أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي.
الخامسة عشر: إذا احتاجت الزکاة إلی کیل أو وزن،کانت اجرة الکیّال والوزّان علی المالک لا من الزکاة.
مسئله يک نحو تکرار از مسئلۀ قبلی است و در مسئلۀ قبل ما میگفتيم که خرج و مخارج زکات تا به دست فقير برسد، از کسی است که زکات میدهد. حال از بلدی به بلد ديگر ببرد و در بلدی که میخواهد زکات دهد کسی نباشد و بايد به جای ديگری ببرد و بالاخره همۀ خرج و مخارج مربوط به کسی است که زکات میدهد. اگر يادتان باشد، مرحوم سيّد تفصيل قائل بودند بين اينکه آنجا که میخواهد زکات بدهد اگر فقير باشد و بخواهد زکات دهد،خرج و مخارج برعهد فقير است،اما اگر خواست از بلدی به بلد ديگر ببرد در حالی که میتوانست در بلد خودش بدهد، میفرمايند میتواند اما بايد خرج و مخارج زکات را هم بدهد. اگر يادتان باشد، ما میگفتيم اين عرفيت ندارد. خواه همان جا که زکات برايش واجب شده، زکات را بدهد و هر خرج و مخارجی داشته باشد، بايد تحمل کند؛ و اگر بخواهد از شهری به شهر ديگر ببرد، باز بايد خرج و مخارج را تحمل کند. و ما روی مسئله عرفيت پافشاری داشتيم و میگفتيم عرف چنين میگويد. مرحوم سيد در مسئله قبل اين تفصيل را میدادند و ما قبول نمیکرديم و اينجا خودشان مبتلا شدند و میفرمايند اگر بايد پول دهد تا گندم را از خوشه ها جدا کند و بخواهد اين گندم را بکشد و ده مَن گندم بدهد،خرج و مخارج دارد، بايد اين خرج و مخارج را کسی که میخواهد زکات بدهد تحمل کند و اگر به کسی بگويند من ده مَن زکات به تو بدهکارم و يک مَن از کسی که میکشد و در ظرف میريزد و نُه مَن ديگر از تو باشد،مرحوم سيد میفرمايند اين کار نمیشود بلکه بايد ده مَن بدهد و خرج و مخارجش را هم تحمل کند. اين با مسئلۀ قبل نمیسازد و ظاهراً حرف ما درست باشد،هم در مسئلۀ قبل و هم در اين مسئله. در اينجا مرحوم سيد پنج شش مسئله فرمودند که تکرار مصداقی است يعنی پنج شش مصداق از يک کلی آوردند. لذا اين فرمايش ايشان،درست است و فرمايش قبلشان هم که در مسئلۀ ده بود و خوانديم، درست است و مسئلۀ بعد هم که دوازده و سيزده و چهارده است، تکرار است.
مسئله پانزده اينست که: إذا احتاجت الزکاة إلی کیل أو وزن،کانت اجرة الکیّال والوزّان علی المالک لا من الزکاة.
اين روی عرض ما درست است،چه فرقی میکند بين کيل و وزن و بردن از شهری به شهر ديگر يا بردن از صحرا به خانه فقير! همۀ اينها از يک باب است و عرف میگويد که در همۀ اينها کسی که زکات میدهد بايد خرج و مخارجش را تحمل کند.
به عنوان مثال کسی خيار يا هندوانه میفروشد و میگويد هر کيلو خيار اينقدر است و اما بايد پول کيل و وزنش را هم بدهي. يا مثلاً بگويد هر کيلو چای اينقدر است اما بايد پول پاکتش را هم بدهي. لذا اين عرفيت ندارد و مسئلهای که الان هست، اينکه مثلاًشيرينی را با پاکت میکشند. اين حرام است زيرا شيرينی را با پاکت فروخته است. ديدم بعضی اوقات روی پاکت به جای يک کيلو نوشته شده نهصد گرم. صد گرم آن به خاطر پاکتش است. و بالاخره چيزی که الان مشهور شده و چيزی که شيرينی يا گندم يا جو را در آن میريزند و به مشتری میدهند و يا به فقير از باب زکات میدهند، بايد خالص بدهند. مثلاً اگر میگويد هر کيلو شيرينی هزار تومان، پس بايد يک کيلو بدهد و اگر با پاکت داد، صد گرم کم است و (وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ) شامل حال او میشود.
همۀ اينها عرفيتی دارد و معلوم است که عرف با فرمايش مرحوم سيّد در اينجا سازگار است.
مرحوم صاحب جواهر به جای اين عرفيتی که ما میگوييم، به يک دليل عقلی استدلال کردند. حرف مرحوم سيد را فرمودند و قبول کردند و يک استدلال عقلی هم کردند و گفتند تسليم دين از مقدمات تسليم واجب است. مثلاًهزار تومان میگيرد برای يک کيلو شيرينی و بايد اين يک کيلو را در جعبه بگذارد. گفته اين جعبه از مقدمات واجب است. واجب است بر او که يک کيلو شيرينی به اين آقا بدهد و مقدمهاش اينست که در جعبه بريزد و مقدمۀ واجب،واجب است. پس بايد يک کيلو بدهد و جعبه را هم مجانی بدهد. فرمودند: «انّ التسليم الدِين من مقدمات التّسليم الواجب و تسليم الحق الی أهله يجب علی من عنده الحقّ»؛ کسی که زکات بدهکار است، حق مردم به گردنش است و اگر بخواهد حق مردم را بدهد،بايد از گندمهايش جدا کند. اين جدا کردن يعنی کيل و وزن. اين مقدمۀ واجب است و مقدمۀ اينست که حق مردم را رد کند و مقدمه واجب که واجب است،اين نيز واجب است. ظاهراً عرفيتی که ما گفتيم بهتر از حرف صاحب جواهر باشد. اما نمیدانم مرحوم شيخ طوسی «رضواناللهتعالیعليه» گفته واجب نيست، به دليل برائت. و نمیدانيم آيا کيل و وزن به عهده کسی است که زکات میدهد يا نه، پس «رُفع مالايعلمون». اگر مطالعه کرده باشيد، مرحوم صاحب جواهر جواب میدهد که ظهور مقدم بر اصل است. ظهوری که مرحوم صاحب جواهر میگويند همين فرمايش است که تسليم حق و تسليم واجب متوقف بر کيل و وزن است و کيل و وزن مقدمه واجب است و مقدمه واجب،واجب است. اين ظهور را درست کردند و بعد میفرمايند برائتی که ايشان درست کرده، مردود است به دليلی که ما آورديم. میفرمايند ظهور مقدم بر اصل است. درحالی که اگر برای شيخ طوسی فرموده بودند اينجا استصحاب هست برای اينکه نُه مَن گندم میدهد به جای ده مَن و نمیدانيم بری الذمّه شده يا نه،پس استصحاب میگويد بریالذمّه نشده است.
اگر يادتان باشد در جلسه قبل میگفتيم از همۀ اينها که بگذريم، استصحاب به ما میگويد خرج و مخارج زکاتی که میخواهد به فقير دهد، به گردن اين آقاست. برای اينکه ده مَن گندم بدهکار است و نمیدانيم آيا میتواند نُه مَن بدهد يا نه؛ پس اصل میگويد که نمیتواند. اشتقال هم هست و اشتقال يقينی و برائت يقينی میخواهد. ده مَن گندم بدهکار است و اگر نُه من بدهد،اشتقال يقينی میگويد ذمّۀ تو بری نشده است. ظاهراًاينطور که در مباحثه قبل گفتيم و در مباحثه الان میگوييم، نوبت به اين پيچ و خمها نمیرسد و اينست که کيل و وزن و آوردن از جايی به جايی و دادن به فقير عرفيت دارد که در همۀ اينها بايد کسی که میخواهد زکات را بدهد،خرج و مخارجش را متحمل شود. مثلاً ده مَن گندم بدهکار است و بايد ده من گندم بدهد و خرج و مخارجش را نيز متحمل شود. اگر مغازه داری بگويد من ميوه میفروشم اما پول کيل و وزنش را هم میگيرم، عرف اين را نمیپسندد و استيحاش میکند و حتی گفتم الان که شيرينی را با جعبه میفروشند، حرام است. مثلاًمیگويد هر کيلو هزارتومان و بعد نهصد گرم میدهد برای اينکه در جعبه گذاشته و صد گرم برای جعبه شده است.
