أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 37:
لو أخلّ بشیء من الکلمات أو الحروف، أو بدّل حرفاً بحرف حتّی الضاد بالظاء أو العکس بطلت، وکذا لو أخلّ بحرکة بناء أو إعراب أو مدّ واجب أو تشدید أو سکون لازم، وکذا لو أخرج حرفاً من غیر مخرجه بحیث یخرج عن صدق ذلک الحرف فی عرف العرب.
مسئله مربوط به تجوید در نماز، به تجوید در قرائت قرآن و تجوید در قرائت دعاهاست. میدانید این مسئلۀ تجوید، علمی شده است، هم در میان سنّیها و هم شیعهها. خیلی مفصل هم دربارۀ آن صحبت شده است.
مرحوم سیّد در اینجا 20 فرع راجع به تجوید صحبت میکنند، اما راجع به تجوید در خواندن عربی، یک روایت هم نداریم؛ بلکه یک قاعدۀ کلی هست که هرکسی بخواهد حرف بزند، باید صحیح حرف بزند و غلط حرف نزند؛ لذا مشهور در میان فقها شده که اگر تجوید مراعات نشود، اما نماز را صحیح بخواند، این نماز صحیح است و تجوید هم چیز خوبیست. اگر افراطگری در آن نیاید، خوبست. مثل همۀ کارهای خوب که افراط در آن نباشد، خوب است؛ و اما اگر افراطگری شود، مثل تفریطگری است و تفریطگری بد یا مضرّ است و افراطگری هم بد یا مضرّ است. در اینجا هم راجع به تجوید صحبت کردند و خلاصۀ فرمایشات ایشان اینست که اگر غلط بخواند، نماز باطل است. بنابراین باید نماز را صحیح بخوانیم، و نماز غلط، غلط است و اگر بخواهیم درست کنیم باید از قواعد دیگری جلو بیاییم؛ مثل اینکه جاهل قاصر باشد یا ناتوان باشد و نتواند صحیح بخواند و یا جاهل مقصر باشد، که مرحوم سیّد جاهل مقصر را در خیلی جاها میفرمایند ضرر به نماز نمیزند، اما در باب تجوید میگویند باید غلط نخواند و حتی «ض» در والضالین با «ذ» والذین تفاوت داشته باشد و اگر تفاوت نداشته باشد، نماز باطل است. ولی در ضمن اینکه این را میفرمایند، کم کم از این فتوا دست برمیدارند و میفرمایند لازم نیست که مخارج حروف آنطور که علمای تجوید گفتند، مراعات شود؛ بلکه باید فرقی بین «والذین» و «والضالین» باشد. ولو اینکه مراعات تجوید نکند، اما فهمیده شود که هرکدام از اینها غیر از دیگری است. بالاخره «ذ» در والذین را با سر زبان بگوید و در «والضالین» باید کنار زبان به کنار دندانهای آسیابی بخورد تا درست ادا شود.
مرحوم سیّد در این چند فرع، میفرمایند این لازم نیست، بلکه آنچه لازم است، اینست که مثلاً تفاوتی بین «والذین» و «والضالین» باشد. اینکه از نظر عرف عرب، غلط نخواند، کفایت میکند. اما میبینیم که این مسئله، برای مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» مسئلۀ مشکلی شده است و چند نوع در این ده بیست مسئلۀ اینجا حرف دارند.
این ثقلین ما خیلی بلا بر سرش آمد، اما ثقل ولایت، این چهارده معصوم، خیلی اذیت شدند. «ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت» دربارۀ آنها آمد و بالاخره یا مثل قضیه کربلا و یا مثل قضایای شهادت ائمۀ طاهرین، جلو آمد و خانه نشینی آنها و دشمن در مقابل آنها قد علم کرده؛ و حتی مرحوم محدث قمی «رضواناللهتعالیعلیه» در تتمة المنتهی از ابوحنیفه نقل میکند. ابوحنیفه شاگرد امام صادق است اما به خاطر ریاست، در مقابل امام صادق دکان باز کرد. مرحوم محدث قمی نقل میکنند که ابوحنیفه میگفت هرچه امام صادق گفت، من مخالفت کردم اما نمیدانم وقتی به سجده میرود دو چشمها را برهم میگذارند تا من بگویم باز بگذارید و یا باز میگذارند تا من بگویم برهم بگذارید.
این ثقل اهل بیت است و نظیر همین راجع به ثقل قرآن شریف نیز هست. اول تهمتی که به قرآن شریف زدند و بعضی از شیعیان دامن زدند، قضیه جمع آوری قرآن بود. هرگاه آیه میآمد، کاتبان وحی روی کتف گوسفندان و روی چوبها و استخوانها مینوشتند و اینها در اطاق خرابهای جمع شده بود و در زمان خلافت ابوبکر و خلافت عمر هم بود و در زمان عثمان دیدند این وضع موجب میشود که قرآن نابود شود؛ لذا این قرآنی که فعلاً داریم، جمع شده توسط عثمان است. خیلی از آنها را بلد نبودند و خیلی را نمیدانستند و با هم اختلاف داشتند و بالاخره روی کتف گوسفند یا روی چوب یا کاغذ پارهای مینوشتند و عثمان خیلی زحمت کشید تا این قرآن را جمع کرد، و این قرآنی که الان در دسترس است، جمع شده توسط عثمان است و شیعه هم این را پذیرفته و بالاخره میگویند قرآن را عثمان جمع کرده است. از اینجا ضربۀ عجیبی به قرآن خورد. قرآنی که پیغمبر روی واو «والذین» حرف داشت و حتی در زمان خلافت عمر، یک وقتی عمر «الذین» را «والذین» خواند. شخصی گفت واو در «والذین» افتاد. عمر گفت «واو» ندارد؛ لذا درگیری شد و بالاخره جمع شدند و ابن مسعودها و امثال اینها شهادت دادند که ما دیدیم که پیغمبر اکرم «والذین» میخواند و مرحوم محدث قمی از سنیها نقل میکند که سنّیها گفتند عمر مجاب شد و گفت اگر من اشتباه کردم، مرا یادآوری کنید. آن عرب هم بلند شد و گفت با این شمشیر یادآوری میکنم. بالاخره به این جمع شدۀ زمان پیغمبر اهمیت میدادند اما همین جمع شدۀ قرآن، که یکی از مسلّمات در قرآن و از مسلّمات در میان خواص است، به واسطۀ اینکه وجاهتی به عثمان دهند، گفتند جمع شدۀ قرآن به واسطۀ عثمان است. یعنی آنجا ولایت میکشتند و مثل امیرالمؤمنین که شمشیر بر فرقش زدند، اینجا هم شمشیر به فرق قرآن میزنند. راجع به همین جمع شدن قرآن، خود قرآن در خیلی جاها میفرماید: (إنّ هذا القُرآن). حال بگوییم «هذا» اشاره به کتف گوسفندان و چوبها و کاغذ پارهها دارد و پیغمبر هم اهمیت نمیداد تا عثمان آن را در مخاطره دید و درستش کرد. (الم؛ ذٰلِكَ اَلْكِتٰابُ لاٰ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ). شاید بیش از بیست جا، قرآن اشاره میکند به قرآن و میفرماید این قرآن را بر تو نازل کردیم، یا میفرماید به این قرآن، همه باید عمل کنند و قاعده هم این بود که وقتی میخواست آیه یا آیاتی نازل شود، تغییر عجیبی در پیامبر ظاهر میشود و اصلاً کسی را نمیشناخت و حالت عجیبی داشت تا اینکه جبرئیل آیات را میخواند و کم کم حال پیغمبر خوب میشد و کاتب وحی داشت که اول یکی بود و آن امیرالمؤمنین بود و بعد سه چهار نفر در مکه و بعد هم در مدینه ده شانزده نفر بودند که رئیسشان هم امیرالمؤمنین بود و آیه را مینوشتند و حتی پیغمبر اکرم میفرمود این آیه را در فلان سوره بگذارید. مثلاً میفرمودند این آیه مربوط به سوره بقره است. پیغمبر اکرم نزول را میگفتند و جای آیه را هم میگفتند و کاتب وحی که امیرالمؤمنین بود، مینوشت و کُتّاب وحی نیز مینوشتند و وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفتند، همین قرآن با همین نوع و بدون ذرهای کم و زیاد در میان مردم آمد.
ما شیعیان در این باره کم کار کردیم و حتی میخواهیم امیرالمؤمنین را بلند کنیم، میگوییم امیرالمؤمنین گفتند من عبایم را بر دوش نمیکنم تا قرآن را جمع کنم. قرآن را جمع کردند و بین مردم و سقیفه بنی ساعده آوردند. عمر گفت «حسبنا کتاب الله»، یعنی ما قرآن داریم و قرآن تو را نمیخواهیم. امیرالمؤمنین هم فرمود قرآن از من باشد و این قرآن الان نزد امام زمان است و من میگویم این کار مهمی بود. نه اینکه قرآن را از روی پوستها و گوشتها جمع کرد، بلکه امیرالمؤمنین دید ولایت از بین رفت و یک قرآن تفصیلی در چند روز نوشت. وقتی قرآن را پیش اینها آورد، دیدند اگر این قرآن باشد، نمیتوانند کارشان را بکنند، بنابراین عمر گفت «حسبنا کتاب الله» یعنی ما به قرآن تو احتیاج نداریم. این معجزۀ مهم ما، کم کم دست سنّی و آدمهای بیسواد شیعه افتاد و یک چیز خرافی درآمد و این ضربه روی ضربه راجع به قرآن شد.
یکی از ضربههای بزرگ که این قرآن خورد و خیلی هم بد ضربهای بود، اختلاف در قرائت بود.
پیغمبر اکرم تدریس قرآن داشتند و مسلمانها در مسجد قرآن میخواندند و همه به یک نوع قرآن میخواندند و بعد از پیغمبر، به قول حضرت امام، حیدری و نعمتی جلو آمد و اختلاف قرائت در قرآن پیدا شد به نام قُرّاء سبع. و این قُراء سبع در زمان امام باقر و مخصوصاً در زمان امام صادق، برای اینکه امام باقر و امام صادق را زمین بزنند، جلو آمد. حیدری و نعمتی آمدند تا ولایت را زمین بزنند اما کار رسید به آنجا که حتی مرحوم سید میفرمایند نماز و قرآن خواندن طبق یکی از قُرّاء سبعه درست است.
قرآن جمع شده در زمان پیغمبر اکرم است، حال حتی اگر بگوییم قرآن جمع شده در زمان عثمان؛ اما یک نوع خوانده میشد. و برای اینکه اختلاف بیندازند و آن اختلاف موجب شود که دین را نابود کنند، آنگاه اختلاف قرائت پیدا شد. این اختلاف قرائت، کفر است؛ اما مرحوم سیّد در اینجا میفرماید نماز خواندن طبق یکی از قُرّاء سبعه، صحیح است. این دو ضربۀ عجیب به قرآن شریف است.
ضربۀ دیگر قضیۀ نسخ در قرآن است. شیعیان بر این نسخ در قرآن دامن زدند. مقدسهای شیعه دروغ شاخداری به نام نسخ در قرآن گفتند. یعنی خیلی از آیات راجع به ولایت در قرآن بوده و دشمن این آیات را نابود کرده است. یکی میگوید عثمان نابود کرد و یکی میگوید بعد از عثمان به مرور زمان نابود شد و حتی کار رسیده به اینجا که مرحوم آشتیانی «رضواناللهتعالیعلیه» که آدم ملّایی است، اما قائل به نسخ در قرآن است و یک سوره هم میآورد. میگوید این آیه مربوط به ولایت است و دشمن انداخته است. مثلاً راجع به کلمات، بعضی از شیعیان هم میگویند. مثلاً میگویند (يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ...)، «فی علیٍ» داشته است و یا (الیَوم أکمَلتُ لکُم دینَکُم) نیز «فی علیٍ» داشته و دو سه تا «یاعلی» در این چند آیۀ مربوط به ولایت هست. بنابراین ما آمدیم ولایت درست کنیم، آنگاه قرآن را زمین زدیم.
حال خیلیها ادعای اجماع میکنند که نسخ در قرآن غلط است، اما استاد بزرگواری، دویست دلیل میآورد بر اینکه نسخ در قرآن غلط است و هرکه بگوید غلط کرده است. این قرآن نه کلمهای زیاد و نه کلمهای زیاد شده و از زمان پیغمبر رسیده است و حافظ آن هم خداست تا روز ظهور امام زمان.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد