أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 6:
إذا حصر القبلة فی جهتین بأن علم أنها لا تخرج عن إحداهما وجب علیه تكرار الصلاة، إلا إذا كانت إحداهما مظنونة والاخرى موهومة فیكتفی بالأولى و إذا حصر فیهما، ظنا فكذلك یكرر فیهما لكن الأحوط إجراء حكم المتحیر فیه بتكرارها إلى أربع جهات.
میداند قبله به دو طرف نیست، اما شک دارد که در دو طرف دیگر، آیا به کدام طرف دیگر است. میفرمایند اگر مظنّه دارد، به مظنّه عمل کند.
تا اینجا مسئله گذشته و گفتیم و اینکه علم و علمی، وگرنه مظنّه، وگرنه ما گفتیم تکلیف ساقط است و به هر طرف که میخواهد نماز بخواند و آقایان فرمودند به چهار طرف بخواند. در اینجا نیز همین را میفرمایند که اگر مظنّه دارد به یک جهت، آن مظنّه حجت است و به آن مظنّه عمل کند. علم و علمی نیست و نوبت به مظنّه میرسد و به مظنّه عمل کند. و اما اگر مظنّه ندارد، به هر یک از این دو طرف چهار مرتبه نماز بخواند. بعد مشکلتر میکنند و میفرمایند بلکه به چهار طرف تکرار نماز کند. به همان جایی که میداند قبله نیست، چهار رکعت نماز بخواند. مثلاً میداند که قبله پشت سرش نیست یا میداند که قبله طرف چپش نیست اما نمیداند روبرو یا طرف راستش است. پس چرا به آن طرفی که میداند قبله نیست نماز بخواند! عجب اینست که بسیاری از محشین بزرگ هم یا احتیاط واجب و یا احتیاط مستحب کردند. اگر ما باشیم و عقلمان، میگوییم که نمیداند قبله طرف راست یا روبرویش است. اما میداند طرف چپ و پشت سرش نیست. پس در جایی که نمیداند قبله به کدام طرف است، اگر مظنّه به یک طرف دارد، حجت است و به همان طرف نماز بخواند و اگر مظنّه ندارد، قبله ساقط است و به هر طرف که خواست نماز بخواند. یا به قول آقایان به آن دو طرف نماز بخواند.
عبارت اینست:
إذا حصر القبلة فی جهتین بأن علم أنها لا تخرج عن إحداهما وجب علیه تكرار الصلاة، إلا إذا كانت إحداهما مظنونة والاخرى موهومة فیكتفی بالأولى و إذا حصر فیهما، ظنا فكذلك یكرر فیهما لكن الأحوط إجراء حكم المتحیر فیه بتكرارها إلى أربع جهات.
لذا مثلاً میداند که پشت سر یا طرف چپ قبله نیست اما نمیداند قبله طرف راست یا روبروست. اگر مظنه دارد به مظنه عمل کند و اگر مظنه ندارد،
ما میگوییم تکلیف ساقط است و آقایان هم بگویند به دو طرف نماز بخواند. اما اینکه به چهار طرف نماز بخواند به چه معنی است!
الاّ اینکه این عبارت را طور دیگری معنا کنیم و بگوییم متحیر به چهار طرف نماز میخواند پس این هم به دو طرف نماز بخواند. اگر عبارت را اینطور معنا کنیم، این ایراد وارد نیست و فقط نزاع هست که آیا تکرار لازم است یا نه.
ما میگوییم نه و آقایان میفرمایند بله. به عبارت دیگر «والأحوط اجراء حکم متحیر فیه» یعنی متحیر است و به دو طرف نماز بخواند. و اما اگر عبارت را اینطور معنا کنیم که حکم متحیر را دارد و با اینکه به دو طرف شک دارد و دو طرف دیگر را میداند قبله نیست، اما به چهار طرف نماز بخواند.
مسئله اینست که میداند قبله به طرف چپ یا پشت سر نیست و یا به طرف راست و یا روبروست. حال به طرف مظنون نماز بخواند برای اینکه علم و علمی نیست و مظنّه حجت است. اما نمیتوان گفت به چهار طرف نماز بخواند اما چنانچه متحیر به چهار طرف نماز میخواند، این هم به دو طرف نماز بخواند.
علی کل حالٍ بگوییم اگر کسی میداند قبله پشت سرش نیست اما نمیداند طرف راست یا چپ یا روبروست و یا فرض مرحوم سید اینکه میداند طرف چپ هم نیست و نمیداند طرف راست یا روبروست. در اینجا اگر میتواند علم پیدا کند، با علم و اگر نمیتواند با علمی و اماره و اگر نمیتواند مظنّه و اگر مظنّه هم ندارد، ما میگوییم تکلیف ساقط است و مرحوم سید و خیلیها میفرمایند نه، آنجا که مشکوک است، به چهار طرف نماز بخواند و عبارت عروه را اینطور معنا کنیم، آنگاه این ایراد من وارد نیست و بگوییم «بتکرارها الی اربع جهات» تفسیر حکم متحیر را میکند. متحیری که نمیداند قبله کدام طرف است به چهار طرف نماز بخواند و در مانحن فیه نیز که متحیر است و نمیداند به طرف راست یا روبروست، باز به چهار طرف نماز بخواند.
بعضی از محشین هم ایراد ما را کردند و گفتند آنجا که میداند قبله نیست، چرا نماز بخواند، پس باید به طرفی نماز بخواند که متحیر است و نمیداند قبله هست یا قبله نیست و درمانحن فیه به دو طرف است و گاهی هم به سه طرف است.
مسئله 7:
إذا اجتهد لصلاة وحصل له الظن لا یجب تجدید الاجتهاد لصلاة اخرى ما دام الظنّ باقیا.
نماز اول را خواند و برای نماز دوم مظنه دارد که قبله از کدام طرف است، پس به همان طرف نماز بخواند.
مسئله 8:
إذا ظن بعد الاجتهاد أنها فی جهة فصلى الظهر مثلا إلیها ثم تبدل ظنه إلى جهة اخرى وجب علیه إتیان العصر إلى الجهة الثانیة، و هل یجب إعادة الظهر أو لا الأقوى وجوبها إذا كان مقتضى ظنه الثانی وقوع الأولى مستدبرا أو إلى الیمین أو الیسار، وإذا كان مقتضاه وقوعها ما بین الیمین والیسار لا تجب الإعادة.
مسئله اینست که نماز اول را با مظنه خواند و برای نماز دوم ظن او به جهت دیگر برگشت. مثلاً مظنه داشت قبله روبروست و با آن مظنه نماز خواند و برای نماز دوم مظنّۀ اول از بین رفت و مظنّۀ دوم جلو آمد که قبله طرف چپ است. در اینجا باید نماز را به طرف چپ بخواند. آیا نماز اولی که خوانده صحیح است یا نه؟!
مرحوم سید میفرمایند صحیح نیست! باید بگوییم لااقل شک بعد فراغ است. باید بگویند الأقوی شک بعد فراغ است و یا اینکه مثلاً نماز ظهر را خواند و شک کرد آیا وضو گرفته یا نه. در اینجا میگویند نماز ظهرت درست است و برای نماز عصر وضو بگیر. قاعدۀ فراغ میگوید اگر عملی را به جا آوردی و بعد عمل نمیدانی درست به جا آوردی یا نه، بنابراین درست به جا آوردی.
تا اینجا ما گفتیم والأقوی عدم وجوبها، اما مرحوم سید «الأقوی وجوبها» را قید میکنند که «إذا كان مقتضى ظنه الثانی وقوع الأولى مستدبرا...»؛ اگر مظنّۀ دوم به ما بگوید که اولی پشت سر بوده است، نماز باطل است. مثل کسی که بعد از نماز ظهر بداند وضو ندارد. پس باید وضو بگیرد. این هم اگر بداند استدبار نماز خوانده، باید نمازش را اعاده کند. پس اگر بداند که مستدبر بوده، اعاده کند، و اما اگر به طرف راست یا مغرب یا مشرق بوده، اعاده لازم نیست.
حرف در اینست که مرحوم سید تمسک کردند به روایتی.
روایت 1 از باب 10 از ابواب القبله، وسائلالشیعه، جلد 4، صفحه 314:
صحیحه معاویة بن عمار؛ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ أَنَّهُ سَأَلَ الصَّادِقَ علیهالسلام: عَنِ الرَّجُلِ یقُومُ فِی الصَّلَاةِ- ثُمَّ ینْظُرُ بَعْدَ مَا فَرَغَ- فَیرَى أَنَّهُ قَدِ انْحَرَفَ عَنِ الْقِبْلَةِ یمِیناً أَوْ شِمَالًا- فَقَالَ لَهُ قَدْ مَضَتْ صَلَاتُهُ- وَ مَا بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ قِبْلَةٌ.
و أمّا إذا صلّت مستدبراً فیجب اعادة الأولی لأنّه بعد العلم بفساد ثلاثه لاوجه للصحّة.
لذا من نوشتم «فلذا اشتهر بطلان صلاته الاولی حتی انّ بعض الروایات تدلّعلی الصحة» و گفتند روایتی که دلالت بر صحت میکند، معرضٌ عنه عندالاصحاب است. لذا مرحوم سید تمسک به این روایت کردند و فرق گذاشتند بین استدبار و بین یمین و شمال و گفتند اگر بین یمین وشمال باشد، لازم نیست اعاده کند و اما اگر مستدبر باشد، لازم است که اعاده کند.
روایت 2 از باب 11 از ابواب المواقیت، وسائلالشیعه، جلد 4، صفحه 316:
صحیحه عن موسی بن جعفر علیهالسلام: عن رجل صلّی علی غیرالقبله فقال: یعید ما کان فی وقتٍ و فاذا ذهب الوقت فلااعادة علیه.
گفتند اعاده ندارد، اما مثل مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر میگویند تمسک به روایت عمار میکنیم که مرحوم سید روی آن فتوا داده و به روایت علی بن جعفر را چون اعراض اصحاب روی آن هست، اعتنا نداریم و حرف مرحوم سید «رضواناللهتعالیعلیه» درست میشود و اینکه اگر بین مغرب و مشرق باشد نماز درست است اما اگر مستدبر یا پشت سر باشد، نماز باطل است.
مسئله مشکل است الاّ اینکه کسی روایت مشرق و مغرب را معنا کند به طرف راست یا به طرف چپ. ما بعد میگوییم عمداً هم کمی به طرف راست یا چپ بایستد طوری نیست. مثلاً اصفهانیها که میگویند قبلۀ آنها کمی کج است، اگر صاف بایستند، طوری نیست و به طرف راست یا چپ بایستد طوری نیست تا آنجا که نرسد به جایی که مستدبر از طرف راست یا چپ است، نماز صحیح است. اگر بتوانیم اینگونه روایت را معنا کنیم، جمع بین روایات میشود. روایتی که گفته مستدبر، گفته اعاده کن و در روایتی که گفته مقداری کج به طرف راست یا چپ است، اعاده لازم نیست.
پس اگر این عرض من خوب باشد، جمع بین روایات میشود و اگر نپسندید، همان که مرحوم صاحب جواهر و محشین بر عروه و دیگران گفتند و مرحوم سید هم روی آن فتوا داده و باید بگوییم اگر به پشت سر باشد نماز باطل است و اما اگر به طرف مغرب یا مشرق باشد، نماز صحیح است. اما یک تعبد حسابی میخواهد برای اینکه اگر رو به قبله نشد، به طرف مغرب باشد یا شمال چه تفاوتی میکند!
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد