أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي.
التاسعة: یجوز أن یعدل بالزکاة إلی غیر من حضره من الفقراء، خصوصاً مع المرجّحات و إن کانوا مطالبین، نعم الأفضل حینئذٍ الدفع إلیهم من باب استحباب قضاء حاجة المؤمن إلّا إذا زاحمه ما هو أرجح.
زکات بدهکار است و مستحقی آمده و میگويد زکات را به من بده و او هم زکات را مثلا برای برادر فقيرش گذاشته است. از يک طرف قضاء الحاجة المؤمن از مستحبات مؤکّد است و اين شخص آمده و میگويد زکات را بده و اگر حاجتش را برآورد، ثواب بالايی به جا آورده است. «قضاء الحاجة المؤمن أفضل من طواف و طوافٍو طوافٍ حتی عدّ عشرا». اما از آن طرف نيز برادرش فقير است و تا نزديک هست، به دور نمیرسد. تا برادر فقيرش هست به بيگانه نمیرسد.
میفرمايند که میتواند زکات را به او ندهد و به برادرش بدهد. ولو اينکه برادرش نگفته زکاتت را به من بده و اما آن شخص گفته زکات را به من بده، ترجيحی هست به اينکه «قضاء الحاجة المؤمن» و ترجيحی هست برای کسی که برادرش است. حال به هرکه خواست، بدهد. حتی اگر مرجّحی هم در کار باشد، مثل اينکه سراغ دارد که اهل علمی وضع ماليش بد است و در روايات داريم زکات و خمستان را به اهل علم دهيد و اين مرجّح نيز هست. حال آيا میتواند زکات را به اين شخصی که آمده و میگويد زکاتت را به من بده، ندهد و به اهل علم بدهد؟! میفرمايند مرجّح در کار است که به او بدهد. ولو «قضاء الحاجة المؤمن» را ادا نمیکند اما مرجّح در کار است که به او بدهد. چنانچه اگر برعکس شد. مانند مثالی که زديم که يکی از خويشان و يکی بيگانه است و اگر به خويش بدهد، بهتر از اينست که به بيگانه بدهد. اما «قضاء الحاجة المؤمن» هم هست و اين شخصی که آمده و میگويد زکات را به من بده و اين هم زکات را به او بدهد،حاجتش را برآورده و يک مرجّح است. علی کل حال خواه مرجّح باشد يا مرجّح نباشد، اگر مستحق آمد و گفت زکاتت را به من بده، میتواند به او ندهد و به ديگری بدهد، ولو مرجّحی هم در کار نباشد.
مسئله واضح و مشهور است و از محشين بر عروه کسی روی آن ان قلت قلت نکرده است، اما در اين قضيه «قضاء الحاجة المؤمن» روايات فراوانی داريم که دست برداشتن از اين روايات کار مشکلی است. به اندازهای که ما مدّعی هستيم که قانون مواسات غير از زکات و خمس و کفارات است و خود يک امر واجبی است که به اين امر واجب را بايد به اندازه ممکن عمل شود. هرکسی به اندازه وُسعش، مثلاً کسی که میتواند خرج و مخارج کسی را بدهد که درمانده و آبرودار است، اما اگر بیاعتنايی کند درحالی که خمس و زکات بدهکار نيست، از روايات فهميده میشود و از قرآن فهميده میشود که اين جايز نيست. البته اين را هم توجه داشته باشيد،اينکه مشهور در ميان بزرگان است و مرحوم صاحب جواهر در اول باب زکات، مرحوم محقّق همدانی و مرحوم حاج آقا رضای همدانی در اول کتاب زکات ادّعای اجماع میکنند که به غير خمس و زکات، چيزی برای مردم واجب نيست. همان که در فروع دين هم آمده اول نماز، دوم روزه، سوم زکات، چهارم حج. اما در فروع دين نيامده اول نماز، دوم روزهو سوم زکات و چهارم خمس و پنجم قانون مواسات. و در آنچه بزرگان پذيرفتند و در فروع دين به مردم ياد دادند، قانون مواسات نيامده است. از آن طرف گناهان عجيبی بر ترک قانون مواسات بار شده است که با استحباب جور درنمیآيد. (وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) ﴿التوبة، 34﴾؛ اين خمس و زکات بر عهده ندارد اما فقها به خاطر قاعدهای که گفتم که میگويند به غير خمس و زکات چيز ديگری واجب نيست، اين آيه را حمل کردند بر زکات. (وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ)،يعنی کسانی که خيلی پول دارند اما زکات مالشان را نمیدهند. در روز قيامت پولداغ میشود و مسخره میشود (و بشّرهم بما کانوا يکنزون).
قضيهای از ابی ذر نقل میکنند که نظيرش زياد است. وقتی عثمان ابیذر را تبعيد کرد و به مدينه در پيش خودش آورد،پول زيادی در مقابلش بود. ابیذر پرسيد اين پولها چيست؟ گفت اينها صد و پنجاه هزار درهم است و میخواهم صد و پنجاه هزار دينار هم روی آن بريزم و هرکاری که خواستم بکنم. عثمان برای اينکه از حرف ابیذر در برود، رو کرد به کعبالأحبار و همين سوال را کرد و گفت آقا اگر کسی گنج داشته باشد يا پول زيادی داشته باشد، زکاتش را بدهد،آيا چيز ديگری برايش واجب است يا نه؟! کعبالأحبار گفت نه. تا اينکه او گفت نه. ابیذر عصايی که در دستش بود به سر و صورت او زد و اسمش را هم يابن اليهوديه گذاشت. گفت آيا تو میتوانی تصرف در اسلام کني. مگر نديدی که قرآن میفرمايد: (وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ).
نديدم در مفسّرينی به غير از علامه طباطبائی «رضواناللهتعالیعليه» که آيۀ شريفه را همينطور که من گفتم معنا کنند. گفتند معنايش اينست که اگر فقير باشد و جای خالی در پول در ميان مردم باشد و اين به فقرا ندهد و آن خلأ اجتماعی و خلأ فردی فقر را پر نکند، آيه میگويد (فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ).
علامه طباطبائی «رضواناللهتعالیعليه» آيۀ شريفه را به معنای احتياج معنا کرده و فرموده است در معنای (وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا)، يُنفقون به معنای خلأ است و در اينجا به معنای خلأ فردی است و میفرمايند اگر خلأ فردی در جامعه باشد و اين بخواهد پول جمع کند، نمیشود و بايد پولها را به فقرا بدهد يا برای کار مهمی مثل قضيه جنگ و دفاع بدهد.
من شمردم و مرحوم کلينی «رضواناللهتعالیعليه» پانصد روايت راجع به قانون مواسات دارند که در هيچکدام از اين پانصد روايت زکات نيامده است. قطع نظر از اينکه آيات فراوانی راجع به انفاق داريم مانند (لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ...) ﴿الطلاق، 7﴾؛ هرکسی بايد به اندازه وسعش انفاق کند. يک دفعه يادم هست که حضرت امام «رضواناللهتعالیعليه» در ضمن بحث فرمودند اگر بدانم فقير است و نان شب ندارد،بايد عبايم را بفروشم. اين پانصد روايت هم تقريبا حرف حضرت امام است و اينکه ديگران گرسنه باشند و ما سير باشيم، «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم». اين روايت به ما میگويد همينطور که به فکر خودمان هستيم بايد به اندازه وسعمان به فکر ديگران هم باشيم. لذا در روايات آمده پيغمبر اکرم بارها گفته اين قانون مواسات که از اوجب واجبات است،اما امت من به آن عمل نمیکنند.
اين پانصد روايت را میتوانيد در اصول کافی پيدا کنيد. يکی از رواياتش اينست که او را میآورند در صف محشر و روسياه است و از ترس چشمها به گودی فرورفته و در پيشانی نوشته «آيسٌ من روح الله». خدا او را رسوا میکند، خدا میفرمايد اين کسی است که میتوانست گره از کار مردم بگشايد و اما نگشود. بعد هم خطاب میشود که او را به جهنم ببريد. حال ما اين پانصد روايت را حمل بر زکات کنيم، و اينکه اصلاً قانون مواسات نداشته باشيم، نمیشود. يا قانون مواسات را ببريم به آنجا که کسی که چيزی از شما میخواهد دم مرگ باشد و آبرويش در مخاطره باشد و اما اگر فقير است به تو ربطی ندارد. آيات و روايات اين را نمیگويد و آيات میگويد (لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ) و روايات به ما میگويد «مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم». قرآن به ما میگويد که يک دسته شيعه جهنمی میشوند و مورد شفاعت واقع نمیشوند. (فِی جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِينَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ) ﴿المدثر، 42﴾؛ بعضی از جهنميان از کسانی که وضعشان بد است سوال میکنند که چه چيزی شما را به جهنم آورد؟ يعنی شما که شيعه بوديد، بايد مورد شفاعت واقع شويد و نمیشود که شيعه مورد شفاعت واقع نشود. «ما» در «ما سَلَکَکُم»، مای تعجبيه است و استفهام تعجبی است. يک دسته میگويند (قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّينَ) ﴿المدثر، 43﴾ و يک دسته میگويند (وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِينَ) ﴿المدثر، 44﴾. يک دسته میگويند (وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ) ﴿المدثر، 45﴾،دسته ديگر میگويند (وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ) ﴿المدثر، 46﴾؛ قرآن میگويد برای اينها (فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ) ﴿المدثر، 48﴾.
حال من نمیدانم چه کنم، آن حرف صاحب جواهر در اول زکات و حرف حاج آقا رضا همدانی در اول زکات و اين شهرت بسزا و جاافتاده در ميان مردم و در اسلام و در ميان متدينين و اينکه فروع دين ده تاست و يازده تا نيست. يک نفر پيدا نمیشود که در فروع مالی را غيراز خمس و زکات چيز ديگری هم بداند و اينکه (لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ ...). اما اين نيست و جا افتاده که امور مالی فروع دين خمس و زکات است. لذا نمیتوان گفت معنای قانون مواسات اينست که اگر همه مردم خمس و زکاتش را بدهند، هيچ فقيری پيدا نمیشود. يا مثلاً اين سوره مبارکه که در قرآن زياد است، چطور معنا کنيم. در سوره ماعون میفرمايد: (وَ لاَ يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِينِ) ﴿الماعون، 3﴾. بعد میفرمايد: (فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ * وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ) ﴿الماعون، 4ـ 7﴾ و همه مفسرين اين ماعون را معنا کردند يعنی محتاج. حال بگوييم (وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ) يعنی از باب خمس و زکات. گفتم من در کافی شريف تفحص میکردم و پانصد روايت به بالا درباره قانون مواسات روايت داريم.
قانون مساوات در اسلام نيست. قانون مساوات يعنی کمونيست گري،يعنی القاءِ مالکيت و هرکسی که زحمت بکشد و پولی پيدا کند، مالک است. اما خودخوری درحالی که ديگرخوری هم هست و اين بیاعتنا باشد، به اين قانون مواسات و برادری میگويند و از نظر من قانون مواسات يکی از واجبات است واگر ما بخواهيم اين قانون مواسات را زير پا بگذاريم کار مشکلی است و مدعی هم بشويم که کار مشکلی است و مدعی شويم که کسی نگفته است. گفتم نديدم کسی الا مرحوم استاد عزيز ما علامه طباطبائی در الميزان که میخواهد آيه شريفه را تفسير کند، درباره آيه (وَ لاَ يُنْفِقُونَهَا فِی سَبِيلِ اللَّهِ) میگويد اگر خلأ فردی يا خلأ اجتماعی باشد، اين حق جمع کردن پول ندارد. به اندازه خرج و مخارجش و به اندازه رفاهش خرج کند و مابقی را بايد با اختيار خودش صرف خلأهای فردی و خلأهای اجتماعی کند. لذا ايشان میفرمايند قانون مواسات به عنوان ثانوی است و نه عنوان اولي. اگر کسی بتواند اين را اثبات کند، لاأقل اين شبهه مرا رفع کرديد و لاأقل اينکه در ميان ما جا افتاده که فروع دين ده تاست و قانون مواسات در آن نيست و فقط خمس و زکات است، درست کرديد.
از همه شما تقاضا دارم روی بحث امروز فکر کنيد که بحث عالی است و خيلی آيات و روايات در آن هست و همۀ اين آيات و روايات که بيش از هزارتا هست، ما حمل کنيم بر خمس و زکات و وقتی انفاق گفته، بگوييم يعنی فقط خمس و زکات.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد