أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي.
الزکاة من العبادات فيعتبر فيها نية القربة...
زکات از عبادات است، بنابراين بايد با قصد قربت بدهد و اگر قصد قربت نداشته باشد، زکات واقع نشده است. مرحوم سيّد «رضواناللهتعالیعليه» يک صغری و کبری فرض فرمودند و اينکه «الزکاة من العبادات و کلّ عبادة يحتاج الی قصد القربة فالزکاة يحتاج الی قصد القربة». عبارت مرحوم سيّد اين را به ما میفرمايد که: «الزکاة من العبادات فيعتبر فيها نية القربة».
صاحب جواهر و ديگران مسئله را عنوان فرمودند و اولاً ادّعای اجماع و ضرورت روی آن کردند. صاحب جواهر از صاحب مدارک نقل میکند که ايشان فرموده مسئله اجماعی است و کفی به دليلا. تقريباً اين دليل دوم است. همين فرمايش مرحوم صاحب عروه را صاحب جواهر نيز فرمودند. يعنی بعد از آنکه فرمودند مسئله اجماعی است و صاحب مدارک گفته «کفی به دليلا»، ايشان هم میفرمايند از عبادات است «و کلّالعبادة يحتاج الی قصد القربة».
ايرادی که در مسئله هست، اينست که اگر اين حرف دوم نبود، در حرف اول میگفتيد مسئله اجماعی است و کفی به دليلا؛ اما دليل دوم که آمد، دليل اول تاييد میشود و دليل نمیشود. برای اينکه اجماع مدرکی میشود و اجماع مدرکی حجت نيست. آنچه شما در اصول درست کرديد، فرموديد که اگر روی يک مسئلهای همۀ قدماء يا متأخرين يا لاأقل همۀ قدماء اتفاق داشته باشند، بررسی کنيم و دليل پيدا نکنيم، از اين گفتۀ فقهاء پی میبريم که روايتی در کار بوده و به ما نرسيده است، پس اجماع حجت است به خاطر گفتۀ اصحاب. حال يا میفرماييد بررسی کرديم و چيزی پيدا نکرديم و کاشف از روايت است،که ما میگوييم و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمايند و يا اينکه به قاعدۀ لطف، بررسی کرديم و چيزی نيافتيم و اين نيافتن ما دليل بر اينست که قدماء میدانستند مسئله چنين است. اگر فرموديد گشتيم و چيزی نيافتيم و چون عبادی است قصد قربت میخواهد، میگوييم همين حرف دومتان دليل بر اينست که آن اجماع مدرک دارد. آنگاه اجماع مدرکی میشود و اجماع مدرکی حجت نيست. تاييد هست اما اگر بخواهيم يک دليل برايش درست کنيم، دليل آن مدرک است و نه اينکه اجماع باشد. لذا اين فرمايش صاحب جواهر که ادعای اجماع کردند و بعد هم از صاحب مدارک نقل کردند «کفی به دليلا»، به صاحب جواهر عرض میکنيم که «لايکفی به دليلا». برای اينکه دليل شما حرف بعد شماست که میفرماييد «هذه عبادة و کل عبادة يحتاج الی قصد القربة فهو يحتاج الی قصد القربة». لذا اجماع کنار رود، اين صغری و کبری میماند. اينکه «الزکاة عبادة و کل عبادة يحتاج الی قصد القربة فهو يحتاج الی قصد القربة» به چه دليل است! دليل اين کبرای کلی چيست؟!
«کل عبادة يحتاج الی قصد القربة» يک ادّعاست، اما ادّعايی است که صاحب جواهر کرده است و قبل از صاحب جواهر گفته است و بعد صاحب جواهر نيز مفروغٌعنه شده در عروه و میفرمايند که «الزکاة من العبادات فيعتبر فيها نية القربة». میگوييم «الزکاة من العبادات»، اما «کل عبادة يحتاج الی قصد القربة» به چه دليل است؟!
دليل ناتمام است و به عبارت ديگر دليل عين مدّعاست. میگوييد زکات قصد قربت میخواهد چون عبادت است. ما میگوييم عبادت هست و قصد قربت هم نمیخواهد، بلکه دين الله است. معلوم است کسی دِين الله را ادا کند، ثواب دارد و عبادت است. اما شما دِين الله را به کسی بدهکار هستيد، با ريا و منّت و قهر دينتان را ادا میکنيد، آيا دينتان ادا میشود يا نه؟! مثلاً کسی يک ميليون به ديگری بدهکار است و اين يک ميليون را به ديگران میگويد و وقتی پيش داين میرود با تشری آن يک ميليون را میدهد و میگويد اين دِين من است. بله،دِين است و ادايش هم عبادت است، برای اينکه ادای دِين عبادت است، اما قصد قربت نمیخواهد. راجع به زکات نيز همين را بگوييم که زکات عبادت است و در قرآن زياد آمده اما زکات قصد قربت نمیخواهد بلکه ممکن است رياءاً زکات بدهد. لذا عبادت است، اما دِين الله است. همينطور که در دِين قصد قربت لازم نيست، در دِين خدا هم قصد قربت لازم نيست. در نماز دليل داريم که قصد قربت میخواهيم، لذا وقتی که مقارنات نماز را میشماريد، اول نيت است و اين رکن است و بعد تکبيرةالاحرام و رکوع و در آخر تسليم است. اين دليل دارد. در روزه نيز سابقاً صحبت کرديم و دليل دارد که اگر کسی نيت نکرد، تا قبل از ظهر میتواند نيت کند و اگر کسی قصد قربت نکرد و ريا در کار آمد، روزهاش باطل میشود و امثال اينها. بنابراين هرکجا دليل هست، میگوييم عبادت است و قصد قربت میخواهد و هرکجا دليل نيست، اين کبرای کلی را از کجا درست کنيم که «کلُّ عبادة يحتاج الی قصد القربة».
مرحوم صاحب جواهر در دليل سوم فرموده صدقه است. برای اينکه قرآن میفرمايد: (خُذ من أموالِهِم صَدَقَة) و چون صدقه است، قصد قربت میخواهد.باز ايراد به صاحب جواهر است که صدقه است و فرق بين او و هبه نيز همين است. اما «کلّ صدقة يحتاج الی قصد القربة» نظير همان حرف قبل است که «کلّ عبادة يحتاج الی قصد القربة». لذا مرحوم صاحب جواهر که دليل سوم آورده است و ديگر بزرگان و مقررين عروه تبعاً از صاحب جواهر اين دليل را در کلماتشان آوردند که «انّالزکاة صدقةٌو کلُّ صدقة يحتاج إلی قصد القربة فالزکاة يحتاجُ إلی قصد القربة». لذا میگوييم (خُذ من أموالِهِم صَدَقَة)؛ و اما اينکه اگر اين صدقه را رياءاً بدهد، يا به زور از او بگيرند، مثلاً اگر حاکم شرع دسترسی داشته باشد، زکات و خمس را به زور میگيرد. گفتند اگر به زور بگيرد، قصد قربت ندارد و لذا در اين ماندند و گفتند قصد قربتش را حاکم شرع میکند. پيغمبر اکرم میفرستادند و زکات را میگرفتند. خيلی از آنها به زور و با منّت میدادند. بنابراين دليل سوم اينست که: «الزکاة صدقةٌ و کل صدقة يحتاج إلی قصد القربة فالزکاة يحتاجُ إلی قصد القربة». در اينجا صغرا درست است و کبرا دليل میخواهد و دليل عين مدّعاست. صحبت ما همين است که آيا زکات قصد قربت میخواهد يا نه! شما میگوييد زکات قصد قربت میخواند، چون قصد قربت میخواهد. کل عبادت قصد قربت میخواهد و من جمله زکات قصد قربت میخواهد. اين دليل عين مدّعا میشود. پس يک دليل بياوريد که مفروضٌعنه باشد. گفتم بزرگان مثل شهيدين و مثل صاحب مدارک و مثل صاحب مستند و خيلی از قدما که به اجماع اهميت میدهند، همين را گفتند که در زکات شرايطی هست و شرط اول نيّت است و چون عبادت است، نيّت میخواهد و نيّت قصد قربت میخواهد. گفتم الان اگر حاکم شرع بتواند به زور زکات را میگيرد. عبادت و دِين است و دينش ادا شده اما قصد قربت نکرده است. لذا فقها گفتند قصد قربتش را حاکم شرع میکند. مثلاًزکات را میگرفتند و نزد پيغمبر اکرم میآوردند و پيغمبر اکرم مصرف میکردند. حال پيغمبر نمیپرسيدند چه کسی به زور داد و چه کسی منت گذاشت و چه کسی قصد قربت کرد. هرکسی قصد قربت کرده، ثواب میبرد و هرکسی قصد قربت نکرده،ثواب نمیبرد. ثواب غير از اينست که باطل است.
توصّليات نيز همينطور است. در توصّليات اگر قصد قربت نکند، خود به خود واقع میشود و اگر قصد قربت کند،خدا ثواب هم به او میدهد. همه چيز انسان قربة إلی الله باشد. بعضيها مدّعی هستند که من به غير قربة إلی الله چيزی به جا نمیآورم و هرچه به جا میآورم عبادت است. اما اين بحث ما نيست.
در دليل چهارم گفتند اين در روايات ما از آن پنج مورد شمرده شده که «بنی الإسلام علی خمس، الصلاة، والزکاة، والحج، والجهاد، والولاية و ما نودی بشيء مثل ما نودی بالولاية». هفت هشت روايت اينگونه صاحب وسائل در مقدمه وسائل در جلد اول وسائل نقل میکند. گفته چون «عدّ من الخمس» است، آنها قصد قربت میخواهند، بنابراين اين نيز قصد قربت میخواهد. ايرادی که به اين حرف هست، اينست که يکی از آنها ولايت است، آيا ولايت قصد قربت میخواهد؟! اين اعتقاد و محبت میخواهد. شيعه کسی است که اعتقاد داشته باشد. در تکوينيات و در اعتقادات که قصد قربت لازم نيست. حال اگر بگوييم اين عُدّ من الخمس است و در آن خمس قصد قربت میخواهد پس اين هم قصد قربت میخواهد، اين قياس است. معنای قياس همين است که بگويد زيد ايستاده پس عمرو هم ايستاده است يا اينکه چهار مورد از آن پنج مورد قصد قربت میخواهد پس پنجمی هم قصد قربت میخواهد.
در دليل پنجم گفتند همه جا زکات در پيش نماز است. (أقيموا الصلاة و آتوا الزکاة)،وقتی چنين باشد هرچه صلاة دارد، زکات هم دارد. صلاة قصد قربت میخواهد،پس زکات هم قصد قربت میخواهد. اين هم درست نيست، برای اينکه سنخيت که شرط نمیآورد. شما میگوييد زيد مثل عمرو است در درس خواندن و به طور عالی درس میخواند. اما اينکه زيد قصد قربت میکند و عمرو قصد قربت ندارد. اين سنخيت که هرچه نماز دارد زکات هم دارد، يک قياس است.
بنابراين مرحوم صاحب جواهر پنج دليل آورده و اين ادلّه به مقام شامخ صاحب جواهر نمیخورد. البته گذشتن از اجماعها و شهرتها و غيره کار مشکلی است. يعنی الان که صاحب جواهر پنج دليل میآورد،به همان اجماع مینازد. لذا حرف صاحب مدارک را نقل میکند که «کفی به دليلاً». و اما غير از اجماع که مدرکی است و معمولاً در فقه اينطور هستيم که نمیتوانيم از اين شهرتها بگذريم، همان که مرحوم علامه مجلسی «رضواناللهتعالیعليه» میفرمايند شما در اصول حرفهايی میزنيد و وقتی در فقه میآييد يادتان میرود. بله، ما در اصول خيلی چيزها گفتيم، ما وقتی در فقه بياييم، نمیشود آن چيزها را گفت. برای استاد بزرگوار ما آقای بروجردی «رضواناللهتعالیعليه» مشکل بود که از حرف شيخ طوسی بگذرند چه رسد از اجماعات و شهرتهای قدماء. آقای بروجردي، ان قلت قلت راجع به متأخرين خيلی داشتند. دريايی بود که متلاطم میشد اما همين دريای متلاطم وقتی به حرفهای شيخ طوسی میرسيدند توقف عجيبی میکردند روی حرفهای شيخ طوسی چه رسد به شهرت قدماء!
اگر کسی از اينها بترسد حرف ديگری میشود. مثلا بگويد قصد قربت میخواهد،چون اجماع مدرکی دارد و کفی به دليلا.
بحث امروز، بحث خوبی بود اما بحث مشکلی است، تقاضا دارم روی آن فکر کنيد شايد چيزی به نظرتان برسد که مورد استفاده باشد.
شرط دوم در زکات اينست که بايد نيت تعيين کند.
و صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد