أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فصل:فی وقت وجوب إخراج الزکاة
قد عرفت سابقاً: أنّ وقت تعلّق الوجوب فیما یعتبر فیه الحول حولانه بدخول الشهر الثانی عشر، و أنّه یستقرّ الوجوب بذلک و إن احتسب الثانی عشر من الحول الأوّل لا الثانی، وفی الغلّات التسمیة،و أنّ وقت وجوب الإخراج فی الأوّل هو وقت التعلّق، و فی الثانی هو الخرس،والصرم فی النخل و الکرم، والتصفیة فی الحنطة و الشعیر، ...
همينطور که خودشان فرمودند دو سه مرتبه اين فرمايش را تکرار فرمودند و فرمايش مهمی هم نيست، اما به تناسب اينکه وارد مسائل شوند، موجب شده است که اين پنج شش سطر را تکرار کنند.
مسئله اول اينست که آن چيزهايی که سال در آن دخالت دارد، مثل گندم و جو و خرما و مثل گوسفند و امثال اينها؛ آنهايی که در روايات آمده يا مورد فتوا آمده که اگر يک سال ماند، زکات واجب است. در روايات آمده يک سال اينجا يازده ماه است. به معنای اينکه وقتی يازده ماه تمام شد و وارد ماه دوازدهم شد، وجوب زکات میآيد. مثلاً در گوسفند که اول فروردين سالش است و يک سال تمام شده و بايد زکات گوسفندها را بدهد، يک ماه قبل يعنی در بهمن ماه اين وجوب میآيد. تعلق در ماه يازدهم و ادا در ماه دوازدهم است. نتيجهای که گرفتند، اينست که اگر در وسط بهمن و نرسيده به فروردين اين گوسفندها را تلف کند و بفروشد، زکات بر او واجب است. برای اينکه وجوب اول بهمن آمده و يازده ماه تمام شده است. اگر اول فروردين بود،میتوانست در بهمن ماه گوسفندها را بفروشد. وقتی اول فروردين میشد زکات بر او واجب نبود. لذا بين همۀ فقهاء گرفته شده از روايات اهل بيت «سلاماللهعليهم» است که وجوب زکات يک ماه قبل میآيد، و وجوب ادا بعد از دوازده ماه يعنی بعد از سال است. اين مسئله را سابقا گفتند و اينجا تکرار میکنند و نتيجه را سابقا گفتند و اينجا نمیفرمايند. حرفی که در اينجا هست، اينست که ايشان میفرمايند وجوبی که میآيد چه وقت بايد ادا کند. در اين ماه دوازدهم که گفتيم بايد اخراج زکات شود، آيا قبل از تصفيه است يا بعد از تصفيه است. مثلا در مورد گندم و جو، آيا وقتی خوشه کرد، زکات علاوه بر اينکه واجب میشود وجوب اخراج هم میآيد و يا اينکه موقعی که کاه از گندم و گندم از کاه جدا شد، وجوب اخراج میآيد. وجوب تعلق يک ماه قبل و وجوب تصفيه يک ماه بعد است.
اگر يادتان باشد، ما مدعی بوديم که در همۀ اينها وجوب ادا وقت تصفيه است. مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» اختلاف فتوا داشتند، لذا دو سه قول از مرحوم سيّد نقل کرديم و اينجا فرق میگذارند بين خرما و گندم و بين انگور و جو. میفرمايند راجع به گندم و جو تصفيه است. در وقتی که کاه را از گندم يا جو جدا کرد و گندم و جو مهيای بردن به خانه شد، آنگاه بايد زکات را بدهد. اما در مورد خرما و انگور میفرمايند موقعی که صدق خرما و صدق انگور بر او شود. بعد میفرمايند وقتی غوره شد، اخراج وجوب هم میآيد. يا راجع به خرما وقتی رنگ خرما تغيير کرد اما نرسيده است،هم وجوب تعلق و هم وجوب ادا میآيد. ما در آنجا به مرحوم سيّد ايراد داشتيم و میگفتيم چه معنا دارد که بگويد زکات اين خرماهای نرسيده را بدهيد. ممکن است بگويد واجب است بر تو که زکات اين را بدهي، اما در وقتی که خرما را از نخل جدا کند و در وقتی که موقع چيدن و خوردن خرما باشد. يا در انگور در موقعی که انگور شود و بتوان اين انگور را چيد. آنگاه خوب است که بگويد تعلق وجوبی که يک ماه قبل بود، الان انگور رسيده و وجوب اخراجش هم آمده است. اما مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» در اينجا میفرمايند: و أنّ وقت وجوب الإخراج فی الأوّل هو وقت التعلّق، و فی الثانی هو الخرص، والصرم فی النخل و الکرم، والتصفیة فی الحنطة و الشعیر، ...
فرق میگذارند بين گندم و جو و بين خرما و کشمکش و میفرمايند در گندم و جو در وقت تصفيه و اما در انگور و خرما در وقت غوره بودن و نرسيده بودن اما تغيير رنگ خرما. اما خود مرحوم سيّد بعضی اوقات راجع به انگور و خرما میفرمايند وقت اخراج، وقت چيدن و رسيدن خرما و انگور است. غوره و نرسيده نباشد. در گندم و جو هم میفرمايند در زمان تصفيه. سابقاً ما به مرحوم سيّد همين را میگفتيم که تعلق وجوب خوب است. مثلاًيک ماه قبل هنوز خرما نشده و انگور نشده واجب شده است به معنای اينکه نمیتوانی تلف کنی يا بفروشی مگر اينکه زکاتش را بدهي؛ اما وقت اخراج بايد بفرماييد موقعی که میتوان اين گندم را به فقير داد يا اين خرما را به فقير داد و اين در وقت رسيدن آنهاست. در مورد گندم و جو میفرمايند: «والتصفیة فی الحنطة و الشعیر» و ما میگفتيم والتصفية در خرما، والتصفية در انگور. يعنی در وقتی که بتوان انگور را چيد، وجوب اخراج میآيد. در وقتی که گندم را از کاه جدا کردند و مهيا شد، آن وقت موقع اخراج میآيد.
مرحوم سيّد تمسک به رواياتی کردند و روايتها با هم متعارض است و لذا اگر يادتان باشد روايتها را حمل بر تقيه کرديم و در اينجا مرحوم سيّد فرق میگذارند بين انگور و خرما و بين گندم و جو. در مورد گندم و جو میگويند وجوب اخراج موقع تصفيه است اما در آنها موقع غوره شدن.
اين مسئلۀ اول که ما مدّعی هستيم وقت تعلق يک ماه قبل است. روايات داريم و اختلافی هم در مسئله نيست. وقت ادا نيز موقعی که بتوان به فقير داد و موقعی که بخواهيم به فقير دهيم بايد گندم از کاه جدا شده باشد و يا موقع چيدن خرما باشد و يا چيده شده باشد.
مسئله دوم اينکه بگوييد وجوب ادا موقع تصفيه است. موقعی که خرما يا انگور دارد يا موقعی که گندم و جو داردواجب است که زکاتش را بدهد. آيا اين وجوب فوری است يا نه؟!
مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» در اينجا میگويند فوری است اما فور عرفی و نه فور عقلي. لذا میگويند تأخير يک ساعت يا دو ساعت طوری نيست. بعضی از فقها گفتند فوريت نيست. برای اينکه در اصول گفتند امر صيغه افعل و ما بمعناه دلالت بر فور ندارد. بعضيها هم گفتند فوريت دارد و تمسک کردند به عرف؛ و میگويند در همۀ اوامر صيغه افعل و ما بمعناه را مثل نهی میبينيم. همينطور که فوريت در آن خوابيده، پس در اين هم فوريت خوابيده است.
اگر يادتان باشد در اصول گفتند صيغۀ افعل و ما بمعناه دلالت میکند بر ترغيب و تحريص فعل و اما دلالت بر فوريت ندارد. ما در اصول گفتيم که صيغۀ افعل و ما بمعناه دلالت بر فوريت ندارد اما عرف میگويد فوريت دارد. الان گندم و جو در خانهاش است و همين الان وجوب اخراج آمده و بايد زکات گندم و جو را بدهد. لذا صيغۀ إفعل و ما بمعناه ولو دلالت بر فوريت ندارد،اما عرف از آن فوريت استفاده میکند. اينکه مرحوم سيد میفرمايند يک ساعت يا دو ساعت باشد، اينطور نيست. حتی مثلاً گندم و جو را به خانه آورد و مسافرت چند روزه برايش جلو آمده است و واجب است که برود. اگر به مسافرت برود و برگردد، ظاهراً گناه نکرده است. البته اگر تسامح و تساهل کند، عرف میگويد چرا. لذا اسمش را فور عرفی میگذاريم. يعنی عرف در صيغۀ إفعل و مابمعناه میگويد فور نه فور عقلی بلکه فور عرفی است و تأخيرانداختن يکی دو روز فور عرفي، يعنی اگر معذور است تا موقع برطرف شدن عذرش، و اگر میخواهد به رفيقش بدهد و رفيقش نيست،تا آمدن رفيقش و اگر میخواهد به جای معينی بدهد که افضل است، اگر تسامح و تساهل شود، جايز نيست اما اگر تسامح و تساهل نشود، بايد به مجرد امکان زکات چيزی را که متعلق زکات است، بدهد. راجع به خمس نيز همين را میگوييم و راجع به همۀ واجبات نيز همين را میگوييم. مثلاًبه شما گفته است فردا ساعت هشت بيا با تو کار دارم. اين فوری است و بايد ساعت هشت باشد. اما اگر بگويد فردا بيا، با تو کار دارم، در اين صورت میتواند هفت يا هشت يا ده برود. بايد ببينيم عرف در کجا فوريت میبيند و در کجا فوريت نمیبيند. هرکجا فوريّت ديد، میگوييم امر دلالت دارد و هرکجا فوريّت نديد، میگوييم دلالت ندارد و اينکه مرحوم سيد میفرمايند اگر يک ساعت يا دو ساعت تأخير بيندازد، جايز نيست، اگر قائل به فور عقلی باشيم، حرف خوب است اما موضوعات احکام دارای فوريت عقلی نيست. يعنی موضوعات را بايد از عقل يا از عرف يا از لسان دليل گرفت! اگر در استصحاب اصول يادتان باشد، مرحوم شيخ و مخصوصاً مرحوم آخوند بحث مفصّلی کردند که موضوع احکام را بايد از کجا گرفت!بعضيها گفتند از عقل و بعضيها گفتند از لسان دليل و مرحوم شيخ و مرحوم آخوند میگويند موضوع احکام چون عرف است،بايد از عرف گرفت. موضوعات احکام عقلا و تسامح و تساهل نيست و فوريت عرفی دارد. بنابراين در مسئلۀ ما اگر دو سه ساعت طول بکشد، طوری نيست و اگر دو سه روز هم طول بکشد ولو تسامح و تساهل باشد، ظاهراً طوری نيست. علی کل حال اگر بگوييم ادای زکات فوراً واجب است به معنای اينکه تسامح و تساهل در آن نداشته باشيم، اما اگر عذر شرعی و عذر عقلی و عذر عادی برايمان جلو بيايد و آن را به تأخير بيندازيم،آن فوريت عرفی از بين نرفته و اشکال ندارد. مثل آيۀ (أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُوداً) ﴿الإسراء، 78﴾، هم وقت نماز ظهر و عصر و هم وقت نماز مغرب و عشا و هم وقت نماز صبح را تعيين میکند. همين که فقها نوشتند از زوال تا غروب است و هروقت به جا بياورد وقت اداست. هرچه زودتر باشد بهتر است. میتواند اول وقت بخواند اما نميخواند و عصر يا دم غروب میخواند و اين وقت اداست. اما در اينجا تعيين کرده و گفته از ظهر تا غروب و اما اگر تعيين نکرده بود و گفته بود بيا با تو کار دارم، در اين صورت اين نبايد تسامح و تساهل کند اما هروقت که برود اشکال ندارد.
در مانحن فيه نيز همين است گندم و جو و مابقی آنها و هرچه مالي است، فوريت عرفی دارد و معنايش تسامح و تساهل نيست اما عقلاً هم فوريت ندارد و همين مقدار که بگويد تسامح و تساهل نکرد، کفايت میکند.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد