أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
اظهار ارادت کنید خدمت قطب عالم امکان حضرت ولی عصر «ارواحنافداه» با یک صلوات.
بحث این دو سه روز ما ما دربارۀ امر مهمی بود و آن وصیتنامۀ امیرالمؤمنین علی «سلاماللهعلیه» به همه و من جمله شماست. در حساسترین موقع یعنی یک ساعت قبل از شهادت این وصیتنامه را فرمودند و از دنیا رفتند. گفتم این وصیتنامه ده جمله است. به عبارت دیگر ده دستورالعمل است، و هر دستورالعملش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. جملۀ اول فرمودند: «الله الله فی التقوی»، شما را به خدا قسم، شما را به خدا قسم، متدین و متقی باشید. تقید به ظواهر شرع داشته باشید. دوم فرمودند «الله الله فی القرآن»، شما را به خدا قسم، شما را به خدا قسم، مواظب قرآن باشید. قرآن بخوانید و قرآن را تفسیر کنید و به قرآن عمل کنید. سوم، «الله الله فی الصلاة فإنّها عمود دینکم»، شما را به خدا قسم، شما را به خدا قسم، مواظب نمازتان باشید، نماز ستون دین است. اگر ستون نباشد، عمارت نیست. اگر عمود نباشد، خیمه روی زمین افتاده است، لذا مواظب نماز باشید.
در این سه جمله، سه روز صحبت کردم. هر روز راجع به یک جمله صحبت کردم. بحث امروزمان راجع به جملۀ چهارم است. فرمود: «الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم»، شما را به خدا قسم، شما را به خدا قسم، جهاد داشته باشید. هم با مالتان به جبهه کمک کنید و هم با جانتان در جبهه باشید و هم با گفتارتان دیگران را برای جهاد تشویق کنید. این جمله اگر مهمتر از اول و دوم و سوم نباشد،حتماً کمتر نیست. ما هرچه داریم از جهاد است. از زمان پیغمبر اکرم به واسطۀ جهاد توانستیم اسلام را به دنیا نشان دهیم و بالاخره به قول قرآن پیروز بر دشمن شویم، (إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ) ﴿النصر، 1﴾. بعد هم هر مشکلی جلو آمد، با جهاد میخواهیم تا این اواخر و قضیه صدام. در تاریخ نداریم یک جنگ آنچنانی که دنیا به واسطۀ صدام برای ما جلو آورد. دنیا یک طرف و ما یک طرف بودیم. فقط صدام یا امریکا نبود بلکه همۀ دنیای استکباری و حتی شوروری. بمبهای شوروی در آن هشت سال جنگ روی سر ما ریخته شود. همۀ امکانات دنیا هم از صدام بود. هم از نظر مال و منال و امکانات و هم از نظر اسلحه. از نظر نیرو هم ما عدۀ کمی داشتیم اما دنیا در یک طرف بود. اما بعد از هشت سال پیروزی از ما شد. صدام و طرفدارانش میخواستند براندازی کنند نه فقط جمهوری اسلامی یا تشیع را بلکه اسلام عزیز را. میخواستند با جنگشان اسلام را براندازی کنند، اما نه تنها نتوانستند بلکه بعد از هشت سال جمهوری اسلامی ما و تشیع و اسلام سر و صدای عجیبی در دنیا پیدا کرد. به قول قرآن شجرۀ طیبه شد. (... کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ) (إبراهیم، 24 و 25).
ایران امکانات نداشت و زنها باید غذا و نانی تهیه کنند و به جبهه بفرستند. تحریمها به اندازهای شد که نفت به بشکه هفت دلار رسید. عدۀ ما به نسبت دنیا خیلی کم بود اما یک چیز داشتیم و آن جهاد و جداً ایستادگی در مقابل دشمن بود. دنیا به صلح درآورد. یعنی عدهای به راستی برای نظامشان و برای تشیع و اسلام، قد علم کردند. با نبود امکانات و حتی با گرسنگی و تشنگی و با نبود اسلحههای روز در مقابل اسلحههای دنیا جهاد کردند اما پیروزی از ما شد به خاطر جهاد حقیقی. به راستی برای خدا و برای پیروزی بر دشمن و برای اینکه براندازی اسلام و تشیع و جمهوری اسلامی نشود، ما پیروز شدیم. دنیا میگوید بالاتر از پیروزی است. این جوانها نظامشان را معرفی کردند. این جوانها در جبهه تشیع را معرفی کردند. با رمز یا زهرا جلو میرفت. با رمز یا علی و یا حسین جلو میرفت و تشیع در دنیا صدا کرد. فهمیدند اسلام عزیز میتواند دنیا را اداره کند، اگر مسئولیت به جا باشد. جبهه و جهاد این کار را کرد. این جملۀ امیرالمؤمنین است که «الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم». همه با زبان میگفتند اسلام و تشیع و جمهوری اسلامی. زن و مرد و پیر و جوان وحدت عجیبی داشتند. جوانها در جبهه و همه پشت جبهه برای تهیه غذا برای جوانها و خدای جوانها هم ترس را در دل دشمن میانداخت و دشمن فرار میکرد. این جملۀ امیرالمؤمنین جملۀ بزرگی است. ما در دنیا جنگ و نزاع زیاد داشتیم، اما یک جنگی با چنین خصوصیات در تاریخ نداریم. جنگی که عدۀ کم پیروز شود با وحدتش بر دنیا با نبودن اسلحه، نداریم. این جملۀ امیرالمؤمنین است که: «الله الله فی الجهاد بأموالکم و أنفسکم و ألسنتکم»، شما را به خدا قسم، جهاد کنید. هم با مالتان و هرچه دارید. هم با جانتان هر آنچه که میشود. ما در تاریخ نداریم، یک شبیهخون به عزیزان اصفهانی در جبهه زدند. بیش از سیصد نفر شهید داد. اصفهان سیصد شهید داد و در صبح آنها را تشییع کردند و در شب بیش از سیصد نفر جوان آماده شدند و به جبهه رفتند و جای شهدا را پر کردند. معلوم است این ملت پیروز است و این وحدت و برادری پیروز است.
در تاریخ پیغمبر اکرم نیز نظیرش دیده میشود، البته نه به این مفصلی، اما در آن ده سالی که پیغمبر اکرم به مدینه آمدند، هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر اکرم جلو آوردند. پیغمبر اکرم با کسی جنگ نداشت اما معلوم است که در مقابل دشمن قد علم میکرد و ایستادگی می کرد. هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر اکرم جلو آوردند و در هر هشتاد و چهار جنگ عدۀ مسلمانها کم بود و خیلی بالا میرفت هزار نفر بودند و اما عدۀ دشمن بیش از ده هزار بود. این طرف از نظر امکانات هیچ نداشتند و به قول جرجی زیدان که نصرانی است و در تمدن اسلام کتاب نوشته و میگوید اینها نه تنها اسب نداشتند سوار شوند و پای پیاده بودند بلکه کفش هم نداشتند و پابرهنه بودند و میرفتند و پیروز برمیگشتند. برای اینکه هیچ چیزی هدفشان نبود به جز اسلام عزیز و هیچ هدفی نداشتند به جز وحدت و جز اینکه همه متابعت جدی از پیغمبر اکرم می کردند.
در یکی از جنگها به نام جنگ احد، لشگر مهیا شد برای رفتن به جبهه. پیرمردی به نام عبدالله بن جحشه آمد که شل بود و گفت یا رسول الله یک جوان داشتم که به جبهه دادم و الان در جبهه است. در خانه مقدار کمی جو داشتم و زن و بچهام اصرار میکردند و به شما سلام رساندند و خواهش کردند که این را برای جبهه بپذیرید. من هم شل هستم و جبهه برایم واجب نیست اما شما را قسم میدهم به خدا که مرا بپذیرید. پیغمبر برای اینکه پیرمرد قسم به خدا داد و با گریه و شوق به پیغمبر گفت، پیغمبر هم پذیرفتند.
در جنگ احد کوتاهی شد، لذا پروردگار عالم هم گوشمالی حسابی به اینها داد. وقتی دشمن فرار کرد از پیغمبر سوال کردند یا رسول الله! چه شد که پیروز بودیم اما شکست خوردیم. فرمودند برای اینکه یک لحظه خدا را فراموش کردید. بالاخره دشمن فرار کرد. یک خانم به جبهه آمد و دید جوانش و شوهر و برادرش شهید شدند. آنها را روی شتر گذاشت و به مدینه برگشت. نرسیده به مدینه حضرت زهرا را دید. حضرت زهرا با عدهای از زنها به جبهه میآمدند برای اینکه خبر داده بودند که پیغمبر را شهید کردند. آن خانم از دور به حضرت زهرا سلام کرد و گفت الحمدلله دیدم پیغمبر اکرم در دامن کوه نشسته و اصحاب دور او نشستند. حضرت زهرا پرسیدند چه بار شتر داری؟ آن زن نگفت چه چیز است. این همان خانمی بود که جوها را برای جبهه داده بود. گفت زهرا جان همه عالم فدای پیغمبر اکرم و من دیدم پیغمبر اکرم سالم در دامنۀ کوه نشسته بود. بالاخره حضرت زهرا اصرار میکرد و او نمیگفت تا بعد معلوم شد. همان جوانش شهید شده است. آن زن گفت همه چیز فدای اسلام عزیز و پیغمبر اکرم و من افتخار میکنم که توانستم مقداری جو به جبهه کمک کنم و افتخار میکنم که پسر و برادر و شوهرم را به جبهه دادم و در راه خدا شهید شدند. معلوم است که هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر جلو آوردند اما پیروزی برای اسلام است به خاطر این جهاد واقعی.
نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظیم الأعظم الأعز الأجل الأکرم
بحق الحسین و اخته زینب، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک