أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 38:
یجب حذف همزة الوصل فی الدرج، مثل همزة اللّٰه والرحمن و الرحیم واهدنا ونحو ذلک،فلو أثبتها بطلت، وکذا یجب إثبات همزة القطع کهمزة أنعمت، فلو حذفها حین الوصل بطلت.
همزه دو قسم است. یکی همزۀ وصل است که باید نباشد و یکی هم همزۀ قطع است که باید باشد. اگر در بسم الله الرحمن الرحیم که الله و الرحمن و الرحیم، همزههای وصل دارند؛ میفرمایند اگر وصل نکرد، نماز باطل است. و در نماز که همزه قطع در مقابل وصل است، اگر نیاورد، نماز باطل است. پس در باب تجوید، همزۀ قطع و همزۀ وصل باید مراعات شود؛ لذا اگر مراعات نکرد، و آنجا که باید نیاورد، آورد و آنجا که باید بیاورد، اما نیاورد؛ از قرآن و از حمد انداخته و حمد ناقص، حمد نیست و نماز باطل است.
اصل مطلب گرچه اهل تجوید دربارهاش خیلی صحبت کردند، اما یک امر عربی است. در عرب، اگر بخواهیم صحیح بخوانیم، باید همزههایی که همزۀ قطع است، مثل «صراط الذین أنعمت» که باید الف أنعمت بیاید و الاّ عربی نیست و باطل است. در مثل «صراط الذین» اگر الف که الف وصل است، اگر بگوید «صراط اَلذین»، این عربی باطل است و نماز باطل است؛ به عبارت دیگر آنچه مرحوم سیّد در مباحثههای قبل فرمودند، اینست که ما باید حمد و سورۀ عربی صحیح بخوانیم. یا اگر میخواهیم قرآن بخوانیم، قرآن عربی صحیح بخوانیم. اگر عربی نباشد، معلوم است که قرآن نیست و باطل است. اگر عربی باشد، اما از نظر لغت عرب، باطل باشد، آن هم قرآن صحیح نیست و حمد صحیح نیست، و نماز باطل است. درحقیقت مرحوم سیّد در اینجا فرعی از فروع قبلی را متذکر شدند. اگر یادتان باشد، یک قاعدۀ کلی به ما دادند و گفتند که در باب تجوید، مراعات آنچه اهل تجوید میگویند، خوب است و ما میگفتیم به شرط آنکه افراطگری نباشد. اما مرحوم سیّد میفرمودند مراعاتش خوب است اما لازم نیست و آنچه لازم است، اینست که ما قرآن صحیح بخوانیم و عرب امضا کند که این قرآن صحیح است، خواه مراعات تجوید شده باشد یا مراعات تجوید نشده باشد. آن قاعدۀ کلی که در مباحثۀ قبل گفتیم، در اینجا شکستند؛ و گفتند مراعات تجوید لازم است و اگر بخواهیم جمع بین کلام سیّد کنیم، باید بگوییم که اگر همزههای وصل آمد و یا همزههای قطع نیامد، عربی نیست، بنابراین نماز باطل است. به عبارت دیگر بگوییم این فرمایش ایشان که میفرمایند: «یجب حذف همزة الوصل فی الدرج، مثل همزة اللّٰه والرحمن و الرحیم واهدنا ونحو ذلک،فلو أثبتها بطلت، وکذا یجب إثبات همزة القطع کهمزة أنعمت، فلو حذفها حین الوصل بطلت»، نه از باب اینکه تجوید را لازم میداند؛ بلکه بگوییم جمع بین کلمات سیّد اینست که تجوید، اگر افراطگری نباشد، چیز خوبیست اما لازم نیست و آنچه لازم است، اینست که ما باید قرآن را صحیح بخوانیم و صحیح خواندن قرآن اقتضاء میکند که همزههای وصل انداخته شود و همزههای قطع آورده شود و اگر نشد، این عربی صحیح نیست.
چیزی که مسئله را مشکل کرده است، مسئلۀ 39 است.
مسئلۀ 39:
الأحوط ترک الوقف بالحرکة و الوصل بالسکون.
در رسالهها هم معمولاً گفتند باید وقف به حرکت و وصل به سکون نباشد. مثلاً نمیتواند بگوید «بسم الله الرحمن الرحیمِ الحمدلله رب العالمینَ الرحمن الرحیمِ ...» و همچنین نمیتواند تند تند بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم...». به یکی وقف به حرکت و به یکی وصل به سکون میگویند.
مرحوم سیّد نتوانستند در هر دو فتوا دهند، لذا احتیاط واجب کردند که وقف به حرکت و وصل به سکون باید نباشد. اما چیزی که مسئله را مشکل میکند، اینست که در وقف به حرکت، عربی صحیح نیست. یعنی اگر بگوید «بسم الله الرحمن الرحیمِ الحمدلله رب العالمینَ الرحمن الرحیمِ ....»، عربی صحیح نیست. اما در وصل به سکون، عربی صحیح است. یعنی اگر تند بخواند «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم....»؛ درحالی که اهل تجوید میگویند به اندازۀ یک نفس بین دو آیه باشد. ظاهراً وقف به حرکت عربی صحیح نیست، اما وصل به سکون، عربی صحیح است. هشتاد درصد مردم هم وصل به سکون دارند. یعنی نماز تند میخواند و اگر مراعات افعال را بکند، مراعات اقوال را نمیکند ودلیلی بر فساد هم نداریم؛ به غیر از اهل تجوید. قول اهل تجوید هم که مرحوم سیّد واجب ندانستند، و فرمودند عربی صحیح کفایت میکند. در وصل به سکون عربی صحیح هست، اما تجوید نیست. «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ...»؛ نود درصد مردم اینطور میخوانند و یک روایت هم دربارۀ وقف به حرکت و وصل به سکون نداریم. لذا اگر ما باشیم و لغت عرب، خواندن قرآن با وقف به حرکت طوری نیست و اما وصل به سکون اشکال دارد. لذا بگوییم وقف به حرکتش عربی نیست و نماز باطل است و وصل به سکونش عربی است و تجویدی نیست و مرحوم سیّد هم فرمودند عربی باشد، کفایت میکند. لذا در وصل به سکونش، اشکال پیدا میکند و در وقف به حرکتش اشکال پیدا نمیکند و بگوییم وصل به سکونش مانعی ندارد.
بنابراین این فرمایش مرحوم سید را نمیتوان درست کرد. زیرا اولاً احتیاط کردند و گفتند خوب است که وقف به حرکت و وصل به سکون، نباشد؛ اما احتیاط واجب اینست که اگر باشد، نماز را دومرتبه بخواند. در اینجا نتوانستند فتوا دهند اما احتیاط کردند. وقتی در بین مردم و در لغت عرب رویم، خواهیم دید که لغت عرب، «بسم الله الرحمن الرحیم» دارد اما «بسم الله الرحمن الرحیمِ الحمدلله رب العالمینَ الرحمن الرحیمِ مالک یوم الدینَ ...» را منکر میداند. ولی اگر تند بخواند اما با وقف بخواند، ظاهراً عربی است. لذا آنچه به نظر میرسد، اینست که «الأحوط» ایشان باید اینطور باشد که «الأحوط ترک الوقف بالحرکة» فتوا باشد و «و الوصل بالسکون» جواز باشد. اما اینکه هر دو احتیاط واجب باشد، به هم نمیخورد، برای اینکه از نظر اصطلاح، یکی از آنها عربی نیست و یکی عربی است. الان قالب مردم میگویند «بسم الله الرحمن الرحیم الرحمن الرحیم مالک یوم الدین...».
یا مثلاً در ذکر رکوع، میگوید «سبحان الله سبحان الله سبحان الله» و این درست است؛ اما وقتی بلند میشود میگوید «سمع الله لمن حمده الله اکبر» اما در راه میگوید. اگر یادتان باشد اختلاف بود و مشهور در میان فقها میگفتند نماز باطل است و باید همۀ اینها در حال حرکت نباشد، و ما فرق میگذاشتیم بین واجب و مستحب. معمولاً اینطور است که مردم، وصل به سکون دارند و چون عام البلواست، باید ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» تذکر دهند؛ و تذکر ندادن دلیل بر اینست که واجب نیست. ولی میدانید در رسالهها وقف به حرکت و وصل به سکون را واجب میدانند و مرحوم سیّد احتیاط واجب کردند، اما وقتی در گفتار عرب برویم، که بنا شد ما گفتار عرب را موجب تصحیح در حمد و سوره و نماز بدانیم؛ آنگاه میبینیم که وقف به حرکت را جایز نمیداند و وصل به سکون را جایز میداند. و این عام البلواست و دلیل بر اینست که اگر چیزی عام البلوا باشد و گفته نشود، همین که تذکر نمیدهند، عدم تذکر دلیل بر عدم وجوب است. ظاهراً مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» اگر بخواهند بگویند «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ...» احتیاط وجوب دارد، اما در «بسم الله الرحمن الرحیمِ الحمدلله رب العالمینَ....» نمیتوان گفت عربی صحیح است؛ بلکه باید بگوییم عربی منکَر است. لذا اگر فرق بگذاریم بین وقف به حرکت و وصل به سکون، ظاهراً خوب است و هر دو مشهور در میان مردم است. از نظر روایت هم نفیاً یا اثباتاً چیزی دربارهاش گفته نشده، و آن سیرۀ مردم در گفتار، کفایت میکند.
مسئله 41:
لا یجب أن یعرف مخارج الحروف علی طبق ما ذکره علماء التجوید، بل یکفی إخراجها منها و إن لم یلتفت إلیها، بل لا یلزم إخراج الحرف من تلک المخارج، بل المدار صدق التلفّظ بذلک الحرف، و إن خرج من غیر المخرج الذی عیّنوه، مثلاً إذا نطق بالضاد أو الظاء علی القاعدة لکن لا بما ذکروه من وجوب جعل طرف اللسان من الجانب الأیمن أو الأیسر علی الأضراس العلیا صحّ،فالمناط الصدق فی عرف العرب، وهکذا فی سائر الحروف،فما ذکره علماء التجوید مبنیّ علی الغالب.
میفرمایند لازم نیست که در «الذین» سر زبان از دندانهای جلو، جلوتر بیاید. یا در «غیرالمغضوب» باید کنار زبان به کنار دندانهای آسیابی بخورد و «غیر» باید از اول حلق گفته شود و اگر در حلق رفت، قاف میشود و قاف هم غیر از غین است.
در مباحثۀ قبل میگفتم تجوید سه قسم است. تجویدی که احسن است و آنچه اهل تجوید گفتند و خودش یک علم است و اگر افراطگری نباشد، علم شیرینی است و از جمله فصاحت و بلاغت در گفتار است. یک قسم هم غلط است، مثل وقف به حرکت و وصل به سکون؛ قسم دیگر هم اینکه عربی میخواند اما مراعات تجوید را نمیکند. مرحوم سیّد و محشین بر عروه و دیگران میگویند از اول نماز تا آخر نماز و همچنین در دعاها، که این دعاها از ائمۀ طاهرین «سلاماللهعلیهم» است. در دعای ابوحمزه ثمالی، امام صادق مرید داشتند و اینها را مینوشتند. یا در دعای عرفه، امام حسین مرید داشتند و آقا امام حسین میخواندند و آنها مینوشتند و بالاخره این کتابهای عربی مثل مفاتیح، مثل قرآن شریف است و باید به عربی خوانده شود، اما نه اینکه با تجوید خوانده شود. همین مقدار که بین حروف و کلمات امتیاز داده شود، کفایت میکند؛ ولو اینکه مراعات تجوید نشده باشد.
این فرمایش مرحوم سیّد است و تقریباً معلوم میشود که مرحوم سیّد جزم به مسئله ندارند، اما در آخر کار یک جزم به مسئله پیدا کردند و فرمودند تجوید اصطلاحی لازم نیست، اما عربی صحیح لازم است؛ چه در قرآن و چه در دعا و چه در نماز باید عربی صحیح خوانده شود.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد