أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث امروز به بعد راجع به واجبات نماز است. فرمودند واجبات نماز، 11 چیز است.
فصل فی النیّة
و هی القصد إلی الفعل بعنوان الامتثال و القربة، ویکفی فیها الداعی القلبی، ولا یعتبر فیها الإخطار بالبال و لا التلفّظ،...
نیت یک توجه است. همین مقدار که توجه دارد که میخواهد نماز بخواند. لازم نیست در قلب خود بگذراند که مثلاً نماز صبح به جا میآورم؛ یا اینکه تلفظ کند که نماز صبح به جا میآورم قربة الی الله؛ بلکه همین مقدار که توجه به عمل داشته باشد، نیت میگوییم. اصلاً معنای نیت همین است. کاری به نماز هم ندارد. قدری بالاتر، توجه تفصیلی هم لازم نیست. ارتکاز که کار میکند، ولو خطور قلبی هم نیست و به آن خطور اجمالی میگویند و اگر از او بپرسند چه میکنی، آن ارتکاز و اجمال، تفصیل میشود و میگوید که میخواهم نماز بخوانم. لذا فرمایش ایشان که میفرمایند: «و هی القصد إلی الفعل بعنوان الامتثال و القربة، ویکفی فیها الداعی القلبی، ولا یعتبر فیها الإخطار بالبال و لا التلفّظ»، علی الظاهر، نیت، مقداری بیش از این است و باید بفرمایند: «و هی القصد إلی الفعل إجمالاً بعنوان الامتثال والقربة، و یکفی فیه ما یرتکز فی ذهنه»، ولو اینکه داعی قلبی هم نباشد. همینطور که لازم نیست از نظر قلب بگوید نماز میخوانم و از نظر لفظ بگوید نماز میخوانم، از نظر تفصیل قلبی هم بگوید نماز میخوانم. به این تفصیل اجمالی میگویند، به معنای اینکه ارتکاز خود به خود کار میکند و همینطور که بزرگان هم فرمودند و در رسالهها هم آمده که نیت یک امر ارتکازی است و گاهی توجه به آن ارتکاز داریم و آن قلبی میشود؛ گاهی ارتکاز را به زبان میآوریم و لفظی میشود؛ گاهی هم توجه به آن نداریم، اما ارتکاز هست، به این معنا که اگر بپرسند چه میکنی یا از خودش بپرسد چه میکنی، بگوید نماز میخوانم. لذا توجه قلبی لازم نیست، توجه لفظی هم لازم نیست، ارتکاز، به معنای اینکه توجه اجمالی لازم است. توجه اجمالی به معنای اینکه گاهی گم میشود و نمیداند چه میکند و گاهی اگر از او بپرسند چه میکنی، میگوید نماز میخوانم؛ ولو اینکه قبلاً خطور قلبی یا تلفظ لفظی نبوده باشد. شاید شما بگویید مراد مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» نیز همین است و در مسائل توجه اجمالی را فرمودند، اما عبارت در اینجا نارساست.
باید اینطور باشد که: و یعتبر فیه قصد الاجمالی...
به معنای اینکه توجه به قصد ندارد اما اگر از او سوال کنند که چه میکنی، بگوید نماز میخوانم و اسم این را قصد اجمالی میگذارند.
نعم،تزید علیها باعتبار القربة فیها؛ بأن یکون الداعی و المحرّک هو الامتثال و القربة، ...
میفرمایند باید برای خدا باشد.
این در نماز درست است و میگویند اصالة التعبّدیة فی العبادات؛ یعنی هرچه عبادت است، قصد قربت میخواهد. باز در همین قصد قربت، قصد اجمالی کفایت میکند. توجه قلبی به اینکه نماز میخوانم قربة الی الله، لازم نیست و توجه لفظی به اینکه نماز میخوانم قربة الی الله، لازم نیست؛ اما توجه ارتکازی که به آن توجه اجمالی میگویند، لازم است. بنابراین نیّت، توجه اجمالی به عمل و توجه اجمالی به قربة است. لذا اگر از « نعم،تزید علیها باعتبار القربة فیها؛ بأن یکون الداعی و المحرّک هو الامتثال و القربة» مرادشان ارتکاز باشد، یا چیزی که او را واداشته بگوید الله اکبر، ولو توجه به آن چیز هم نداشته باشد، قصد است و کسی که میخواهد نماز را بخواند برای خدا، ولو توجه به آن نداشته باشد، به این اصالة العبادیة میگویند و در عبادات باید قصد قربت باشد.
دربارۀ قصد قربت زیاد صحبت شده است؛ لذا مرحوم سیّد اجمالی از آن صحبتها را در اینجا آورده است. میفرماید:
ولغایات الامتثال درجات: أحدها-و هو أعلاها- : أن یقصد امتثال أمر اللّٰه؛ لأنّه تعالی أهل للعبادة و الطاعة،و هذا ما أشار إلیه أمیر المؤمنین علیه السلام بقوله: «إلهی ما عبدتک خوفاً من نارک،ولا طمعاً فی جنّتک، بل وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک».
چیزی که او را وامیدارد نماز بخواند، ولو توجه تفصیلی هم نباشد، باید آن چیز باشد و الاّ نمیتواند نماز بخواند. یعنی باید آن ارتکاز باشد و ارتکاز درجاتی دارد.
اول اینکه چون خداست و مستحق عبودیت است، پس این عبادت میکند.
در نهجالبلاغه هم آمده که خدایا! من برای اینکه بهشت یا جهنم داری، نماز نمیخوانم؛ چون تو مولایی و من عبد، چون تو واجبی و من ممکن، تو خالقی و من مخلوق، من نماز میخوانم، چون این ارتکاز است و این داعی است.
در مباحثۀ گذشته، مقامهای بالاتر هم درست کردیم. خود مرحوم سیّد هم مقام بالاتر از این مقام درست کردند؛ و آن مقام تسلیمی یا مقام شهودی است.
مرحوم سیّد در مباحثۀ قبل مقام تسلیمی را فرمودند. آن جملۀ تاریخی هم آوردند که تیری به پای مبارک امیرالمؤمنین بود و بیرون آوردن آن تیر سخت بود. گفتند سختی، آسان میشود و در وقتی که امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» نماز میخواندند، تیر را از پای ایشان بیرون کشیدند و ایشان توجه نکردند. به این قصد قربت تسلیمی میگویند. یعنی در وقتی که نماز میخواند، منغمر در عالم وحدت است.
یادم نمیرود طلبه بودم و از اهل دلی پرسیدم حال شما چطور است؟ گفت کسی که منغمر در عالم کثرت است، حال ندارد و حال را کسی دارد که منغمر در عالم وحدت باشد. ظاهراً این مقام بالاتر از مقامی است که مرحوم سیّد در اینجا فرمودند. مرحوم سیّد در مباحثۀ گذشته قصد تسلیمی را گفتند، اما در اینجا تمسّک کردند به جملۀ دیگر امیرالمؤمنین که: «إلهی ما عبدتک خوفاً من نارک، ولا طمعاً فی جنّتک، بل وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک».
باز در اینجا توجهی هست، اما در آن مقام تسلیمی، منغمر در عالم وحدت است.
در مباحثۀ قبل، اهل دل مقامی بالاتر از این هم گفتند، و آن عبادت شهودی است. این در نهج البلاغه هم آمده است. اینکه تیر را از پای امیرالمؤمنین کشیدند، یک تاریخ است و اما برای عبادت شهودی میفرمایند: «لاأعبُدُ رَبّا لَم أرَهُ»؛ من خدایی که نمیبینم، عبادت نمیکنم. به این عبادت شهودی میگویند که به راستی خدا را مییابد و رسیده به مقام شهود و این مقام شهود یک مکالمه با خداست. هم خدا با او حرف میزند و هم این با خدا حرف میزند. وقتی حمد و سوره میخواند، خدا با او حرف میزند، و وقتی سبحان ربی العظیم و بحمده میگوید، او با خدا حرف میزند. در روایت داریم که بعضی اوقات مقامی به امام صادق در آن حال دست میداد که شصت مرتبه میگفت سبحان ربی العظیم و بحمده.
به اینها عبادت شهودی میگویند.
این مرتبهای که مرحوم سید در اینجا میفرمایند دو مرتبه بالاتر از این مرتبه است. یکی عبادت تسلیمی که خود مرحوم سیّد در مباحثۀ قبل فرمودند و یکی هم عبادت شهودی که من عرض کردم. بعضیها هم بالاتر رفتند، مثل حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» که فرمودند عبادت استکمالی. و این انسان تا خدا خدایی میکند، رو به استکمال است و توقف ممنوع است. یعنی در سرنوشتش نوشته شده که توقف ممنون. لذا در عالم قیامت و بعد عالم قیامت و تا خدا خدایی میکند، رو به استکمال است. هر قدمی که برمیدارد، یک استکمال است. به قول بعضی از بزرگان که میگفت من در مدت عمرم دو رکعت نماز با حضور قلب نخواندم. یعنی از اول نماز تا آخر نماز، در نماز باشم. علی کل حال، اینکه ایشان میفرمایند: «أحدها و هو أعلاها»، باید به مرحوم سید عرض کنیم که أعلاها، نیست؛ بلکه انسان میتواند به این مقام برسد، اما اگر صعود کند و به راستی برای آنچه خلق شده به راه بیفتد، آنگاه عبادت تسلیمی یا عبادت شهودی است.
الثانی:أن یقصد شکر نعمه التی لا تحصی.
به پیغمبر اکرم میگفتند یا رسول الله! اینقدر عبادت میکنی. پیغمبر اکرم جواب میدادند که آیا شکر خدا را نکنم، با این همه نعمتها.
خدا رحمتش کند، سعدی چه شیرین میفرماید:
هر نفسی که فرو رود ممدّ حیات است و چون برگردد، مفرّح ذات است؛ پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و برای هر نعمتی، شکری لازم است. (فقلیلٌ من عبادیَ الشّکور).
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی در اینجا یک جمله داشتند و ایشان مدعی بودند که در هر نفسی چهار نعمت موجود است؛ برای اینکه دو نعمت مربوط به مغز است و دو نعمت هم مربوط به قلب است، و سعدی مربوط به قلب را گفته است؛ و باید بگوید در هر نفسی چهار نعمت موجود است.
از دست و زبان که برآید که در هر نفسی که چهار نعمت موجود است، بتواند از شکر آن بدر آید.
بعضیها گفتند مقام حیا، مقدم بر مقام شکر است؛ اینکه انسان در مقابل خدا، حیا داشته باشد. حالاتی که بعضی اوقات برای اهل بیت «سلاماللهعلیهم» بوده و آن تواضعها و گریهها و زاریها، از مقام حیا سرچشمه میگیرد و مقام حیا بالاتر از مقام شکر است.
اگر یادتان باشد، مرحوم سیّد در مباحثۀ گذشته وقتی در ابهت و عظمت صحبت میکردند، لفظ حیا را هم آورده بودند، اما در اینجا در این پنج مورد، مقام حیا نیامده است.
الثالث: أن یقصد به تحصیل رضاه، والفرار من سخطه.
این علی الظاهر، خیلی بالاتر از مقام شکر و مقام حیاست، و پیدا کردن آن هم فوقالعاده مشکل است و آن مقام رضا و تسلیم است. اینکه برسد به آنجا که در اواخر ذکر امام حسین همین بوده که: «الهی رضاً برضاک صبراً علی بلاک لا معبود سواک، رضی الله رضانا أهل البیت». این خیلی بالاتر از مقام شکر و مقام حیاست، بلکه شما عزیزان بگویید خیلی بالاتر از حال اولی است که ایشان گفتند.
مقام تسلیمی و شهودی را کنار بگذارید، باید بگوییم أعلاها، نماز است که آدم را به مقام تسلیم و شکر میرساند. همان جملهای که حضرت علی اکبر به امام حسین میگوید و امام حسین را دلداری میدهد. امام حسین به علی اکبر گفتند منادی میگوید این قافله میرود و مرگ به دنبالش است. علی اکبر گفت: «اولسنا علی الحق». امام حسین فرمودند بله. پس فرمود: «فاذا لا ابالی بالموت». امام حسین «سلاماللهعلیه» با آن مقامش به او گفت آفرین علی جانم.
الرابع: أن یقصد به حصول القرب إلیه.
عبادت میکند برای اینکه به خدا نزدیک شود. معلوم است که ما نزدیک به خدا هستیم، (أقْرَبُ إلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ).
یار از من به من نزدیکتر است اینست عجب که من از وی دورم
با که این راز توان گفت که او در کنار من و من مهجورم
شعر خیلی بالاست اما یک اشکال به این شعر وارد است و اشکال اینست که تو که گفتی یار از من به من نزدیکتر است پس در کنار من یعنی چه! بلکه باید بگوییم (یا مَنْ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ).
صدرالمتألهین در این حرفها میفرمودند: «هذا یحصل لنا عقیب کشف و الخلوات و اقمنا علیه البرهان»، اینها را قرآن و کشف و شهودها به من میگوید و من علاوه بر کشف و شهودها، برهان هم میآورم.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد