أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث دیروز راجع به یک امر مهمی بود، و فی الجمله دربارۀ آن صحبت کردیم.
مسئله راجع به تجوید در قرآن است، که باید قرآن را با فصاحت و بلاغت و بدون غلط و طبق روش علمای تجوید خوانده شود؛ و مرحوم سیّد، بیست فرع در اینجا راجع به تجوید آوردند و بعد از تکرار این جمله، دو سه دفعه حسابی مطالعه فرمودید. فرمایش مرحوم سیّد یک نسق و یک نوع نیست. گاهی تجوید را واجب میدانند. گاهی مراعات علم تجوید را در خواندن قرآن و حتی خواندن نماز، لازم نمیدانند. گاهی هم میفرمایند دائرمدار اینست که غلط بخواند یا نه! اگر غلط بخواند و مطابق با عربیت نباشد، قرآن و نمازش باطل است؛ اما اگر مطابق عرف عرب باشد، ولو تجوید مراعات نشود، مثلاً «یرملون» مراعات نشود، نماز باطل نیست. و نتوانستند در علم تجوید قولی انتخاب کنند که جازم به آن باشند. معلوم میشود که مسئله در پیش ایشان خیلی واضح نیست؛ لذا سه قول در تجوید پیدا میکنند.
چیزی که شما باید به آن توجه داشته باشید، اینست که علم تجوید، علم شرعی نیست؛ یعنی یک روایت نداریم که بگوید تجوید لازم است یا لازم نیست. یا بگوید تجوید بعضی اوقات لازم است و بعضی اوقات لازم نیست. مرحوم سیّد بیست فرع دارد اما یک روایت نداریم. همه را با اصطلاح و ذوق فقهی و با قول بزرگان جلو آورده است. تا اینجاها عجب نیست. چیزی که عجیب است، حرف دیروز است. دیروز میگفتم ضربههای عجیبی به ثقلینی که پیغمبر اکرم اینقدر پافشاری داشته و حتی دم مرگ گفته و از دنیا رفته، زدند. «إِنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى أَهْلَ بَيْتِى وَ إِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا». از نظر سنی و شیعه، پیغمبر اکرم بیش از هزار مرتبه در فرصتها این روایت خواندند و اما به قول امام سجاد در جملهای میفرمایند جدّم خیلی سفارش ما را کرد و اگر سفارش میکرد اذیت به عترت کنید، بیش از این نمیشد. اتفاقاً راجع به کتاب نیز چنین شد، و ضربههای عجیبی به کتاب خورده شد. همۀ عترت را شهید کردند. یکی از چهارده معصوم نیستند که سالم از دنیا رفته باشند، بلکه همه را شهید کردند. اما بدتر از شهادت، یک عمر مصیبت بود.
میگوید رفتم خدمت امام صادق و دیدم «وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ عَلَيْكَ وَ السِّتْرُ مُرْخًى عَلَيْك»، در بسته و پرده کشیده شده و تنها در اطاق نشسته است. گریه راه گلویم را گرفت و بغض کردم که ولی خدا در جایی بدتر از زندان هستند. بالاخره به هر اندازه که توانستند به عترت، ظلم کردند. به همان اندازه هم تا توانستند، به کتاب ظلم کردند. شماها باید به جای اینکه لعن و سبّ و امثال اینها کنید، روی اینگونه مطالب خیلی پافشاری داشته باشید.
اول ضربهای که به قرآن زدند، این بود که گفتند قرآن را عثمان جمع کرده است. این خیلی جسارت به قرآن و جسارت به پیغمبر اکرم است. اگر قرآن پیغمبر روی کتف گوسفندان و تخت چوبها و کاغذ پارههای جمع شده باشد و بعد همینطور بوده باشد، این پیغمبر، پیغمبر نیست. پیغمبری که نتواند کتاب خودش را جمع کند، چه پیامبری است! ولی همه این را گفتند و تعجب اینست که شیعه نیز با آنها همراه شده است. ما قائلیم به اینکه هر آیهای که میآمد، با وضع فوقالعاده و با اهمیت و نورانیتی بر پیامبر نازل میشد و پیغمبر اکرم به کاتب وحی یعنی امیرالمؤمنین میدادند و کاتب وحی، مینوشت و کم کم در مدینه و در مکه، یک کتاب شد، (تِبیاناً لکلّ شیء)، (مٰا فَرَّطْنٰا فِي اَلْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ...). اصلاً ما این پیغمبر را قبول نداریم که بگوید قرآن من (تِبیاناً لکلّ شیء) است و وقتی میگویند قرائت چیست؟ بگوید این کاغذ پارهها و چوبها و کتف گوسفندان و سنگها و غیره است.
اشاره به قرآن و لفظ کتاب در قرآن خیلی آمده است. من میگویم (ذلک الکتاب لارَیب فیه)، و اشاره به قرآن و لفظ کتاب در قرآن خیلی آمده است. (... وَ أَنْزَلْنٰا إِلَيْكَ اَلذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّٰاسِ مٰا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ قرآن را فرستادیم و مبیّن آن هم خودت هستی.
و اما سنّی برای اینکه عثمان را بزرگ کند، اینطور قرآن را زمین زد و ما هم رساندیم به اینجا که بگوییم قرآن چاپ عثمان است و عثمان جمع کرده است. بعد میگویند عثمان که نمیتواند این کارها را بکند، آنگاه میگویند همۀ قرآن جمع نشده و خیلی از قرآن از بین رفت. صد مرتبه اسم امیرالمؤمنین در قرآن بوده و همۀ آن از بین رفته است و خیلی از آیات را عثمان و مردم یادشان رفته بود و نیاوردند، و بالاخره این بعضی از قرآن است و کل قرآن نیست. این حساب علم تجوید نیست که بگویید لازم هست یا لازم نیست، بلکه ضربه زدن به اسلام عزیز و ضربه زدن به پیغمبر اکرم و ضربه زدن به اصل اسلام عزیز است. حال ما بگوییم همینطور که ارمنیها و یهودیها و زرتشتیها کتاب ندارند، یا کتاب خرافی دارند، ما هم مثل آنها هستیم. ما جمع شدۀ عثمان داریم و عثمان که نتوانستند همۀ آن را جمع کند، بالاخره قرآنی مثل انجیل که چندین برابر بوده و از بین رفته، آمده است. بنابراین خیلی باید در این باره صحبت کنیم؛ از طرف خدا و از طرف پیغمبر و از طرف امیرالمؤمنین. وقتی پیغمبر اکرم به مدینه آمدند، شانزده نفر به نام کُتاب وحی جمع کردند که قرآن را حفظ میکردند. حال آیا چنین هست که وقتی آیهای نازل میشد، پیغمبر میگفت این آیات را بگذارید روی کتف گوسفندان و چوبها. لذا سنّی و شیعه نقل کردند که وقتی در زمان پیغمبر اکرم، سورهای میآمد، میفرمودند این سوره را بین فلان سوره و فلان سوره بگذار. وقتی آیه میآمد، میفرمودند این آیه را در فلان سوره بگذارید. خیلی مرتب و منظم، قرآن در زمان پیغمبر اکرم جمع شده است و به قول قرآن: (ذلک الکتاب)، (هذا القرآن). پیغمبر اکرم تدریس قرآن میکردند و به مردم میگفتند این ده آیه را حفظ کنید و اگر حفظ کرده باشید و معنای ظاهری آن را درست کرده باشید، سراغ ده آیۀ دیگر میرویم.
دیروز میگفتم امیرالمؤمنین دیدند که باید قرآن را جمع کرد، بنابراین آوردند پیش سقیفه بنی ساعده. آنگاه سقیفه بنی ساعده گفت «حسبنا کتاب الله»؛ ما قرآن داریم و قرآن تو را نمیخواهیم.
قرآن امیرالمؤمنین کتاب تفصیلی بوده است. ولایت را گرفتند، آنگاه امیرالمؤمنین در عرض چند روز قرآن را نوشتند و در میان مردم آوردند و مردم گفتند ما تو را که نمیخواهیم، قرآنت را هم نمیخواهیم. و بالاخره یک کلمه قرآن کم و زیاد نشده و یکی از مواظبتهای پیغمبر اکرم که از اوجب واجبات بوده، حفظ قرآن و جمع کردن قرآن و ترتیب قرآن بوده است. البته خیلی از آن از متشابهات است. اینکه مثلاً چطور شده اول سورۀ بقره و بعد سورۀ ناس آمده است. این هم تقصیر مردم است و اگر مردم اهمیت میدادند، این را هم میفهمیدند که چرا سورۀ بقره اول و سورۀ ناس آخر است. و اما شاید بیش از صد روایت از پیغمبر اکرم داریم و بزرگان این روایات را نقل میکنند که مثلاً ثواب الاعمال اینکه هرکه در شب قدر (انا انزلناه) بخواند یا هرکه سورۀ بقره بخواند؛ و یا هرکه چهار قل را بخواند برای چشم زخم خوب است. بزرگان کتاب نوشتند راجع به ترتیب سور و آیات در سور، خواندن سورهها و اینکه پیغمبر اکرم سوره را میخواندند و امیرالمؤمنین کاتب وجی بودند. در مکه هم کتاب وحی نداشتیم و منحصر بود به امیرالمؤمنین و وحی میشد به پیغمبر و کاتب وحی هم امیرالمؤمنین بود و در خود مکه یک کتاب شده بود و روایت ثقلین نازل شده بود؛ اما این ضربۀ عجیب به قرآن خورد. مثل اینکه عترت را کشتند، قرآن را هم کشتند. به قول حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» بعضی اوقات در چیزی که خیلی واضح است، میفرمودند از تصورش، تصدیق لازم میآید. تا انسان قرآن را تصور کند که پیغمبر اکرم میگوید من پیغمبر خاتم هستم و معجزۀ من قرآن است و هیچکس نمیتواند چند آیه مثل قرآن بیاید و اگر همه جمع شوید، نمیتوانید یک سوره بیاورید و این قرآن الی یوم القیامة است و این قرآن، علم الله است و (تِبیاناً لِکُلّ شَیء) است و (و لا رَطب وَلا یابس إلّا فی کتابٍ مبین) است.
حال در اختلاف در قرائت یا نسخ قرآن نیز همینطور شد. شیعه گفت مگر میشود اسم امیرالمؤمنین در قرآن نباشد، بنابراین هفت هشت جا اسم امیرالمؤمنین بوده اما دشمن حذف کرده است. خواست سرمه در چشمش کند، کورش کرد. لذا این قرآن نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و نه یک سطر کم و نه یک سطر زیاد دارد و با همین اعراب از زمان پیغمبر اکرم تا الان آمده است. آیۀ حفظ هم که میگوید ما قرآن را حفظ کرده و حفظ میکنیم و قرآن نابود شدنی نیست و در حفظ خداست.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد
[1]. الاحتجاج، ج 2، ص 450.
[2]. الغيبة للنعماني، ص 288.