التاسعة عشر: یستحب للفقیه أو العامل أو الفقیر الذی یأخذ الزکاة الدعاء للمالک، بل هو الأحوط بالنسبة إلی الفقیه الذی یقبض بالولایة العامة.
زکاتی را که به فقير میدهد، فقير بگويد خدا خيرت دهد. ايشان میفرمايند اگر به ولايت فقيه دهند، ولايت فقيه واجب است که بگويد خدا خيرت بدهد. اما نتوانستند فتوا دهند،بنابراين احتياط کردند.
اصل مسئله از قرآن گرفته شده و قرآن نيز نمیخواهد امر تعبدی بگويد بلکه يک امر ارشادی است و قرآن اين امر ارشادی را به ما فرموده است (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّيهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) ﴿التوبة، 103﴾؛ وقتی به او بگويی خدا برکت به تو بدهد،آرامشی به دست میآورد و خوشحال میشود و اگر ساکت بمانيد، آن آرامش برايش پيدا نمیشود. بالاخره يک تعارف است.
ظاهراً فرقی بين ولايت فقيه و فقير ندارد و نمیدانم چرا مرحوم سيد فرق گذاشتند و گفتند بر فقير مستحب است که بگويد خدا برکت دهد و اما ولايت فقيه حتما بايد بگويد درود بر تو يا خدا برکت دهد. آيا آيه شريفه خصوصيت دارد؟!
ايشان مثل اينکه از (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً) فهميدند ولايت فقيه يا امام «سلاماللهعليه» يا پيغمبر. يعنی يا رسول الله!وقتی زکات میگيری صلّعليهم، بگو درود بر شما باد. حال ما بگوييم قرآن خصوصيت میدهد به پيغمبر اکرم. اگر حرف مرحوم سيّد درست باشد، بايد بگوييم راجع به غير پيغمبر نيز همين است و راجع به پيغمبر أحوط و اما راجع به ائمۀ طاهرين «سلاماللهعليهم» مستحب است. علیالظاهر همه واجب است اما واجب ارشاد است و تابع مايُرشد اليه است. ديديم گاهی مثلاً سهم امام را میدهد و توقع دارد که دعايی به او بکند. عقل ما میگويد حتما اين دعا را به او بکن، خواه پيغمبر اکرم باشد يا امام «سلاماللهعليه» باشد يا ولايت فقيه باشد و بالاخره هرکه باشد. گاهی اين توقع نيست و مستحب است. انسان کاری برای خدا کرده است و ما هم بگوييم آفرين. بله،يک نحو ارشاد عقلی است. گاهی توقع دارد و آن توقع کار میکند و گاهی توقع ندارد و پولش را به واسطه کسی میفرستد. در اينجا سالبه به انتفاء موضوع است. ظاهراً اگر سيّد اينطور که من عرض میکنم، فرموده بودند خيلی بهتر بود. بگويند: «يستحب للذّی يأخذ الزکاة الدُعا للمالک بل يجب اذا کان متوقعاً لذلک». اما فرق گذاشتن بين ولايت و بين غير يعنی اينکه فقير زکات را بگيرد، و بر آن آقا واجب باشد که بارک الله بگويد، عقل پسند نيست و امر مطلقا امر ارشادی است و ارشاد تابع مايُرشد اليه است. گاهی توقع است و اين هم بايد جواب توقع را بدهد. مانند بلند شدن در مجالس است. گاهی اينطور است که توقعی پيدا میشود و بايد جلوی پای اين آقا بايستيم و اگر نايستيم،توهين و بیاعتنايی میشود،بنابراين عقل میگويد واجب است. گاهی هم خودمانی هستند و مینشيند و با و حرف میزند و عقل میگويد لازم نيست جلوی پای او بلند شوي. همۀ اين تعارفها امر عقلی است و به آن ارشاد میگويند. گاهی اين ارشاد واجب است و تابع ما يُرشد اليه است. اگر توقع پيدا شود،واجب است و اگر توقع پيدا نشود،واجب نيست. علی کل حال فرقی بين فقير و ولايت فقيه نيست و اينکه مرحوم سيّد میفرمايند بر فقير مستحب است که تشکر کند، و بر ولايت واجب است تشکر کند؛ ظاهراً وجهی ندارد. اگر أحوط باشد برای همه أحوط است و اگر استحباب باشد،برای همه استحباب است و اگر عرض من باشد ارشاد عقلی است و هرکجا عقل بگويد مستحب است،بنابراين مستحب است و هرکجا عقل بگويد واجب است،واجب است و هرکجا عقل بگويد نه مستحب است و نه واجب،بنابراين نه مستحب است و نه واجب است.
العشرون:یکره لربّ المال طلب تملّک ما أخرجه فی الصدقة الواجبة والمندوبة؛نعم،لو أراد الفقیر بیعه بعد تقویمه عند من أراد،کان المالک أحقّ به من غیره ولا کراهة؛و کذا لو کان جزأً من حیوان لا یمکن للفقیر الانتفاء به و لا یشتریه غیر المالک،أو یحصل للمالک ضرر بشراء الغیر،فإِنّه تزول الکراهة حینئذٍ أیضاً،کما أنّه لا بأس بإبقائه فی ملکه إذا عاد إلیه بمیراث و شبهه من المملّکات القهریّة.
کراهت دارد که گندم را از فقير بخرد. مثلا به فقير میگويد ده مَن گندم به تو بدهکارم و اکنون ده مَن گندم را از تو میخرم. حال اگر گرانتر هم بخرد، کراهت دارد.
علی الظاهر موارد فرق میکند. سابقاً گفتيم چيزی که به فقير میدهد، خوب است که هرچه محتاجٌاليه باشد،بدهد. لذا مرحوم سيد میگفتند و ما هم روايت آورديم که به جای اينکه زکات فطره بدهد، پول میدهد و اين خيلی بهتر است.
مرحوم سيد میگفتند نه تنها میتواند قيمت بدهد بلکه میتواند تبديل کند. مثلاًمیبيند که اگر گوشت بدهد صلاح اوست بنابراين يک کيلو گوشت میدهد. و يا اجاره خانه بدهکار است و زکات را از باب اجازه خانه او کم میکند.
يکرَه در آنجا خوب است که بگويد ده مَن گندم به تو بدهکارم و ده من گندم را از تو میخرم. شايد اين کار بدی باشد و اما آنجاها که تبديل به قيمت يا به چيز ديگری میکند باز بگوييم کراهت دارد، ظاهراًمرحوم سيد میفرمودند کراهت ندارد و ما هم روايت آورديم و گفتيم علی کل حالٍ بايد زکات را بدهد،حال گندم بدهد يا پولش را بدهد، گندم بدهد يا گوشت، گندم بدهد يا مالالاجاره. لذا هرچه بدهد که برايش خوب است، نه تنها کراهت ندارد بلکه حَسن نيز هست و ما میگفتيم کار خوبی است و به جای اينکه گندم بدهد،پول میدهد. لذا ما از همين روايتها و حرفها نتيجه گرفتيم و گفتيم زکات و خمس و امثال اينها به ذمّه است و نه به عين خارجی.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد