أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 59:
إذا لم یدر إعراب کلمة أو بناءها أو بعض حروفها أنّه الصاد -مثلاً- أو السین أو نحو ذلک، یجب علیه أن یتعلّم، ولا یجوز له أن یکرّرها بالوجهین؛ لأنّ الغلط من الوجهین ملحق بکلام الآدمیّین.
مسئله اینست که نمیداند این کلمه را به کسر بخواند یا به فتح یا به ضم بخواند. میفرماید باید یاد بگیرد تا اینکه غلط نخواند. بعد میفرمایند اگر بخواهد دو نوع بخواند و به عنوان مثال بگوید این کلمه یا «اِهدِنا» یا «اَهدِنا» است، پس من هر دو را میخوانم. میفرماید این جایز نیست؛ برای اینکه یکی از آنها کلام آدمی است و یکی از آنها کلمۀ قرآن است؛ و این هم باید قرآن بخواند، باید یک حمد و یک سوره در نماز بخواند؛ و اما اگر هر دو را بخواند، این کلام آدمی است و کلام آدمی نماز را باطل میکند. حال اگر یاد نگرفت و همچنین نمیتواند تکرار کند؛ حال چه کند؟! مرحوم سیّد در این باره ساکتند و فقط میفرمایند باید قرآن بخواند و نمیشود دو نوع بخواند، برای اینکه یکی کلام آدمی و یکی قرآن است و همچنین نمیشود غلط بخواند. اما متعرض مسئله نشدند که در این صورت چه کند.
اصل مسئله را سابقاً فرمودند و خوب است. اینکه انسان باید نماز را صحیح بخواند و واجب است که نماز را یاد بگیرد و از اول که میگوید الله اکبر تا آخر که میگوید «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، باید صحیح بخواند. مقدمۀ واجب به ما میگوید که باید یاد بگیرد تا نماز را صحیح بخواند؛ و اگر یاد نگرفت، و نماز را صحیح نخواند و باطل خواند؛ نماز باطل است؛ برای اینکه نماز نخوانده است. سابقاً فرمودند و الان هم میفرمایند و حرف هم درست است. اما حرف در کلام دیروز میآید.
مسئله اینست:
إذا لم یدر إعراب کلمة أو بناءها أو بعض حروفها أنّه الصاد -مثلاً- أو السین أو نحو ذلک، یجب علیه أن یتعلّم، ولا یجوز له أن یکرّرها بالوجهین
سابقاً مرحوم سیّد فرمودند قُرّاء سبعه میگوید حمد و سوره را هفت نوع میتوان خواند و قُرّاء عشره نیز میگوید ده نوع میتوان حمد و سوره را خواند و مرحوم سیّد هم امضا کردند و گفتند بله. این مسئله را باید بگوییم آنجاست که قُرّاء سبعه و قرّاء عشره نباشد و الاّ اگر طبق قُرّاء سبعه بخواند، باید نمازش درست شود. اشکال دیروز ما این بود که اگر طبق یکی از قُرّاء سبعه میخواند، آیا وحی هست یا نه؟ آیا قرآن هست یا نه؟
گفتیم از قُرّاء سبعه باشد، قرآن نیست و باید همینطور که پیغمبر اکرم خوانده و یاد داده و اهل بیت هم خواندند و یاد دادند، نماز بخواند؛ و امّا ما گفتیم اگر طبق یکی از قُرّاء باشد که وحی نباشد، و گفتۀ رسول الله نباشد؛ نماز باطل است. برای اینکه باید قرآن بخواند و این قرائت الله نیست تا قرآن شود، بلکه قرائت کسائی است و قرائت کسائی هم غیر از قرائت خداست. معنای قُرّاء سبعه اینست که مثل کسائی بخوان، مثل عاصم یا کعب بخوان. مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» کمی پا را بالاتر گذاشتند و فرمودند عربی صحیح بخوان ولو طبق قُرّاء سبعه هم نباشد.
ما مسئلۀ دیروز را قبول نداشتیم و نظیرش را الان مرحوم سیّد در اینجا فرمودند. اینکه اگر نمیداند اعرابش چیست. در اینجا باید بگوییم قرآن را نمیداند برای اینکه وصل و قطع و بنا و مبنی و اعراب از قُرّاء سبعه، قرآن نیست. کسی هم نگفته در زمان پیغمبر اکرم، هفت هشت ده نوع میخواندند. قُرّاء سبعه که اینها میگویند، در زمان امام صادق پیدا شد. حیدری و نعمتی پیدا شد برای کوبندگی اهل بیت و برای اینکه خودشان جلسه داشته باشند، اطراف اهل بیت را خلوت کنند، خیلی کارها کردند. ابوحنیفه را در فقه جلو آوردند و قتاده را در احکام آورند و حتی مُوتّع یک کتاب در فقه نوشتند. و همۀ اینها در مقابل اهل بیت «سلاماللهعلیه» بود. بنابراین یکی از قُرّاء سبعه از قرآن است و شش مورد دیگر از قرآن نیست و از کسائیها و عاصم و کعب و غیره است. حال ما چطور بخوانیم؟ اگر بگوییم هفت نوع بخوانید، معنایش اینست که خواه قرآن بخوان یا نخوان، نماز درست است و همین مقدار که نماز طبق یکی از قُرّاء سبعه باشد، ولو اینکه مطابق قران و وحی هم نباشد، درست است. به ما گفتند در رکعت اول و دوم، قرآن بخوان و بعد از حمد سوره بخوان، یعنی آنچه خدا نازل کرده، بخوان. و ما بخواهیم از خوددرآوری بخوانیم، نمیشود. الان مرحوم سیّد عرض مرا اقرار میکنند.
عبارت مرحوم سیّد اینست که:
إذا لم یدر إعراب کلمة أو بناءها أو بعض حروفها، یجب علیه أن یتعلّم، ولا یجوز له أن یکرّرها بالوجهین. لأنّ الغلط من الوجهین ملحق بکلام الآدمیّین.
در رکعت اول و دوم باید قرآن بخواند و اگر بخواهد دو نوع بخواند، نمیشود. یا همینطور که از عبارت مرحوم سید میفهمیم که میخواهد هفت نوع بخواند و یا اینکه مرحوم سیّد میگفتند که میتواند بگوید «کُفُوَاً أحد» یا بگوید «کُفواً أحد» یا بگوید «کُفو اً أحد». اما در اینجا میفرمایند نمیشود دو نوع بگوید بلکه باید یک نوع بخواند، و باید قرآن بخواند یعنی رسم الخط قرآن «کُفُوَاً أحد» است؛ بنابراین باید همینطور بخواند. و اگر دو نوع بخواند، یکی کلام قرآن و یکی کلام آدمی است و نماز باطل است. رسم الخط در زمان پیغمبر اکرم «مالک یوم الدین» بوده تا زمان امام صادق، و در زمان امام صادق، در مقابلش دکانی تراشیده به نام قُرّاء سبعه و آنها گفتند جایز است که بگوید «مالک» یا «مَلِک». وقتی از آنها دلیلش را پرسیدند؛ گفتند مالک و ملک یک معنی دارد و هرکدام را بگوییم، فرق نمیکند. به ایشان میگوییم اگر معنا میخواستید، درست بود؛ اما در رکعت اول و دوم باید قرآن بخوانید و در قرآن قبل از قُرّاء سبعه «مالِکِ» بوده و شما تغییر دادید به «مَلِک» و یا در زمان امام صادق «صراط» به صاد بوده و شما میگویید صراط به سین میشود و به صاد هم میشود؛ زیرا هر دو یک معنا دارد. ما میگوییم بله، یک معنا دارد، اما از ما نخواستند در رکعت اول و دوم، قرآن یا مثل قرآن بخوانیم؛ بلکه از ما خواستند قرآن بخوانیم. در قرآن هم «صراط» به صاد است و در قرآن «مالِک» است و در قرآن «غیرالمغضوب علیهم ولاالضالین» است. شما میگویید بگو «غیرالمغضوب علیهم و غیر الضالین» و هر دو یک معنی دارد. ما میگوییم اگر کسی بخواهد قرآن بخواند، حتماً باید وحی را بخواند، و حتما باید آنچه را بخواند که پیغمبر از طرف خدا ابلاغ کرده است. ما اگر بخواهیم مرادف بخوانیم، همینطور که قرّاء سبعه درست میکنند؛ مرادف با قرآن هست، اما مرادف با کلام الله نیست، و ما حتماً باید در رکعت اول و دوم قرآن بخوانیم. حتی در تسبیحات اربعه نیز درحالی که قرآن هم نیست، اگر مثلاً کسی به جای «سبحان الله والحمدلله ولا اله الاّ الله والله اکبر»، چهار مرتبه بگوید «الحمدلله»؛ به او میگویند نمازت باطل است. میگوید هر چهار مورد در «سبحان الله والحمدلله و لا اله الاّ الله والله اکبر» یک معنا دارد و یاد عظمت خداست. در روایت هم داریم وقتی پروردگار عالم در عرش گفت نماز بخوان، و پیغمبر اکرم نماز خواند، عظمت پروردگار و ابهت پروردگار جلوهگر شد در پیغمبر اکرم؛ و پیغمبر اکرم هم گفتند «سبحان الله والحمدلله و لا اله الاّ الله والله اکبر». بعد هم خطاب شد که همین ذکر تو، ذکر مردم باشد در رکعت سوم و چهارم.
مسئله 60:
إذا اعتقد کون الکلمة علی الوجه الکذائی- من حیث الإعراب أو البناء أو مخرج الحرف- فصلّی مدّة علی تلک الکیفیة،ثمّ تبیّن له کونه غلطاً فالأحوط الإعادة أو القضاء، و إن کان الأقوی عدم الوجوب.
خیال میکرد که «الحمدلله»، «الحمدرلله» است و اعتقاد داشت که «الحمدرلله» درست است. مثلاً اشتباه کرده یا نمیدانسته و غفلت کرده و یا سهلاً یا جهلاً بوده است. مثل اینکه در رکعت نماز به جای «سبحان ربی العظیم بحمده» بگوید «سبحان ربی الاعلی و بحمده». همینطور که در آنجا درست است، در اینجا هم درست است و اگر عمداً بگوید «الحمدرلله»، نماز باطل است برای اینکه آنچه در قرآن بوده، نیامده؛ و اما اگر غفلتاً یا نسیاناً یا ضرورت باشد، نماز درست است. و اینکه مرحوم سیّد میگویند «و إن کان الأقوی عدم الوجوب» درست است اما این فرمایش میفرمایند «فالأحوط الإعادة أو القضاء» با هیچ قاعدهای جور درنمیآید. میگوییم اگر مثلاً حمد را نخواند و یا غلط خواند و نمیتوانست صحیح بخواند، احتیاط ندارد و نمازش درست است؛ برای اینکه اگر کسی در نماز غفلتی کرد یا ضرورتی برایش جلو آمد و یا سهواً چیزی در نماز گفت؛ نمازش درست است؛ مگر اینکه دلیلی بیاید و بگوید نمازت باطل است، مثل اینکه رکوع را به جا نیاورد و بگویند مطلقا نمازت باطل است. بنابراین «و إن کان الأقوی عدم الوجوب» درست است و احتیاط مرحوم سیّد با اصول در فقه منافات دارد و بعضی اوقات هم موجب حرج است؛ لذا اگر این احتیاط را نکرده بودند و فرموده بودند «الأقوی عدم الوجوب»، بسیار عالی بود.
الحمدلله این قضیۀ بغرنج درست شد و اما خیلی ابتکار در آن هست و اگر بیش از این حرف زده بودیم، خوب بود. علی کل حال تمام شد و بحث فردا راجع به «فصلٌ فی الرکعاة الأخیره» است.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد