أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث دربارۀ مسئلۀ مشکلی بود که دیروز مقداری دربارهاش صحبت کردم؛ و مسئله این بود که اگر کسی رکوع را فراموش کند و به سجده رود، اگر سر به مهر نرسیده باشد، باید بایستد و قیام متصل به رکوع را به جا بیاورد و از ایستادن به رکوع رود.
قسمت دوم اینکه سر را به مهر گذاشت «وضع الجبهة علی الارض». مشهور در میان اصحاب میگویند این نماز باطل است. میگویند رکن را به جا نیاورده و محل رکن هم گذشته است؛ برای اینکه محل رکن تا شروع به رکن دیگر است و این رکن دیگر را شروع کرده یعنی سجدتین را به جا آورده است. دلیلشان همین است، ولو اینکه تمسک به روایاتی هم شده، اما روایات ناتمام است.
قسمت سوم، قول غیرمشهور است که مرحوم سیّد در عروه انتخاب کردند. میفرمایند وقتی نماز باطل است که یک سجده به جا آورده باشد. سر به مهر شده باشد و ذکر سجده را گفته باشد و نشسته باشد و وقتی خواست به سجدۀ دوم برود، یادش آمد که رکوع به جا نیاورده. در اینجا نماز باطل است؛ اما میگوییم اگر هنوز به سجدۀ دوم نرفته باشد، نماز صحیح است. میایستد و به رکوع را به جا میآورد و نماز را میخواند و چیزی اضافه نشده به جز یک سجدۀ بیجا، که برای این سجدۀ بیجا، دو سجدۀ سهو به جا میآورد. به دلیل اینکه داخل در رکن، در وقتی است که یک سجده تمام شده باشد و اما اگر یک سجده تمام نشده باشد، داخل در رکن دیگر نشده، بنابراین میایستد و نمازش را میخواند و تمام میشود و برای یک سجدۀ بیجایی که به جا آورده، دو سجدۀ سهو به جا میآورد، بنا بر فتوای مرحوم سید، «لکل زیادة و نقیصة».
این خلاصۀ حرف این دو طرف است که در حقیقت کسی که میگوید «وضع الجبهة علی الأرض» نماز باطل میشود، میگوید از رکنی به رکن دیگر داخل شده است. بنابراین باید نماز را رها کند. کسی که میگوید نماز صحیح است، این را میگوید که اگر داخل سجدۀ دوم شده باشد، نماز باطل است، برای اینکه از رکنی داخل رکنی شده و اما اگر «وضع الجبهه علی الأرض» و یا سربرداشتن از سجده باشد، داخل در رکن نشده، بنابراین میتواند نماز را تمام کند و چیزی هم به ذمۀ او نیست به جز سجدۀ سهو برای آن سجدۀ بیجا و اگر هم بگویید سجدۀ سهو در پنج جا واجب است و برای «لکل زیادة و نقیصة» نیست؛ بنابراین سجدۀ سهو هم واجب نیست.
مشهور گفته به مجردی که سر به مهر گذاشت، از رکنی داخل رکن دیگر شده، بنابراین نماز باطل است. ما نیز همین را میگوییم. اگر شک کنیم که آیا نمازمان باطل شد یا باطل نشد، هم استحباب حکمی دارد و هم استحباب موضوعی دارد و میگوید نماز باطل نشد. اگر شک داریم که آیا در نمازمان امر فاسدی آمد یا نیامد؛ آنگاه نیامده است. بنابراین اگر بخواهیم به قاعده اقتضاء کنیم، قاعدۀ اصولی، با قول مشهور است؛ و اما اگر استصحاب کند، وارد به رکن دیگر شده و نماز باطل است؛ ولی حرف به اینجاها نمیرسد؛ لذا فتوای ما اینست که این نماز صحیح است، ولو اینکه به سجده رفته باشد و سر از سجده برداشته باشد اما هنوز به سجدۀ دوم نرفته باشد. در اینجا بایستد و قیام متصل به رکوع بیاید و رکوع را به جا بیاورد و نماز را تمام کند. ما میگوییم چیزی هم به ذمّۀ او نیست، برای اینکه سجدۀ سهو در پنج مورد واجب است و در جاهای دیگر مستحب است و واجب نیست. لذا ما قول مشهور را میگوییم، اما مرحوم سیّد با علی الأقوی، قول غیرمشهور را میگویند و درحقیقت میخواهند این را بگویند که با سرگذاشتن به مهر، وارد رکن دیگر نشده و اگر وارد سجدۀ دوم شود، وارد رکن شده است و اما تا وارد سجدۀ دوم نشود، وارد در رکن نشده است. این خلاصۀ حرف است، الاّ اینکه به دو سه روایت تمسّک کردند و دیروز گفتیم که این روایتها دلالت ندارد. یکی از روایتها صحیحه رفاعه بود که خوانده شد. یکی هم صحیحۀ ابن عمار است.
روایت 2 از باب 10 از ابواب الرکوع، وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 313:
صحیحه عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ يَنْسَى أَنْ يَرْكَعَ قَالَ «يَسْتَقْبِلُ حَتَّى يَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ مَوْضِعَهُ».
ظاهر روایت اینست که رکوع، رکن است و هرکه به جا نیاورد، نمازش باطل است؛ و اما روایت اصلاً دلالت بر این مطلب ندار دکه در کجا میتواند به جا بیاورد یا در کجا میتواند به جا نیاورد.
روایت 3 از باب 10 از ابواب الرکوع، وسائل الشیعه، جلد 6، صفحه 313:
صَحِيحَةِ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: إِذَا أَيْقَنَ اَلرَّجُلُ أَنَّهُ تَرَكَ رَكْعَةً مِنَ اَلصَّلاَةِ وَ قَدْ سَجَدَ سَجْدَتَيْنِ وَ تَرَكَ اَلرُّكُوعَ اِسْتَأْنَفَ اَلصَّلاَةَ.
«تَرَكَ رَكْعَةً» را معنا کرده اند یعنی رکوع، اگر کسی دو سجده را به جا آورد و یقین کرد که رکوع را به جا نیاورده است، دوباره باید نماز را بخواند.
بحث ما اینست که آیا وارد رکن شده یا نه؛ و اما اگر وارد سجدۀ دوم شده، حتماً وارد رکن شده است. همه گفتند اگر سجدتین را به جا آورد، وارد رکن شده و مسلّم نماز باطل است. لذا ما هرچه گشتیم، روایتی برای قول اول و قول دوم پیدا نکردیم، اما قول اول که در «وضع الجبهة علی الأرض»، وارد رکن شده است، همه گفتند. دیروز گفتیم فقط دو نفر نگفتهاند، یکی صاحب مدارک و یکی هم صاحب حدائق است. صاحب مدارک، آدم ملایی است اما خیلی نوادر دارد. صاحب حدائق نیز آدم متتبّعی است، اما اخباری است و خیلی دقت ندارد. هر دو نفر بزرگ هستند اما قولی گفتند که قولشان سندیت ندارد، برای اینکه اجماع است و همه گفتند اگر وارد سجدۀ دوم شد، حتماً وارد رکن شده است و اما در اینجا اختلاف است که اگر وارد سجدۀ اول شد، وارد رکن شده یا نه! بنابراین صاحب جواهر میفرماید که مخالف مشهور، یعنی آنکه بگوید اگر سر به مهر گذاشتی، وارد رکن نشد، همۀ فقها از قدماء و متأخرین میگویند وارد رکن شدی. و اما مرحوم سیّد فرمودند اگر وارد سجده شدی، وارد رکن نشدی و همۀ محشین بر عروه بر مرحوم سیّد ایراد دارند که حرف شما درست نیست و اگر کسی رکوع را فراموش کرد و سر به مهر گذاشت، به مجرد اینکه سر را به مهر گذاشت، نمازش باطل است.
درس اخلاق:
روز جمعه هفدهم ربیع الاول یعنی مولود پربرکت خاتم الأنبیاء محمد «صلیاللهعلیهوآلهوسلم» است. ایشان شصت و سه سال عمر کردند و در بیست و پنج سالگی با حضرت خدیجه ازدواج کردند. ظاهراً بچهای هم ندارند به جز حضرت زهرا «س». در چهل سالگی مبعوث به رسالت شدند و سیزده سال در مکه پیشرفت نبوده است، کار خیلی خوب بوده و پایهگذاری بوده است و جداً پیغمبر اکرم و اصحاب خاصشان در آن سیزده سال خوب پایه گذاری کردند، اما بالاخره دشمن نگذاشت و به مدینه آمدند و ده سال در مدینه، کفار قریش دست به دست هم دادند و هشتاد و چهار جنگ برای پیغمبر اکرم جلو آوردند؛ و در تمام این جنگها، پیغمبر اکرم پیروز بودند. سرلشکر هم امیرالمؤمنین علی «سلاماللهعلیه» بودند؛ و بالاخره بعد از هشتاد و چهار جنگ، فتح مکه شد؛ (إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اَللّٰهِ وَ اَلْفَتْحُ* وَ رَأَيْتَ اَلنّٰاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اَللّٰهِ أَفْوٰاجاً).
پیغمبر اکرم معجزهها دارد. دوازده هزار معجزه برای پیغمبر اکرم نقل کردند. بعضی از معجزهها خیلی بالاست. مثلاً امیرالمؤمنین در نهج البلاغه میفرمایند: عنودها و لجوجها به پیغمبر گفتند اگر این درخت نصف شود و جلوی تو بیاید و دوباره برگردد وبه هم بچسبد، ما ایمان میآوریم. امیرالمؤمنین میفرمایند پیغمبر قبول کرد و همه را جمع کرد و به درخت اشاره کرد و درخت نصف شد و نصف آن جلو آمد که امیرالمؤمنین میفرمایند شاخههای درخت روی سر من بود. آنگاه دوباره درخت به جای خود برگشت؛ اما این عنودها و لجوجها، ایمان نیاوردند.
و اما آنچه مهم است و قرآن هم میگوید مهم است، معجزۀ پیغمبر اکرم یعنی قرآن است. قرآن میگوید که من چه هستم! (وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) ﴿لقمان، 27﴾؛ اگر درختها قلم شود و دریاها مرکب شود و هفت مرتبه تکرار شود و قرآن بنویسند؛ اما باز علم قرآن باقی میماند و آن نوشتهها نمیتوانند بنویسند.
این آیه نه از متشابهات است و البته معنای دیگری هم دارد و اینکه امام هادی «سلاماللهعلیه» میفرمایند «کلمات الله» ما هم هستیم. این معلوم است برای روایت ثقلین میگوید آنچه قرآن است، اهل بیت است و آنچه اهل بیت است، قرآن است.
پیغمبر اکرم امّی بود و اصلاً سواد نداشت. اصلاً در آن زمان قرآن میگوید سواد نبود و پیغمبر اکرم بیسواد، این قرآن را آورده است که: (وَ لَوْ أَنَّ مٰا فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاٰمٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مٰا نَفِدَتْ كَلِمٰاتُ اَللّٰهِ)، (هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ ...) ﴿الجمعة، 2﴾؛ یک ملت بیسواد که تو هم از جملۀ آنها بودی، و ما قرآن را در میان این ملت بیسواد فرستادیم تا این ملت باسواد شوند؛ لذا اگر ما هیچ معجزهای برای پیغمبر اکرم نداشتیم به جز قرآن؛ بس بود که بگوییم معجزه برای پیغمبر اکرم تا روز قیامت، قرآن است. بنابراین یک آدم بیسواد، یک کتاب معمولی بنویسد، آیا معجزه هست یا نه؟! حال پیغمبر اکرم در بیست و سه سال آمده و یک کتاب آورده و مدعی شده که کتاب من «علم ماکان و ما یکون و ما هو کائن» دارد و یا بگوید تجلی خدا با همۀ اسماء و صفاتش، قرآن شده است.
استاد بزرگوار ما حضرت امام گفتند از قرآن گرفته که پروردگار عالم دو تجلی کرد؛ با تجلّی صفات و اسماء و حتی صفات مستأثره؛ تجلی اول قرآن و تجلی دوم، عترت است. لذا ایشان بعضی اوقات در جلسات خصوصی میفرمود خدا تجلی کرد با همۀ اسماء و صفاتش و حتی اسماء و صفات مستأثرهاش و آنگاه قرآن پیدا شد. دوباره خدا تجلی کرد با همۀ اسماء و صفات مستأثره، و آنگاه معصوم و اهل بیت پیدا شد. «إنّی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
معجزۀ دومی که خیلی مهم است و الان هم ما مدعی هستیم، این تحدّی قرآن است. یعنی پیغمبر اکرم معارض به مثل میکند. میفرماید من پیغمبرم و دلیلم هم قرآن است. حال شما مثل قرآن بیاورید، آنگاه من دست از پیغمبری برمیدارم. الان هم ما تحدی به دنیا میکنیم و میگوییم ما مسلمانیم و پیغمبر ما قرآن داشته است، شما بیایید جمع شوید و مثل این قرآن را بیاورید، آنگاه ما دست از اسلام برمیداریم. پیغمبر اکرم در هفت هشت آیه میفرمایند: (قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً) ﴿الإسراء، 88﴾؛ همه جمع شوند و بخواهند مثل قرآن بیاورند؛ نمیتوانند، ولو اینکه پشت به پشت هم دهند و فکر کنند، باز نمیتوانند مثل قرآن را بیاورند، (لاٰ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً).
لذا من از همۀ شما تقاضا دارم روی قرآن پیغمبر و روی کلمات پیغمبر و روی معجزات پیغمبر خیلی کار کنید. و اما روی تحدّی قرآن خیلی کار کنید و در منبرها و در مجالس و سخنرانیها از این حرفها بزنید. امروزه میخواهند اسلام را نابود کنند و از راه شبهات جلو آمدند و ما باید روی اینگونه حرفها خیلی حرف بزنیم و دشمن نابود است، او را نابودتر و رسواتر کنیم.
خدایا! به حق رسول گرامی و قرآنش، وضع ما مشکل شده و دشمن حمله کرده است، دنیا علیه ما حمله کرده است، اما ما در این چهل ساله ولی تو امام زمان را داشتیم و امید به او داشتیم و الان هم امید به او داریم و تو را به حق امام زمان قسم میدهیم امید ما را ناامید مفرما و هرچه زودتر دشمن ما را رسواتر کن و مشکلات ما مبدل به آسانی شود و این تاریکیهای ما مبدل به نور شود و انشاء الله این سختیهای ما مبدل به آسانی شود و ان شاء الله پیروزی کامل نظیر این چهل سال برای ما و شکست برای دشمن باشد؛ به حق محمّد «صلیاللهعلیهوآلهوسلم».
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد