أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث گذشته دربارۀ قیام و معنای قیام بود. بحث امروز نیز راجع به خصوصیات قیام در نماز است؛ و این مسئله، در مباحثۀ قبل مسئلۀ مشکلی بود؛ برای اینکه مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» فرموده بودند «یعتبر فی القیام الانتصاب و الاستقرار و الاستقلال»؛ یعنی صاف بایستد و تکان نخورد و تکیه به جایی نداشته باشد.
در مباحثۀ قبل میگفتیم اینها عرفیت ندارد. باید دلیل دیگری بیاید و آن دلیل یک قیام خاصی را در نماز شرط بداند؛ و اگر آن دلیل را نداشته باشیم، باید همۀ موضوعات را از عرف بگیریم. اصلاً یک قاعدۀ کلی اینست که حکم از شرع و تعیین موضوعا از عرف است. اگر یادتان باشد، یکی از تنبیهات استصحاب همین بود، که موضوع احکام را باید از کجا گرفت؟! گفتند نباید از عقل گرفت برای اینکه شارع در احکام سر و کار با مردم دارد؛ پس موضوع را باید از مردم بگیرد و نه از عقل دقّی فلسفی. لذا مثلاً فتوا میدهند و میگویند خون نجس است، اما رنگ خون پاک است. اگر خون به لباس کسی بود و شست و خون رفت و رنگش ماند؛ پاک است. درحالی که اگر این را به دست عقل بدهند، عقل میگوید معنا ندارد که عَرَض وجود داشته باشد بدون جوهر. پس در اینجا که رنگ است، حتماً خون است، و عَرَض بلا معروض و عرض بلاجوهر معنا ندارد؛ اما شما میفرمایید احکام را نباید از عقل دقی گرفت. بعضیها گفتند از لسان دلیل، که آن را هم مرحوم آخوند و دیگران جواب دادند که ما راجع به موضوعات اینقدر لسان نداریم. شاید وقتی حکم را شارع مقدس گفته، یک در صد هم تعیین موضوع نکرده و حکم را به موضوع نگفته است. پس باید موضوع احکام را از عرف گرفت. مثل اینکه به رنگ خون نمیگوید خون بلکه میگوید رنگ خون است، پس پاک است. بنابراین تمام موضوعات را باید از عرف رفت الاّ ما أخرجه الدلیل. لذا در مباحثۀ قبل ما میگفتیم این سه چیزی که ذکر شده، یعنی انتصاب و استقرار و استقلال، از نظر عرف جزء قیام نیست؛ لذا اگر کسی ایستاده و پا به پا شود، یا به دیوار تکیه دهد و یا کمی خودش را پایین بیاورد مثلاً قوز در بیاورد؛ از نظر عرفی همۀ اینها قیام است و باید بگوییم نماز خواندن با قوز و نماز خواندن با پا به پا شدن و نماز خواندن با تکیه بر عصا یا تکیه بر دیوار، مانعی ندارد، و همۀ اینها قیام است. لذا اگر کسی به دیوار تکیه داد و حمد و سوره خواند و بعد هم به رکوع و سجده رفت و مابقی نماز را خواند. این نمازش درست است. بنابراین خودتان میگویید در حال قیام تکیه دادن و پا به پا شدن، قیام است؛ لذا در مباحثۀ قبل میگفتیم اگر تعبدی در کار باشد، برمیگردد به اینکه مافوق قیام عرفی، قیام میخواهم یعنی تخطئۀ عرف. مثلاً بگوید ولو تو میگویی قیام است، من میگویم قیام نیست؛ و اگر یادتان باشد، میگفتم که تخطئۀ عرف، در موضوعات، به قول حضرت امام، صراحتی میخواهد و الاّ با ظهور و امثال اینها نمیشود عرف را کنار زد.
اتّفاقاً همان حرفهایی که ما در مباحثۀ قبل زدیم، امروز مرحوم سیّد در سه چهار جا میفرمایند؛ لذا مباحثۀ امروز بیان مصادیق قیام است.
میفرمایند:
وکذا یعتبر فیه عدم التفریج بین الرجلین فاحشاً بحیث یخرج عن صدق القیام، و أمّا إذا کان بغیر الفاحش فلا بأس، والأحوط الوقوف علی القدمین دون الأصابع وأصل القدمین، و إن کان الأقوی کفایتهما أیضاً، بل لا یبعد إجزاء الوقوف علی الواحدة.
مثلاً پاهایش را مقداری فراخ میگذارند اما نه به اندازهای که عرف بگوید قیام ندارد. یک دفعه به اندازه یک شلنگ پاها را گشاد میگذارد و عرف میگوید این قیام نیست، اما اگر کم باشد، عرف میگوید قیام است. مثل اینکه مثلاً بین دو پا را به اندازۀ یک وجب باز میگذارد. مرحوم سیّد میفرمایند این نماز درست است. همان که مرحوم سید در مسئلۀ قبل با طنطراق میگفتند و گفتیم از صاحب جواهر گرفتند و میگویند تعبد در کار است؛ همان عرض ما را در اینجا فرمودند. قیام در وقتی قیام نیست که مثلاً یک متر بین دو پا فاصله باشد؛ و اما اگر یک وجب یا دو وجب بین پاها فاصله افتاد، عرفاً میگویند قیام است و نماز صحیح است. عین عرضی که ما در جلسۀ قبل داشتیم، امروز مرحوم سیّد در این مباحثۀ ما در چندین جا تکرار میکنند.
أحوط مستحب اینست که روی دو قدم بایستد. در اینجا فتوا میدهند. مثلاً کسی روی پاشنۀ پا یا روی انگشتان پا میایستد و نماز میخواند. میفرمایند این قیام صادق است. أحوط هم أحوط مستحبی است و همان که مستحب است که بین دو پا در وقت ایستادن خیلی فاصله نداشته باشد و اما خود مرحوم سید فتوا میدهند که اگر فاصله باشد، «و أمّا إذا کان بغیر الفاحش فلا بأس، والأحوط الوقوف علی القدمین دون الأصابع وأصل القدمین و إن کان الأقوی کفایتهما أیضاً، بل لا یبعد إجزاء الوقوف علی الواحدة»، البته باید راجع به پاشنۀ پا هم گفته باشند؛ زیرا بیشتر مصداق دارد.
اگر روی یک پا هم بایستد، ایشان فتوا میدهند که طوری نیست. صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» و دیگران و بعضی محشین بر عروه، نسبت میدهند به پیغمبر اکرم که از بس در دل شب نماز میخواندند (يٰا أَيُّهَا اَلْمُزَّمِّلُ * قُمِ اَللَّيْلَ إِلاّٰ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ اُنْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِيلاً)؛ به اندازهای روی پا ایستادند و نماز خواندند که خسته میشدند و روی یک پا نماز میخواندند. اما دلیل اینها برای بحث ما خوب نیست برای اینکه حتی نشسته هم میشود نماز مستحبی خواند. لذا مرحوم سیّد در همین جا که بحث دیروز و امروز ماست، میفرمایند اگر روی یک پا بایستد و نماز بخواند، طوری نیست. برای اینکه لایُشترط در قیام، ایستادن روی دو پا. همان که ما در تکیه و حرکت میگفتیم، امروز مرحوم سید در مصادیق دیگر میفرمایند.
و أما انتصاب العنُق فهو أیضاً کالقیام علی الرجل الواحد، فهو غیر متعارف ولکنّه یجوز لعدم الدلیل علی المانع فی هذه الأمور.
مثلاً سرش را میاندازد و مثل آنجاست که یک پایش را بلند میکند. اگر بدتر از تکیه نباشد، لاأقل مثل آن هست. میفرمایند این طوری نیست. در مباحثۀ دیروز به ضرس قاطع میگفتند اشکال دارد، اما در اینجا میفرمایند: «و أما انتصاب العنُق فهو أیضاً کالقیام علی الرجل الواحد، فهو غیر متعارف ولکنّه یجوز لعدم الدلیل علی المانع فی هذه الأمور».
هرکجا قیام عرفاً صادق باشد، اما ادب در آن مراعات نشود، و یا اینکه غیرمتعارف باشد، ما میگوییم همۀ این موارد جایز است و مناط اینست که آیا قیام صادق است یا نه! هرکجا قیام صادق است، میگوییم نماز درست است، و هرکجا قیام صادق نیست، میگوییم نماز درست نیست برای اینکه قیام ندارد.
مرحوم سید میفرمایند باید ببینیم که عرف میگوید تکیه دادن به قیام ضرر میزند یا نه! اگر عرف میگوید ضرر میزند باید بگوییم قیام نیست و اگر بگوید ضرر نمیزند، پس بگو قیام است. بنابراین هرکجا صدق عرفی کند، قیام است و هرکجا صدق عرفی نکند، نماز باطل است.
اگر شک کنیم که آیا این قیام هست یا نه؛ روی قاعده باید بگوییم احراز کنیم موضوع را. برای اینکه اثبات شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له است. اگر بخواهید حکمی را بار کنید، باید موضوع را احراز کنید، و اگر شک داشته باشید که آیا مثلاً اعتماد به ستون، قیام است یا نه؟ اگر بگوییم قیام در نماز آمده، نمیتوانیم؛ برای اینکه موضوع اثبات نشده و باید موضوع اثبات شود.
قاعدۀ کلی، شک در موضوع، و حکم بار بر مشکوک نمیشود. در اینجا هم اگر شک کنیم که آیا قیام هست یانه، باید بگوییم قیام نیست؛ مگر اینکه کسی از باب اقل و أکثر جلو بیاید. أقل و أکثر به این معنا که میداند ایستاده است و نمیداند تکیه در ایستادن اعتبار دارد یا نه؛ آنگاه قضیه برعکس میشود و أقل و أکثر ارتباطی میشود. مثلاً نمیدانیم این موضوع مرکب است یا غیر مرکب؛ بنابراین مرکب نیست. قیامش هست و نمیدانیم تکیه در آن شرط هست یا شرط نیست. برمیگردد به اینکه هرکجا شک در اصل موضوع داشته باشیم، ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبتٌ له، ترتب حکم صحت مرتب بر اثبات موضوع.
به عنوان مثال میدانم که حمد در نماز واجب است و اما نمیدانم سوره واجب است یا نه؛ بنابراین برائت است.
در أقل و أکثر ارتباطی، مرحوم شیخ در فرائد خیلی مفصل اشتغالی میشوند و شاگردان مرحوم شیخ و بعد شاگردان در أقل و أکثر ارتباطی، برائتی هستند، چنانچه در أقل و أکثر استقلالی، برائتی هستند. اما همین شیخ انصاری در خیلی جاها در أقل و أکثر ارتباطی، برائتی میشوند.شیخ فرق میگذارند که احراز موضوع نیست و اما اگر احراز موضوع باشد، و شک در خصوصیات، شک در کیفیات باشد، همه میگویند أقل و أکثر ارتباطی و در أقل و أکثر ارتباطی، قدر متیّقن، یقین است و خصوصیات مشکوک است و رفع مالایعلمون میگوید که آن خصوصیات لازم نیست. اگر حرف مرا بزنید، اگر شک کنیم که آیا در ایستادن روی یک پا، درحالی که صدق قیام میکند، نماز باطل است یا نه؟ باید بگوییم نه. یا اگر نمیدانیم در تکیه دادن درحالی که صدق قیام کند، تعبدی در کار هست یا نه؛ میگوییم نه. یا پا به پا شدن یا روی یک پا ایستادن و انداختن سر و قوز در نماز را نمیدانیم آیا نماز را باطل میکند یا نه؛ رُفع مالایعلمون.
مباحثۀ دیروز و امروز، مباحثۀ خوبی بود و اما نمیدانم چه شده که مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» و همچنین محشین در این یک صفحۀ عروه بعضی اوقات میگویند خصوصیات شرط است و بعضی اوقات میگویند شرط نیست. اگر چیزی نمیگفتند، ما میگفتیم اینکه میگویند خصوصیات شرط است، برای اینست که مشکوک را در موضوع دخالت میدهد؛ اما مرحوم سیّد سه چهار جا در مباحثۀ دیروز و امروز تصریح میکند که این خصوصیات لازم نیست برای اینکه صدق عرفی ندارد و آن خصوصیات لازم است برای اینکه صدق عرفی دارد.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد