أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فرمودند از جملۀ انفال زمینی است که صاحب نداشته باشد. خواه ناخواه باید قسمت کنیم که زمین گاهی صاحب ندارد و از موات است، مثل بیابانها. گاهی صاحب ندارد و از عمرانات است، مثل جنگلها. گاهی صاحب ندارد برای اینکه صاحب آن گم شده است، مثل مجهول المالکها. اما اگر مطالعه کرده باشید، باید هر سه را گفت «من الأراضی لا رب لها». اما اگر مطالعه کرده باشید این تقسیم را نمیکنند، بلکه مختص زمینی میکنند که صاحب ندارد. زمینی که صاحب نداشته باشد، گاهی از موات است، گاهی عمرانات است، اما صاحبش گم شده است. فقها این را هم در کتابها نیاوردند. نه مجهول المالک آوردند و نه زمینی که صاحبش گم شده است. فرمودند از اموال، أرض لا رب لهاست. اگر این باشد، تکراری واقع شده است. برای اینکه دوم چیزی که از انفال است، اراضی موات است و اینجا هم میگویند أراضی لارب لها یعنی أراضی موات. اما اگر حرف ما درست باشد، یک قاعدۀ کلی است که یکی از مصادیقش أراضی موات است. لذا به جای «الأراضی لارب لها» باید فرموده باشند «ما لا ربّ لها سواءٌ کان من الموات أو العمرانات أو المجهول المالک». ظاهراً اینطور که من عرض میکنم اگر بخواهیم تکرار نشود، و بخواهیم یک امر مستقلی باشد، باید بگوییم «الأراضی مال رب لها سواء کان اینکه موات باشد یا عمران باشد یا مالکش گم شده باشد.
مسئلۀ دیگری که باید متعرض شوند و نشدند، اینست که اختصاص به زمین ندارد، بلکه هر چیزی که لاربّ لهاست. گاهی زمین است، گاهی مغازه است، گاهی خانه است و گاهی هم لُقطه است. و این زمینی که در روایتها آمده از باب مثال است. اگر یادتان باشد، در اول بحث اراضی موات را که صحبت میکردند، بعضی از بزرگان در غنیمت فرموده بودند زمین دخالت ندارد و هرچه دشمن به مسلمانها واگذار کرد و دست از جنگ برداشت، مایکون بلا خیل و لا رکاب از انفال است. ما تمسّک کردیم به روایت صحیحه حفص بن بختری.
روایت 1 از باب 1 از ابواب انفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 523 :
صحیحه حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: اَلْأَنْفَالُ مَا لَمْ یوجَفْ عَلَیهِ بِخَیلٍ وَ لاَ رِكَابٍ، أَوْ قَوْمٌ صَالَحُوا، أَوْ قَوْمٌ أَعْطَوْا بِأَیدِیهِمْ،...
آقایان تمسک کرده بودند به روایت و «مالم یوجف» را به قرینۀ روایت دیگر گفته بودند أرض. الأرض الذی لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب، از انفال است. اما ما در آنجا میگفتیم باید به عکس گفته شود. یعنی بگوییم اینکه زمین گفته شده از باب مثال است و دلیلش این جملۀامام صادق «سلاماللهعلیه» است که فرموده: «مَا لَمْ یوجَفْ عَلَیهِ بِخَیلٍ وَ لاَ رِكَابٍ، أَوْ قَوْمٌ صَالَحُوا، أَوْ قَوْمٌ أَعْطَوْا بِأَیدِیهِمْ» و این «ما لَم یوجف» هم زمین را میگیرد، هم خانه را میگیرد، هم مغازه را میگیرد و هم پول نقد را میگیرد. همۀ اینها از انفال میشود. در اینجا هم اینکه فرموده است «کلّ أرض لا رب لها» مرادش اینست که «کلّ شیء لا ربّ لها». مناط جملۀ «لارب لها» است و این جمله مطلقی است که شامل زمین و مغازهها و خانهها میشود و شامل باغها و زمینها هم میشود. بنابراین این جملۀ «مالارب له» که همۀ فقها گفتند اراضی مالارب لهاست، ما میگوییم مراد از اراضی از باب مثال است و دست از مطلقی جملۀ «ما لم یوجف علیه بخیل و لا رکاب»، برنمیدانیم و مسلّم پیش اصحاب هم هست و همۀ اصحاب از انفال، اراضی موات و ما لا یکون له رب است. این هم زمین موات را میگیرد و هم زمین عمرانی مثل باغها را میگیرد و هم زمین آباد مثل جنگلها را میگیرد که صاحب نداشته باشد و همچنین مجهول المالک را میگیرد. لذا اینطور میشود که «أنفال من الأنفال شیءٌ له لیس له مالکٌ معلوم». یعنی کل مجهول المالک از انفال است، از جمله لُقطه. لُقطه نیز مثل جنگل و باغ و مغازه است و مسلّم پیش اصحاب است که اگر دشمن شهر یا دهاتش را واگذار کرد و رفت، این از انفال است، برای اینکه «مَا لَمْ یوجَفْ عَلَیهِ بِخَیلٍ وَ لاَ رِكَابٍ». لذا روی عرض من «کلّ مالارب له سواءٌ کان من الموات أو کان من المعمور کالآجام أو کان المجهول صاحبه» از انفال است، لذا در باب مجهول المالک هم اگر مثلاً صاحب خانهای رفت و الان صاحبش نیست، باید تفحص کنند و صاحبش را پیدا کنند. وقتی بعد از تفحص مأیوس از صاحبش شدند، مال حاکم شرع میشود. در زمان پیامبر گرامی از پیامبر و در زمان ائمۀ طاهرین، از ائمۀ طاهرین و در زمان غیبت، از حکومت اسلامی و مجتهد جامع الشرایط است. ظاهراً اینطور که من عرض میکنم، هم مطابق با فتاواست، گرچه این مصادیق را نگفتند اما اصل مسئله را قبول دارند که هر چیزی که صاحب ندارد یا صاحبش گم شده است و فعلا بالفعل صاحب ندارد، زمین موات باشد یا زمین عمران باشد یا غیر زمین مثل خانه و مغازه و پول باشد، یا حتی اگر پول در بانک دارد و اما رسمش نیست و بالاخره از صاحبش مأیوسند، مربوط میشود به حاکم شرع و مربوط میشود به آن سِمَت حکومت، پیغمبر باشد یا امام یا حاکم شرع.
از روایت حفص بختری استفاده میکنیم که أرض دخالت ندارد و هرچه لارب لهاست. به عبارت دیگر هرچه صاحب ندارد یا صاحبش گم شده است. پول باشد و در راه پیدا کرده باشد یا پول در بانک باشد و صاحبش مجهول شده باشد و یا خانه باشد و صاحبش گم شده باشد یا زمینی باشد که صاحب نداشته باشد. اگر از موات باشد یا عمران باشد مثل باغ و کشت، همه از انفال است.
مسئلۀ بعدی که یک مسئلۀ فوقالعاده مشکلی است و شما باید آن را حل کنید. در باب خمس اگر یادتان باشد، همه گفتند خمس به هفت چیز متعلّق میشود. یکی از آن هفت چیز، معدن است. اگر یادتان باشد در باب خمس، دربارۀ معادن حتی مرحوم سید در عروه بیش از دو سه صفحه صحبت کردند و فرمودند به معادن خمس تعلق میگیرد. معنایش اینست که چهار قسمش از غیر انفال و یکی از آن از انفال است. مثل درآمد سال است. همینطور که در درآمد سال، چهار تا از مال صاحب و یکی از حکومت است، در معادن هم اینطور فرمودند. حال در اینجا مشهور در میان اصحاب اینست که معادن از انفال است و همۀ آن از حکومت است. قضیۀ خمس نیست بلکه قضیۀ انفال است. لذا مرحوم صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند مشهور در میان اصحاب میفرمایند کالقمی و الکلینی و المفید و الشیخ و الدیلمی و القاضی من القدماء و بعض المتأخرین منهم مانند کاشف الغطاء گفتند معدن از انفال است. مرحوم صاحب جواهر بعد از اینکه این شهرت را نقل میکند سه روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله میآورد.
روایت 20 از باب 1 از انفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 531 :
صحیحه إسحاق بن عمار سئلت أباعبدالله علیهالسلام عن الأنفال، فقال: و المعادن منها.
سند و دلالت روایت خوب است و این افراد، افراد بالایی از قدماء یا متأخرین مثل کاشف الغطاء یا شهیدین یا محقق در شرایع هستند و اینها ساده نیست.
روایت 32 از باب 1:
مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ: فِیقَوْلِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «یسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ» قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَیسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ اَلْأَنْفَالِ.
روایت 32 از باب 1 از ابواب أنفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 534 :
صحیحه ابن فرقَد عن أبی عبدالله علیهالسلام، قلت: و ما الأنفال؟ قال: بطون الأودیة و رؤوس الجبال و الآجام و المعادن.
سند از نظر سند و دلالت عالیست.
روایت 28 از باب 1 از ابواب أنفال، وسائلالشیعه، جلد9، صفحه 533 :
صحیحه أبی بصیر، قلت لأبی عبدالله علیهالسّلام و ما الأنفال؟ قال: منها المعادن و الآجام.
سه روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله میگوید معادن از انفال است.
در باب خمس گفتند از چیزهایی که خمس به آن تعلّق میگیرد، معادن است و همه و من جمله صاحب جواهر و مرحوم سید در عروه خیلی مفصّل و بیش از چهار پنج صفحه دربارهاش صحبت کردند. اما در اینجا در کتاب أنفال، مثل اینکه همۀ آنها فراموش شده است و میخواهند مثل أراضی موات صاحبی برایش درست کنند، لذا میگویند اراضی موات، اراضی لارب لها، بطون الأودیة، رؤوس الجبال و مالا رب لها و من جمله المعادن.
اگر معادن است، نباید بگوییم چیزی است که خمس به آن تعلق میگیرد و اگر چیزی است که خمس به آن تعلّق میگیرد، نباید بگوییم از معادن است.
سابقاً همین را میگفتیم که معادن و گنج، از أنفال است و ممّا یجب فیهما الخمس نیست، چنانچه سیرۀ عقلاء هم اینطور بوده که معادن را ملی میدانند، چنانچه گنج را هم ملّی میدانند و مال ملّت است و حکومت روی آن دست دارد. زمان پیغمبر هم مال مردم بود و پیغمبر اکرم روی آن حکومت داشت. در زمان ائمۀ طاهرین نیز از انفال بود یعنی از مردم بود و ائمۀ طاهرین نظارت و حکومت روی آن داشتند. در زمان ما نیز باید بگوییم مال ملت است و حاکم شرع روی آن حکومت دارد، لذا آنجا که گفتیم معادن خمس دارد، اگر یادتان باشد من در آنجا میگفتم معادن و گنج هیچکدام خمس ندارد، بلکه از أنفال است و به عبارت دیگر مال ملّی است. همینطور که الان تابلوها راجع به نفت هست. ما در زمانی که بچه بودیم تابلوها را میخواندیم که نفت از انگلیسیها و ایران است. اما الحمدلله انگلیسها زمین خوردند و این جمله پاک شد و نفت ملی ایران شد. نفت از معادن است. در همۀ دنیا همینطور است. در همۀ دنیا معادن از ملت است و از شخص نیست و اگر میگوییم از حکومت است، از سمت است. ظاهراً اگر یادتان باشد، در باب انفال روایتش را خواندیم که از امام باقر یا امام صادق سوال میکنند که این وجوهاتی که پیش من است، از پدرتان بوده، حال چه کنم؟ حضرت فرمودند پدرم هرچه مالک شخصی داشته به ارث بین دختر و پسر قسمت میشود و اما وجوهات را بعد از پدرم باید به من بدهید برای اینکه ملی است و از سمت است و امام صادق فرمودند اگر از پدرم وجوهاتی در پیش توست، باید به من بدهی. بنابراين اگر مجتهد جامعالشرايطي چند ميليون از وجوهات داشت و مُرد ،بايد وجوهات را به مجتهد ديگری بدهند و مجتهد ديگر هم، آنطوری که خدا گفته است، مصرف کند.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد