أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 6:
الأحوط في الابهامين وضع الطرف من كل منهما دون الظاهر أو الباطن منهما، ومن قطع إبهامه يضع مابقي منه، وإن لم يبق منه شيء أو كان قصيرا يضع سائر أصابعه، ولو قطعت جميعها يسجد على ما بقي من قدميه، والأولى والأحوط ملاحظة محل الابهام.
سر انگشتها و انگشت بزرگ، باید در سجده روی زمین قرار بگیرد؛ و اما اگر انگشت بزرگ را خم کند و ناخن را روی زمین قرار دهد، یا خم کند و پشت شصت را روی زمین قرار دهد، میفرمایند که نمیشود.
در اینجا ما آنچه در روایات داریم، اینست که باید جبهه و دو کف دست و دو سر زانو و دو ابهامین یعنی دو انگشت بزرگ پا، روی زمین باشد. اما در روایات ندارد «رأس الانمله یا رأُس الابهامین»؛ لذا اختلاف شده در میان فقها که انگشت بزرگ را باید روی زمین بگذارد، اما آیا حتماً باید سر انگشت باشد یا اگر ناخن یا پشت ناخن را به زمین گذاشت، کفایت میکند. بعضی گفتند دلیل نداریم برای رأس الانمُله، و در روایت داریم «وضع الإبهامین» و ابهام، هم سر انگشت را میگیرد و هم پشت انگشت و هم روی انگشت را میگیرد؛ و هرکجا باشد کفایت میکند؛ چنانچه مثلاً اگر کسی شصت پا یا سر انگشت را به زمین رساند، اما قدری فشار داد و انگشتهای دیگر هم به زمین رسید، طوری نیست؛ برای اینکه إبهامین به شرط لا نیست بلکه باید إبهامین باشد.
در اینجا هم فرمودند ما در روایات نداریم «رأس الانمله»، بنابراین اگر سر انگشتان باشد، کفایت میکند، اگر روی ناخن باشد، کفایت میکند و اگر پشت انگشت بزرگ باشد یا پشت ناخنها باشد، باز کفایت میکند.
مرحوم سید از یک طرف میدیدند دلیل برای رأس الانمله در روایات نیست، و همینطور که سابقاً خواندیم، در روایتها «وضع الإبهامین» بود. و وضع الإبهامین، پشت ابهام، ظاهر إبهام یعنی روی ناخن، و یا إبهام با انگشتان دیگر، کفایت میکند؛ و اگر شک کنیم که آیا رأس الانمله باید باشد یا نباشد، روایت به ما میگوید إبهامین، اما رأس الإبهام، دلیل ندارد و برائت میگوید که میشود به جای رأس الإبهام، پشت انگشت یا روی ناخن، به جای سر انگشت، برائت دارد. اما اشکالی که مرحوم سید دارند و معمولاً مشهور در میان متأخرین هم شده، اینست که این روایتی که میگوید کف دست و إبهامین و جبهه و رکبتین، روی زمین باشد، ظهور در رأس انگشت دارد. ظهور وضع الإبهامین در اینست که سر دو انگشت روی زمین باشد. حال جاهای دیگر از پا یا از انگشت، خواه روی زمین باشد و خواه روی زمین نباشد. این ظهور عرفی نگذاشته مرحوم سید فتوا دهد، لذا احتیاط واجب کردند و میفرمایند: «الأحوط في الابهامين وضع الطرف من كل منهما دون الظاهر أو الباطن». اما در روایات نداریم رأس الإبهامین، بلکه در روایات آمده «إبهامین»؛ اما چون به زمین گذاشتن پشت دست و پشت انگشت بدون رأس الإبهامین، و یا به زمین گذاشتند روی ناخن، کار مشکلی است و اینکه پیغمبر اکرم فرمودند: یشترط در سجده، وضع الجبهه، وضع الرکبین، وضع الإبهامین، ظهور در این دارد که آنچه آسان است و خود به خود به زمین میآید. اگر بخواهد روی ناخن را روی زمین بگذارد، یا پشت شصت را روی زمین بگذارد، معونۀ مشکلی میخواهد و وقتی چنین باشد، روایت ظهور عرفی دارد و صدق عرفی دارد به اینکه همینطور که در دست، کف دستها را گفتیم، در جبهه نیز، حد جبهه و پیشانی را گفتیم، راجع به إبهامین هم بگوییم ظهور عرفی، رأس الانمله است و انصافاً هم این ظهور عرفی هست و چون ظهور عرفی هست، روایتی که میفرماید: وضع الجبهه، وضع الکفین، وضع رکبتین، وضع الإبهامین یعنی سر انگشت. لذا از احتیاط بالاتر، همینطور که در رسالهها فتوا داده شده، اینست که بگوییم پیشانی و دو زانو، مسمّی، دو کف دست و دو سر انگشتها روی زمین باشد.
مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» در مسئله 6 نتوانستند این فتوا را دهند بلکه احتیاط واجب کردند، اما در مسئلۀ 7 همین عرض مرا صریحاً فرمودند و مناط را صدق عرفی در همۀ هفت مواضع فرمودند و حتی مباحثۀ دیروز راجع به دست بود و ایشان میخواستند بگویند مُسّمی، لذا سر انگشتها را میگیرد و ما میگفتیم که نه، اگر کف دست نباشد، منافات با آن روایت دارد که میفرماید: «کفّین». لذا ایراد داشتیم به مرحوم سیّد که اگر کسی بخواهد فقط انگشتها را روی زمین بگذارد، نمیشود؛ و اما فقط کفین را بگذارد، میشود به خاطر صدق عرفی؛ لذا دیروز صدق عرفی آن را میگفتند و امروز هم در مسئلۀ 7 صدق عرفی را میگویند، اما در مسئلۀ 6 بین مسئلۀ 5 و مسئلۀ 7، این صدق عرفی را فراموش میکنند و میروند در احتمالات دیگری و بالاخره نمیتوانند بگویند پشت دست یعنی پشت انگشت یا روی انگشت، بلکه باید رأس الانمله باشد. ما در رأس الانمله، گفتیم صدق عرفی است و باید رأس الانمله باشد. در مسئلۀ کفین، گفتیم سر انگشتها نباشد، بلکه باید کفین باشد. راجع به مسئلۀ امروز هم میگوییم باید سر انگشتهای پا باشد و در مسئلۀ 7 نیز طبق فتوای مرحوم سیّد که احتیاط مستحب میکنند، میگوییم باید صدق عرفی باشد و این صدق عرفی را مرحوم سیّد سه چهار جا در باب سجود فرمودند، اما نمیدانم چرا در باب مسئلۀ 6 این صدق عرفی را فراموش کردند و اگر همینطور که در آن مسائل و مسئلۀ 7 میگویند دائرمدار صدق عرفی است، در مسئلۀ 6 هم فرموده بودند دائرمدار صدق عرفی است، آنگاه مسئله صاف بود و مشهور در میان اصحاب هم هست که صدق عرفی اگر گفت إبهامین را روی زمین بگذار، یعنی رأس الانمله؛ و اما پشت انگشت و روی آن صدق عرفی ندارد، بنابراین جایز نیست.
مسئله 7:
الأحوط الاعتماد على الاعضاء السبعة بمعنى إلقاء ثقل البدن عليها، وإن كان الأقوى عدم وجوب أزيد من المقدار الذي يتحقق معه صدق السجود، ولا يجب مساواتها في إلقاء الثقل ولا عدم مشاركة غيرها معها من سائر الاعضاء كالذراع وباقي أصابع الرجلين.
فرق است بین اینکه کف دست را روی زمین بگذارد یا اعتماد باشد یعنی بچسباند، و فشاری روی پیشانی و دو زانو و إبهامین و روی کف دستها باشد.
در اینجا اول احتیاط میکنند و میفرمایند أحوط اینست که این اعتماد باشد. گرچه همین مقدار که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو روی زمین گذاشته شد و عرف گفت «وضع الجبهه، وضع الکفین، وضع الرکبتین، وضع الإبهامین» آمده است، کفایت میکند و اگر بخواهیم کمی سر را فشار دهیم و یا دو کف دست را کمی فشار دهیم و به آن اعتماد کنیم و یا به دو زانو اعتماد کنیم یعنی فشار دهیم، عرف لازم نمیداند و وقتی عرف لازم ندانست، میگوییم اعتماد علی السبعة خوب است اما لازم نیست؛ لذا احتیاط مستحبی میکند و میفرماید: «الأحوط الاعتماد على الاعضاء السبعة بمعنى إلقاء ثقل البدن عليها، وإن كان الأقوى عدم وجوب أزيد من المقدار الذي يتحقق معه صدق العرف».
این مسئلۀ 7 مسئلۀ خوبیست و هفت هشت مرتبه در باب سجده آمده و ما هم تبعاً از مرحوم سیّد گفتیم این چیزهایی که در باب سجود است، دائرمدار صدق عرفی است. هرکجا عرف بگوید باید باشد، پس باشد و هرکجا عرف بگوید نباشد، باید نباشد. لذا در مسئلۀ 6 گفتیم صدق عرفی و در مسئلۀ 7 هم میگوییم صدق عرفی؛ اما مرحوم سید در مسئلۀ 7 میفرمایند صدق عرفی است، بنابراین اعتماد واجب نیست، اما در مسئلۀ 6 نتوانستند این أحوط مستحبی را بگویند. درحالی که مسئلۀ 6 و 7 هر دو از یک باب است و هر دو صدق عرفی دارد و آنجا که صدق عرفی دارد، میگوییم واجب است، مانند مسئلۀ 6 و آنجا که صدق عرفی ندارد، میگوییم واجب نیست، به خاطر صدق عرفی. مثلاً شخصی به سجده میرود اما به جای اینکه سر انگشتها را روی زمین بگذارد، ناخنهای انگشتان بزرگ را به زمین گذاشت و سر انگشتان باقی ماند. آیا عرفاً درست است؟
همینطور که روی اعتمادش، مرحوم سید میفرمایند باید صدق عرفی باشد؛ در مسئلۀ 6 هم ما میگوییم باید صدق عرفی باشد و این احتیاط مرحوم سیّد باید فتوا باشد و مسئلۀ 7 صدق عرفی را آورده و کفایت میکند؛ و بالاخره همۀ این مسائل را اگر با صدق عرفی درست کنیم، و عرف بگوید این هست یا نیست و عرف بگوید این کفایت میکند یا نه، باید بگوییم کفایت میکند و در اینجا مرحوم سیّد وقتی به مسئلۀ 6 میرسد، صدق عرفی را فراموش میکند و میرود روی ظهور عرفی و اما در مسئلۀ 7 صدق عرفی را میآورد و میگوید اعتماد نباشد، برای اینکه اگر روی زمین بگذارد ولو اعتماد نداشته باشد، عرفاً وضع الجبهه و وضع الرکبتین و وضع الابهامین و وضع الکفین شده و این کفایت میکند، لذا میفرمایند: «الأحوط الاعتماد على الاعضاء السبعة بمعنى إلقاء ثقل البدن عليها، وإن كان الأقوى عدم وجوب أزيد من المقدار الذي يتحقق معه صدق السجود».
همین فرمایش در مسئلۀ 6 هم میآید. در مسئلۀ 6 لعدم تحقق صدق العرفی است، پس باید رأس الانمله باشد، در مسئلۀ 7 هم صدق عرفی اینست که نباید بچسباند و همین مقدار که روی زمین گذاشت، کفایت میکند.
مسئله 8:
الأحوط كون السجود على الهيئة المعهودة، وإن كان الأقوى كفاية وضع المساجد السبعة بأي هيئة كان مادام يصدق السجود، كما إذا ألصق صدره و بطنه بالارض بل ومد رجله أيضاً بل ولو انكب على وجهه لاصقا بالارض مع وضع المساجد بشرط الصدق المذكور، لكن قد يقال بعدم الصدق وأنه من النوم على وجهه.
به عرف میگویند سجده کن و اگر نگفته بودند به پیشانی و دو سر زانو و دو کف دست و دو ابهام، آنگاه سر روی مهر میگذاشت و به مابقی اهمیت نمیداد. اما در باب سجده، هیئت مخصوصی دارد.
بعد میفرمایند هفت موضع به زمین گذاشته شود به هر صورتی که باشد. بعد دو سه تا مثال هم میزنند که عرف، استیحاش میکند از فرمایش ایشان و صریحاً میگوید اینها سجده نیست.
مرحوم سید مثال میزنند به اینکه سینه و شکم را روی زمین قرار میدهد و پاهایش را به هم میگذارد و یا به روی میخوابد، درحالی که صورتش را روی زمین گذاشته است، صدق عرفی میکند و به رو میخوابد و پیشانی و دو کف دست و دو زانو و دو سر انگشت را روی زمین میگذارد، اما به طور خوابیده سجده میکند، ایشان میفرمایند این سجده درست است. یا اینکه صورت را به زمین میگذارد اما با جبهه و دو کف دست را با همۀ دست و هم سر و هم سینه و هم پاها را روی زمین است، اما هفت موضع هم روی زمین است و همین که آن هفت موضع روی زمین باشد، عرفاً کفایت میکند و این هیئت مخصوصه را ندارد.
این فرمایش مرحوم سید از عجائب فقه است. یعنی به متشرعه و به نمازگزاران بگویند سجده کنید، ممکن است مواضع سبعه را مراعات نکند، اما یک هیئت مخصوصی برای سجده دارد. هم در کتابهایمان و هم قدماء متأخرین اصرار دارند که سجده هیئت مخصوصی است و غیر از خوابیده و دراز کشیدن است و هم روایات ما میگویند «وضع الجبهه، وضع الکفین، وضع الرکبتین و وضع الإبهامین» است و سجده هیئت خاصی میخواهد. و اگر برای این فرمایش مرحوم سید هم بگویند صدق عرفی است، ولو در آخری شک میکنند و میفرمایند: «لكن قد يقال بعدم الصدق وأنه من النوم على وجهه»؛ لذا این فرمایش مرحوم سید از عجائب فقه است و فرمایش اولشان بسیار عالیست و باید بگویند أحوط را نگویند بلکه بفرمایند: «الأقوی کون السجود علی الهیئة المعهودة». هیئت معهوده هم در میان متشرعه اینست که وقتی سجده میکنند این مواضع هفتگانه روی زمین باشد و گذاشتن مابقی روی زمین، صدق عرفی و صدق شرعی ندارد، بلکه نمیتوان گفت نماز خوانده است ولو اینکه مواضع هفتگانه را روی زمین گذاشته باشد.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد