أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فصل: فی الرکوع
یجب فی کلّ رکعة من الفرائض و النوافل رکوع واحد، إلّا فی صلاة الآیات، ففی کلّ من رکعتیها خمس رکوعات کما سیأتی، و هو رکن تبطل الصلاة بترکه عمداً کان أو سهواً، وکذا بزیادته فی الفریضة، إلّا فی صلاة الجماعة، فلا تضرّ بقصد المتابعة.
یکی از ارکان نماز، رکوع است که در هر رکعت باید رکوع آورده شود. و به زیاد شدن یا کم شدن رکوع، نماز باطل میشود؛ عمداً باشد یا سهواً، در نماز واجب باشد یا در نماز مستحب؛ و بالاخره باید رکوع آورده شود و اگر عمداً آورده نشد، نماز باطل است و اگر جهلاً نیز نماز آورده نشد، نماز باطل است، همچنین اگر باطل آورده شد، باز نماز باطل است.
تا اینجا سابقاً در باب ارکان نماز صحبت کردند، و فرمودند ارکان نماز، پنج مورد است؛ نیت، تکبیرة الإحرام، قیام متصل به رکوع، رکوع، دو سجده.
به اینها ارکان نماز گفته میشود و آورده نشود یا باطل آورده شود، نماز باطل است. اما استثناء هم دارد. یکی از آنها، رکوع زیادی در نماز مستحبی است. مرحوم سیّد در اینجا به اشاره میفرمایند:
وکذا بزیادته فی الفریضة،...
اما اگر جهلاً یا سهواً رکوع را به جا نیاورد، نماز باطل نیست؛ چنانچه اگر به عنوان متابعت، زیاد کرد، نماز باطل نیست. مثلاً امام سر از رکوع برداشته و این هم باید سر از رکوع بردارد، سر از رکوع برمیدارد درحالی که رکوعش تمام است و دوباره با امام به رکوع میرود؛ این زیادی رکوع طوری نیست؛ و بالاخره متابعت از امام جماعت در زیاد، مانعی ندارد.
میفرمایند:
وکذا بزیادته فی الفریضة، إلّا فی صلاة الجماعة، فلا تضرّ بقصد المتابعة.
به عنوان مثال با امام جماعت در رکوع است و خیال میکند او سر از رکوع برداشته و این هم برمیدارد و اما میبیند امام جماعت به رکوع است، در اینجا میتواند برگردد به رکوع، به قصد متابعت. در اینجا دو رکوع شده، اما نماز باطل نیست. ممکن است کسی بگوید دو تا رکوع نشده، بلکه یک رکوع اصلی و یک رکوع متابعی شده و آنچه نماز را باطل میکند، رکن اصلی است و نه رکن متابعی. ولی علی کل حالٍ تفاوتی ندارد؛ اگر متابعت از امام جماعت کند در زیاد کردن رکوع، اشکال ندارد.
بعد ایشان میفرمایند:
و واجباته امور:
أحدها:الانحناء علی الوجه المتعارف بمقدار تصل یداه إلی رکبتیه وصولاً لو أراد وضع شیء منهما علیهما لوضعه، ویکفی وصول مجموع أطراف الأصابع التی منها الإبهام علی الوجه المذکور، والأحوط الانحناء بمقدار إمکان وصول الراحة إلیها، فلا یکفی مسمّی الانحناء ولا الانحناء علی الغیر الوجه المتعارف؛ بأن ینحنی علی أحد جانبیه أو یخفض کفلیه ویرفع رکبتیه ونحو ذلک،وغیر المستوی الخلقة کطویل الیدین أو قصیرهما یرجع إلی المستوی،ولا بأس باختلاف أفراد المستوین خلقة، فلکلّ حکم نفسه بالنسبة إلی یدیه ورکبتیه.
خم شود به صورتی که زیاد کم و زیاد نباشد، بلکه متعارف خم شود. میفرمایند به اندازهای خم شود که بتواند سر انگشتان را به زانو برساند. بعضی اوقات به اندازهای خم میشود که میتواند دست را روی زمین بگذارد؛ گاهی به اندازهای خم میشود که نمیتواند انگشتان دست را به سر زانو برساند. در هر دو میگویند رکوع نیست؛ یعنی رکوع عرفی نیست. و عرف میگوید به اندازهای خم شو که بتوانی سر انگشتان را به زانو برسانی، ولو کف دست را نتوانی یا به اندازهای خم شو که نتوانی کف دست را به زمین بگذاری. اگر بتوانی کف دست را به زمین بگذاری، عرفاً رکوع نیست و همچنین اگر کمتر خم شوی که نتوانی سر انگشتان را به زانو برسانی، عرفاً رکوع نیست. عرف اینست که به اندازهای خم شوی که بتوانی انگشتان را به سر زانو برسانی.
فقها در اینجا حرف دارند و میگویند رکوع عرفاً اینست که بتواند کف دستها را به سر زانو برساند؛ و اما اگر سر انگشتان باشد، کفایت نمیکند و رکوع نیست، بنابراین نماز باطل است.
روایتی در مسئله داریم که حرف مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» را میزند.
روایت 1 از باب 28 از ابواب افعال نماز، وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 335:
صحیحه زراره عن أبی جعفر علیهالسلام: ... فَإِنْ وَصَلَتْ أَطْرَافُ أَصَابِعِكَ فِي رُكُوعِكَ إِلَى رُكْبَتَيْكَ أَجْزَأَكَ ذَلِكَ وَ أُحِبُّ إلی أَنْ تُمَكِّنَ كَفَّيْكَ مِنْ رُكْبَتَيْكَ...
فرمودند اگر سر انگشتان را به زانو برسانی، کفایت میکند، اما من دوست دارم که کف دستها را به زانو برسانی.
روایت هم صحیحالسند و هم ظاهرالدلاله است؛ و میگوید به اندازهای خم شو که سر انگشتان به سر زانوها برسد. اما در رسالهها و محشین بر عروه، میگویند این کفایت نمیکند و میگویند روایت خلاف عرف است و چیزی که خلاف عرف باشد، نمیشود به یک روایت اثباتش کرد و عرفاً اگر کسی به اندازهای خم شود که سر انگشتانش به زانو برسد، کفایت نمیکند، پس باید به اندازهای خم شود که کف دست به زانو برسد.
مرحوم سیّد مدعی هستند که اگر به اندازهای خم شود که سر انگشتان به سر زانو برسد، عرفاً رکوع است؛ و مدعی هستند که صحیح زراره هم خوب دلالت بر مطلب دارد.
مسئله انصافاً مسئلۀ مشکلی است. مرحوم سیّد اول ادعا میکنند عرفیت را و بعد هم ادعا میکنند روایت را. روایتش خوب است اما عرفیت داشته باشد به اندازهای که سر انگشتان به سر زانوها برسد. خیلی از آقایان میگویند این رکوع نیست و باید به اندازهای خم شود که کف دستها به زانو برسد و عرفاً رکوع شود. اما علی کل حالٍ دست برداشتن از روایت، کار مشکلی است، بلکه مشکل است که بگوییم اگر به اندازهای خم شود که سر انگشتان به زانو برسد، رکوع نیست. بنابراین حرف مرحوم سیّد به جاست و اگر بگوییم عرفاً رکوع نیست و روایت هم عرف است و نمیتواند برای ما کار کند؛ انصافاً کار مشکلی است؛ و حق با افرادی است که میگویند باید به اندازهای خم شود که کف دست به سر زانوها برسد. لذا مستحب است که کف دست را حسابی به کف زانو بچسباند. بعد هم میگویند که یکی از مستحبات هم اینست که دستها را رها نکند بلکه کف دست را به کف زانوها بچسباند و این عرفاً رکوع است و باید به این اندازه خم شد.
مرحوم سیّد حسابی فتوا میدهند که اگر کسی به اندازهای خم شد که سر انگشتان به زانو رسید، این رکوع است و روایت در عروه نیامده اما روایت صحیح السند هم متابعت میکند و یا عرف، از روایت متابعت میکند.
عبارت اینست که:
أحدها:الانحناء علی الوجه المتعارف بمقدار تصل یداه إلی رکبتیه وصولاً لو أراد وضع شیء منهما علیهما لوضعه، ویکفی وصول مجموع أطراف الأصابع والأحوط الانحناء بمقدار إمکان وصول الراحة إلیها،...
فرمودند همین که مجموع اطراف انگشتان به زانو برسد، کفایت میکند. بعد فرمودند أحوط مستحبی است و مستحب اینست که کف دست به زانو برسد. روایت نیز همین را میگوید که: «فَإِنْ وَصَلَتْ أَطْرَافُ أَصَابِعِكَ فِي رُكُوعِكَ إِلَى رُكْبَتَيْكَ أَجْزَأَكَ ذَلِكَ وَ أُحِبُّ إلی أَنْ تُمَكِّنَ كَفَّيْكَ مِنْ رُكْبَتَيْكَ».
تقریباً نه ظهور، بلکه عبارت حسابی ظهور در این دارد که رکوع عرفی به این اندازه است که مقداری پایینتر بیاید که کف دست را به کف زانو برساند، بهتر است. مرحوم سیّد هم فرمودند که رکوع عرفی آنست که سر انگشتان را به کف زانو برساند؛ اما مشهور در میان اصحاب هست و الان هم در رسالهها آمده است که اگر به اندازهای خم شود که بتواند سر انگشتان را به زانو برساند، کفایت نمیکند و باید به اندازهای خم شود که بتواند کف دست را به کف زانوها برساند. حتی گفتم مستحب است که زانوها را بگیرد.
مسئله مشکل است. اگر بخواهیم دست از روایت برداریم، روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله است. اگر بخواهیم دست از روایت برنداریم و بگوییم سر انگشتان به سر زانوها برسد، کافیست؛ این عرفیت ندارد، بلکه به آن نیمخیز یا خم شدن میگویند؛ و اما رکوع از نظر عرف، اینست که بتواند کف دست را به کف زانوها برساند، بلکه مستحب است که آن را مشت کند.
لذا دائرمدار جرأت شماست. اگر مطالعه کرده باشید، میبینید که آقایان به این حرف مرحوم سیّد راضی نیستند که بگویند اگر به اندازهای خم شود که سر انگشتان به سر زانوها برسد، رکوع است؛ بلکه آقایان میگویند نه افراط و نه تفریط و باید حد وسط باشد و حد وسط آنست که بتواند کف دست را به کف زانوها برساند. و اما اگر شک به عرفیت کنید، تمسک به روایت مشکل است برای اینکه یک قاعدۀ کلی اینست که اگر روایات ما بخواهد یک خلاف عرفی بگوید، باید خیلی در آن تأکید داشته باشد و تخطئه کردن عرف هم به یک روایت کفایت نمیکند.
درس اخلاق:
هفتۀ گذشته میگفتم در بعضی از چیزها در اسلام، خیلی سفارش شده است. اول، نماز است. مقداری در این باره صحبت کردم و از همۀ شما تقاضا دارم نماز اول وقت و نماز با حضور قلب و نماز با مکالمۀ خدا داشته باشید و بالاخره اگر نمازهای مستحبی دیگری هم نمیخوانید، نماز شب را ولو به طور مختصر، ترک نکنید و ترکش موجب میشود که عمرتان برکت نداشته باشد، و آوردن این نماز شب، موجب عاقبت بخیری میشود.
بحث امروز که دوش به دوش اهمیت به نماز است، خدمت به خلق خداست. خدمت به حیوانات، خدمت مخصوصاً به شیعه. ثوابی که بر این بار است، کم نظیر است. ثواب حج و عمره، ثواب جهاد فی سبیل الله، ثواب افضل از حج و عمره دارد و از چیزهایی که موجب میشود عاقبت انسان به خیر شود، و موجب میشود شخصیت اجتماعی پیدا کند، و موجب میشود محبوبیت اجتماعی پیدا کند، خدمت به خلق خداست.
مرحوم کلینی «رضواناللهتعالیعلیه» تقریباً پانصد روایت در اصول کافی راجع به خدمت به خلق خدا و مخصوصاً شیعه آوردند. روایتها عجیب و غرب است. روایت هست که انسان بتواند کمک به دیگران کند، اما نکند؛ او را به صف محشر میآورند، درحالی که روسیاه است و چشمها از ترس به گودی فرو رفته و خدا او را رسوا میکند و میگوید این خائن به من و خائن به رسول الله و خائن به ائمۀ طاهرین است و کسی است که میتوانست دل مردم را خوش کند، میتوانست کمک به خلق خدا کند، اما نکرد. بعد هم خطاب میشود که او را به جهنم ببرید. نظیر این روایت زیاد است، که انسان همّ و غمش این باشد که تا میتواند خدمت به خلق خدا کند.
خدمت به خلق خدا، گاهی مالی است؛ اما گاهی آبروئی است. یعنی حفظ آبروی دیگران است. این مهم است که انسان بتواند آبروی یک مسلمان یا یک شیعه را حفظ کند. این از اوجب واجبات است. اگر بتواند آبروی کسی را حفظ کند و نکند، خیلی گناه بزرگی است.
شما میدانید که قرآن میفرماید گناه غیبت، مُرده خوری است. (وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ...).
همچنین دربارۀ شایعه پراکنی که باید دفاع کنید. همینطور که قرآن میفرماید باید دفاع کنید و جلوی شایعه را بگیرید و نگذارید پخش شود. گناه شایعه پراکنی به اندازهای بزرگ است. شما میدانید بیست آیه در سورۀ نور، راجع به قضیۀ افک است. یعنی منافقی تهمت زد به یکی از زنان پیغمبر. سر و صدا شد و با شایعه پخش شد و ناگهان اسلام در مخاطره افتاد و اگر پروردگار عالم آن بیست آیه را را نازل نفرموده بود، اسلام عزیز در مخاطره واقع میشد. بعد در وسط آیه فرمودند کسی که شایعه پخش میکند، ملعون در دنیا و آخرت است و عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ)؛ حرفی که ثابت نشده، به یکدیگر میگویند و خیال میکنند چیزی نیست درحالی که گناهش خیلی بزرگ است. بالاترین خدمت به خلق خدا، دفاع از غیبت و دفاع از تهمت است. همچنین بالاترین خدمت به خلق خدا، دفاع از شایعهپراکنی است. ما باید غیبت و شایعه پراکنی و تهمت نداشته باشیم، و باید از مسلمان و شیعه دفاع کنیم؛ و اگر دفاع نکنیم، جنگ با خداست؛ «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ». مرحوم کلینی این روایت را نقل میکند و بعد امام صادق «سلاماللهعلیه» معنا میکنند که ولی نه خواص از شیعه بلکه ولی یعنی شیعۀ ما. باید مواظب باشیم اگر کسی پشت سر شیعۀ ما غیبت کرد، دفاع کنیم و یا اگر کسی شایعه پراکنی کرد، دفاع کنیم و اگر کسی به شیعه تهمت زد، دفاع کنیم؛ و اگر دفاع نکنیم، بدتر از آنست که بدانیم احتیاج مالی دارد و کمک نکنیم. بالاتر از قضیۀ مالی، قضیۀ آبرویی است.
من تقاضا دارم از همۀ شما که تا میتوانید در شبانه روز، کمکی به یکی از شیعیان داشته باشید، ولو کمک خانم به شوهر و یا شوهر به خانم و یا به بچهها باشد. این یک وظیفه در زندگی شما باشد؛ اما آنچه ذنب لایغفر است، و بخشیدن آن مشکل است، اینست که از آبروی دیگران دفاع نکنیم. باید غیبت نداشته باشیم، شایعه پراکنی نداشته باشیم، تهمت نداشته باشید.
همۀ شما شنیدید و برای مردم گفتید که خانمی آمد و از پیغمبر مسئله پرسید. وقتی رفت، عایشه با اشاره گفت قدش کوتاه است. پیغمبر اکرم خیلی ناراحت شدند و فرمودند چرا غیبت کردی؛ و بعد فرمودند استفراغ کن. مقداری گوشت متعفن از دهانش بیرون آمد. گفت یا رسول الله! چند روز است که گوشت نخوردم. پیغمبر فرمودند مگر قرآن نخواندی که میفرماید: (وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ...)؛ اگر نمیخواهید گوشت مرده بخورید، پس غیب نکنید.
شما غیبت و شایعه پراکنی نمیکنید و تهمت نمیزنید، اما یکی از وظایف سنگین ما دفاع از شیعه است. اگر کسی غیبت شیعه را کرد، دفاع کنید. اگر کسی تهمت به او بزند، دفاع کنید و یا اگر شایعه پراکنی کرد، دفاع کنید؛ و این دفاع از اوجب واجبات است و اگر بگوییم از جهاتی از نماز هم مهمتر است، اشتباه نکردهایم.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد