قوم و خويش او فقيرند و او هم زکات بدهکار است، همۀ زکاتش را مثلاًبه برادرش ميدهد، آيا جايز است يا نه؟ حضرت فرمودند بله، جايز است. براي اينکه بسط لازم نيست و فرد و استحقاق لازم است. مثلاً اگر خواهر تو مستحق است بنابراين ميتواني همۀ زکاتت را به خواهرت بدهي. هم سند روايت خوب است و هم دلالت روايت.
روايت 1 از باب 18 از ابواب مستحقين للزکاة، ج 9، ص 250:
صحيحه زراره عن أبي عبدالله عليهالسلام: أ يؤدي زكاته في دين ابيه و للابن مال كثير؟ فقال ان كان ابوه اورثه مالا ثم ظهر عليه دين لم يعلم به يومئذ فيقضيه عنه قضاه من جميع الميراث، و لم يقضه من زكاته، و ان لم يكن اورثه مالا لم يكن احد احقّ بزكاته من دين ابيه، فاذا ادّاها في دين ابيه على هذه الحال اجزأت عنه.
زکات بدهکار است و ميخواهد همه را براي قرضي دهد که پدرش دارد. فرمودند اگر پدرش بدهکار است،چه کاري بهتر از اين که دين پدرش را ادا کند. بنابراين همۀ زکاتش را بدهد براي اينکه قرض پدرش ادا شود.
روايت ظاهرالدلاله است و حتي در اين روايت أحق به ما ميگويد که تا پدرت هست چرا سراغ غريبه بروي. پدرت محتاج است در چيزهايي که واجبالنفقه نيست مثل اينکه زن و بچه دارد، حال شما زکاتتان را به پدر بدهي براي اينکه خرج خانوادهاش کند. معلوم است اين خيلي بهتر است تا اينکه به همسايه بدهي. عقل ما ميگويد به همسايه بدهي، بهتر از اينست که به غريبه بدهي. به خويشان بدهي بهتر از اينست که به غريبهها بدهي. به رفقا بدهي، بهتر از اينست که به غير رفقا بدهي.
اگر زن پدرش مادرش باشد که واجبالنفقه است و اگر مادرش نباشد و زن ديگري گرفته باشد، واجبالنفقه نيست. پدرش واجبالنفقه است اما زن پدرش واجبالنفقه نيست. يا عروسها واجبالنفقه نيستند.
روايت 2 از باب 38 از ابواب مستحقين للزکاة، ج 9، ص 284:
صحيحه هاشمي عن أبي عبدالله عليهالسلام: کان رسول الله صلي الله عليه و آله يُقسّمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِي فِي أَهْلِ الْبَوَادِي- وَ صَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِي أَهْلِ الْحَضَر.
پيغمبر اکرم بسط نميدادند و اينطور نبود که زکاتي را که به پيغمبر ميدادند، بايد به همه بدهد. رسم پيغمبر اين بود که کساني که در شهر بودند و زکات ميدادند، اين زکات را به شهريها ميدادند و اگر دهاتيها زکات را ميدادند، به دهاتيها ميدادند؛ و بسط نبود، بلکه رسم پيغمبر اين بود که حق به حقدار برسد. دهاتيها که ميخواهند زکات بدهند،به خودشان بدهند و شهريها که ميخواهند زکات بدهند، به خودشان بدهند و تا خودشان هستند، بهتر اينست که به ديگران ندهند.
سند و دلالت اين روايت نيز خوب است و مسئله يک مسئله واضحي است.
مرحوم سيّد «رضواناللهتعاليعليه» مسئلۀ سوم را به عنوان مستحب ذکر ميفرمايند. در مسئله سوم ميفرمايند اهل فضل و اهل عفت و اهل ديانت و اهل قرابت،و بعد با بل اضرابيه ميگويند «بل يکونُله ترجيحٌ من المرجحات کأهل العلم و أهل الخدمة و نحو ذلک». دوباره بَل ترقي ميآورند و ميفرمايند «بل المرجّحات العرفية، مثل همسايه و رفيق»، ميفرمايند مستحب است که زکاتش را به اينها بدهد.
مسئلۀ سوم تقريباً توضيح مسئلۀ دوم است. در مسئلۀ دوم فرمودند بسط لازم نيست و الان ميفرمايند خوب است که زکات را افرادي بدهيم که شرعا و عرفا ترجيح دارند. ترجيح شرعي باشد مثل اهل علم و ترجيح عرفي باشد مثل خويشان و همسايهها و رفقا.
مسئله سوم همان مسئله دوم است و در مسئلۀ دوم ميفرمايند لازم نيست و در مسئلۀ سوم مصاديق ميآورند و ميفرمايند که اين مصاديق بهتر از اينست که زکات را به ديگران بدهي. به عبارت ديگر، به خوبها بدهي بهتر از اينست که به بدها بدهي. به خويشان بدهي بهتر از اينست که به بيگانه بدهي. اگر به کسي بدهي که خدمت به اسلام عزيز يا به حوزه و طلبه، بهتر است اينست که به همسايه و يا بيگانه بدهي.
گفتم بحث امروز که تتمه بحث ديروز است، به اندازهاي واضح است که اصلاً گفتن آن لازم نيست و در ميان خاصه هم نداريم کسي را از قدماءو متأخرين که قائل به بسط باشد ولو به طور استحباب. البته قائل به استحباب هستند به اينکه اگر به خوبها بدهي بهتر از اينست که به بدها بدهي يا اگر به اهل علم بدهي بهتر از اينست که به جُهال بدهي و به خويشان بدهي بهتر از اينست که به غير خويش بدهي. اين مسائل را هم قدماء و هم متأخرين متعرض شدند و مفروقٌعنه گرفتند که بسط لازم نيست، آنگاه رفتند روي مرجّحات استحبابي. هم قدماء و هم متأخرين و هم رسالهها و من جمله مرحوم سيّد در عروه اول مسئله را عنوان ميکنند و بعد سراغ مرجّحات ميروند و مرجّحات را جزماً به طور استحباب ميفرمايند.
معناي قانون عدالت و مساوات اينست که بايد به فقرا برسي اما اگر بدهکاري و بخواهي به ده فقير بدهي، اين قانون مواسات نيست. شما ميتوانيد يک فقير را اداره کني، به اندازهاي که وسعتان هست آن فقير را اداره کن. و اما اگر ده فقير را اداره کني اما ناقص و يک فقير را اداره کني اما تام باشد، اگر دومي بالاتر نباشد لاأقل مثل اول است.
در مسئلۀ بعد ميفرمايند:
الرابعه: الإجهار بدفع الزكاة أفضل من الإسرار به، بخلاف الصدقات المندوبة فإنّ الأفضل فيها الإعطاء سراً.
علني زکات را بدهد و در ميان مردم بدهد، بهتر از اينست که مخفي بدهد. اما اگر حقوق واجب نيست و حقوق مستحب است، اگر آن حقوق مستحب را سرّا بدهي، که در روايات دارد از دست راست که ميدهي دست چپ نفهمد، خيلي بهتر است.
راجع به اين قضيه روايت هم داريم که زکات را علناً بده و در بعضي از روايات هم آمده که ترغيب و تحريص ديگران است و شياع واجب است و مردم از تو ياد ميگيرند، بنابراين اگر علني بدهي، بهتر از اينست که مخفي بدهي. مثل نماز است. اگر نماز را در مسجد بخواني بهتر از اينست که در خانه بخواني. با جماعت بخواني بهتر از اينست که تنها در مسجد بخواني. ظاهراً راجع به همۀ واجبات بايد بگوييم علني به جا آوردن همۀ واجبات بهتر از اينست که مخفي به جا آوريم. اما حفظ کردن آبروي يک مسلمان و دادن خرج و مخارج يک خانواده حتي در صورتي که خانمت هم نفهمد، بهتر از اينست که مردم بفهمند. شايد ترجيح عرفي و عقلي است و در واجبات براي ترغيب و تحريص و براي قاعده امر به معروف و نهي از منکر و براي زنده کردن شعار اسلام، اما در صدقات مستحبي مثلا نماز شب را طوري بخواند که خانمش هم نفهمد، بهتر از اينست که در مسجد بخواند. مثل عامه که يک ساعت قبل از اذان صبح همه به مسجد ميآيند و حتي يک اذان هم يک ساعت قبل از اذان صبح ميگويند و همۀ جمعيت به مسجد ميآيند. امام صادق «سلاماللهعليه» ميفرمايند در مستحبات سرّ و در واجبات اجهار باشد. اسرار يعني مخفيانه و اجهار يعني اينکه همه بفهمند. البته بايد مواظب باشيم العياذبالله ريايي در کار نباشد و شبهه ريا نباشد و شبهه منت نباشد (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد