أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئلۀ دیروز، انصافاً مسئلۀ مشکلی است. مسئله اختلاف در قرائت است، که مشهور در میان سنّی، بلکه شیعه میگویند اختلاف در قرائت جایز است و میشود قرآن را به هفت نوع خواند؛ بلکه مرحوم سیّد و بعضی از بزرگان پایشان را بالاتر از این گذاشتند و فرمودند که هرطوری که بخواند که صحیح باشد، ولو مطابق با قرائت قُرّاء هم نباشد، کفایت میکند. عربی صحیح بخواند، خواه مطابق با رسم الخط باشد یا مطابق با رسم الخط نباشد، که مرحوم سیّد دیروز احتیاط مستحبی میکردند که خلاف قُرّاء سبعه نباشد، بهتر است. عربی صحیح باشد و همین مقدار که مطابق یکی از قُرّاء سبع شد، کفایت میکند؛ اما دلیلش را نگفتند.
یکی از فضلاء بررسی کرده و گفته مثلاً شیخ طوسی یا مرحوم طبرسی یا مثلاً مرحوم آقای خوئی میگویند خواندن طبق قُرّاء سبع جایز است؛ اما دلیلش را نیاورده است. بنابراین دلیل نداریم؛ اما آنچه مسلّم است، اینست که قضیۀ قُرّاء سبع در زمان پیغمبر نبوده است. زمان پیغمبر اکرم به یک نسق قرآن میخواندند. مواظب بودند که واوی کم و زیاد نشود. مواظب بودند حرفی در کلمات کم و زیاد نشود؛ و یک شهرت بلکه اجماع بسزایی است که همه قرآن را یک نوع میخواندند. این مسلّم در میان سنّی و شیعه است و میگویند این قُرّاء سبعه از زمان ابوحنیفه و ولایت امام صادق و غیره پیدا شده است. سر و صدایی در میان مسلمانها پیدا شد و کم کم از آن سر و صداها راجع به قرآن، قرائت هفتگانه پیدا شد. حال از کسانی که قاری آن روز بودند، قرائتی پیدا شد، پس چرا آن قرائت حجت باشد! این برگشت به اینست که آن قرائت زبان رسول الله نباشد و این قرائت من باشد. قُرّاء سبعه نیز همین است و هرکس میگوید قرائت دیگری نباشد و قرائت من باشد؛ و بالاخره در این شلوغیها، قُرّاء سبع درست شدند و اینکه گفتند قرآن را هفت نوع میتوان خواند.
روایت 1 از باب 74 از ابواب قرائت قرآن، وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 162:
صحیحه سالم بن سلمة قال: قرأ رجل على أبي عبد الله (عليه السلام) و أنا أستمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال أبو عبد الله (عليه السلام): كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس...
امام صادق فرمودند مردم قرآن میخوانند؛ قرآنی که از طرف پیغمبر اکرم و از طرف کُتّاب وحی است و در وقتی آیه یا سوره نازل میشد، میگفتند که چطور بخوانید و این آیه را کجای قرآن بگذارید و اسم سور هم از طرف خدا گذاشته شده بود. مثلاً سورۀ حمد و سورۀ بقره و سورۀ آل عمران و ... . لذا جبرئیل از طرف خدا میگفت این آیات را مثلاً در سورۀ آل عمران بگذارید. بالاخره یک قرائت مشهور و بدون اختلافی داشتند. تعیین پیغمبر اکرم و کُتاب وحی که شانزده نفر بودند و رئیسشان امیرالمؤمنین علی «سلاماللهعلیه» بود. لذا تا زمان امام صادق هیچ خبری نبود.
در زمان امام صادق برای اینکه به ولایت ضربه بزنند، هرطور که توانستند کردند. اطراف ولایت را خالی کنند و خودشان لُجنه درست کنند و مردم را مشهور لُجنه کنند و اهل بیت «سلاماللهعلیهم» خالی از مرید بمانند. یعنی کشاندن مریدهای اهل بیت به این کارها و من جمله اختلاف در قرائت. لذا این روایت صحیح السند میگوید کسی قرآن خواند در مقابل امام صادق، اما قرائت قرآن نبود. امام صادق فرمودند این حرفها را رها کنید و هرطور که مردم قرآن میخوانند، قرآن بخوانید. یعنی قضیۀ قُرّاء سبعه غلط است و مردم قرآن میخوانند و خواندن قرآن را از پیغمبر اکرم و کُتاب وحی گرفتند و کم کم مثل الان یک امر متواتر در میان مردم است. امام صادق هم فرمودند اینگونه قرآن بخوانید.
اصول کافی، جلد 2، صفحه 630، حدیث 13:
صحیحه أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ اَلْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ اَلنَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّ اَلْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَقَالَ كَذَبُوا أَعْدَاءُ اَللَّهِ وَ لَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَى حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ اَلْوَاحِدِ .
روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله است؛ و اگر این روایتها هم نبود، میگوییم در زمان امام صادق، کسانی که مثلاً در حمد به جای «مالک یوم الدین» میگفتند «مَلِک یوم الدین» و یا به جای «کفواً احد»، چهار قسم میگفتند. یکی میگفت «کُفواً أحد» و یکی میگفت که بگویید «کُفواً أحد» و یک قرائت میگفت که بگویید «کُفوَاً أحد» و یک قرائت هم قرائت قرآن بود که «کُفُواً أحد». حال بعضی از بزرگان میگویند هر چهار قسم درست است؛ برای اینکه اگر بگوییم «کُفواً أحد» یا «کُفُاً أحد» باز درست است برای اینکه معنا تفاوت نمیکند و عربی صحیح است. حال میگوییم عربی صحیح است اما آیا قرآن هست یا نه؟ نمیشود هر چهار مورد قرآن باشد بلکه باید یکی از آنها قرآن باشد و آنچه در قرآن نوشته شده «کُفُوَاً أحد» است. این در زمان پیغمبر هم خوانده میشده و مردم نیز «کُفُوَاً» میخواندند، تا اینکه قُراء سبعه جلو آمدند و چهار نوع به وجود آمد. حال به چه دلیل دست از قرائت خدا برداریم و از خودمان قرائت بگذاریم و بگوییم چون هر دو یک معنا دارد، تفاوت ندارد.
یا به عنوان مثال «مَلِک» یا «مالک» که قُراء سبعه میگویند هر دو درست است و الان هم در بعضی از رسالهها آمده که هر دو درست است؛ برای اینکه از نظر لغت ملک و مالک یک معنا دارد و هر دو هم عربی است؛ بنابراین عربی صحیح خوانده، پس قرآن خوانده است. ما میگوییم عربی صحیح خوانده اما قرآن نخوانده است. اگر بگوید «مالک» قرآن خوانده و وحی آن مالک بوده و اگر بگوید «مَلک» وحی، ملک نبوده و نماز باطل است. از طرف خدا آمده «مالک» و ما هم وقتی میخواهیم قرآن بخوانیم باید بگوییم «مالک» و اگر «ملک» بخوانیم قرآن غلط است. آنچه قرآن بوده و تا زمان قُراء سبعه مشهور بوده، «مالک یوم الدین» است.
مثال دیگر اینکه، «اهدنا الصراط المستقیم» یا «اهدنا السراط المستقیم». الان هم بعضی از مراجع بزرگ میگویند صراط را به سین بخوانید درست و به صاد هم بخوانید، درست است؛ برای اینکه از نظر لغت، صراط با سین و صراط با صاد، یک معنا دارد. میگوییم بله، یک معنا دارد اما اگر صراط به سین بخواند، قرآن نیست بلکه معنای قرآن است و به ما گفتند «إقرأ الحمد» و یا به ما گفتند یک سوره بعد از حمد خوانده شود و ما بگوییم معانی یکی است، پس بگوییم مالک یا ملک و یا بگوییم صراط یا سراط، درست است!
«غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین». اخباریها اینطور میخوانند که «غیرالمغضوب علیهم و غیرالضالین» و میگویند هر دو یک معنا دارد. «لا» در والضالین و «غیر» در غیرالضالین یک معنا دارد و هر دو صحیح است و من قرآن صحیح میخوانم و این کافیست. ما میگوییم اینطور نیست؛ بلکه باید قرآن وحی را در حمد بخوانیم. اگر کسی بخواهد قرآن بخواند باید «ما یوحی الیه» را بخواند، اما خودش یک معانی درست کند مرادف با این معانی، و بخواند و بگوید عربی صحیح است. میگوییم مثلاً تو سورۀ یاسینی خواندی که معنای سورۀ یس دارد بلکه سورۀ یس را نخواندی.
اقوالی داریم راجع به قُرّاء سبعه که گفتند برای اینکه از نظر معنا اختلاف ندارد، طبق قُرّاء سبع، یکی از قُراء را بخواند، درست است و مرحوم سیّد گفته بودند قُرّاء عشر. و هر قرائتی که غلط نباشد و هم معنا باشد، کفایت میکند. جوابش اینست که هر معنایی قرآن نیست. اگر به ما گفتند سورۀ حمد بخوان و یک سوره هم بعد از حمد بخوان؛ یعنی آنچه در قرآن است و آنچه وحی از طرف خداست.
در «کُفُواً أحد»، اگر بگویند یک میلیون به تو میدهیم و صد تا قل هو الله بخوان. باید اینطور بخواند که:
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ * اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ
حال اگر هم معنای این را خواند، این قرآن نیست. اولاً نمیشود؛ برای اینکه قرآن میفرماید: (قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً) ﴿الإسراء، 88﴾.
حتی اگر یادتان باشد، بعضی از بزرگان در بعضی از رسالهها میگویند افضل «کُفُاً أحد» است. ما میگوییم أفضل، بلکه معیّن، «کُفُواً احد» است؛ برای اینکه هرچه وحی باشد، قرآن است. قرآن یک نوع وحی دارد. این وحی از طرف خدا را باید از طرف پیغمبر اکرم به دست بیاوریم. پیغمبر اکرم در حال وحی، حال عجیبی برایشان پیدا میشد و وقتی به هوش میآمدند آیۀ شریفه را میخواندند و امیرالمؤمنین و کُتاب وحی میشنیدند و منتشر میکردند و به یکی دو روز طول نمیکشید که همۀ مردم حفظ میکردند و درس قرآن میخواندند. این یک نوع وحی بوده است، حال چطور بگوییم از طرف خدا چند نوع آمده «کُفواً احد» و «کُفُواً أحد» و ...؛ و همۀ اینها درست است برای اینکه قرآن است. پس باید بگوییم همۀ اینها غلط است، چون قرآن نیست. برای اینکه آنچه قرآن است، «کُفُوَاً أحد» است. البته از نظر معنا تفاوت نمیکند، اما از نظر وحی و از نظر «کونُه قرآناً» تفاوت میکند و این جملۀ امام صادق در این روایت، جملۀ خوبیست که فرمودند اینها غلط میکنند در مقابل قرائت خدا، قرائت درست میکنند.
روایت اینست که:
قرأ رجل على أبي عبد الله (عليه السلام) و أنا أستمع حروفا من القرآن ليس على ما يقرؤها الناس، فقال أبو عبد الله (عليه السلام): كف عن هذه القراءة اقرأ كما يقرأ الناس...
لذا من «مَلِک» در نماز را باطل میدانم و باید «مالِک» باشد. «کُفاً أحد» را صحیح نمیدانم برای اینکه قرآن نیست. آنچه قرآن است و وحی خداست «مالک یوم الدین» است و یا «کفُوَاً أحد» است و اگر ما بخواهیم به جای آن مرادف بیاوریم، این مرادف قرآن نیست و در نماز در رکعت اول و دوم باید قرآن بخوانیم و نه ردیف قرآن را؛ و ردیف قرآن، قرآن نیست، بنابراین نماز باطل است.
ظاهراً حرف من حرف خوبی باشد، گرچه آنچه بزرگان و حتی مخصوصاً مرحوم سیّد فرمودند مخالف حرف من است و اما با کمال صراحت، حرف مرحوم سیّد و مثل مرحوم سیّد که میگویند خواندن مثل قرآن درست است؛ میگوییم مثل قرآن خواندن در حمد و سوره درست نیست بلکه باید خود قرآن را در رکعت اول و دوم خواند.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد